به این گفتگو توجه کنید:
«شاید من دیر یا زود دستگیر میشدم. اما به هر حال، آخرین حلقهی این زنجیر را CIA تکمیل کرد. آخرین هفتهها در لباس مبدل زندگی میکردم. برای جلسه با اعضای کنگره در دوربان، از لباس فرم یک راننده استفاده کردم. اما در حلقهی نزدیکان ما، یکی از ماموران جاسوسی آمریکا بود که نه تنها موقعیت جغرافیایی من، که حتی رنگ لباسی را که در زمان دستگیری بر تن خواهم داشت را نیز، به سرویسهای امنیتی دولت گفته بود».
اینها حرفهایی است که ماندلا به عنوان خاطره برای کلینتون تعریف کرد. اما سوال اینجاست: این حرفها در چه شرایطی میتوانند تاثیرگذارتر باشند؟
تصویر زیر، محل انجام این تاریخیترین مذاکره با آمریکا را نشان میدهد: ماندلا در داخل سلولی که ۲۸ سال حبس را تحمل کرد، این داستان را برای کلینتون تعریف میکند و در ادامه، راجع به تصویر ثابتی که ۷۰۰۰ روز، به تماشای آن پرداخته حرف میزند…
ای کاش متعصب نبودیم. ای کاش به جای روشهای عجیبی که در حملهی فیزیکی و سایبری به کسانی که دوستشان نداریم به کار میبریم، یک میز مذاکرهی گران و ارزشمند در شان دولت آمریکا، تهیه میکردیم و با نهایت احترام از آنها دعوت میکردیم تا در تهران، میزبان مذاکره با آنها باشیم. اما نه در محل اجلاس سران: در بهشت زهرا. در مزار کسانی که در سقوط هواپیمای مسافربری توسط آمریکاییها، شهید شدند…
آخرین دیدگاه