خداوندا.
کمک کن که نام تو، نان من نباشد.
تدبیری کن که راه تو، برایم آسایش و قدرت و سیری به ارمغان نیاورد.
تا لحظه ای، حتی در خلوت خویش، در پاکی نیت خود برای انتخاب راهی که برمیگزینم، تردید نکنم.
خداوندا.
کمک کن که نام تو، نان من نباشد.
تدبیری کن که راه تو، برایم آسایش و قدرت و سیری به ارمغان نیاورد.
تا لحظه ای، حتی در خلوت خویش، در پاکی نیت خود برای انتخاب راهی که برمیگزینم، تردید نکنم.
دکتر علی شریعتی:
خدایا: رحمتی کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد،قوتم بخش تا نانم را، و حتی نامم را در خطر ایمان افکنم،تا از آنها باشم که پول دنیا را می گیرند و برای دین کار می کنند، نه آنها که پول دین می گیرند و برای دنیا کار می کنند.
خدایا همواره تو را سپاس می گذارم که هر چه، در راه تو و در راه پیام تو،پیش تر می روم و بیشتر رنج می برم، آنها که باید مرا بنوازند، می زنند،آنهاکه باید همگامم باشند، سد راهم می شوند، آنها که باید حق شناسی کنند،حق کشی می کنند،آنها که باید دستم را بفشارند، سیلی می زنند،آنها که باید در برابر دشمن دفاع کنند، پیش از دشمن حمله می کنند و آنها که باید در برابر سمپاشی های بیگانه، ستایشم کنند، تقویتم کنند، امیدوارم کنند و تبرئه ام کنند، سرزنشم می کنند،تضعیف می کنند،نومیدم می کنند،متهمم می کنند،تا در راه تو از تنها پایگاهی که چشم یاریی دارم و پاداشی،نومید شوم، چشم ببندم،رانده شوم….تا تنهاامیدم تو شود، چشم انتظارم تنها به روی تو بازماند،تنها از تو یاری بطلبم، تنها از تو پاداش گیرم، در حسابیکه با تو دارم،شریکی دیگر نباشد، تا تکلیفمبا تو روشن شود، تا تکلیفم با خودم معلوم گردد، تا حلاوت اخلاص را که هر دلی اگر اندکی چشید،هیچ قندی درکامش شیرین نیست بچشم.
خدایا:اخلاص!اخلاص!
سلام جناب شعبانعلی عزیزم…
چند سال پیش تا همین اواخر،من هم در همین بحران وجود یا عدم وجود خدا(که اکثر دوستان اظهار داشتند) گیر افتاده بودم و مهمتر از اون،چیزی که خیلی اذیتم میکرد،مسئله جبر و اختیار بود.سوالات عجیب و غریبی به ذهنم می آمد و خلاصه خودمونو مضحکه خاص و عام کرده بودیم و از کار و زندگی افتاده بودیم که مثلا میخوایم خدا رو بشناسیم و از کار دنیا با خبر بشیم.
-آیا خدا هست یا نیست؟
_اصلا چرا ما هستیم؟
_منظور خدا از خلقت ما چی بوده؟
_اگه قرار بود همه ما در بهشت باشیم،الا چرا روی زمینیم؟یعنی همه ما انسانها چوب غفلت حوا رو میخوریم؟
_ و …..
دیگه داشتم از کار و زندگی می افتادم و کم کم افسرده می شدم.دیگه تصمیم گرفتم که این مسخره بازی ها رو کنار بذارم و برای خودم و با اعتقادات خودم زندگی کنم.
دیگه زدم به سیم بی خیالی.دیگه برام مهم نیست که بهشت و جهنم هست یا نیست.اون چیزی که خوبه،برام مهمه.وقتی از نماز خوندن هیچ حسی نصیبم نمیشه،چرا وقتم رو هدر بدم؟وقتی نمیتونم رابطه صلوات فرستادن با افزایش روزی یا دفع بلا رو بفهمم،چرا خودمو مسخره کنم.مطمئنا کتاب “پدر مادر ما متهمیم” رو مطالعه کردین.
اون چیزی که درست هست باید ملاک باشه،نه اون چیزی که سفارش شده و تکلیف شده.حالا چه بی دین و ایمون باشی(توی بیابانهای افریقا)،چه مذهبی مخلص.
این همه جنگ و نزاع و درگیری هم بخاطر همین موضوعاته که دین ما که اینجوری گفته درسته،و دین شما اشتباهه.دین و ایمان و اعتقاد و بهشت و جهنم و …. برای اینه که من و همه انسانها درست زندگی کنیم ولی متاسفانه!!!!!!!!!!!!!!!!
عالی بود کاش من هم می تونستم خدا رو اینطور بخوانم
محمدرضا چون در مذاکره تخصص داری دوس دارم
در مورد چندتا چیز نظرتو بدونم.
سخنرانی های کالینز رو هم دیدی؟ خداباوره، و از لحاظ دانش، چیزی کمتر از داوکینز نداره، ولی چرا ریچارد انقدر برش حرفاش بیشتره؟
نمیدونم چرا، اکثر دلایل انکار خدا رو که داوکینز میگه، اگر یه آدم معمولی میگفت، جامعه بهش میخندید، ولی همون دلایل که از زبان و قلم داوکینز جاری میشه، نزد برخی شدیداً پذیرفته میشه.
آیا یکی از دلایل میتونه تخصص بالای داوکینز در سخنوری و متقاعد سازی و روانشناسی باشه؟
راجع بهش یک پست می نویسم.
ولی من فک کنم ثروت و شهرت پست ترین موهبت های این دنیا هستن
خوش حال و خوشبخت ترین آدما اونایین که آرامش درونی دارن
چه شبي است !
چه لحظههاي سبک ، مهربان و لطيفي ،
گويي در زير بارانِ نرم فرشتگان نشستهام ….
ميبارد و ميبارد و هر لحظه بيشتر نيرو ميگيرد !
هر قطرهاش فرشتهاي است که از آسمان بر سرم فرود ميآيد …
چه ميدانم؟
خداست که دارد يک ريز ، غزل ميسرايد ؛
غزلهاي عاشقانهي مهربان و پر از نوازش …
هر قطرهي اين باران ،
کلمهاي از آن سرودهاست …
“دکتر شريعتي”
خدایا! کمکم کن پیمانی که در طوفان با توبستم،در آرامش
فراموش نکنم….آمیــــــــــــــــــن
مثل اینکه در این دوره زمونه خداباوری مثل موتور گازی میمونه که اگر سوار بشی خیلی ها به آدم میخندن.
خدای من که مثل همون خدای قدیممه!
بهش میگن خدای ادیان ابراهیمی! میگن خصلت انسانی داره، سادیستیک رفتار میکنه، یه کتاب داده پر از غلط املایی. تازه تمام حقوق بشر رو هم زیر پا میذاره و دستور میده بکشید و حالشو ببرید!
میگن پیامبرش … برده داری بوده که اولش که قدرت نداشته مهربون بوده بعداً شروع کرده به کشت و کشتار. بعدش هم فک و فامیلشو صاحب قدرت کرده که دزدی و غارت کنن.
خدای من و پیامبرش طوری هستند که اگر کتابی بنویسی و در کتابت کاسه کوزه اونا رو بریزی بهم و دستشونو رو کنی و به بقیه نشون بدی که چقدر شیاد هستند، قطعاً جزو کتابهای پرفروش میشه، اگر دوتا فحش هم بدی که یقیناً جزو متفکرین “خردگرا” محسوب میشی.
میگن پیروان خدای من رو جمع کنن، ۴ تا آدم درست و حسابی از توشون در نمیاد! ولی حقیقتاً دشمنان بزرگی داره. رزومه بعضی از دشمنانش تن آدمو میلرزونه!
بی سواد باشی و بهش اعتقاد داشته باشی، میگن اعتقادت بخاطر بی سوادیته، با سواد باشی و اعتقاد داشته باشی، میگن با این همه سواد خجالت نمیکشی بهش اعتقاد داری؟!
ریچارد داوکینز و دوستان که اعتقاد بهش رو نوعی انگل ذهنی! میدونن.
همه اینا رو میدونم،کلی کتاب خوندم که بهش توهین کردند و وجودشو انکار، ولی من کماکان بهش اعتقاد دارم و بهترین آفرینندگان میدونمش. پیامبرش رو هم بهترین الگوی زندگیم.
گرچه، میدونم که هر روز که بگذره، اعتقاد بهش سخت تر میشه، ولی سعی میکنم تا وقتی زنده ام بهش معتقد بمونم و در راهش استوار.
پس آقای مرتضی اینطور که گفتی با کلی سختی و مشقات ایمان به خدات و حفظ کردی…جالبه که هرچی خوب و بدم در مورد خدات گفتی از زبون دیگرون بود؟؟!!! فکر کنم وقتش شده رزومه ایمانت و صفر کنی و خدات و از زبون خودت توصیف کتی یا خوندن این نظر میتونم بچه ای رو تصور کنه دم یه مغازه ایستاده و هی میگه میخوام میخوام می خوام حالا هرچی بهش میگن چی میخوای و چرا می خوای هیچی برای گفتن نداره…شاید دلیل اینکه خدا پرستی رو یه کار املانه و سخت میدونی نحوه ایمات باشه اگر نه که ما هزار نفرو می شناسیم خیلی خیلی امل تر تر خدا رو می پرستن کلی هم احساس با کلاسی می کنن….یه بررسی کن به نظر من و با این اطلاعاتی که از تو این کامنتا گرفتم شما خیلی بیشتر تر از این شخصی که داوکینز و خونده نیاز به فکر کردن در مورد ایمانت داری…حالا ما هیچی فردا بچت پرسید چرا باید به خدا اعتفاد داشته باشم می خواین بگین چون فلاتی فلانی فلانی خیلی کله گنده بودن و باهاش دشمن بودن و چون خدا پرستی تو این زمونه کار سخیته؟؟؟؟؟
سلام؛
پگاه جان محتوای طنز کامنت من به وضوح مشخص بود، از اینکه چنین برداشتی کردی متاسفم.
وب سایت محمد رضا وب سایت مذهبی و پرسش و پاسخ دینی نیست که انتظار داشته باشیم مخاطب بیاد در کامنت ها جنگ چندین هزار ساله رو ادامه بده.
اینکه گفتم خدا پرستی مثل موتور گازی مونه و خیلی ها به آدم میخندن، کجاش نشون دهنده این بود که “من” خداباوری رو املانه میدونم؟
حضرت رسول، بدترین روز عمرشون رو روزی میدونستن که مردم کوچه خیابون سنگ بهش پرتاب میکردند و صورتشون رو خونین کردند، روزی که از پشت بام شکمبه گوسفند رو روی سرشون خالی میکردند.
یه زمانی خدا پرستی جنون بود، به رسول اکرم میگفتند ” انک لمجنون”. تو یک دوره ای هم شاید موتورگازی سواری باشه!
انشالله اگر گذرتون افتاد مثلاً فرانسه خودتون از نزدیک لمسش میکنید حرف منو.
اما اینکه فرمودی من فقط حرف دیگران رو گفتم و نه توصیف خودم رو، باید خدمتت بگم که اصولاً من خدا رو توصیف نمیکنم!
بنظرم خدای توصیف شده، به اندازه کلبه حقیرانه ذهن یک انسان و دریچه حقیر تر زبان یک انسان کوچیک میشه.
خدا برای توصیف خودش در حد لزوم، فرشته وحی رو نازل کرده. من بلد نیستم خدا رو بهتر از خودش توصیف کنم.
اما حقیقتش دوست من، من نظر سایرین رو در مورد میزان و حقانیت ایمان کسی جدی نمیگیرم.
به وقتش هممون در محضر یه قاضی که خودشم شاهد ماجراست قرار میگیریم. بهترین نیست قضاوت رو به خودش بسپاریم؟
چرا انقدر علاقه داریم ایمان کسی رو بذاریم رو ترازو؟
من بر حسب سواد و عمل خودم یه رزومه تهیه میکنم و میدم به دست کسی که قراره من رو قبول یا رد کنه.
ما فقط میتونم در حین طی “مسیر” و در نوع “عمل” بهم کمک کنیم، حالا اگر قرار بر این باشه که انسانی ایمان رو من رو بذاره رو ترازو و بگه وزنش کم و زیاده و از این قبیل حرفا، خیلی ساده بهش میگم : گر تو بهتر میزنی بستان بزن.
ممنون از تو.
آقای مرتضی من قصد دلخور کردن شما رو نداشتم …اگر این حرف من دردی داشت به خاطر دردش عذر خواهی میکنم …الیته که شاید کامنت شما طنز بوده باشه ولی حداقل نصف هر شوخی جدیه و مسایل طنز همیشه ریشه در واقعیات داره…د رمورد روایات تاریخی که نقل کردید خب اصولا زیاد به گذشته نمی پردازم…در مورد فرانسه و امثالهم تجربش رو داشتم و جالبه بگم که بی دینان اونجا رو به اندازه با خدایان اینجا و خیلی جاهای دیگه عصبانی و خشمگین ندیدم …منظورم توصیف یا تجربه ای بود که خودتون داشتید از خداتون خب خب فکر میکنم خیلی اختلاف سلیقه زیاد باشه چون من اعتقاد دارم هرکس براساس هویت خودش دین و خداش رو درک میکنه هویت منحصر بفرد خودش حالا اینکه شما توصیفی ندارید نمیدونم ولی من اصلا و ابدا ذهن و زیان انسانی رو حقیر نمیدونم مخصوصا مخصوصا انسانی که گامهای انسانی برمیداره و خدایی…باز هم اینجا اختلاف عقیده زیادی داریم به این دلیل هم این اعتقاد رو دارم که انسان رو آینه تمام نمای خدا میدونم انسانی حقیر میشه که آدم می مونه و در پایین ترین سطح نیازها اگر نه که هر انسانی انعکاس دهنده گوشه ای از جمال خدا هست…من چون با خدا وو فرشته هاش مستقیم وارد صحیت نشدم به تک تک مخلوقاتش چشم میدوزم و الیته به هویت منحصر بفردی که خودم بهش میدم براساس تجربیاتم….من صرفا یک پیشنهاد دادم و گفتم هم تنها منبعی که باعثش شد اون کامنت رو بزارم اطلاعاتی بود که کامنت شما و سایر کامنتها بهم داد …ولی در مورد محضر و این حرفا دنیا مجضر خداست…من ایمان کسی رو رو ترازو نذاشتم چون اصلا ترازویی ندارم ترازو ماله بازاریهاس مخصوصا اونا که فکر میکنن خدا هم یه ترازو داره خدا رو یه حاجی بازاری می دونن اتفاقا اینطور برداشت کردم شما خیلی متعصبانه ایمان دارید ….قبول و رد هم خب اینم از اون چیزایی که اصلا و ابدا درکش نمیکنم…بله دقیقا خواستم کمک هم نه پیشنهادی بدم که شاید مفید باشه در درک روشنتری از خدا یا نیروی برتر یا هرچیزی که اسمش رو میذارید….باز هم میگم ترازویی ندارم که بخوام چیزی رو بکشم اصلا اونور ترازو چی باید باشه وقتی اینور ایمان یک نفرو میذارن؟؟؟!!!!جدی سوال شد برام…در هر صورت که حیف آدم دنیای به این زیبایی رو محدود کنه به تفکرات اینچنینی ….آگاهی آدمی رو رها میکنه …
یک چیز دیگه گفتین جنگ چندین هزار ساله برام جالب بود این قضیه…
سادیستیک..بکشید و حالشو ببرید…برده داری ..کشت و کشتار…دزدی و غارت …شیاد…فحش…آدم درست و حسابی…دشمنان…ی سواد…خجالت نمی کشی…انگل ذهنی!…توهین…متاسفم…جنگ چندین هزار ساله …
این کلماتیه که شما تو کامنت اولتون آوردین خب قبول کنید در توصیف اونچه که بهش خیلی اعتقاد دارید کلی کلمه با بار منفی استفاده کردین..سعی کنید دیگه هیچوقت از چیزی اینطور طرفدرای نکنید البته اینم یه پیشنهاد بود دوست من 🙂
سلام پگاه بانو؛
راستش شما اصلاً نمیدونید که من علیرغم این حرفهایی که دیگران به خدای من میزنن، چگونه خدای خودمو شناختم و بهش معتقدم. شما حتی اصلاً نمیدونید من جوابی برای اون جملاتی که دیگران در موردم خدای من میگن دارم یا نه.
گمان میکنم شما از اون دسته از دوستانی باشید که بیشتر از این که ابزاری به اسم “شناخت طرف مقابل” استفاده کنید، بنیان تصورات خودتون رو برحسب حدسیات قرار میدید.
راستش کامنت با اغماض ۱۸ خطی من، تنها چیزی که در بر نداشت، تجربه ای بود که من از خدام داشتم. ولی گویا شما نه تنها در اون تجربه دیدید، بلکه ویژگی های درونی من رو هم بر اساس همون تجربه تحلیل میکنید!
فکر میکنم وقتش باشه که به پست ” دانستن یا توهم دانش” محمدرضا یک لایک دیگه بزنم 😉
چون فکر میکنم در این میان، اون چیزی که بیشتر از وضعیت خداشناسی و ایمان من جای نگرانی داره، وضعیت قضاوت و میزان مهارت تحلیل شخصیتی شماست. 🙂
موید باشید
جواب:
پس اون کتاب رو نخوندی (پترجمه فاسی :پندار خدا)،
خدارو خداپرستان نادان از من گرفتن ؟ نه درمورد من اینطور نیست. بیخدایان دانا خدارو ازم گرفتن .
جواب به ناشناسی که من رو خطاب کردن : سکوت 🙂 ، دنیامون اونقدر از هم دوره که نمیتونیم با هم صحبت کنیم . من ۸۰% عمرم خداباور بودم . حرف شما رو درک میکنم اما مخالفم باهاتون ..
چرا خوندم. ده سال پیش که من راجع به ریچارد داوکینز مینوشتم هنوز کتابهاش ترجمه نشده بود
یک بار هم این شانس رو داشتم که در سمینارش شرکت کنم. بسیار تیزهوش و مسلط است و ساده فهم حرف میزند.
تمام نوشته هاش رو هم از Selfish Gene تا Blind Watchmaker و … خونده ام و فکر میکنم که موقعیت Publicizing Science که براش قائل هستند حقش هست.
چه جالب ؛ مرسی که توضیح دادید..
دوست عزیز
به قول یکی از عزیزترین انسان های زندگیم :مثل اینکه قضاوت کردن جز جدایی ناپذیر انسانهاست!
من خاطره ی خوبی از مناظره های !مجازی ندارم .چون به دلیل سوءبرداشت از برخی نوشته هام ،یکی از بهترین دوستان این چند سال زندگیم رو دلگیر کردم .تنها به همین دلیل سکوت میکنم …
در حد پیش فرض شما درمورد خوندن کتابای ریچارد از طرف محمدرضا .دنیای من وشما هم از هم فاصله داره ،که نمیتونیم با هم صحبت کنیم ….
من هم کاملا شناسم .دقت میکردید پایین اسمم بود .
من باز هم عذر خواهی میکنم .به دلیل حساسیتی که به جمله ی (درکتون میکنم اما مخالفم!) دارم .این کامنت رو میگذارم .چون هر جا چنین جمله ای بیان میشه یه تناقضی رو از زبان گوینده اش جاری میکنه که به هیچ وجه برای من قابل قبول نیست.که خوشبختانه در پاسخ محمدرضا به شما این موضوع هم کاملا مبرهن وروشنه .
درهمین حد.
فقط یه چیز بگم وبعد دیگه سکوت .محمدرضا عادت منو میدونه .حرفم رو تا آخرش نزنم احساس خفگی بهم دست میده .
من از طریق رشته ی تحصیلیم با ریچاردو نوشته هاش آشنا شدم .در خصوص فرگشت و ژنتیک وبیولوژی(زیست شناسی ) فکر میکنم ریچارد رو به طور کامل بشناسید ونیازی به معرفی ایشون از طریق من به شما نباشه!!!
درکتون میکنم چون به عنوان یه آدم معتقد با آدم های بیخدا ماه ها بحث کردم . تا اینکه خودم هم شدم یکی مثل اونها(۶ماه زندگیمو تعطیل کردم که تکلیف همه این جدل ها رو روشن کنم . ۶ماه نشستم فقط کتاب خوندم که اعتقاداتم قویتر بشه!، که بتونم از خدام دفاع کنم… نشد ) .
اما حداقل با ۸۰% حرفهاتون مخالفم ..
یه چیزی میگم که کمی عصبانیتتون رو کمتر کنه و انقدر نسبت به امثال من آلرژی نداشته باشید و مثل محمد رضا دوستانه جواب بدهید .
امثال ما باید خودمون رو سانسور کنیم و گرنه خانواده و جامعه و حتی قانون پوستمون رو میکنن ، مجازات یکی مثل من در دین شما مرگه (ارتداد). در دینای دیگه م منو میندازن جهنم . تو این دنیا هم از داشتن یه خدای بزرگ و مهربان ، اون حس آرامش درونی که میگید محرومیم.
Take It Easy ,my friend
🙂
دوست من
خدا به دفاع من وشما احتیاجی نداره .
من عصبانی نشدم .اصولا آدمی ام که عصبی نمیشم .وقتی هم عصبی بشم ،لبخند میزنم 🙂
نمیدونم شما دین من رو چطور تشخیص دادی وبرای خودت حکم هم صادر کردی!
در خصوص بهشت وجهنم هم پیشنهاد میکنم ،یه کم تجدید نظر کنی.
این داستان بودا هم تقدیم شما 🙂
یک روز صبح «بودا» در بین شاگردانش نشسته بود که مردی به جمع آنان نزدیک شد و پرسید:
آیا خدا وجود دارد؟
«بودا» پاسخ داد:
بله، خدا وجود دارد.
بعد از ناهار سروکلهی مرد دیگری پیدا شد که پرسید:
آیا خدا وجود دارد؟
«بودا» پاسخ داد:
نه، خدا وجود ندارد.
اواخر روز مرد سومی همین سؤال را از «بودا» پرسید. پاسخ بودا به او چنین بود:
خودت باید این را برای خودت روشن کنی.
یکی از شاگردان گفت:
استاد این منطقی نیست. شما چطور میتوانید به یک سؤال سه جواب بدهید؟
بودا که به روشنبینی رسیده بود، پاسخ داد:
چون آنان سه شخص مختلف بودند و هرکس از راه خودش به خدا میرسد: عدهای با اطمینان، عدهای با انکار و عدهای با تردید.
هرکسی از یه طریقی به خدا میرسه …
حتی کسانی که هیچ باوری بهش ندارن .انکار خدا هم یعنی اینکه تو باور داری کسی هست ومیخوای که انکارش کنی … 🙂
موفق باشید
سلام نمیدونم چرا همه میگن یکی دیگه خدار و ازم گرفته؟
منم کتاباش رو خوندم خیلی خیلی وقت پیشها ولی خب مثله شما نشدم ….از یه بخش کتابش هم خیلی خیلی خوشم اومد اونم جایی که اخلاقیات و از مذهب و خدا پرستی جدا میکنه…یه جورایی تحملم رو در مقابل بی اخلاقهات دینی زیاد میکنه…. ….جتی اونچه که در مورد ان الحق گقتن حلاج هم به ما گقتن داستان پرداز ی بوده…پیشنهاد میکنم در این مورد هم تحقیق کنی…در مورد خدا و مذهب انسان باید براساس هویت منحصر بفرد خودش به مذهب و خداش شکل بده دین و خدایی که هویتش رو از خود آدم گرقته باشه موندنیه
سلام محمدرضا ی عزیز
جوابی که به این کامنت دادید ،دلم رو به درد آورد .ما تا کی اسیر این” نادانی ها “خواهیم بود ؟اسارتی که خود خواسته نیست .اما به اندازه ای زیبا ودلنشین برای ما از شیشه دیوار ساختن وسقفای شیشه ای رو گذاشتن بالای سرمون که خودمون هم متوجه نمیشیم تا اینکه سرمون بهشون بخوره .عین دیوارها وسقف شیشه ای که دور آزادی وانتخابمون کشیدن وحکایت همین روزها وهمین روزگاره …
نمیدونم کتاب Conversation_With_God نیل دولاند واش رو خوندی یا نه ؟دوست دارم نظرت رو درموردش بدونم .شاید کتاب خوبی باشه برای معرفی به این دوست خوبمون .همچنین کتاب” خدایان “رابرت گرین اینگرسون .
یه چیزی هم به این دوستمون دوست دارم بگم با اجازتون .اما اصلا قصد جسارت به کسی رو ندارم ،ادعایی هم ندارم ،فقط یه حسه ،
اینکه :اگه میگی خدایی که با خوندن چند تا کتاب از تو گرفته شده ،یه خرده هم باید به خودت تردید کنی !
باز هم عذرخواهی میکنم بابت این نوشته .چون هم به طور کامل از نوشته ی دوستمون آگاهی ندارم وهم اینکه …
اما من الان پر تردیدم. دلم تنگ شده برای اون ایمان بدون تردید و بی چون و چرایی که داشتم. اینکه هر اتفاقی رو خوب یا بد به خواست خدا ربط می دادم . می دونم که این روش و این ایمان بی چون و چرا هم شاید خوب نباشه اما فکر می کنم، فکر می کنم از بی ایمانی خیلی بهتره. البته من دیگه به خدا و در مورد خدا مثل قبل فکر نمی کنم. شاید دلیلش این باشه خدا رو خوب به ما نشناسوندن یا اینکه خودم درست نشتاختمش اما فکر می کنم آدم بالاخره باید به یه جایی وصل باشه. بی ایمانی مثل برزخه، انگار که بین زمین و آسمون معلقی. گاهی غبطه می خورم به ایمان بی تردید بعضیها. نمی دونم درسته یا نه اما فکر می کنم اونها راحت تر زندگی می کنن. من دلم یه نیرویی می خواد که دلگرمم کنه. می دونم خودم باید این دلگرمی رو به خودم بدم، اما یه نیروی عظیم می خوام که حداقل گاهی بتونم باهاش درد دل کنم. که مطمئن باشم به من گوش میده.
نمی دونم شاید هر کدوم از ما درونمون یک خدا داریم. گاهی فکر می کنم اون حسی که درونمون هست و ما به عنوان وجدان ازش یاد می کنیم همون خداست. وجدانی که وقتی کار درستی انجام نمی دی ناراحته و وقتی کار خوبی انجام می دی خوشحال. در واقع فکر می کنم هر کدوم از ما درونمون یک خدا داریم یعنی به نظرم خدا یک حس درونی و شخصیه. اما با همهی این حرفا من الان دلم بیشتر از همه چیز خدا می خواد. همون خدای قدیمی خودم. همون خدایی که وقتی باهاش حرف می زدم و درد دل می کردم مطمئن بودم که همه چیز حله.
سلام نیلوفرخانوم برو به این وب سایت شاید آرومت کنهwww.kolbekeramat.ir
سلام محمد رضا The God Delusion رو خوندی ؟
از ریچارد داوکینز.
این کتاب و چند کتاب مشابه(ب.ر.راسل،ش.ا.شفا،فروید،نیچه،…) در ۶ماه خدای منو ازم گرفتن ، الان خدا ندارم[…]
۱) دوست من. ببخش که بخشی از نوشته ات رو حذف کردم برای اینکه بشه منتشر کرد.
۲) من فکر میکنم خدا رو، قبل از اینکه فیلسوفان از ما بگیرند یا به ما بدهند، خداپرستان نادان از ما گرفتند…
گویا کامنت قبل به اسم ناشناس تایید شده .از اونجایی که هم یه کم خود شیفتگی دارم وهمین که سعی میکنم شجاع باشم واگر قراره حرفی بزنم .پاش بمونم .خواستم کامنتم با اسم خودم باشه نه ناشناس!
سلام محمدرضا ی عزیز
جوابی که به این کامنت دادید ،دلم رو به درد آورد .ما تا کی اسیر این” نادانی ها “خواهیم بود ؟اسارتی که خود خواسته نیست .اما به اندازه ای زیبا ودلنشین برای ما از شیشه دیوار ساختن وسقفای شیشه ای رو گذاشتن بالای سرمون که خودمون هم متوجه نمیشیم تا اینکه سرمون بهشون بخوره .عین دیوارها وسقف شیشه ای که دور آزادی وانتخابمون کشیدن وحکایت همین روزها وهمین روزگاره …
نمیدونم کتاب Conversation_With_God نیل دولاند واش رو خوندی یا نه ؟دوست دارم نظرت رو درموردش بدونم .شاید کتاب خوبی باشه برای معرفی به این دوست خوبمون .همچنین کتاب” خدایان “رابرت گرین اینگرسون .
یه چیزی هم به این دوستمون دوست دارم بگم با اجازتون .اما اصلا قصد جسارت به کسی رو ندارم ،ادعایی هم ندارم ،فقط یه حسه ،
اینکه :اگه میگی خدایی که با خوندن چند تا کتاب از تو گرفته شده ،یه خرده هم باید به خودت تردید کنی !
باز هم عذرخواهی میکنم بابت این نوشته .چون هم به طور کامل از نوشته ی دوستمون آگاهی ندارم وهم اینکه …
سلام آقای شعبانعلی
مدت زیادی نیست که با شما آشنا شدم؛
به هر روی،
به قول مرحوم دکتر پاستور کبیر: دانش کم انسان را از خداوند دور و دانش زیاد انسان را به او نزدیک می کند.
اما همانطور که آقای دکتر اینشتین بزرگ نیز عنوان داشته اند: خدای من با کارهای من کاری ندارد.
خوب باشید
سلام ماخودمون چقدر خدارو از دیگران گرفتیم وخبر نداریم وچقدر بدون اینکه بدونیم امام ضلالت دیگران شدیم
این کتابو( The God Delusion) با کلی مصیبت گرفتم. و بعدش که با ولع رفتم سراغ خوندنش، چیز خاصی ندیدم… بیشتر شبیه “توهم معنویت” بود تا “توهم خدا”
یه سخنرانی هم تو سایت آقای دکتر سروش هست که تا حدودی به این کتاب میپردازن.
به studentoful
سلام
از شنیدن سخنانت دلم گرفت. این بو که تنها خواستم بگویم کاش در آن ۶ ماه مطالعه جایی هم برای کتابهایی چون نهج البلاغه می گذاشتی، عدالت در همه چیز خوب است حتی در نوع کتاب خوانی و گفته ها و شنیده ها و….
چه خوب گفت سهراب:”و نخوانیم کتابی که در آن باد نمی آید…”
به مهناز جان
متاسفم که ناراحتت کردم ، معمولاً نظراتم رو در این موارد به اطرافیانم نمی گم چون میدونم ناراحت میشن ..
از کجای میدونی نخوندم دوست عزیز ؟، قرآن ، نهج البلاغه ،تاریخ طبری، صحاح سته ،فقه شافعی ، انجیل،تورات و بسیاری از مراجع اصلی اسلام و سایر ادیان را خوانده ام.
شما چی ؟ نهج البلاغه رو خوانده اید ؟
مثلا خطبه ۸۰ ؟ (“” معاشر الناس، ان النساء نواقص الایمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول… “)
قرآن رو چطور ؟
مثلا(آیاتی از قران در مورد زن):
سوره بقره آیه ۲۲۳
سوره بقره آیه ۲۲۱
سوره نساء آیه ۳
سوره نساء آیه ۱۱
سوره نساء آیه ۱۵
سوره نساء آیه ۲۴
سوره النساء آیه ۳۴
سوره نساء آیه ۱۷۶
سوره نور آیه ۶
و…
کاش در این کتاب باد می آمد . عاشق کتابهایی هستم که در آنها باد می آید..
پ.ن : اگر محمد رضا این کامنت رو تایید کنه ، واقعا تحسینش میکنم . اگر هم تایید نکنه درک میکنم محدودیت ها رو..
پ.ن۲ : این وبلاگ رو به همه دوستانم معرفی میکنم برای همین اسم واقعیم رو نمیگم .. اگه لازم باشه همه اطلاعاتمو(نام،ایمیل،موبایل..) رو براتون ایمیل میکنم(منظورم اینه که پدر مادر حرفم بنا به مصلحتی نقاب زده اند)
🙂