دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

در ستایش گوسفند

پیش نوشت: دوست خوبم رضا. در زیر قسمت دوم بحث گوسفندنگری (که امیدوارم فرصت شود و از همه‌ی جنبه‌ها مورد بحث قرار بگیرد) به نکته‌ی مهمی اشاره کردند و گفتگویی با هم در زیر آن بحث داشتیم. دوست داشتم قسمتی از آن متن را که به ستایش گوسفند اختصاص داده بودم اینجا بیاورم و دوباره از رضا تشکر کنم که این فضا را ایجاد کرد تا در این حوزه‌ها حرف بزنیم:

رضا جان.

قبول دارم. بخشی از این سوء برداشت‌ها از نوشته‌ی من، به دیدگاه من در مورد انسان و گوسفند بازمی‌گردد.

من هرگز نتوانسته‌ام خودم را قانع کنم که “انسان” گونه‌ی ارزشمندتری از “گوسفند” است.
همچنانکه به نظرم در این جهان بزرگ خداوند، یک سنگ هم نقشی چنان کلیدی دارد که من یا هر انسان دیگر.
حتی همیشه به نظرم دوستانی که گیاهخوار هستند و گوشت حیوان را نمی‌خورند، کمی ساده‌اندیشانه فکر می‌کنند.
البته اگر دغدغه‌شان رژیم غذایی باشد، قاعدتاً قابل بحث است و شاید قابل دفاع هم باشد.
اما اگر هدف از این گیاهخواری، ترحم و حفظ جان یک جاندار باشد، فکر نمی‌کنم گیاهان و سبزیجات، بی‌جان‌تر از یک گوسفند باشند.
فقط به خاطر اینکه گوسفند تندتر حرکت می‌کند و گیاه کند‌تر، حق نداریم که خوردن یکی را از لحاظ اخلاقی بر دیگری ترجیح دهیم.
با چنین نگاهی، من که سرعت حرف زدنم و حرکت کردنم، تندتر از خیلی از افراد دیگر است، می‌توانم آنها را به عنوان غذای روزانه‌ی خودم، طبخ کنم و بخورم! و حتی شاید مردن آنها به بهای زنده ماندن من، توجیه پذیر به نظر برسد!
در کل، می‌خواستم بگویم اگر دوستانی در بین خوانندگان من هستند که – حتی به فرض درک اشتباه از نوشته‌ی من و برعکس فهمیدن استعاره‌ی من – احساس کرده‌اند که با گوسفند مقایسه شده‌اند و احساس بدی پیدا کرده‌اند،
باید به شخصه اعلام کنم که حداقل من، به عنوان نویسنده‌‌ی این سطور،‌در مقایسه‌ی خودم با گوسفندان، هیچ نوع مزیتی نمی‌بینم که ایشان را پایین‌تر ببینم.
اتفاقاً انسان امروز، باید از اینکه گوسفند خطاب شود، احساس غرور و افتخار کند و سر بالا بگیرد.
چه آنکه گوسفند، بر خلاف ما انسانها به درجه‌ای از شعور و تکامل دست یافته است، که سر گوسفند دیگری را نبرد یا حق حیات گوسفند دیگری را – به هر دلیل و به هر انگیزه – از او سلب نکند.
ما قرن‌ها زمان لازم داریم،‌ تا بتوانیم با غرور و افتخار روبروی یک گوسفند بایستیم و ادعای “انسان بودن” کنیم.
اگر گفتند “آدم” جانشین خداوند بر روی زمین است، نباید آن تعبیر را به خود بگیریم که ما، تا “آدم شدن” راه درازی در پیش داریم و انسان در “مسیر آدم شدن” قرار دارد. فرایندی که شاید صدها یا هزاران یا میلیون‌ها سال، وقت بگیرد.

اساساً شاید بتوان گفت که آدم بودن تعبیر مناسبی نیست و آدم شدن تعبیر مناسب‌تری است. آدم در مسیر تکوین است و ما با رفتارها و برخوردها و درکی که به تدریج از عالم هستی پیدا می‌کنیم، به تدریج در این مسیر گام برمی‌داریم.

عجیب آنکه بسیاری از افرادی چون من، از میان دو تعبیر “خلیفه‌الله” و “کالانعام بل هم اضل” احساس کردیم که مصداق نخستین هستیم. شاید این هم ویژگی “انعام” بودن است که آنقدر به خودآگاهی نرسیده که “انعام بودن”‌ خود را درک کند.
فکر می‌کنم انسان، همچنانکه روزی آموخت زمین، مرکز عالم نیست، باید بپذیرد که خود نیز، مرکز هستی نیست و منصفانه نیست که فکر کنیم “ابر و باد و مه و خورشید و فلک” همه در کار هستند تا “تو نانی به کف آری” و تازه! تصمیم بگیری که به غفلت بخوری یا نخوری!

سعدی را دوست دارم، اما حافظ را دوست‌تر دارم که خود را در سراچه‌ی ترکیب، تخته بند تن می‌دید، نه آنکه تمام آن تن و این ترکیب را خدمتگزار جان خویش بداند و می‌دانست که چیزی هم اگر هست، امانت است و امانت هم باری است که اگر دیروز حمل کردیم، بدان معنا نیست که امروز هم توان حمل آن را داشته باشیم و مهم‌تر آنکه، اگر دیگری شرافت و انسانیت حمل آن را داشت، هیچ اعتباری برای من نخواهد بود.
انسان اگر قرار است موجودی برتر باشد، شاید اوج برتری اش در این باشد که بفهمد در دنیای بزرگ خداوند، هر چه هست نشانه ی خداست و عظمت خداوند، همچنانکه در وجود ما پدیدار است، در وجود یک گوسفند که هیچ، در قطره‌ی آبی که از آسمان بر زمین می‌چکد نیز، پدیدار است.

و خودمرکز پنداری، بیش از آنکه نشان از “آدم بودن” داشته باشد، نشانه‌ی آن “مدعی” است که دست غیب هم، آمدن و دیدن تماشاگاه راز را نصیبش نخواهد کرد.

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه ای گری (صوتی) هدف گذاری (صوتی) راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


34 نظر بر روی پست “در ستایش گوسفند

  • […] در زندگی شخصی من هم تاثیرگذار است و با نیم نگاهی به بحث گوسفندنگری هست که مهندس شعبانعلی مطرح کرده اند، و به نظرم می رسد […]

  • […] بس که محمدرضا شعبانعلی درباره گوسفندنگری نوشت و من نوشته‌هایش را مرور کردم، حالا در خواب هم به […]

  • ابی گفت:

    در مورد فرق بین کشتن گیاه و حیوان این نکته به ذهنم رسید که گیاهخواران تا امروز بر این باورند که چون گیاهان فاقد مغز و سلسله اعصاب درد کشیدن هستند و موقع قربانی شدن درد نخواهند کشید. با وجدانی رحتت خورده خواهند شد. البته شاید در اینده این نظریه هم رد شود و پی ببرند که گیاهان هم درد را حس خواهند کرد.

  • ابی گفت:

    گوسفند و تمام هستی همانی هستند که باید باشند نه بیشتر و نه کمتر. و همانی می شوند که باید بشوند و فراتر نخواهند رفت. و تنها موجودی که حد یقف نداره و تا بینهایت می تونه رشد و پیشرفت داشته باشه انسان. تنها موجودی که هیچی بلد نیست و باید بیاموزه. تنها موجودی که از گوسفند یاد می گیره . ولی آیا گوسفند از انسان چیزی یاد می گیره به خودی خود ؟ تنها موجودی که عاشق می شه. و حاضر خودش رو درراه عشقش قربانی کن. هیچ موجودی قادر به پذیرش خطاهاش نیست. چیزی که هست تمامی استعدادهای موجود از باکتری تا خالق در وجود انسان نهفته است. اینکه انسان انتخاب کنه باکتری باشه گوسفند باشه گرگ یا گربه و سگ و یا خدا مهم. انتخاب راهی که می ره و اختیار در انتخاب مهم. اینکه می تونیم

  • سجاد سلیمانی گفت:

    محمد رضا جان سلام

    واقعا متعجب که برخی دوستان «از چه زاویه ای» به این مسئله نگاه کرده اند یا با کدام «پیش فرض ذهنی» یا «پیش آموخته ذهنی» مطلب را خوانده اند که در برابر عنوانش موضع گرفته اند

    من به شخصه آنقـدر این مسئله «گوسفند انگاری» که آن را «هوشیاری زندگی» میدانم، برایم اهمیت پیدا کرده که به فرصت ها و موقعیت های گذشته ام هم فکر میکنم و این سوال را می پرسم که «چه چیزی را از دست داده ام» و اگر گوسفندوار به روابط و فرصت ها و موقعیت ها نگاه می کردم اکنون چگونه می زیستم و چه جایگاهی داشتم؟

    امشب با دوستی پیرامون این موضوع گپی زدیم، من توصیه و تاکید شدیدی داشتم که امروز که برای تو فرصت مطالعه متمم و روزنوشته ها فراهم هست، از دست نـده و هرشکلی مقدور هست از آن بهره مند شد و دوستم بهانه وقت و حوصله و حال و دل و…. را می آورد.
    مثالی را برای او زدم که اینجا هم می خواهم برای دوستان بزنم که شاید دغدغه «نام گوسفند» و «گوسفند دیدنِ محیط» بر آموختن شان، سایه افکنده است.

    به دوستم گفتم:
    من به «متمم و شعبانعلی» هم نگاه گوسفندوار دارم. بیشتر از یکسال هست که در لابلای جستجوهای اینترنتی ام پیدایش کرده ام، اما به نظرم از همه آنچه که بوده و داشته و دارد و درحال ارائه است، استفاده نکرده ام و مثل «گوسفندی دست نخورده» هنوز ولع خواندن و مرورش را دارم.
    حتی به خودم هم نگاه گوسفندانگارانه دارم، حالا که ۲۸ سال دارم تازه تصمیم گرفته ام از نو متولد شوم و آنچه هستم باشم، استعدادیابی میخوانم و مهارتهای فـردی ام را توسعه می دهم و می خواهم از منابعی که دارم ظرفیتهایی مطلوب ایجاد کنم. خودم را هم گوسفندی دست نخورده یا «ناشیانه و ناقص دستخورده» می بینم!

    محمدرضا عزیز
    سالهای دور وقتی تازه جوانی بودم و اولین تجربه کاری را داشتم، دوستی (مثلا در جایگاه بزرگتر و مشاور) همین حرف تو رابه من زد اما اینگونه :
    ببین سجاد، این بدن قـراره یه روزی خوراک کرم ها بشه، پس تا می تونی ازش استفاده کن. نذار همینجوری بره غذای اونها بشه، هر غلطی میخوای باهاش بکن سـ..ک-س و مشروب تا میتونی بهش برسون، هرجایی میخوای ببرش، هرچی دوست داره براش انجام بده، فقط نذار بدون استفاده بمیره!
    من هم به عنوان یک جوان، واقعا برای مدتها درگیر این آموزش شده بودم اما جراتش را نداشتم که پدرِ بدنم را دربیاورم!

    هوشمندی تو در انتخاب نام گوسفند بر تمام «امکان های زندگی» را می ستایم، برای من ربطی بود بین آنچه شلخته و گسسته آموخته بودم. راهی نو و نگاهی نو پیش رویم قرار داد. امیدوارم این تلنگر تو به آینده ی ختم شود که با افتخار فرشته مرگ را ملاقات کنیم و دیگر چیزی از ما نمانده باشد.

  • شبنم گفت:

    به سلمان فارسی گفتن ریش تو بهتره یا دم سگ؟ سلمان گفت اگر از پل صراط رد بشم ریش من، اگر رد نشم دم سگ.
    با این که ادم مذهبی ای نیستم به نظرم کاملا منطقی میاد.

  • مجيد گفت:

    بقول شهيد مطهري انسان ،حيوان متفكر است. اينكه تفكر به چه سمت برود مرحله تحليل فرا مي رسد .اما در مرحله اوليه انسان از حيوان چيزي بيشتر دارد وآن هم قدرت تفكر است.گوسفند صرفا در خدمت ديگران است اما انسان مي تواند هم در خدمت ديگران باشد و هم در خدمت خود.اگر نيمه خالي ليوان را ببينيم بايد گفت انسان از گوسفند خيلي پايين تر است اما اگر موضوع را از زاويه ديگر ببينيم موضوع كاملا متفاوت است.انسان است كه شير گوسفند را به دهها فراورده تبديل در طي سال امكان نگهداري و امكان جابجائي به كل دنيا را مي دهد.انسان است كه تعداد گوسفندان را ميليونها برابر كرد شايد گفته شود براي نفع خود كرده است. مگر براي نفع خود كاري كردن بد است؟ در مفهوم عشق هم كه از خود گذشتن و دادن است ،آنكه بيشترين لذت را مي برد هماني است كه در مقام دادن است.فرد خير واقعي بيشترين لذت را مي برد كه اين لذت از جمع جبري لذت همه ذينفعان كار ايشان بيشتر است.من به رابطه برد برد اعتقاد دارم و در گوسفند اين رابطه را نمي بينم اما در انسان به معني انسانيت اين ارتباط دوسويه را مي بينم .اگر انسان انسان نما آسيب مي زند تخريب مي كند و……..در حوزه رياضي بايد بررسي شود كه چه تعداد هستند اما در حوزه انسانيت نمي توانم خودم را قانع كنم كه گوسفند ارزشمند تر از انسان است.اين را هم مي دانم كه آقاي شعبانعلي سخني را بدون انديشه و تعمل بر زبان نمي آورند اما در اين مورد متاسفانه قانع نشدم

  • مینا گفت:

    مثل گوسفند سرش را انداخت پائین رفت ! آدم نادان ( نفهم )
    مثل گوسفند قربانی می مونه ! یک آدم بلاتکلیف که دیگران برایش تصمیم می گیرند وظاهراً عااقبت خوبی نداره
    مثل گوسفند سرش را گوش تا گوش بریدند ! آدم مظلوم
    گوسفند را دادند دست گرگ! آدمی که امین نیست
    گوسفند به فکر جانشه و قصاب به فکر دنبه ! آدمهایی که فقط به فکر منافع خودشان هستند
    گوسفند جایگاه ویژه ای در ادبیات رفتاری ما آدمها داره (:
    نمیانم چه مشابهتی بین ما و جماعت گوسفندان است ، جانداری با قابلیت های فراوان که ما آدمها! به تمام از آن استفاده می کنیم
    یک نکته : ۹۹% پیامبران چوپان بودند و بلاتشبیه برای هدایت و حفاظت از شر گرگ ها به سراغ ما آمدند، بی خبر از آنکه باز هم بلاتشبیه گرگ هایی می شویم درلباس میش!

  • لیلا گفت:

    آقای شعبانعلی با مطلبی که نوشتید به شدت موافقم و بسیار عالی گفتید،همین که میدونم تو این دنیا آدمایی هستن که خودشونو اشرف مخلوقات نمیدونن برای من خیلی امیدوار کنندس.

  • فائزه گفت:

    محمدرضای عزیز
    مطالبتون رو خوندم . از دل نوشته اید . با همه انها موافق نیستم، شاید هم متوجه نشدم و شاید هم شما جلو تر هستید .

  • امیر صیادی گفت:

    سلام

    ‘ﺍﺯ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺷـــــﺮﻡ ﻣﯿﮑﻨﻢ!! ﮔﺎﻫﯽ ﻣﯿﺨــــﻮﺍﻫﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﺒﺎﺷﻢ! ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﯼ ﺑﺎﺷﻢ ﭘﺎ ﺭﻭﯼ ﯾﻮﻧــــﺠﻪ ﻫﺎ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ!
    ﺍﻣــــﺎ ﺩﻟـــــﯽ ﺭﺍ ﺩﻓﻦ ﻧﮑﻨﻢ!
    ﮔﺮﮔﯽ ﺑﺎﺷﻢ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺪﺭﻡ ﺍﻣــــﺎ ﺑﺪﺍﻧﻢ، ﮐﺎﺭﻡ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺫﺍﺕ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻫـــــﻮﺱ!
    ﺧﻔﺎﺵ ﺑﺎﺷﻢ، ﮐﻪ ﺷﺒﻬﺎ ﮔﺮﺩﺵ ﮐﻨﻢ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﮐﻮﺭ…
    ﺍﻣﺎ ﺧـــــﻮﺍﺑﯽ ﺭﺍ ﭘﺮﭘﺮ ﻧﮑﻨـــﻢ! ﮐﻼﻏﯽ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﻪ ﻗﺎﺭﻗﺎﺭ ﮐﻨﻢ….
    ﺍﻣﺎ ﭘﺮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻧﮑﻨــــﻢ ﻭ ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﺪﺳـــﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﻡ!
    ﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﻢ ﺷﺎﯾـــﺪ…
    ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺗﻮﻫﯿــــــﻦ… ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ “ﺍﻧﺴــــﺎﻥ” ﺧﻄﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ!!!!!!
    نوشته ای از مرد دوست داشتنی “علی شریعتی”

    • روح الله نوروزی گفت:

      دوست خوب و دوستان خوب این جور حرف زدن از انسان و انسانیت، بسیار از شماها بعید است. شمایی که در حوزه های رفتارشناسی و جنبه های خودشناسی انسانی مطلب مینویسید باید جوری بنویسید که با واقعیت و حقیقت وجودی انسان متناسب باشد انسان خلیفه الله است و دیگر هیچ. و کلام تمام. حال در جنبه های مختلف خودشناسی باید بررسی شود که چرا انسان از مسیر خودش که خلیفه اللهی است خارج شده!!؟ یعنی آیا عوامل اجتماعی در این کار دخیل بوده یا عوامل فردی؟

  • لیلا گفت:

    کتاب هبوط نوشته دنیل کویین رمانی درباره ریشه های فلسفی بحران محیط زیست است و به همین موضوع اشاره دارد

  • محمدجواد علیمحمدی گفت:

    برگ درختان سبز پیشِ خداوندِ هوش
    هر ورقش دفتریست معرفت کردگار
    سعدی
    سعدی برای برگ درخت هم اعتبار قائل هست چه برسد به گوسفند!

    می دانم بحث در مورد سعدی و حافظ نیست اما چون شما از سعدی گفتید و چون اینجا خوانندگان زیادی دارد لازم دانستم چند نکته ای بگویم که شما و دوستان اشتباهات تلقی من را اصلاح فرمایید:

    بهتر هست نگاهی به جملاتی که قبل از دو بیت معروف دیباچه گلستان که شما نیز آن را ذکر کردید بیاندازیم:

    «فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات را در مهد زمین بپرورد درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر کرده و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده عصاره نالی به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته»

    به نظر من اینهمه مقدمه ای که شیخ اجل چیده است برای آن است که ارزش آن خرمایی را می خوریم به ما بگوید – در کنار ارزشی که برای انسان قائل است- و در جملات بعدی که در دیباچه گلستان می آید مشخص می شود که وقتی او از انسان حرف می زند منظورش کیست و هدف غایی اش از این دوبیت چه بوده است. آنجا که در ادامه می گوید:
    «در خبرست از سرور کاینات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان و صفوت آدمیان و تتمه دور زمان محمد مصطفی(ص)»
    یعنی می خواهد انسان کامل را نشان دهد . یعنی هم به انسان از یک سو در مورد خرمایی که ناچیز می انگارد تذکر می دهد و در نهایت افق دید او را به سمت انسان کامل می برد.
    اشکالی که شما به سعدی گرفته اید را می توانید به قرآن هم بگیرید:

    (اللّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقًا لَکُمْ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اْلأَنْهارَ )[ابراهیم : ۳۲]

    ‏خدا کسی است که آسمانها و زمین را آفریده است و از ( ابر ) آسمان آب را پائین آورده است، و با آن میوه‌ها و دانه‌ها را پدیدار کرده است و روزی شما گردانده است، و کشتیها را مسخّر شما نموده است تا در دریا با اجازه و اراده او حرکت کنند، و رودخانه‌ها را در اختیار شما قرار داده است ( تا در آبیاری زمینها و نوشیدن آب آنها مورد استفاده قرار گیرند).‏

    ‏ (وَسَخَّر لَکُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَآئِبَینَ وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ)[ابراهیم : ۳۳] ‏

    و خورشید و ماه را مسخّر شما کرده است که دائماً به برنامه ( نورافشانی و تربیت موجودات زنده و ایجاد جزر و مدّ در اقیانوسها و دریاها و خدمات دیگر ) خود ادامه می‌دهند. و شب را ( برای آسایش ) و روز را ( برای تلاش ) مسخر شما ساخته‌است.‏

    (اللّهُ الَّذی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فیهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ )[جاثیه : ۱۲]

    ‏خداوند همان کسی است که دریا را رام شما کرده است، تا کشتیها برابر فرمان و اجازه او ( که به ماده کشتیها و خود آبها و دیگر عوامل طبیعی داده است ) در دریا روان شوند و شما انسانها بتوانید از فضل خدا بهره گیرید، و شاید سپاسگزار گردید ( و شکر نعمتهای بیکران یزدان را به جای آورید).‏

    و خیلی آیات دیگر

    مطمنا سعدی تحت تاثیر قرآن سخن از کرامت انسان گفته است . باید این همه آیه را هم دید . نمی گویم این آیات تنها دال بر کرامت انسان است . نه ! اینها در درجه اول قدرت خدا و نقش او را می گوید تا به انسان بفهماند که خداوند است که اینها را برای شما رام کرده است ! اما این را هم باید دید که این امکانات را برای انسان رام کرده است. ( البته باز هم این به آن معنی نیست که خدواند برای سایر موجودات امکاناتی فراهم نکرده است)

    به نظرم سخن قرآن و سعدی و شعبانعلی خیلی تفاوت ندارد اما زبان متفاوتی دارند . نباید معانی درون آن را ندیده گرفت.
    باید آن همه غزل و قصیده و حکایات سعدی را هم دید . سعدی شاید جزو شاعرانی باشد که بیشترین استفاده و تشبیه و استعاده را در مورد حیوانات به کار برده است . از آن پرنده که اول صبح می خواند و سعدی را به ذکر خدا وا می دارد -و او این را که پرنده از او جلوتر بوده است را می بیند- یا بیت معروفی که از فردوسی می گوید : میازار موری که دانه کش است ….حتی برای مورچه هم به خاطر زحمت کش بودنش ارزش قائل است.
    برای دانستن نظر سعدی در مورد انسان نمی توان-حداقل من نمی توانم- در این مجال کوتاه صحبت کرد ، اما بهتر است که این بیت های معروف سعدی را هم ببینید:

    تن آدمی شریف است به جانِ آدمیت نه همین لباسِ زیباست نشانِ آدمیت
    اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی چه میانِ نقش دیوار و میانِ آدمیت؟!
    ( حتی در اینجا سعدی هم مثل شما فکر می کند و می گوید اگر معیارهای انسانیت در یک شخص نباشد ، با نقش دیوار فرق ندارد. درست است که اینجا نگرش پست به دیوار وجود دارد ، اما یادمان باشد او دیوار را در مقابل ارزش های انسانی و انسان کامل پست می بیند نه در مورد هر بنی آدم)
    خور و خواب و خشم و شهوت، شَغَب است و جهل و ظلمت حَیَوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
    به‌حقیقت آدمی باش، وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
    مگر آدمی نبودی که اسیرِ دیو ماندی؟ که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت

    همه ی جواب ها را سعدی خود داده است.

    سعدی دو قرن قبل از کوپرنیک از دنیا رفته بود و احتمالا از نظریه آریستارخوس و کسانی که حرف از نظریه خورشید مرکزی را گفته بودند را هم نشنیده بود( نمی دانم شاید هم شنیده بود) اما به نظرم اینها در زبان سعدی تفاوتی ایجاد نمی کرد. شاید اندیشه اش تغیی می کرد اما زبان سعدی همواره اینگونه هست . پر از شیرینی و تذکر. اگر حرف سعدی را یک گزاره منطقی در نظر بگیریم مطمنا باطل است . خود شما تفاوت ادبیات و علم را به من آموخته اید . آنجا که سعدی می گوید:«دروغ مصلحت آمیز به که راستی فتنه انگیز» . سعدی که استاد اخلاق است این را چرا گفته است؟ می دانم که شما استاد جعفری را دوست دارید . ایشان سعدی را در اینجا و چند جای دیگر به باد انتقاد گرفته است . اما همان سعدی که در باب عشق و جوانی در گلستان شیطنت های دارد . در پایانِ این باب داستانِ عاشق و معشوقی را ذکر می کند که در دریا غرق می شوند و عاشق معشوقش را مقدم می داند برای نجات و جانش را فدا میکند .سعدی چنان دلسوزانه و ناصحانه می گوید:
    دلارامی که داری ، دل در او بند دگر چشم از همه عالم فرو بند
    به نظرم زبان سعدی همین هست که پر از شیرینی و طنز است و نباید انتظار جملات دقیق داشت.

    داستان هایی در ادبیات ما و در زبان مردم وجود دارد که در پایان تیتر وار در تایید حرف شما می آورم:
    -داستان موسی (ع) و پست تری فرد قوم . آنجا که سگ پیری می یابد و بعد پشیمان می شود و …
    -داستانی هست با ملیح و جالب توجه :
    یک روز حضرت موسی با خدا می گوید که خداوندا این سوسک را چرا آفریدی؟ خدا می فرماید: اتفاقا این سوسک کمی قبل تر می گفت این موسی را چرا آفریدی؟

  • تسنیم گفت:

    سلام
    ” به ظرفیت‌ها به عنوان گوسفند نگاه کنیم”
    “من هرگز نتوانسته‌ام خودم را قانع کنم که “انسان” گونه‌ی ارزشمندتری از “گوسفند” است.”
    “اساساً شاید بتوان گفت که آدم بودن تعبیر مناسبی نیست و آدم شدن تعبیر مناسب‌تری است. آدم در مسیر تکوین است و ما با رفتارها و برخوردها و درکی که به تدریج از عالم هستی پیدا می‌کنیم، به تدریج در این مسیر گام برمی‌داریم”
    سپاس فراوان از اینکه می نویسید. نوشته های شما ما را به فکر وا می دارد و این می تواند فرقی از انسان و گوسفند باشد.
    شاید بتوان طور دیگری هم نگاه کرد. انسان گونه ای از حیوانات است و از نظر حیوان بودن با بقیه سهیم است. اما یکی از فرق ها ی حیوان با انسان در قوه عقل است که حیوان نمی تواند مانند انسان تفكر و انديشه كند و از جزئيات، كلياتي را كشف كند يا از كليات، جزئياتي را درك كند و ..
    خداوند فرموده ” لقد كرّمنا بني آدم و حملنا هم في البرّ و البحر و رزقنا هم من الطّيّبات و فضّلناهم علي كثير ممّن خلقنا تفضيلاً؛ ما بني آدم راگرامي داشتيم و آنان را در خشكي و دريا حمل كرديم و از انواع روزي هاي پاكيزه به آنان روزي داديم و بر بسياري از مخلوقات خود برتري داديم.”انسان که دارای دو جنبه جسمانی و معنوی و انسانی است به سبب همان جنبه هاي معنوي و انسانیت است که می تواند بر سایر موجودات برتری یابد. می تواند از بی نهایت خوبی تا بی نهایت بدی برسد و پست تر از حیوان بشود. می گویند گرگ در میان حیوانات جنس خود را پاره می کند و می درد. وقتی به گله گوسفندان حمله می کند چندتا را زخمی کرده و یکی را می خورد. اما انسان بمبی می سازد که شهری را می سوزاند، هواپیمای مسافربری را با موشک می زند و مدال شجاعت هم می گیرد “کالانعام بل هم اضل”
    خداوند تو را برگزید ” انی جاعل فی الارض خلیفه”( جمله اسمیه دوام و استمرار دارد) همه انسان ها توانایی برخورداری از خلافت الهی را دارند و بالقوه می توانند خلیفه خدا باشند به شرطی که شرایطش را بدست بیاورند. هر کس انسان خلق شده می تواند خلیفه الهی شود. بعضی در درجه اول به جعل الهی خلیفه خدا هستند مثل آدم و انبیاء و اولیاء و این نعمت به موهبت به آن ها داده شده و بقیه باید آن را کسب کنند و برای آن تلاش کنند و زحمت بکشند و به نظر این جمله معلم عزیز “اساساً شاید بتوان گفت که آدم بودن تعبیر مناسبی نیست و آدم شدن تعبیر مناسب‌تری است. آدم در مسیر تکوین است و ما با رفتارها و برخوردها و درکی که به تدریج از عالم هستی پیدا می‌کنیم، به تدریج در این مسیر گام برمی‌داریم.” اینجا می نشیند.
    (شهید مطهری در کتاب مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی ج ۱، درباره انسان و حیوان بسیار روان و ظریف نگاشته اند که خواندنش خالی از لطف نیست)
    لحظه هایتان مهنا

  • رضا علامیر گفت:

    محمد رضا جان سلام
    میخواهم اجازه بدهی یکم مفهوم مطلبت را مکانیکی توضیح بدهیم من برق را دوس ندارم چون قابل لمس نیست ولی مکانیک را دوست دارم چون زمخت و سفت است در دستم.
    من امروز داشتم روی پروژه ای که به شرکت برای بهبود خط بود کار می کردم طرح را پیش بردم خواستم جک تکس tox-us.com (جکی ترکیبی از پنوماتیک و هیدرولیک http://www.tox-us.com/us/downloads/catalogs.html) توی کاتالوگ نگاه میکردم من برای پرس قطعه نیاز به ۳۸ کیلونیوتن نیرو داشتم و توی کاتالوگ میدیدم مدلی بود در۶ بار ۴۰ کیلونیوتن نیرو اعمال می کرد خب مدل خوبی برایم بود بعد رفتم انبار شرکت توی خرت و پرت های و ظایعات جکی تکس وسالمی پیدا کردم کد مدلش را نوشتم رفتم توی کاتالوگ نیرویش را پیدا کردم فهمیدم که در ۱۰ بار فشار کمپرسور ۴۱ کیلو نیوتن نیرو اعمال میکند خب ولی فشار کاری کمپرسور اسکروی شرکت ۶ بار است اومدم یکم تحقیق کردم فهمیدم بوستر پنوماتیکی میتوانم استفاده کنم که ۶ بار را به ۱۲ بار تبدیل میکند گفتم خب من بجایی اینکه بروم جکی بخرم که در ۶ بار ۳۸ کیلو نیوتن به من بدهد خب از همین جکی که در شرکت وجود دارد ولی در ۱۰ بار به حداکثر فشار خود می رسد من بوستر نیوماتیکی میخرم با جک موجود در شرکت ترکیب می کنم تا بتوانم در ۱۰بار به نیروی اعمالی به قطعه برسم در همین حین به فکر نوشته شما افتادم که می توان از حداکثر ظرفیت جک هم استفاده کرد و فقط باید یه تغییر کوچکی داد تا به حداکثر ظرفیت رسید. این جوری دیگر جک تکس جدید نخریدم (قیمت این جک تاکس حدود ۲۰ میلیون تومان است) اینجوری کاهش هزینه دادم برای شرکت و یک بوستر نیوماتیکی (قیمت ۲ میلیون تومان) توانستم از حداکثر ظرفیت یک وسیله استفاده کنم و اینجا بود که مطلب شما چراغ راه من بود.
    باتشکر

  • حامد صیادی گفت:

    نقل می کنم از بزرگی: “به نظر من محتوای ظرف اهمیت دارد نه برچسب روی آن”.
    به نظر من، آدم، گوسفند و امثالهم برچسبی بیش نیستند در سفر زندگی دیر یا زود محتوای آدمها آشکار می شود.

  • محمدرضا گفت:

    سلام آقای شعبانعلی عزیز
    مثل همیشه عالی بود و قابل تامل. من فکر می کنم بد نباشه نقش “اختیار” در مقایسه در نظر بگیریم. بهتر بگم شاید وقتی انسان را موجودی قابل اختیار فرض کنیم دیگه شاید نتونیم اصلا گوسفند و انسان با هم مقایسه کنیم. گوسفند بذری درونش نهاده شده و بخواد نخواد به حکم آفریدگار و پروردگارش اون بذر شکوفا میشه. مثل همه موجودات این عالم جز انسان. اما زیبایی و به نظر من حیرت در شگفتی انسان در این است که بهش اختیار دادن. یعنی میتونه به قول شما تو مسیر درست گام برداره و به قول شما آدم بشود و حتی خلیفه الله بشود و همزمان این امکان برایش وجود دارد که در خلاف جهت حرکت کند و کالانعام بل هم اضل بشه. به نظر من قشنگی آفرینش انسان در اختیار اوست. در قابلیت هایی مثل عشق ورزیدن که ظاهرا در سایر موجودات قرار داده نشده. اینکه می تواند عشق بورزد و می تواند نورزد. می تواند در مسیر درست حرکت کند و می تواند نکند. پس اگر حرکت کرد آن چه در وهمت نیاید آن دهند و اگر نه:
    در همه عمرش ندید او درد سر تا ننالد سوی حق آن بدگهر
    اما گوسفند به حکم گوسفند بودنش چاره ای جز این نداره که گوسفندی خودش به کمال برسونه. و به نظر من کمال گوسفندی هنر گوسفند نیست و هنر آفریدگار اوست. اما انسانی که در مسیر درست حرکت می کنه و به قول شما آدم بشه در همون لحظه این اختیارم داشته که حرکت نکنه. البته همین الان که دارم می نویسم اون شعر مولانا اومد تو ذهنم که میگه:
    گفتم دل و دین بر سر کارت کردم هر چیز که داشتم نثارت کردم
    گفتا تو که باشی که کنی یا نکنی آن من بودم که بیقرارت کردم
    اینجا یجورایی داره میگه اونیم که داره تو مسیر درست میاد علتش من بودم. فکر نکنه خبریه. فقط خدا میدونه که بینشون چه می رود نهانی اما فکر می کنم هر کسی را یجوری یه زمانی با یه وسیله ای بی قرار می کنه و در همون لحظه بهش اختیار میده که تو کودوم جهت حرکت کنه. به جبر و اختیار رسیدیم و بحث هایی که تمومی نداره. بگذریم…
    در ارتباط با خود مرکز پنداری انسان که فرمودید به نظر من اتفاقا انسان باید از خودش شروع کنه. باید قبل از هر چیز کتاب وجود خودش بخونه. ما یه وسیله دیجیتال مثل موبایل می خریم کلی دفترچه راهنما می خونیم که چجوری با اون وسیله کار کنیم، چجوری مراقبت کنیم ازش و و و . بعد از وجود خودمون با این پیچیدگی غافل میشیم. من هم موافقم که:
    “انسان اگر قرار است موجودی برتر باشد، شاید اوج برتری اش در این باشد که بفهمد در دنیای بزرگ خداوند، هر چه هست نشانه ی خداست و عظمت خداوند، همچنانکه در وجود ما پدیدار است، در وجود یک گوسفند که هیچ، در قطره‌ی آبی که از آسمان بر زمین می‌چکد نیز، پدیدار است.”
    اما چگونه بفهمد؟ من فکر نمی کنم این فهمیدن و دیدن و تماشاکنان بستان و حیران در آثار صنع شدن راهی جز شناخت خود خدایی داشته باشه. فکر می کنم انسان باید از خودش شروع کنه. به قول مولانا:
    بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
    شاید وقتی بفهمه در خودش چه گنجی قرار دادن اون وقت شروع کنه به پیدا کردن گنج. و وقتی گنج در درون پیدا کرد به قول شما …حتی تا اونجا پیش بره که اون من منصوری از مرکز هستی فراتر بره و ندای انا الحق سر بده …
    ببخشید که طولانی شد و شاید کمی بی ربط.
    دوستدار شما، محمدرضا

    • آرام گفت:

      من هم فکر می کنم قابل مقایسه نباشند. چون شرایط آزمایش برایشان یکی نیست. عادلانه نیست قدرت پرواز پرنده و خزنده را مقایسه کنیم. به خزنده بال بدهیم یا بال را از پرنده بگیریم بعد مقایسه کنیم.

  • زهرا گفت:

    سلام

    سخت است فهماندن مطلبی به کسی که قصد فهمیدن ندارد.

    پیوست جمله آخرشما بااجازه این را اضافه کنم
    با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

    تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی

    عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید

    ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
    (حافظ )

  • صدرا گفت:

    به شدت تمایل داشتم در همون چند صد سال آینده بدنیا بیام تا فرایند تکامل از الان پیشرفت بیشتری داشته باشه. با این که تو دهه ۱۹۰۰ میلادی بدنیا اومدم چون از نظر مکانی تو خاورمیانه ایم تقریبا انگار ۱۶۰۰ میلادی بدنیا اومدم و واقعا رضایت خاطر ندارم و حاضر نیستم فرزندی رو وسط این قرون وسطا بدنیا بیارم. حتا در مورد قسمت های دیگه جهان هم چندان مطمئن نیستم.

  • بهروز گفت:

    اگه قراره نگاه گوسفندی به خودمون و توانمندی هامون باعث بشه از همه ی لحظه ها ، منابع و توانمون توی زندگی بهره بکشیم . ” من با کما افتخار حاضرم گوسفند باشم ”
    با نهایت احترام به دوستان ، من فکر می کنم جان کلام مهمرتر از بحث های سطحی درباره گوسفند ، گاو ، یا هر حیوان شریف و غیر شریف دیگه ای باشه
    قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
    پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا
    آینه‌ام آینه‌ام مرد مقالات نه‌ام
    دیده شود حال من ار چشم شود گوش شما
    عارف گوینده بگو تا که دعای تو کنم
    چونک خوش و مست شوم هر سحری وقت دعا

    “مولوی”

  • محمد حسین هاشمی گفت:

    من با توجه به اینکه (دیرفهمم یا سنم کفاف بحثهای سنگین شما را نمی دهد) هنوز در پس دو مفهوم ظرفیت و قابلیت مانده ام, تا آنجا که لغت نامه های فارسی می گویند هر دوی آنها معنی استعداد را می دهد ,از نظر واژگان انگلیسی ,دیکشنری باز هم بین ability و capability وcapacity تفاوت خاصی قائل نشده است
    و در نهایت به این نتیجه رسیدم و اینگونه معنی کردم که استعداد(capacity) ذاتی هست چیزی که به طور طبیعی در انسان و حیوان وجود دارد ولی توانایی (ability) در پس یادگیری به وجود می آید.
    آن طور که شما در قسمت اول بحث این سوال را گفتید که” آیا من از تمام ظرفیت‌های در دسترس خودم به صورت کامل استفاده کرده‌ام؟” شاید بر اساس تعریف من غلط باشد چرا که همه ی انسان های سالم از نظر ظرفیت‌ ها یکسان باشند ولی شاید هنوز شروع به ایجاد توانایی های خود(و استفاده از آنها) نکرده اند.
    باز اینجا سوال برایم پیش آمد منظور از استعداد چیست؟ توانایی ها ویژه ای که انسان دارد و حیوان ندارد یا استعداد هایی که ژنتیکی هستند مثل استعداد در ریاضیات؟

    • نادر آرین گفت:

      سلام
      دوست عزیز اگر خودم درست متوجه مفاهیم ظرفیت ، قابلیت و استعداد شده باشم،
      شاید توضیحات زیر بهتون کمک کنه!
      بشکه ای که ۲۰۰ لیتر حجم داره و از جنس کاغذ ساخته شده رو در نظر بگیرید!
      این بشکه قابلیت گنجایش چند لیتر آب رو داره؟!
      اگر کاغذ ضد آب بشه، قابلیت گنجایش بشکه چه تغییری میکنه؟
      اگر کاغذ ضخیم بشه و به مقوای ضد آب تبدیل بشه چی؟
      اگر کاغذ ضخیم به چوب تبدیل بشه چی؟
      حالا بین حجم بشکه و مقدار آبی که میتونه در خودش جا بده و جنس بشکه میتونید ارتبلط برقرار؛ و از مقایسه این فاکتورها مفاهیم قابلیت و ظرفیت و استعداد رو استنتاج کنید.

  • رضا گفت:

    سلام محمدرضا جان
    واقعا با دیدگاه شما موافقم . از دوستان پیشنهاد میکنم حتما کتاب “لطفا گوسفند نباشیم” را مطالعه کنند و در این صورت به درک عمیقی از مطالب استاد پی میبرند که خوب است راه حلی پیدا کنیم که بتوانیم از حداکثر ظرفیتهای خودمان مانند گوسفند استفاده کنیم.

  • آرمان گفت:

    سلام بر استاد
    کامنت ربطی به متن نداره.
    آلبوم رقصانه شهرام ناظری رو پیشنهاد میکنم….

  • مهدي خاني گفت:

    من فكر ميكنم بخشی از سوء برداشت‌ها از از نوشته هاي گوسفند نگري مربوط به خطاهاي مغز خطاساز باشد .چون در حالي كه هيچ ارتباطي بين اين نوشته ها و آنچه در كتاب لطفا گوسفند نباشيد وهمينطور نقش گوسفندان در كتاب قلعه حيوانات جورج اورول وجود ندارد، برخي از كامنتها مبين اين هست كه دوستان تداعي ذهني در موردبحث گوسفند نگري ونقش گوسفند در دو كتاب ذكر شده بر قرار كرده اند.
    http://motamem.org/?p=2499#more-2499

    • نادر آرین گفت:

      وقتی محمدرضا گفته: “چه آنکه گوسفند، بر خلاف ما انسانها به درجه‌ای از شعور و تکامل دست یافته است، که سر گوسفند دیگری را نبرد یا حق حیات گوسفند دیگری را – به هر دلیل و به هر انگیزه – از او سلب نکند.”
      تداعی شدن قلعه حیوانات جورج اورول بسیار محتمل میشه و دلیلی بر این نیست که دوستان گوسفند این کتاب رو مصداق گوسفند محمدرضا میدونن یا برعکس. ولی از نظر تکامل، گوسفند محمدرضا خیلی عقب تر از حیوانات کتاب، که گوسفند هم جز اونا بوده قرار داره! جمله بالای محمدرضا(یکی از قوانین مورد احترام حیوانات کتاب) هم دلیلی برای این برتریه.

  • پوريا گفت:

    و نگاه نادر ابراهيمي به جناب گوسفند ( هرچند فحواي كلامش مويد دغدغه هاي شماست… ) :
    ما آمده ايم كه با حضورمان جهان را دگرگون كنيم
    نيامده ايم تا پس از مرگمان بگويند: از كرم خاكي هم بي آزارتر بود و از گاو مظلومتر
    ما نيامده ايم فقط به خاطر آنكه همچون گوسفندي زندگي كرده باشيم كه پس از مرگمان
    گرگ و چوپان و سگ گله هر سه ستايشمان كنند…

  • آرام گفت:

    ممنونم که باز هم نگاه دقیق و بسیار مفیدی رو طرح کردید. نگاهی که همه ما از هر طیف و قشر و سطح و سلیقه بشدت محتاج اون هستیم. اگر این تصویر واقعی رو پیش چشم داشته باشیم بسیار زیباتر و مفیدتر از این خواهیم زیست.
    برای خودم آرزو میکنم هرگز فراموش نکنم چه هستم و چه میتوانم بود.”آدم شدن” مسیریست که در اون همیشه گامهای نرفته بیشتر از گامهای طی شده ست. یادم باشد توقف و رضایت به وضع موجودم در این راه، تباهی من است.

  • zoorba.booda گفت:

    تن آدمی شریف است به جان آدمیت//نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
    اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی//چه میان نقش دیوار و میان آدمیت

    خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت//حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
    به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد//که همین سخن بگوید به زبان آدمیت

    مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی//که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت
    اگر این درنده‌خویی ز طبیعتت بمیرد//همه عمر زنده باشی به روان آدمیت

    رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند//بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
    طیران مرغ دیدی تو ز پای‌بند شهوت//به در آی تا ببینی طیران آدمیت

    پي نوشت : بيت آخرشو حذف كردم! (شعر از سعدي)
    پي نوشت ۲: واقعاً معتقدم كه بجز در مواردي – كه اون موارد هم حتماً براي به دست آوردنش بايد رنج كشيد و تلاش كرد و فكر كرد- تفاوت جدي اي! با ساير جانداران زميني نداريم (اميدوارم به كسي بر نخوره چون خودمم مخاطب اين جمله هستم) – البته اين “برخوردن” هم از ويژگي هاي مسخره ما انسانهاست وگر نه اين مفهوم براي ديگر جانداران معنايي ندارد (مثلاً اگه ويژگي هاي يك گوسفند رو براي يك گوسفند توضيح بديم و بهش نسبت بديم ،بعيد ميدونم كه بهش بر بخوره!) و ظاهراً فقط انسان است كه چون فاصله توهماتش با واقياتش خيلي زياده،يه چيزهايي بهش بر ميخوره-

  • محمد گفت:

    سلام.
    کاملا موافقم با شما و واقعا لذت بردم از اینکه این بت انسان نمای ما رو با حیوانی شکستید که در روز خیلی از اون برای ناسزا گفتن و تحقیر کردن هم استفاده میکنند.

  • سحر فرجاد گفت:

    هر گاوی اگر عمیقا بفهمد که چقدر «گاو» است، در دم آدم خواهد شد و هرگاه آدمی «زیادی» بفهمد که آدم است، در دم گاو خواهد شد!
    من گوساله ام/بزرگمهر حسین پور

  • جواد گفت:

    به نظرم گوسفند بهترین مثالی بود که می شد در مورد بهره برداری حداکثری زد و کاملا قابل فهم بود!

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser