پیش نوشت: چند ماهی هست که اوقات فراغتم رو به مطالعه در مورد تفاوت زنان و مردان در موقعیتهای شغلی برابر میگذرونم.
علتش صرفاً کنجکاوی شخصیه و البته کمی نگرانی که در چند سال آینده که سهم زنان در اقتصاد ما بیشتر از قبل میشه و فارغ التصیلان فعلی ردههای میانی و ارشد سازمانها رو اشغال میکنند، چه اتفاقی در فضای سازمانی در کشورمون میفته.
مهمترین نگرانی هم مشخصاً اختلاف حقوق پرداختی به زنان در شرایط برابر با مردان هست که در بخش بزرگی از دنیا – مستقل از فرهنگ، سیاست، نظام اقتصادی و باورهای مذهبی – وجود داره و تا جایی که من مطالعه کردهام، به هر شکلی بین همهی فرهنگهای جهان مخرج مشترک بگیریم، این مسئله جزو معدود موارد مشترک خواهد بود.
بگذریم. هر وقت به یک جمعبندی رسیدم قطعاً اون رو منتشر میکنم. اما فعلاً بعد مطالعهی چند ده کتاب و مقاله، هنوز درست و حسابی متوجه نشدهام که ماجرا از چه قراره.
در مسیر این مطالعات، به یک کتاب جالب برخورد کردم به اسم The Why Axis که یکی از چند سوال کلیدی که در اون مورد بررسی قرار گرفته، نابرابری پرداخت بین زنان و مردان هست.
وقتی داشتم کتاب رو میخوندم، در بخش دیگری از کتاب – که مستقیماً به بحث مورد علاقهی من مربوط نبود – موضوع جالبی رو دیدم که با توجه به بحثی که قبلاً در مورد تراست زون نوشتم، مورد توجهم قرار گرفت.
در لا به لای اشاره به مدلهای قیمت گذاری و اثرات اونها بر رفتار انسانها، به استراتژی قیمت گذاری باز یا Pay What You Want (=PWYW) اشاره شده بود.
به این معنا که محصولی (کالا – خدمت) ارائه میشه و از افراد خواسته میشه که هر چقدر دوست دارند (از صفر تا هر عددی) برای خرید اون محصول پرداخت کنند.
در ایران از تراست زون که بگذریم، فکر کنم شکل رایج این مدل رو در بازارچه های خیریه و کلاً برنامه های خیریه میبینیم و خیلی وقتها هم به اسم همت عالی میشناسیمش.
قیمت گذاری، محدودهی مشخصی نداره و هر کس بیشترین بهایی رو که میتونه برای یک محصول خریداری میکنه.
در این سیستم، شاید یک شام یا یک چای یا یک کیف دست دوز یا تابلوی نقاشی، به قیمتی دهها برابر ارزش واقعی خودش معامله بشه که منافع حاصل از فروش هم به نیازمندان اختصاص پیدا میکنه.
در این کتاب با تکیه به تحقیقی که با همکاری والت دیزنی انجام شده بود و ترکیب اون با چند مطالعه مرتبط، به این مسئله اشاره شده بود که استراتژی قیمت گذاری باز در صورتی که برای معاملاتی مرتبط با کارهای خیر مورد استفاده قرار بگیرد، میتواند چندین برابر استراتژی قیمت گذاری ثابت درآمدزا باشد.
به عبارتی، با وجودی که ممکن است تعدادی از افراد هزینهای کمتر از قیمت تمام شده پرداخت کنند (یا حتی هیچ هزینهای پرداخت نکنند)، متوسط مبلغ پرداخت شده فراتر از قیمتی خواهد بود که عرضه کنندهی محصول برای عرضهی محصول خود در نظر میگیرد.
همین استراتژی قیمت گذاری، زمانی که “بحث خیریه” از ماجرا حذف شود، نتیجهای متفاوت و گاه معکوس میدهد.
به نظر میرسد اکثر انسانها (و البته قطعاً نه همهی آنها) هنگام مواجهه با استراتژی قیمت گذاری باز، بیش از آنکه به ارزش محصول برای خودشان فکر کنند و قیمت را بر آن اساس تعیین کنند، به توانمندی مالی دریافت کنندهی پول (احتمالاً نسبت به خودشان) فکر میکنند و بر آن اساس، در مورد قیمت مناسب تصمیم میگیرند.
چنین چیزی را آزمایش نکردهام و مطالعهی مستقیمی در موردش ندیدهام.
اما لحظهای با خودتان به این سناریو فکر کنید:
حالت اول- یک گروه برنامه نویس، نرم افزار کوچک و ساده و رایگانی نوشتهاند که به شما در مرتب کردن فایلهایتان و زمانبندی قرارهایتان کمک میکند.
گاهی اوقات، پیامی در زیر برنامه ظاهر میشود که در آن گفته شده: اگر از برنامه راضی هستید، شاید بتوانید با پرداخت هر مبلغی که دوست دارید برنامه نویسان آن را به یک قهوه یا شام مهمان کنید.
حالت دوم- یک شرکت نرم افزاری قدرتمند در سیلیکون ولی، همان برنامه را نوشته و رایگان عرضه کرده و گهگاه این پیام را در زیر آن میبینید: اگر از برنامه راضی هستید، هر مبلغی را که دوست دارید و مناسب آن میبینید، به حساب شرکت واریز کنید.
چنین مطالعهای انجام نشده است.
اما سایر مطالعهها و بررسیهای مشابه، این ذهنیت را در من ایجاد کرده که اگر تعداد استفاده کنندگان یکسان باشد، در حالت اول مبلغ پرداخت شده به میزان قابل توجهی بیشتر از حالت دوم خواهد بود.
البته این مدل قیمت گذاری باز یک تفاوت کوچک اما مهم با تراست زون دارد.
در تراست زون، شما قیمت مشخص اعلام کردهاید و فقط گزینهها را بین سه قیمت (رایگان / دانشجویی / عادی) محدود کردهاید.
اما در اینجا طیف بازی از قیمت وجود دارد و حتی اگر کسی پرداختی انجام ندهد، خود را “مدیون” احساس نخواهد کرد. چون مطابق خط مشی قیمت گذاری اعلام شده رفتار کرده است.
در کل، چنین بحثهایی نیازمند مطالعات میدانی جدی است که شاید زمانی دادههای مربوط به تراست زون، یکی از مجموعه دادههای چنان تحقیقی باشد.
اما برایند بررسیهایم نشان میدهند که: اگر کسی به سراغ استراتژی قیمت گذاری باز میرود، باید کمی هم “روضه خوانی” بلد باشد و خودش را “بدبخت و بیچاره” نشان دهد تا شامل مفهوم خیریهها بشود. وگرنه احتمالاً باید دیر یا زود، پایان پروندهاش را اعلام کند.
برانگیختن احساس ترحم و گاهی همدلی دلسوزانه – در حد برداشت و تجربیات امروز من و بدون اتکا به مطالعات رسمی علمی – بخشی اجتناب ناپذیر از مدل قیمت گذاری باز است.
شاید همین است که با مکانیزم مشابه، آلبوم خواننده ای که توزیع محصولش ممنوع میشود و یا نسخه پی دی اف کتابی که مجوز نشر قانونی نگرفته، میتواند (و توانسته است) سوژهای مناسب برای مدل قیمت گذاری باز باشد.
[…] وبلاگ ایشان خوانده ام. حدسم درست بود، بنابراین چنانچه پست ایشان را ترجیح دهید، نکات مفیدی در این باب دستگیرتان خواهد […]
یادم می آید در اوایل دانشگاه بی سوادهایی مانند من در کلاس (به خصوص کلاس های بی ربط) زیاد اظهار نظر می کردیم و حرف می زدیم. خدا سلامت کند استادی داشتیم که اخلاق اسلامی تدریس می کرد یک بار سر کلاس از این همه اظهارنظر خسته شده بود. به ما گفت به زندگی بزرگان نگاه کنید تا مدت ها صحبت نکرده اند از پیامبران که اغلب تا حول و حوش ۴۰ سالگی اثر خاصی از آنها در جامعه نیست گرفته تا آیت الله خمینی که در نزدیکی های ۶۰ سالگی شروع به حرکت کرد. به ما گفت مطالعه کنید و فکر کنید و تحلیل کنید فرصت برای حرف زدن خیلی زیاد است. این حرف استادم خیلی به دلم نشست، حتی گاهی خجالت می کشم از همین کامنت های معدودی که در متمم می نویسم در واقع ترجیح می دادم تمرین ها را برای خودم حل کنم و سر فرصت آنها را در متمم مشترک بگذارم.
راستش من هم می خواستم پاسخی برای ایشان بنویسم ولی درس های ترول متمم یادم افتاد و خودم را کنترل کردم. البته محمدرضا از دیدگاه دیگری به ایشان پاسخ می دهد که ما در آن جایگاه نیستیم.
لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ
در مورد تراست زون هم من یه چیزی بگم.
چند وقت پیش یکی از دوستام که توسعه دهنده اندرویده اومده بود برای استراتژی قیمت گذاریش ( نوع خاصی از تولید محتوا بود) با هم صحبت کنیم. مثال های مختلف رو بررسی کردیم. ظاهرا مدل فریمیوم شانس بیشتری از بقیه داشت. من اون مقاله پرداخت فریمیوم دری به بهشت یا جاده جهنم محمدرضا رو برای دوستم تعریف کردم. در همون حین باد مدل تراست زون افتادم. گفتم مبین جان یه حالتی هم هست این شکلی. بدون توضیح تراست زون رو بهش نشون دادم. گفت این که همون دونیته/ گفتم دقیقا نه. حالت خاصیه که احتمالا منجر به رفتار متفاوتی میشه. نگاهی که بهم کرد این حرف توش بود که یادم باشه از این به دیگه نیام در مورد چیزی باهات مشاوره کنم. من تو دلم از این که انقد سریع از این گزینه رد شدیم و چرا انقد سطح اعتماد پایینه تو جامعه مون ناراحت شدم.تا روزی که گزارش پایان کار تراست زون رو منتشر کردید.دیدم احتمالا غریضه ی درگیر سود وضرر پروژه ی دوست من، بیشتر از منی که از کنار زمین واستاده بودم ، حدس درست زده.
————————————-
من از کامنت طولانی ای که زیر لحظه نگار: بدون کپشن گذاشتم عذر میخوام. الان متوجه شدم داستان چیه. شتاب زده عمل کردم.
—————-
دارم فکر میکنم اگه میشد تو اینستاگرام یا فیس بوک و توییتر مثل اینجا،میشد چندبار خودمون رو لایک کنیم،بعد چند روز کاسبی اون شبکه اجتماعی از رونق میفتاد؟ممنون از این که حداقل تو متمم نمیشه بیشتر از یه بار امتیاز بدیم.
حالا که همه دارند اعتراف میکنند توی این کلیسا! (به قول فواد). منم همین کار رو میکنم. من از سایت تراست زون فقط “مسیر اصلی” رو دانلود کرده بودم:
پرده اول- مشاهدات و پیشفرضها: اون زمان نگاهی به تاریخ ارسال ها و کامنت دوستان انداختم و به نظرم اومد که این پروژه با جدیت دنبال نمیشه. با محمدرضا هم کم و بیش آشنایی داشتم و فکر میکردم حسابی مایهداره! و حدس زدم که فروش این فایل، به خاطر اینه که داره با گروهی کار میکنه که ملاحظات اونها باعث شده این فایل رو رایگان نکنه! (خودش راضیه! که رایگان دانلود کنیم و شاید برای پخش نشدن فایل در فضای اینترنت و مباحث حقوقی اون، رایگان نکرده). در زمانی که دانلود میکردم، مبلغ اون برام زیاد نبود ولی ناچیز هم نبود (ولی در کل وسع خریدش رو داشتم).
پرده دوم- ماندن روسیاهی بر زغال!: الان که دارم فکر میکنم و تحلیل میکنم چرا این کار رو کردم، دو مورد به ذهنم میرسه. اول اینکه همیشه اون صدای اول فایل که میگفت ((….چنانچه به “هر دلیلی” توانایی پرداخت آن را ندارید …)) رو برای خودم تکرار میکردم و خلاصه یک دلیلی پیدا میکردم! (دلایل: الان اینترنت در دسترسم نیست!/ بگذارم قشنگ گوش کنم، اگر واقعا! ارزشش رو داشت هزینه اش رو پرداخت کنم/ این سایت که آپدیت نمیشه، شاید فعالیتش متوقف شده باشد و احتمالا دیگه این مبلغ ناچیز من هم به دردشون نخواهد خورد). اینکه ابتدای فایل میگفت اگر ارزشش رو داشت و راضی بودین پرداخت کنید هم به نظرم میشه خیلی روش بحث کرد. من ذهنم روی ارزش گذاری مادی روی این جنس محصولات به شدت ضعیفه. شایدم پیش خودم فکر میکردم ارزشش مثلا ۳۰۰۰ تومان است. حالا که قیمت ۳۰۰۰ وجود نداره پس پرداخت نکردم. چون اون قیمتی که اعلام کردند ارزش نداره! و من با نپرداختن آن هزینه، کار غیراخلاقیای مرتکب نمی شوم.
دوم. فکر میکنم اون بحث ناظران بیرونی خنثی (Onlooker) به شدت روی این خطام تاثیرگذار بود. (قبلا هم محمدرضا جایی عنوان کرده بود که بزرگترین قتلها را قاتلان در خیابانهای شلوغ انجام میدهند تا خیابان و کوچه های خلوت). فکر میکردم حتما افرادی با توانایی مالی بهتر از من هم وجود دارند و لازم نیست من هم پرداخت کنم.
* خلاصه اینکه، من سهم خودم از شکست این پروژه رو میپذیرم و امیدوارم مولف و ناشرِ این فایل، من رو ببخشند. این رو واقعا برای توجیه کارم نمیگم ولی؛ اون موقع دید سیستمی رو که الان –کمی بیشتر- به پدیده ها و محیط اطرافام دارم، تقریبا اصلا نداشتم.
سلام
من هم تجربه اي در خصوص امور خيريه داشتم. يك روز در محيط كار يكي از همكارام از بقيه درخواست كمك كرد و گفت كه يك ماهه اون پول رو برميگردونه. كسي بهش پول نداد و همه گفتند كه نياز دارند و قسط و … همون شخص چندماه بعد برگشت گفت: هر چقدر ميتونيد كمك كنيد براي تهيه جهيزيه عروس و داماد. نتيجه جالب بود. همه افراد اونجا فراتر از انتظار كمك كردند! ميدونم پارامترهاي ديگه هم دخيل هستند. مانند اينكه شايد اون موقع پول كافي نداشتند و بعدش داشتند و….ولي در كل به نظرم نتيجه جالب بود، اينكه چرا ما به همكارمون اعتماد نميكنيم و بهش پول قرض نميديم، ولي همين كه كار به ثواب و آخرت واين مسائل مي رسه، بيشتر تحريك ميشيم براي كمك كردن.
ممنون از مطلب بسيار خوبت محمدرضاجان
احساس میکنم محمدرضا شبیه کشیش شده و همه میان پیشش اعتراف می کنند 🙂
سلام فواد
دقیقا همینه که میگی فواد .توی متن هم میخواستم بنویسم اومدم در محضر کشیش اعتراف کنم.بلکه حالمون خوب شه.کلا من دو سه تا چیز هس که خیلی عذابم میده.یکیش همین تراست زونه.دوتا شم پروژه هایی که باید به استادم توی کارشناسی تحویل میدادم ولی چون نمرشو بهم داده بودن قبل از تحویل .دیگه انجامشون ندادم .(البته یکیشونو انجام دادم ولی نفرستادم).یکی از اون استادا رو خیلی دوس داشتم و برام عزیز بود.اما الان دیگه خجالت میکشم برم و ببینمش.
پ.ن: ولی انصافا پروژه انجام نشدنی بود .خود استاد هم میدونست واسه همین قبلش بهم نمره داد(البته اینا توجیه کارم نمیشه چون کارو قبول کرده بودم)
سلام رفیق .درسته اعتراف کردن آدم رو سبک میکنه . خوبه در همین مورد اینجا اعتراف میکنیم و هنوز خدا رو شکر قسمت بیشتر افکار و اعمالمون پنهانه(خودم رو میگم)!
سلام
از اون جایی که محمد رضا دغدغه قیمت گذاری باز رو داره.من هم به نوبه خودم میخوام تجربه ای که در حین و بعد از دزدی از تراست زون رو داشتم و دارم بگم.به عنوان یک نمونه از جامعه آماری
همونطور که قبلا هم گفتم هر توجیهی احمقانس .پس حرفایی که مینویسم توجیه نیس
راستش بعد از اینکه اون متن پایان پروژه رو نوشتی تا همین امروز خیلی درگیر بودم که چی باعث شد که من همچین کاری بکنم.چون میدونم که نه فقط تراست زون بلکه جاهای دیگه هم این کارو کردم و احتمال داره دوباره هم انجام بدم.
اون موقع اصلا به این که محمد رضا چقد پول داره یا نداره فکر نمیکردم.یعنی برام مهم نبود.البته به این که پول تو جیب محمد رضا میره یا کسی دیگه فک میکردم.اولین فایلی که از تراست زون دانلود کردم مذاکره تلفنی بود. خب اونو گوش دادمو خیلی هم برام جالب و مفید بود.و بعدشم دام های کارآفرینی.
حتی بعد از این که با متمم و محمد رضا بیشتر آشنا شدم. هیچکودوم باعث نشد که برم و پول رو پرداخت کنم ولی مانعی شد که بقیه فایلا رو دانلود نکنم .بقیه رو از طریق متمم دانلود کردم (فک کنم)
برای خودم هنوز سواله .مشکلم نداشتن پول نبود.که داشتم،حداقل درحدی که بتونم این فایلا رو بخرم .برام مهم نبود که تو جیب کی میره. فقیره یا پولداره اصلا بهش فکرم نمیکردم.
محمد رضا حتی بعد از این که پایان پروژه رو هم اعلام کردی .و گفتی میدونم کیا هستن.بازم حاضر نشدم برم توی تراست زون و یه تلاشی بکنم که پولو پرداخت کنم .میدونم که گفتی درگاه مشکل داره .(ولی تو دلم میگم نکنه برم .درگاه باز شده باشه بخوام پولو پرداخت کنم (حتی همین الان))
من آدم خسیسی نیستم.ولی حتی الانم که میدونم تو میدونی که کی پول داده کی نداده بازم نمیتونم با خودم کنار بیام که پولشو بدم .چون توی ذهنم اون قسمتی که (پولشو ندید) خیلی پررنگ تر از اون قسمتی هس که اگه (خوشتون نیومد اون وقت.)
صادقانه بگم محمد رضا به شخصه هنوز هم ظرفیت این نوع قیمت گذاری رو ندارم.شاید نخرم ولی اگر خریدم باز اون وسوسه که پولشو نده، کسی که تو رو نمیبینه میاد سراغم.(میدونم مصداق بارز سو استفادس)
ناراحتم نه برای خودم برای اون لحظه ای که میدیدی اونا که میان حرفای قشنگ قشنگ میزنن همونا هستن که اومدن دانلود کردنو پول ندادن.هیچکاری نمیتونی بکنی..بیاد شبی میفتم که، دوستی که خیلی هم بهش محبت کرده بودم وقتی خواب بودم(نیمه خواب) اومد سر کمدم و هر چی پول توی کیفم بود برداشت نمیدونستم چیکار کنم فقط خودمو زدم به خواب.ولی دیگه باهاش حرف نزدم. ولی تو بازم معلمی کردی
شاید این حرفا بیشتر به درد تمرین ۱۵ دقیقه ای کارگاه عزت نفس میخورد تا اینجا(همه گفتگوهارو نوشتم)
ببخشید طولانی شد.
راستی محمدرضا من یکی از متخلفین تراست زون هستم که فکر میکنم آمارتون رو تا اندازه زیادی بهم ریختم! 😉
در مورد پرداخت که اگه بخوام خالی ببندم مچم رو میگیری :)) اما هر فایل رو گاها چند بار دانلود کردم. مثلا تو سفر بودم و دسترسی به سیستم نداشتم یا حال نداشتم از کامپیوتر به گوشی انتقال بدم یا دانلود میکردم و فایل رو تو آرشیوهام گم میکردم و خلاصه دوباره دانلود میکردم!
اعتراف نمیکردم تو دلم میموند!
موضوع پرداخت با این روش احتمالا مربوط میشه به بیشتر بودن انتخابها یا به عبارتی انتخاب تقریبا نامحدود. وقتی خودم به انتخابهای آزادانه در پرداخت فکر میکنم غیر از موارد اشاره شده، به نکات زیر میرسم:
– حس من نسبت به گیرنده وجه چیه؟ مثلا یک کالای یکسان رو خیریه محک، کمیته امداد و دکتر شیری عزیز عرضه میکنند. ممکنه جامعه نیازمند هر سه خیریه هم یکی باشه اما من مبالغی که برای هر کدوم در نظر میگیرم بر اساس شاخصهای مختلفی که تو ذهنمه، برای هر کدوم متفاوت خواهد بود.
– فکر میکنم مهم باشه که در حالت بدون خرید ما دوست داریم چه مبلغی به آن مجموعه اهدا کنیم. مثلا من به شخصه در ابتدای کار متمم دوست داشتم من هم در بزرگ شدن این پروژه سهیم باشم. شاید در سایت مشابه هرگز رغبت به پرداخت نداشتم. سایتهای مشابهی رو قبلا دوست داشتم از محتواش استفاده کنم اما هرگز نتونستم خودم رو قانع کنم که پرداختی داشته باشم.
– فکر میکنم در کالاهایی که هزینه چندانی برای ما ندارند این مورد بیشتر درست باشه. در مورد کالای لوکس شاید نتیجه معکوس بده.
خیلی مایلم بدونم درباره تفاوت های زنان و مردان در موقعیت های مشابه شغلی چه فکری می کنید و نتیجه مطالعاتتون رو بدونم. نه اینکه ترجیح بدم نظر مثبت نسبت به زنها داشته باشید یا برعکس بلکه از لحاظ استخدامی، این دغدغه خیلی بزرگی برای من توی کاره.
—–
درباره تراست زون راستش من مطالعه ای ندارم. فرهنگ سایر جوامع رو هم بلد نیستم. ولی مواردی رو در ایران دیدم مثل خیریه یا گالری نقاشی که خرید وقتی انجام شده که یکی از حالت های زیر اتفاق افتاده:
-خریدار با برگزارکننده تراست زون رودروایسی داشته. مثلن دعوتش کرده به گالری نقاشیش و در اجبار و اکراه خرید کرده.
-نقش عاطفی خیریه بسیار بالا بوده. مثلن به نفع زلزله زده ها یا کودکان سرطانی بوده.
-خریدار خیلی با فرهنگ بوده. آدمهای عادی توی دلشون احتمالن می گن خیلی سادگیه وقتی کسی نمی فهمه یا ما رو نمی شناسه و می شه مجانی استفاده کرد، پول بدیم. در کل فلسفه تراست زون براشون هضم نشده است.
در ضمن به نظر من روضه خونی حتی در خیریه ها خوب نیست. کل فلسفه تراست زون بر مبنای مناعت طبع طرفین تعریف شده (یا من اشتباه می کنم؟). با روضه خونی صاحب کار حس می کنه خودش رو کم ارزش کرده و خریدار بعد از خرید فکر می کنه از احساسش سوء استفاده شده.
—-
به نظرم تراست زون یک بستر فرهنگی از پیش ساخته شده می خواد. یعنی طرف مقابلت بتونه خودش رو در نیت خیر تو، شریک عاطفی حس کنه. البته نباید هم منتظر بمونی آدمها خودشون از آسمون نازل بشن و بیان سراغت برای کمک. اون کیسه باید دستت باشه، بری سراغشون و با صداقت بخوای. به عقیده من همون قدر که روضه خونی فلسفه رو خراب می کنه غرور هم همین کار رو می کنه.
دوستانی دارم توی امریکا که توی مسابقه ماراتن شرکت می کنن به نفع سرطانی ها. کنار وبلاگشون یک لینکه که مرتب اسامی خیرین و مبلغ همت عالی شون رو نشون می ده. گاه و بیگاه هم خودشون می نویسن که مثلن از دو هزار دلار چهارصدتا دیگه مونده و لطفا کمک کنین. این به عقیده من یک روش خیلی کارآ برای تراست زون می تونه باشه.
در مورد پیش نوشت تفاوت زنان و مردان : طبق مواردی که حدود ۱۰ سال پیش گفته میشد، خانمها، خصوصا اگر مجرد باشن و سر کار برن برای جامعه ضرر دارن چون این خانم جای یک آقا رو اشغال کرده در حالیکه اگر به جای او، آقا استخدام میشد میرفت تشکیل خونه و زندگی میداد و با ازدواج کردنش یک خانم رو هم تحت پوشش قرار میداد. در سازمان دولتی که میشناسم چندین سال متوالی در خواست نیروی جدید فقط مختص آقایان بود! این روزها بحث صندوقهای بازنشستگی و ACTUARIAL باب شده و نشون میده که خانمها برای سازمانها دردسر کمتری دارن و اتفاقا به استفاده هم هست چون در شرایط عادی خانمی که فوت میشه کلا ارتباطش با سازمان قطع میشه ولی در مورد آقایان برعکس هست. تا زمانیکه همسرشان و افراد تحت تکفلشان در قید حیات باشن، سازمان باید حقوق پرداخت کنه.
خلاصه اینکه نمردیم و دیدیم یک بحثی هم از کار کردن خانمها دفاع میکنه 😉
سلام محمدرضا
به نظرم این ایده تراست زون باید با ایده های مشابه ایرانی و در مقیاس مشخصی اندازه گیری بشه و نه در مقیاس جهانی و مواردی مثل ابونتو که علی بهش اشاره کرد. ولی آیا کسی چنین گزارشی داره مثل شما و آیا حاضر است که انتشار بدهد؟ به نظرم چون جامعه هدف ما تقریبا یک شیوه رفتاری مشخصی دارند گزارشی هم اگر باشه تقریبا یکسان است. من بعضی وقتها از Donate استفاده میکنم برای سایت های ایرانی اونهم به خاطر اینکه کمکی باشه برای ادامه کار نوینده ناشر یا برنامه نویس واگر بدونم این Donate صرف سودآوری میشه و جدا از هزینه ها سوری هم بهش برمیگردونه این کارو نمیکنم یه جور محاسبات ذهنی انجام میدم برای این موضوع ببینم این پول میتونه کمکی باشه برای ادامه کار و تولید و ترجمه محتوا و یا جدا از کمک تبدیل به سودآوری هم شده که در حالت دوم ترجیح میدم کمک نکنم. میدونم این شاید نشانه ضعف اخلاقی حسادت من باشه ولی با گفتنش شاید بشه رفتار آدمها رو بهتر درک کرد ولی در نگفتنش هیچ سود و منفعتی نیست!
فواد جان.
نکتهای که تو در آخر بحثت بهش اشاره کردی و صادقانه اعتراف کردی بهش (که رفتار بسیاری از ماها هم هست – آگاهانه یا ناآگاهانه)
من فکر میکنم نکتهی مهمیه و به قول تو، باید در موردش خیلی حرف زد.
در واقع، تو (منظورم فواد یا محمدرضای نوعی است) مبا پول دادن به اندازهای که سایت بسته نشه، عملاً دغدغهی رشد اون کسب و کار رو نداری و ترجیح میدی حداقل پولی رو پرداخت کنی که ریسک بسته شدن اون مجموعه و محروم شدن خودت از خدمات رو پوشش بده.
سوال کلیدی برای مطالعه و تحقیق دقیقاً همینه.
اگر یک نفر قیمت مشخص بذاره روی محصولش. مردم به این فکر میکنن که “برام میارزه یا نه”
اگر قیمت رو باز بگذاره میگن: “چقدر بدیم که از گرسنگی نمیره”.
تغییر این سوال خیلی عجیبه.
البته توی این کتاب، نتیجهگیری جالبی داره.
(منطقی نیست که از فصل دوم بپریم فصل آخر. اما من این کار رو میکنم).
میگه باید محاسبات و تحلیلها رو بر این اساس انجام بدیم که انسانها همگی Self Interest دارند و بر اساس اون حرکت میکنند.
و حتی اگر جایی نمیدونن که بر این اساس حرکت میکنند، باید پرورششون بدیم که بدونن بر این اساس فکر میکنند و تصمیم میگیرند (خودشناسی علمی) و همزمان، کمک کنیم که Self-interest اونها عمیقتر و سیستمیتر و بلندمدتتر بشه.
عمداً از این اصطلاح استفاده میکنه چون Selfishness بار معنایی منفی داره.
فکر میکنم چیزی که من تحت عنوان “خودخواهی هوشمندانه” مطرح میکنم تا حد زیادی معادل Self-interest در ادبیات این دو نفر باشه.
البته من فقط بر اساس همین یک کتاب، اینها رو میشناسم و شاید منطقی نباشه که به این سرعت قضاوت کنم.
ممکنه یکی بگه: پدر و مادر که جونشون رو برای بچهشون میدن Self-interest نیست. فداکاریه.
اما واقعیت اینه که Self-interest بر “حسب تعریف” یعنی اینکه من بر اساس یک سلسله مراتب ارزشها که متعلق به خودم هست، گزینههای پیش روی خودم رو میبینم و یکی رو انتخاب میکنم.
گاهی منافع اقتصادی و مالی به این انتخاب کمک میکنه و گاهی ارزشها.
انسان، ذاتاً نمیتواند بر اساس Self-interest عمل نکند.
حتی کسی که در یک بانک زیر تهدید تفنگ، پول رو به سارق میده، شاید در ادبیات عامه بگه: از سر اجبار دادم.
اما در ادبیات رفتاری میشه گفت: گزینههای مختلف رو پیش روی خودش گذاشت و به خاطر Self-interest و بر اساس محاسبات، نهایتاً احساس کرد که پول رو بده و نمیره بهتره.
اگر هم پول رو نمیداد و کشته میشد، شاید برچسب صداقت و امانت داری میخورد و درست هم هست، اما باز هم Self-interest بود. چون براش مهم بود که صادق و امانت دار باشه و صادق و امانت دار شناخته بشه.
منظورم اینه که خودخواهی، شاید دارای بار منفی باشه. اما Self interest میتونه سازنده، خنثی یا مخرب باشه (البته باید مبدا سنجش رو مشخص کنیم. به نظرم جامعه، یا جهان یا کل عالم هستی، مبدا سنجش خوبیه).
حالا کار نظام آموزشی و تربیتی این میشه که به انسانها کمک کنن self-interest رو عمیقتر و بزرگتر و بلندمدتتر بفهمند و در ذهنشون نهادینه بشه.
فکر میکنم در بین انسانها، خصوصاً در جوامعی مثل ما، که Theory-in-mind و Theory-in-use یا نظریه مورد حمایت و نظریه مورد استفاده با هم تفاوت دارند، این سردرگمی باعث میشه که ما به درستی نتونیم به تحلیل رفتار مخاطب یا مشتری بپردازیم و دچار چنین نقطههای تکینگی یا Singularity در تحلیل بشیم (مثل تغییر کلی رفتار در اثر تغییر مدل از خیریه به انتفاعی)
ممنونم بابت توجه به این موضوع .
| حالا کار نظام آموزشی و تربیتی این میشه که به انسانها کمک کنن self-interest رو عمیقتر و بزرگتر و بلندمدتتر بفهمند و در ذهنشون نهادینه بشه|
دقیقا همین جان کلامه و امثال من همونطور که گفتید Self Interest هستیم اونهم در حد محدود یعنی نفع من ادامه ی سایت روزنوشتهاست ولی نه اینفدر که دیگه خیلی بزرگ بشه و خیلی سود کنه . ولی چرا اینطوریه و با وجود اینکه سود شما از سود من کم نمیکنه چرا چنین فکری میکنم؟ (یاد تعریف آدمها از پول افتادم توی متمم که خیلی عالی بود اینکه بعضی ها فکر میکنند منابع مالی یا پول محدوده این بحث ها خیلی عالی بود روانشناسی پول بود فکر کنم ) برام نامشخصه و اینکه چطور میشه این دید رو وسعت داد؟ یعنی من به نفع بزرگتری فکر کنم نفعی که آنقدر بزرگ باشه که خود به خود کسب و کار شما هم رشد کنه و یک حلقه مثبت بزرگ تشکیل بشه. نه یک کسب و کاری که مریضه یعنی طوری مریضه که نه میمیره و نه خوب میشه! و این مریضی دقیقا جایی است که من مطمنم به من سود می رساند و مطمنم که خوب نمی شود!
بحثی که تو کامنت بهش اشاره کردم
بحث های روانشناسی پول رو شدیدا توصیه میکنم دوباره بخونید توی متمم
روانشناسی پول و نگرش پولی و ناکافی بودن پول
http://motamem.org/?p=3405
من سواد تکاملی زیادی ندارم، با چارتا کتاب داوکینز ادم بیشتر بی خدا میشه تا زیست شناس (زیست فهم) اما آیا به همون روش داوکینز نمیشه گفت که قبل از این که ما به بقای خودمون فکر کنیم،ژن ها در مورد بقای خودشون تصمیم گرفتن و فداکاری پدر مادر هم نوع دیگه ای از همون سود شخصیه که بیشتر از بقای فرد به بقای ژن هاش اهمیت میده(ناخود آگاه)؟
شاید اینطوری باشه. ولی چرا همه مردم اینطوری تیستند و تفاوت وجود داره ؟ پس میشه این مضوع رو آموزش داد که حداقل از ژن هایی که شما مثال زدید سرپیچی کرد یعنی به نفع یک کل بزرگ تر سرپیچی کرد
مثال در جهت تایید سوال شما:
احتمالن می شه آموزش داد. مثل خانواده هایی که حاضر می شن فرزند مبتلا به کراک اونها بمیره تا اطرافیانش رو نابود کنه. (سرپیچی از ژن های فرضی به نفع کل بزرگ تر).
من وقتی کامنتم رو نوشتم این نظر شما رو در پاسخ به آقای فواد هنوز نخونده بودم. الان که خوندم دیدم دقیقن منظور منم همون ایجاد self interest است. و نتیجه روضه خونی رو حتی اگه منجر به کمک بشه همون Selfishness می دونم که مقطعی است و ممکنه با یک نگاه سیستمی بشه گفت در بلند مدت روی رفتار مثبت کمک کننده، در موارد مشابه تاثیر منفی داره.
یک توضیح دیگه اینکه من تراست زون رو همون قیمت گذاری باز فهمیدم. نمی دونم آیا تفاوت داره یا نه؟ دوبار هم متن رو خوندم و امیدوارم اشتباه نکرده باشم.
مشاهدات محدود من در محیط کار نشان می دهند که همان ویژگی روضه خوانی ،در جوامعی مثل جامعه فعلی ما که هنوز مرد را نان آور اصلی خانواده تلقی میکند و نقش زن کاملا حاشیه ای فرض می شود، یک عامل اثر گذار بر تفاوت حقوق خانم ها و آقایان است. معمولا آقایان روضه داشتن نقش اصلی و تحمل فشار مالی را می خوانند و سطح دریافتی خود را بالاتر میبرند مثلا میزان بیشتری اضافه کار یا کارانه و… دریافت میکنند.