پیش نوشت: ترجیحم این بود که در تراکم کاری این روزها، در روزنوشتهها مطلب کمتری بنویسم یا اگر مینویسم در مورد انتخابات آمریکا ننویسم. اما بعد دیدم، چون قبلاً در این زمینه اظهار نظر کردهام (چهاردهمین کلید، مگ ویتمن و سند ۲۱۳ صفحهای راه بهتر) منطقی نیست که الان چیزی ننویسم.
چون ممکن است خوانندگان اینجا – که نظرشان بر خلاف نظر نخوانندگان اینجا – برایم بسیار مهم است، فکر کنند محمدرضا قبلاً حدس میزد که کلینتون (به خاطر حمایت تکنولوژیستها) رأی بالاتری میآورد و حالا که نتیجه شکل دیگری شده، سکوت کرده است.
بعد که تصمیم گرفتم بنویسم، دیدم مناسب است که استاندارد سخت اما مهم متمم را رعایت کنم: در متمم قرار بوده و هست که هر وقت میخواهیم مطلبی بنویسیم، تلاش کنیم که چیزی بیش از توضیحات اولیه باشد و گزارشی از آموزههای خود را هم – که حدس میزنیم ممکن است برای بقیه مفید یا جذاب باشد – به آن بیفزاییم.
حاصل این محاسبات ذهنی گزارش زیر است:
دو کاندیدای مهم: گری جانسون و جیل استین (Gary Johnson / Jill Stein)
با وجودی که شاید کمتر کسی به نقش گری جانسون و جیل استین فکر میکرد و حتی واشنگتن پست در تحلیلی که در ساعات نخستین انتخابات منتشر کرد، تاکید داشت که این دو نمیتوانند انتخابات را ضایع (Spoil) کنند، در عمل به نظر میرسد که سهم این دو در انتخابات بیش از چیزی بوده که به نظر میرسید و حتی میتوان آن دو را به عنوان Spoiler در نظر گرفت.
رأی کلینتون و ترامپ در بسیاری از ایالتها چنان نزدیک بود که آراء جانسون و استین عددهایی جدی تلقی میشد.
در پنسیلوانیا که ۲۰ رای الکترال دارد، در شرایطی که اختلاف کلینتون و ترامپ حدود ۳۳۰۰۰ رای است، بیش از ۱۸۰ هزار رای به نفع استین و جانسون در صندوقها ریخته شده است.
در فلوریدا با ۲۹ رای الکترال که اختلاف دو نامزد اول و دوم حدود ۳۰ هزار بوده، جانسون و استین ۳۰۰ هزار رای را به نفع خود جمع کردهاند.
میشیگان هم با ۱۶ رای الکترال در شرایطی اختلاف ۸۰ هزار رای دو نامزد اول را رقم زد که ۲۰۰ هزار رای به نفع نامزد سوم و چهارم ریخته شد.
ویرجینیا هم در شرایطی که ۱۱۵ هزار رای اختلاف بین نفر اول و دوم وجود داشت، حدود ۲۰۰ هزار رای را دور ریخت (به سبد نفر سوم و چهارم و پنجم).
نوادا هم مثال دیگری است. بیست هزار اختلاف بین نامزدهای اصلی و ۶۰ هزار رای در سطل زباله (نامزدهای بعدی).
هرگز نمیتوان به صورت قطعی مشخص کرد که جانسون و استین انتخابات را اسپویل کردهاند یا خیر. اما نمیتوان به سادگی رایهای جانسون را به حساب ترامپ و رایهای استین یا مستقلها را به حساب کلینتون گذاشت.
چون این انتخابات آمریکا، از جمله انتخابات نادری است که بسیاری از چهرههای شاخص جمهوریخواه به کلینتون رای دادهاند و حتی جورج بوش پدر و پسر رای سفید به صندوق انداخته (البته برخی منابع دیگر اعلام کردهاند که آن دو رای دادهاند اما به ترامپ یا کلینتون رای ندادهاند که تفاوت چندانی با رای سفید ندارد).
و از سوی دیگر، کسانی که به صورت سنتی باید طرفدار کلینتون میبودند به ترامپ رای دادهاند. پیتر ثیل یکی از آنهاست که اخیراً صریحاً اعلام کرد معتقد به چرخش نخبگان است و معتقد است با آمدن ترامپ، در مقایسه با سیاستمداران دیگر، فضای خالی بیشتری برای ورود افراد جدید به عرصهی سیاست وجود دارد.
پیتر ثیل از سهامداران بزرگ اقتصاد تکنولوژی در کالیفرنیا است. ایالتی که ۵۵ رای الکترال خود را در انتخابات فعلی به کلینتون اختصاص داده است.
درس مهم انتخاباتی برای ما
اینکه انتخابات آمریکا اسپویل شده یا نه، احتمالاً دغدغهی اول (یا حتی یکی از دغدغههای) ما ایرانیان نیست. اما یک نکتهی مهم وجود دارد. میتوانیم با خودمان به کسانی فکر کنیم که رای خود را به نفر سوم یا چهارم یا پنجم دادند.
آنها بازی انتخابات را اشتباه فهمیده بودند. آنها فکر کردند انتخابات محل اظهار نظر است. پس نظرشان را دادند. آنها فکر کردند استین از کلینتون و ترامپ صادقتر است. آنها فکر کردند دغدغههای جانسون به داخل آمریکا معطوف است و به کشورگشایی و قدرت طلبی در عرصه جهانی چندان فکر نمیکند (در مقایسه با سایر داوطلبان).
زمانی مصاحبه کننده از جانسون پرسید موضع شما در مورد وضعیت حلب چیست؟ جانسون با تعجب پرسید: حلب چیست؟
مصاحبه کننده توضیح داد که حلب در سوریه است و امروز تمام جهان به سرنوشت آن فکر میکنند.
آن زمان عدهای فکر کردند که به یک جمهوریخواه سابق (که البته از ۲۰۱۲ تغییر موضع داده) رای میدهند که سودای دخالت در کشورهای دیگر را ندارد یا کمتر دارد.
آنها کمتر دقت کردند که اگر قرار است در انتخابات به تغییر سرنوشت فکر کنیم، نباید نزدیکترین کاندیدا به سلیقهمان را انتخاب کنیم.
بلکه ببینیم بالاترین شانس در میان کاندیداها متعلق به چه کسانی است. سپس با رای خود بکوشیم از میان آنها کسی را انتخاب کنیم که نظرش به نظر ما نزدیکتر است. یا لااقل نظرش از نظر ما کمتر دور است.
رای تلخ اما پخته
در این میان، رای تلخ انتخابات آمریکا، رای طرفداران سندرز به کلینتون بود. رایی که نتیجه نهایی انتخابات را هم تغییر نداد.
رای به کسی که دیدگاههایش (خصوصاً در اقتصاد) متفاوت و گاه متضاد با سندرز بود.
رنگ و بوی ایده آلیسم در حرفهای سندرز بیشتر بود و پراگماتیسم در حرفهای کلینتون بسیار بیشتر از سندرز دیده میشد. بازی سختی است که طرفدار یک نامزد ایده آلیست باشی و وقتی میبینی که رای ممکن است به سمت ترامپ برود، پراگماتیسم بشوی و به کلینتون رای بدهی.
سندرز البته در این مدت کم فحش نشنید. هر توهینی که برای یک سیاستمدار قابل تصور است به او شد. سندرز سنگینترین تلاش انتخاباتی را در مقابل کلینتون نداشت.
فشار سنگین سندرز، قانع کردن طرفداران کلینتون به دست کشیدن از کلینتون و رای دادن به خودش نبود.
بلکه قانع کردن طرفداران خودش بود که بعد از همهی نقدهایی که به کلینتون کرده بود، به کلینتون رای بدهند.
سیاست، میدان عملگرایی است و چالشی شگفت انگیز است که ایده آل گرا از خواب برخیزی و عملگرا به بستر بروی. اتفاقی که در زندگی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، تلخ اما اجتناب ناپذیر است.
پی نوشت مستقل:
ممکن است برخی دوستانم با خودشان بگویند، چرا محمدرضا برای انتخاباتی که نتیجهی آن مشخص نبود مطلب نوشت؟ شیکتر و باکلاستر نبود که صبر میکرد و امروز، حرفهای شیک و باکلاس در مورد ترویج جهانی پوپولیسم و پارتنر آمریکایی برگزیت و اسپویل شدن انتخابات مینوشت؟
همیشه باورم این بوده که ما در اجتناب از محافظه کاری رشد میکنیم. کسی که قبل از یک رویداد در مورد آن رویداد حرف نمیزند و بعد از رویداد ژست تحلیل گر میگیرد، شاید در نگاه دیگران پختهتر به نظر برسد، اما در درون خود به یک محافظه کار ترسو تبدیل میشود. او در همهی انتخابهای زندگیاش هم، جرات انتخاب در ابهام و موضع گیری در ابهام نخواهد داشت.
ضمن اینکه فکر کردن و پیش بینی کردن و تحلیل کردن، مثل هر مهارت دیگری نیاز به تمرین دارد. پس نمیتوان از آن اجتناب کرد. نظر دادن پس از رویدادها ما را به تحلیل گر تبدیل نمیکند، بلکه به توجیه گر تبدیل خواهد کرد.
بنابراین، همیشه از هر فرصتی که پیش بیاید تا آنچه را در مورد دیروز و امروز و فردا فکر میکنم بنویسم، استفاده خواهم کرد. مطمئنم که این کار باعث میشود که آگاهی عمومیام از محیط اطرافم افزایش پیدا کند.
آخرین دیدگاه