پیشنوشت: محمدصادق و لیلا یک فروشگاه آنلاین برای فروش عسل طبیعی راهاندازی کردهاند. آدرس این فروشگاه roustaee.com است. محمدصادق سوالها و دغدغههایی را در قالب یک کامنت مطرح کرده بود که من تصمیم گرفتم پاسخ آنها را در قالب یک مطلب مستقل منتشر کنم.
به نظرم انتشار این بحث در قالب یک مطلب مستقل، چند خاصیت دارد: اول اینکه افراد بیشتری با فروشگاه روستایی آشنا میشوند. دوم اینکه مشابه دغدغههای محمدصادق میتواند برای افراد دیگر هم مطرح باشد و بد نیست که آنها هم این دغدغهها را ببینند. سوم هم اینکه بقیهی خوانندگان عزیز روزنوشته هم، اگر ایدهای در این زمینه دارند و میخواهند نکتهای را به محمدصادق و لیلا پیشنهاد کنند، میتوانند زیر این مطلب بنویسند.
فعلاً حرفهای محمدصادق را مینویسم تا بعداً در اولین فرصت، چند نکته را هم که به ذهن خودم میرسد در زیر آن اضافه کنم:
صحبتهای محمدصادق (کلیک کنید)
من و لیلا چند ماهی (حدود ۹ ماه) هست که روستایی رو راه اندازی کردیم و داریم روی فروش محصولات روستایی به صورت آنلاین کار میکنیم. البته فعلا فقط تمرکزمون روی عسل هست و تنها کانال فروشمون تا امروز از طریق سایت و سئو بوده.
هدفمون هم اینکه در ادامه بتونیم هم به توسعه روستاها کمک کنیم (مثلا از طریق آموزش زنبورداری و فروش همون عسل از طریق سایت) و هم به عنوان یه برند معتبر برای خرید محصولات طبیعی شناخته بشیم.
اگر چه میدونم که هنوز از تمام ظرفیتهای کانال فروش خودمون که همون سایت هست استفاده نکردیم و هنوز جای کار بسیاری داره اما میخواستم نظرت رو در مورد فروش از طریق کانالهای دیگه و تاثیرش رو بدونم.
۱. فروش از طریق پلتفرمهای آنلاین دیگه مثل (باسلام) یا دیجیکالا
چیزی که باعث شده تا امروز سراغ این پلتفرمها نریم اینه که احساس کردیم در بلند مدت ما رو تبدیل میکنه صرفا به یه فروشنده و اینکه به هر حال این دوتا پلتفرم جزو رقبای ما توی کیوردهایی مثل خرید عسل و خرید عسل طبیعی هستند.
۲. فروش فیزیکی
فروش فیزیکی هم چیزی بوده که بهش فکر کردیم و و کسب و کارهایی مثل سلوا این کار رو انجام میدن و هم از طریق اپلیکیشن و هم از طریق مغازه و سوپر مارکتها فروش خودشون رو انجام میدن.
این کار رو هم اگر چه یکی دوباری انجام دادیم اما احساس کردیم که چون دست آخر ما نیستیم نه کنترلی روی رفتار و برخورد فروشنده داریم و نه روی قیمت و نه حتی تضمین کیفیت
اگه بخوام سوالاتم رو به ترتیب بگم
۱. به نظر تو صرفا آنلاین بودن، یعنی اینکه محصولاتی رو عرضه کنی که توی دنیای فیزیکی با اون نام یا برند پیداش نمیکنی چقدر میتونه استراتژی خوبی باشه برای ساختن یه برند؟
۲. همکاری و استفاده از پلتفرمهای آنلاین دیگه که به نوعی رقیب تو هم محسوب میشن کار درستی هست یا نه؟ چون به هر حال فروش رو افزایش میده (البته در کوتاه مدت، در بلند مدت نمیدونم چه اتفاقی میفته)
با دیدن نکتههایی که در حرفهای محمدصادق و بقیهی دوستان متممی بود، من هم نکاتی به ذهنم رسید که آنها را در ادامه مینویسم. تقدم و تأخر نکتهها، به معنای میزان اهمیت موضوعات نیست. فقط چون روش خاصی برای مرتب کردن آنها ندارم، به همان ترتیبی که به ذهنم میرسد مینویسم.
لازم به تأکید است که نظر من، نظر تخصصی محسوب نمیشود. بنابراین حرفهای من را حداکثر در حد یک مشتری بالقوهی روستایی در نظر بگیرید و نه بیشتر. قاعدتاً متخصصان بسیاری هستند که میتوانند بهتر و کاملتر و دقیقتر در این زمینه نظر بدهند.
تمرکز روی محصول
بسیار خوشحالم که روستایی به صورت کاملاً متمرکز و فقط با محصول عسل شروع به کار کرده است و به قول معروف، کار خود را به صورت Lean جلو میبرد.
روستایی میتوانست از همین ابتدا، روی چند محصول دیگر هم متمرکز شود. اما چنین کاری سینرژی چندانی ایجاد نمیکرد. در واقع، تنوع محصولات روستاها آنقدر زیاد است که اگر بخواهیم از سینرژی محصولات استفاده کنیم، باید فروشگاهی با صدها محصول آغاز به کار کند که مسیر راهاندازی و فروش و جذب سرمایهگذار آن بهکلی متفاوت خواهد بود.
اما اگر نمیشود یا نمیخواهیم با صدها محصول شروع کنیم، یک محصول بهتر از دو محصول، و دو محصول بهتر از سه یا چهار محصول است.
در واقع میشود گفت که روستایی، خط محصول یا Product Line دارد. الان، خط محصول عسل راهاندازی شده و بهتدریج توسعه پیدا میکند. وقتی روستایی «دانش فنی و مدیریتی ادارهی یک خط محصول» را کسب کند، به سادگی میتواند خط محصول دوم و سوم و چهارم و … را هم در زمانی کمتر و با قدرت بیشتر راهاندازی کند.
پلتفرم یا پایپلاین
به نظرم یکی از سوالهایی که روستایی باید پاسخ آن را مشخص کند این است که در میانمدت (مثلاً پنج سال بعد) قرار است پایپلاین باشد یا پلتفرم؟
منظورم از پلتفرم این است که روستایی بگوید من میخواهم یک بستر بشوم که هر کسی مثلاً عسل طبیعی دارد به آن مراجعه کند و هر کسی هم که عسل طبیعی میخواهد به آن مراجعه کند و کار من این است که دست خریدار را در دست فروشنده بگذارم (اصطلاحاً: Matching انجام بدهم).
منظورم از پایپلاین این است که روستایی بگوید من یک کسب و کار خطی هستم و یک یا دو یا ده یا بیست تأمینکنندهی اصلی عسل طبیعی را میشناسم و میخواهم فقط با همانها کار کنم و تولیدات آنها را بگیرم و به دست مشتری برسانم. حالا شاید در این میان، چند تأمینکنندهی جدید هم اضافه کنم یا بعضی تأمینکنندگان قدیمی را حذف کنم. اما در کل، من فروشندهی محصولاتِ تعدادِ محدودی از تولیدکنندگان عسل هستم.
در لحظهای که این متن را مینویسم، یعنی شرایطی که روستایی هنوز یکساله نشده، مشخصاً روستایی به صورت پایپلاین عمل میکند. چون من به عنوان یک فروشنده عسل طبیعی نمیتوانم فضایی مختص خودم در سایت روستایی پیدا کنم و خودم را به عنوان یک تأمینکننده ثبت کنم و قیمت خودم را اعلام کنم و …
چرا پاسخ به این سوال مهم است؟
به خاطر اینکه یک پلتفرم نمیتواند و نمیباید به سراغ پلتفرمهای دیگر برود (= همکاری با رقیب). اما یک پایپلاین میتواند برای همکاری به سراغ پلتفرمها برود (= استفاده از یک کانال فروش).
البته – در این مرحله – منظورم این نیست که روستایی حتماً باید با دیجیکالا یا باسلام کار کند. بلکه فعلاً حرفم این است که کار کردن با پلتفرمها را نمیتوان نفی کرد و میتوان روی آن فکر کرد و جنبههای مثبت و منفی این همکاری را سنجید.
ضمن اینکه برای یک پلتفرم، منطقی نیست که فروشگاه فیزیکی در نظر گرفته شود. اما یک کسب و کار خطی یا پایپلاین میتواند به داشتن فروشگاه – به صورت بالقوه – فکر کند.
همکاری با پلتفرمهای آنلاین مثل دیجیکالا و باسلام
دربارهی پلتفرمهای فروش محصول، برداشت و باور من چنین است که حضور در این پلتفرمها نه میتواند به یک برند اعتبار بدهد و نه میتواند اعتبار بگیرد. کافی است نگاهی به آمازون بیندازیم تا ببینیم که از کیف ۲ دلاری تا ۲۰۰۰ دلاری در آن فروخته میشوند و همنشینی این دو در یک پلتفرم، نه به قدر و ارزش این افزوده و نه از اعتبار آن کاسته است.
بنابراین، همانطور که خودت هم اشاره کردی، به گمان من همکاری با پلتفرمها را باید بر اساس دو مولفه بررسی کرد و دربارهی این همکاری تصمیم گرفت:
- افزایش رقم فروش و تأمین نقدینگی
- افزایش حجم فروش و به تبع آن، افزایش قدرت چانهزنی و اعتبار در برابر تولیدکنندگان عسل
قطعاً همکاری با پلتفرمهای مختلف، میتواند حجم فروش را افزایش دهد (البته میزان این افزایش را نمیدانم و احتمالاً شما هم برآورد دقیقی نداشته باشید). سوال این است که آیا در این مقطع، به نقدینگی حاصل از فروش نیاز دارید؟ ممکن است این نقدینگی بتواند هزینهی رشد بهتر سایت و زیرساختهای شما را تأمین کند و اگر چنین است، چه اشکالی دارد که برای مدت مشخص و محدود، با پلتفرمها همکاری کنید و در بازههای زمانی مشخص (مثلاً مایلستونهای سهماهه یا ششماهه) دربارهی تمدید و ادامهی این همکاری تصمیم بگیرید؟
کارکرد دومِ افزایش فروش، این است که حجم خرید عسلتان از تأمینکننده افزایش پیدا میکند. وقتی عسل بیشتری میخرید، قاعدتاً تولیدکنندهی عسل شما را جدیتر میگیرد و همکاریهای شما با تولیدکننده توسعه پیدا میکند. طبیعی است که در این حالت، قدرت چانهزنی شما هم بیشتر خواهد شد و زنبورداران شما را قدرتمندتر خواهند دید.
اگر من جای شما بودم این سه سوال را پاسخ میدادم و بر اساس آن دربارهی همکاری با پلتفرمها تصمیم میگرفتم:
- آیا من به نقدینگی بیشتر نیاز دارم؟ یا با همین نقدینگی حاصل از فروش فعلی، میتوانم کارم را ادامه دهم؟
- آیا من علاقه یا نیاز دارم که تصویر خودم را در ذهن تأمینکننده (زنبوردار) ارتقا دهم؟
- آیا افزایش فروش (ولو با پلتفرمهای دیگر و بدون کمک به تقویت برند من) میتواند انگیزه و انرژی من را برای ادامهی کار افزایش دهد؟
البته من بدبینانهترین حالت را گفتم. وگرنه این احتمال هم وجود دارد که بخشی از مشتریانی که از طریق دیجیکالا یا باسلام عسل روستایی را میخرند، خریدهای بعدی را مستقیم از روستایی انجام دهند. اما به نظرم در یک تحلیل بدبینانه، بهتر است روی این مولفه چندان حساب باز نکنیم.
اهمیت سئو برای سایت روستایی
فکر نمیکنم لازم باشد کسی دربارهی اهمیت سئو برای سایت روستایی چیزی بگوید. چون خود شما، ابزار اصلی دیده شدن برند روستایی را سئو انتخاب کردهاید و قاعدتاً اهمیت آن را بهتر از هر کسی میدانید.
اما فکر میکنم هنوز بخش مهمی از ظرفیت سئو را برای برندسازی و همینطور فروش تجربه نکردهاید و راهی نسبتاً طولانی در پیش است تا ظرفیت شگفتانگیز سئو را ببینید.
بین سئوکارها یک شوخی رایج است که میگویند: اگر کسی را کشتی و نمیدانستی جنازهاش را کجا بگذاری، جنازه را در صفحهی دوم نتایج گوگل پنهان کن. چون هیچکس به آنجا سر نمیزند. من فکر میکنم این روزها اگر نیمهی دوم صفحهی اول هم جنازه را پنهان کنی، کسی آن را پیدا نخواهد کرد.
میدانم که برای سئو زحمت کشیدهاید و از طرفی، زمان زیادی هم از راهاندازی سایت نگذشته و درگیر کارهای اجرایی و طراحی و … هم بودهاید و تمام توانتان روی سئو متمرکز نبوده است.
اما اگر من «روستایی» را در اختیار داشتم و کسب و کار من بود، احتمالاً برنامهای شبیه برنامهی زیر را برای سئو در نظر میگرفتم:
۱) یک بازهی زمانی یکساله را به صورت Aggressive و کاملاً تهاجمی فقط به تولید محتوا و سئو اختصاص میدادم و دست به هیچ کار دیگری نمیزدم. حتی اگر فروش در این مدت کم میشد یا رشد نمیکرد، باز هم فقط روی سئو متمرکز میماندم.
۲) هدف خود را چنین تعریف میکردم که «روستایی» باید به «بزرگترین دائرهالمعارف فارسی عسل» تبدیل شود. یعنی اگر کسی میخواهد از رقیب من هم خرید کند، بداند که باید در روستایی «پاسخ سوالات خود» را بیابد و سپس برای خرید، به سراغ رقیبم برود.
۳) حداقل سیصد عبارت کلیدی تعریف میکردم که روستایی باید در آنها بین سه نتیجهی اول باشد. معیارم برای تعریف عبارت کلیدی این بود که: «هر عبارت کلیدی که هنگام جستجو در گوگل، توسط گوگل هشت عبارت مرتبط برای آن معرفی میشود، یعنی ترافیک سرچ قابلتوجهی دارد و ارزش دارد که روی آن سرمایهگذاری شود.» عبارات زیر همگی این ویژگی را دارند و مطمئن هستم صدها مورد دیگر را خودتان بهتر از من میدانید:
- چگونه عسل خوب را بشناسیم
- قیمت عسل طبیعی
- خرید تضمینی عسل
- خرید عسل ارگانیک
- تست عسل
- …
۴) به زبان بسیار خودمانی: «کلاس گذاشتن و شیکنویسی» را کنار میگذاشتم. هر واژه و عبارتی که مردم سرچ میکنند ارزش دارد که محتوایی برای آن تولید شود. حتی اگر «تست عسل طبیعی با مورچه» یا «عسل طبیعی در یخچال» باشد و برایم مهم بود که عبارتها به شکلی که مردم سرچ میکنند نوشته شود. مثلاً هیچکس در باکس جستجوی گوگل، «نحوهی تشخیص عسل طبیعی» تایپ نمیکند و اگر تارگت من آدمهای معمولی (نه ویراستارهای پیر و متعصب و فرسوده) هستند، باید بپذیرم که مثل آدمهای معمولی، عبارت «نحوه تشخیص عسل طبیعی» را در مقالهام بیاورم. وقتی در مقالهی مرتبط با «نحوه تشخیص عسل طبیعی» حتی یک بار هم عبارت «نحوه تشخیص عسل طبیعی» نیامده، این انتظار سختی است که من همه چیز را به سمانتیک آنالایزر و LSI گوگل بسپارم و امیدوار باشم گوگل «نحوهی تشخیص» را با «نحوه تشخیص» مترادف بگیرد و من را در نتایج اول بیاورد.
۵) سه دسته مقاله تولید میکردم:
- مقالههای طولانی برای هدف قراردادن عبارتهای کوتاه
- مقالههای با طول متوسط برای هدف قرار دادن عبارتهایی با طول بلند
- مقالههای بسیار کوتاه (Glossary Term) برای اصطلاحات مرتبط
مثلاً برای تارگت کردن عبارت نسبتاً کوتاه تشخیص عسل طبیعی یک مقالهی ۳۰۰۰ تا ۵۰۰۰ کلمهای مینوشتم (چنان که شما نوشتهاید).
برای تارگت کردن عبارت نسبتاً بلند تشخیص عسل طبیعی با آب سرد یک مقالهی ۵۰۰ تا ۷۰۰ کلمهای تولید میکردم.
برای شرح عبارت ساکارز عسل هم در حد واژهنامه، یک مقالهی ۲۰۰ تا ۳۰۰ کلمهای تولید میکردم.
با این کار، جدا از جذب ترافیک، امکان لینک سازی داخلی هم بیشتر میشد.
۵) اگر قرار است یک دائرهالمعارف عسل تولید شود، باید لینک سازی داخلی بسیار جدی گرفته شود. شبیه ویکیپدیا که حتی خیلی از اسمها به صفحات خالی و ساختهنشدهی داخلی لینک شدهاند. اگر من بودم، جدا از لینکهای داخلی که اتوماتیک ساخته میشوند (مثل Relatedها) خودم را مقید میکردم که هر مقاله حداقل به پنج مطلب داخلی دیگر لینک شود.
۶) برای خودم تارگت میگذاشتم که تا زمانی که رنک الکسای روستایی با سئو به پایینتر از ۵۰۰۰ نرسیده، دست از تولید محتوا و بهینهسازی برای گوگل برندارم و هیچ اقدام استراتژیک تازهای انجام ندهم.
دلم میخواهد یک نکتهی دیگر را هم به این بحث اضافه کنم. درست است که دیجیکالا در بعضی کلمات، رقیب شما در سئو است، اما با فروختن محصول در دیجیکالا (به فرض که چنین تصمیمی داشته باشید) شما به سئوی دیجیکالا کمک چندانی نمیکنید. سئو تابع «محتوای صفحات» و «رفتار کاربران در یک سایت» است و کاملاً امکانپذیر است که شما محصولاتتان را در دیجیکالا بفروشید و در عین حال، خودتان در نتایج گوگل بالاتر از دیجیکالا قرار بگیرید. به عنوان مثال، بسیاری از سایتهای فروش محصولات آرایشی بهداشتی، از کرم آبرسان تا محصولات مراقبت از پوست وجود دارند که در دیجیکالا فروخته میشوند اما خود دیجیکالا در نتایج جستجو زیر صفحات فروشگاههای اصلی آنها میایستد.
خلاصه اینکه اگر شما در «میدانِ سئو» با یک شرکت رقابت دارید، به گمان من نباید جنگ را به «قلمرو کانال فروش» هم برسانید. البته حرف من به معنای اصرار بر فروش از طریق دیجیکالا نیست، بلکه با این استدلال که «چون دیجیکالا در سئو رقیب ماست، به عنوان کانال فروش هم از آن استفاده نمیکنم» مشکل دارم.
فروش فیزیکی
در مورد این سوال، واقعاً فکر میکنم کسی بهتر از خودتان نمیتواند تصمیم بگیرد. اما اگر از من بپرسید، عسل بیشتر از جنس یک «کالای فیزیکی» است تا «سرویس». بنابراین برداشت من این است که «تجربهی خرید و رفتار فروشنده» و مواردی مانند اینها در فرایند خرید عسل چندان جایگاهی ندارد. در مورد کنترل قیمت هم که راهکارهای بسیار ساده برای اطمینان از قیمت نهایی فروش وجود دارد و میتوان آن را مدیریت کرد.
بنابراین لااقل میتوانم بگویم که من، در ذات اینکه «میشود عسل روستایی را به صورت فیزیکی هم فروخت» تردیدی ندارم. اما سوال اینجاست که آیا فروختن محصول فیزیکی، جدا از تأمین نقدینگی و افزایش حجم فروش، به اعتبار برند روستایی هم کمک میکند؟
اگر از من بپرسی، فکر میکنم توزیع فروشگاهی روستایی، کمک چندانی نمیکند. مگر اینکه یک فروشگاه اختصاص با دکوراسیون بسیار خاص و متمایز (القاکنندهی طبیعی بودن) در یک جای بسیار ویژه و گرانقیمت (چون روستایی بودن فعلاً مترادف لوکس بودن محسوب میشود) در اختیار بگیرید و به همه بگویید که فروشگاه ما فلان جا است و از عکس فروشگاه و دکوراسیون در سایت و شناسنامهی محصول استفاده کنید.
اما مشکل اینجاست که گرداندن چنین فروشگاهی هم هزینهی عملیاتی بالایی دارد و برای اینکه اصطلاحاً پاخور خوبی داشته باشید، باز مجبورید سراغ تبلیغات دیجیتال و سئو و جذب ترافیک به وبسایت و … (به عنوان روشهای ارزان قیمت برای ایجاد آگاهی از برند) بروید که در این حالت، میرسیم به همین نقطهای که الان در آن ایستادهاید.
خلاصه اینکه من فکر میکنم این سوال که «آیا ما به فروشگاه فیزیکی نیاز داریم؟ یا میتوانیم صرفاً به حضور آنلاین برندمان اتکا کنیم» زمانی معنا پیدا میکند که ابتدا «برند آنلاین» شکل گرفته باشد و دادههایی موجود باشد. در حال حاضر که هنوز برند آنلاین جان نگرفته، حکم دادن در این زمینه بیشتر بر حدس و گمان استوار است و تصمیم اشتباه در این باره به سادگی میتواند کل کسبوکار را زمین بزند.
اما به هر حال، اگر من بودم و میخواستم مثلاً پس از دو سال تلاش اولیهی آنلاین، دربارهی حضور فیزیکی فکر کنم، به جای پخش در فروشگاههای دیگران، به «فروش فیزیکی در یک فروشگاه اختصاصی» فکر میکردم.
اما یک نکته را هم نباید فراموش کنیم: محصول شما همین الان هم «در دنیای فیزیکی حضور دارد و پیدا میشود.»
به نظرم باید به ظرف عسلی که به خانهی مردم ارسال میکنید، نگاهی شبیه «اسب تروا» داشته باشید و هر چقدر میتوانید «نیروهای کمکی و ابزارهای جنگی و سلاحهای رقابتی» را به خانهی مردم تزریق کنید.
اگر من بودم، حتی به قیمت کاهش جدی سود، یک دفترچهی هویتی کوچک، چیزی شبیه شناسنامه درست میکردم و همراه محصول ارسال میکردم. این شناسنامه را هم با بهترین کیفیت قابل دستیابی در ایران چاپ میکردم. در آنجا هم از محصولات دیگرم میگفتم و هم راجع به دغدغهی «روستایی» و اصول و ارزشهایی که ما را به راهاندازی روستایی ترغیب کرده حرف میزدم.
به گمان من اگر کسی برای اولین بار از شما محصولی را نخریده، مشکل از ضعف در اطلاعرسانی و تولید محتوا و سایت و سئو و … است. اما اگر کسی از شما عسل خرید و برای دفعهی دوم نخرید، میتوانید ایراد را تقریباً فقط در «محصول» جستجو کنید. محصول فقط عسل نیست. عسل، هستهی اصلی محصول شماست. بستهبندی، همین شناسنامه، پیگیریهای احتمالی (مثل زنگ زدن و پرسیدن که آیا از عسل راضی بودهاند) و هر چیز دیگری است که میتوانید کنار عسل قرار دهید.
خلاصه اینکه اگر من جای شما بودم – که البته چون نیستم، حرف زدم برایم خیلی راحت است – بخش عمدهی تمرکز خودم را روی دو چیز میگذاشتم: «سئو» و «طراحی محصول».
حرفهای بسیار خوب دیگری را هم بچهها در کامنتها گفتهاند که من آنها را در اینجا تکرار نمیکنم.
عسلش فوقالعاده بود. من مشتری دائم شدم.
سلام. با توجه به اینکه در صحبتهای زیادی، کشمون به عنوان کیس مطرح شد، گفتم شاید این اطلاعات بتونه تکمیلتر کنه. کشمون یک برند دوم به نام دشبون داره. البته این اطلاعات محرمانه نیست و زیر سایت کشمون هم درج شده. در حقیقت، کشمون فقط اسم سایته اما محصولاتی رو به نام دشبون عرضه میکنه که من لینک دیجیکالاش رو اینجا میذارم https://www.digikala.com/brand/dashbon-fmcg/
و محصولی که فعلا روی دیجیکالا موجوده، ۳۹ دیدگاه داره و اولین دیدگاهش برای ۱۵ فروردین ۹۹ هستش. طبق تجربهای که من از چند تا پنل مختلف با دستهبندی محصولات مختلف دارم، وقتی ۳۹ خریدار دیجیکالا برای کالا نظر میدن، میشه گفت که ۵۰۰ تا ۶۰۰ نفر اون کالا رو خریدن.
این حجم از مطالب ارزشمند در قالب یه پست واقعا شگفت انگیزه. واقعا دست مریزاد به همگی
چندین سال پیش در یک پروژه مشترک بین یکی از برندهای مطرح عسل در کشور ترکیه (balparmak) و یکی از شرکت های بزرگ غذایی در ایران، سعی بر این شد که یه شبکه توزیع گسترده از عسل طبیعی به منظور مصرف داخلی و خارج از ایران ایجاد بشه. پس از کلی مذاکره با تولیدکنندگان بزرگ در سراسر کشور و مذاکره با انجمن زنبورداران و بررسی شرایط کندوها و زنبورداران و بررسی حجم تولید و فرآیند تولید؛ چهل نمونه عسل که به اذعان تولیدکنندگانشون از با کیفیت ترین عسلهای ایران بودند و کاملا خالص محسوب می شدند جمع آوری شد. پس از آنالیز این چهل نمونه در آزمایشگاه تخصصی شرکت آلتیپارماک (که یکی از پیشرفته ترین آزمایشگاه های تست عسل در منطقه محسوب میشه و شامل بیش از ۱۰۰ نوع آنالیز میشه) هیچ کدوم از نمونه ها مورد تایید قرار نگرفت. دوز بالای آنتی بیوتیک، شکر، و چند عامل دیگه که الان حضور ذهن ندارم باعث شده بود که نمونه عسل ها از استاندارد لازم برخوردار نباشند! این عامل باعث شد که اون پروژه با شکست مواجه بشه چرا که تغییر ذهنیت صاحبان کندو و توجیه اقتصادی تولید استاندارد از عهده اون پروژه خارج بود.
هدفم از بیان این خاطره این بود که بگم از نظر من تامین عسل استاندارد (تاکید روی ارگانیک نمی کنم چرا که بعید می دونم با شرایط موجود بشه چنین محصولی رو تولید کرد البته الان مدت زیادی هست که ازین صنعت خبر ندارم و در نتیجه اطلاعات من قابل اتکا نیست) خودش یه core competency محسوب میشه. البته اگه با نگاه پلتفرم پیش بری که کار کمی سخت تر خواهد بود. اگر تعهد پلتفرم به توزیع عسل طبیعی واقعی باشه، اونوقت کنترل کیفیت محصولات فروشندگان مختلف در قالب پلتفرم هم می تونه چالشی باشه که شما رو از سایرین متمایز می کنه.
امیدوارم که شاهد پیشرفت پایدار فروشگاه روستایی باشیم.
برای صادق و لیلا هم آرزوی موفقیت میکنم.
امیدوارم بتوانم مبلغ خوبی برای محصولاتشان باشم.
محمد صادق عزیز
راستش رو بخوای کسب و کاری که تو و لیلا شروع کردید یکی از بیست و هشت کسب و کاری بود که طرح اولیه شونو نوشته بودم تا اگه یه زمانی خواستم کسب و کار دیگه ای رو استارت بزنم، سراغ یکی از اونها برم. یه زمانی بخشی از همین کار الانمون بود ولی چون در حاشیه کارمون قرار میگرفت بخاطر اینکه تمرکزمون رو نگیره کنارش گذاشتیم. و روزی که لیلا خبرشو اعلام کرد، از چند جنبه خیلی خوشحال شدم. اینکه کسانی رفتن سراغ یکی از علاقه مندی هام که می شناسمشون و فکر می کنم شایستگی شو دارن و اگه دلم میخواست کسی بره سراغش دوست داشتم کسی مثل شماها باشه که بهتر از من عمل کنه. از طرفی برام لذتبخشه که رشد کسب و کاری رو ببینم که فارغ از جنبه های کسب و کاریش، برام خیلی با ارزشه. بقیه موارد رو هم خودت حدس بزن:)
یکسری حرفها داشتم که بزنم. خوشبختانه صبر و سکوت معمولاً راهگشان! بعضی از چیزهایی که میخواستم بگم رو محمدرضا گفته و بعضی هاشم بچه های دیگه. و البته مواردی هم گفته شد که منم تازه بهش فکر کردم و ازشون یاد گرفتم.
دلیل نوشتن این کامنتم اینه که فکر می کنم یه موضوع خیلی مهمی هست که باید بهش دقت کنیم. فکر می کنم خودتون(که درس های متمم رو در این زمینه ها خوندین) این موضوع رو میدونین ولی به هر حال یه بخش از ذهنم اصرار داره که بگم.
اینکه تشخیص بدیم ” کَی وقتِ تمرکز کردن روی چیه؟ ”
ببین، موضوعات و استراتژی ها و تاکتیک ها و راهکارهای زیادی توی مسیر هر کسب و کاری وجود دارن ولی من فکر می کنم هر کدوم از اینها، باید در زمان و بسترِ خودشون روشون تمرکز بشه و منابع محدود ما صرفشون بشه.
مثلاً موضوع برندینگ رو در نظر بگیر. برندینگ خودش شامل چندین مرحله ست که هر مرحله ش شامل اقدامات مختلفی میشه. حالا فرض کن شما که اول مسیر هستین و وقت تمرکز روی مرحله اوله، برین سراغ مرحله سوم و فلان اقدام اجراییِ اون(چون جذابه یا حس خوبی میده یا توی یه کسب و کار دیگه دیدیم و فکر می کنیم برای ما هم وقتشه و الی آخر). به نظرم نه تنها جواب نمیگیرین بلکه ممکنه عارضه های منفی هم داشته باشه و چند قدمم عقب تر ببره شما رو. برندینگ رو به عنوان نمونه گفتم وگرنه توی همه سرفصل های مربوط به کسب و کارتون همین موضوع حاکمه(حتی بین خودِ سرفصل ها! مثلاً اینکه الان اصلاً وقتشه که برندینگ دغدغه م باشه یا انتخاب دقیق بازار مقصدم و سگمنتیشن، یا تمرکز روی محصول یا هر چیز دیگه ای)
یا به عنوان یه نمونه ملموس تر، ببین اینجا بچه ها نکات خیلی خوب و مفیدی رو مطرح کردن که هر کدوم میتونه به وقتِ خودش ارزش توجه کردن داشته باشه ولی به نظرم حتماً باید جای خودش بهش توجه بشه.
من فکر می کنم این مسئله انقدر مهمه که حتی “دغدغه شدنِ یک موضوع” توی ذهن رو هم زیر همین عنوان قرار میدم. به این معنا که “آیا الان و در این مرحله از کار، اصلاً فلان موضوع باید دغدغه من باشه یا نه؟”. چون مغز ما ظرفیت محدودی برای دغدغه ها هم داره. یعنی اگه دغدغه ای توش قرار بگیره که الان وقتش نیست، جا رو برای دغدغه هایی که الان وقتشونه تنگ میکنه. نمیدونم در این حد وسواس به خرج دادن مفیده یا نه یا نظر متخصصان و مشاوران و غیره در این مورد چیه، ولی به نظر من مفیده و ضروری.
فرض کن قراره از اینجا با پای پیاده بریم سمت قله دماوند. اونجا چندتا کندو هست که میخوایم عسل هاشو برداریم بیاریم بخوریم:)
طبیعتاً قبل از حرکت نقشه راه رو ترسیم میکنیم و به جوانب کلیِ طی کردن مسیر فکر می کنیم و تدارکاتی که لازم باشه رو مهیا می کنیم(طرح کسب و کار-هدفگذاری ها برنامه ریزی کلی مسیر و غیره)- که ظاهراً شما این قسمت رو گذروندین-
بعد راه میفتیم. چند کیلومتر اول از توی شلوغی شهره. رد کردن این مرحله راهکارهای خودشو داره.الان وقت تمرکز بر دغدغه های رد شدن از شهره.
چند کیلومتر بعدی طی کردن تپه های خشک و بی درخته. بعدش باید از رودخونه رد بشیم. طبیعتاً اینجا باید شنا کنیم و مثل رد شدن از داخل شهر نیست. یا مثلاً نباید وقتی از توی شهر رد میشدم تمرکزم روی نحوه رد شدن از رودخونه ای که الان دارم رد میشم باشه. بقیه شم خودت برو جلو:)
به نظرم هر چیز دیگه ای بخوام بگم یا برات تکراریه یا خاصیتی نداره در این مرحله.چون فکر می کنم درس های مرتبط متمم به طور کامل و جامعی راه رو نشون میدن(حداقل در حد وضعیت الان کسب و کار شما و کسب و کار خودم و خیلی های دیگه).
چندتا پیشنهاد دیگه هم دارم ولی نمیگم:) چون حیفه کنار این موضوع مهم قرار بگیرن. یعنی اگه این موضوع اولویت سوم باشه اون پیشنهادات من میرن روی اولویت های صد و صد و پنجاه!
سوالاتی که تو مشخصاً از محمدرضا پرسیدی رو میفهمم. شاید فکر کنی این موضوعی که گفتم ربط نداره به این سوالات ولی به نظرم خیلی ربط داره.
اینکه در این مقطع دغدغه من صرفاً “فروش” باشه یا “کانال ها و مسیر های فروش” دوتا دغدغه متفاوته. (کی وقت تمرکز کردن روی چیه؟)
اینکه در این مقطع دغدغه ذهنی من “فروش فیزیکی” یا “فروش غیر فیزیکی” یا “نوع و جنس کانال فروش فیزیکی” باشه بازم متفاوته.بگذریم که “فروش B to B” (و) (یا) “فروش B to C” هم قبل از این سوالات قرار میگیره.
اینکه الان وقت “توسعه محصوله” یا “توسعه فروش(بازار)” یا “توسعه زیرساخت فروش” با هم متفاوته و هر کدوم زمان و مرحله و بستر خودشون رو میطلبن.
زیاد حرف زدم.امیدوارم حداقل تونسته باشم منظورم رو برسونم
کاملاً موافقم در مسیر ایجاد یک کسب و کار موفق به دلیل طولانی بودن و وسعت و پیچیدگی موضوعات، اینکه تشخیص بدیم الان وقت تمرکز روی چه چیزی هست؟ (و یا چه چیزهایی؟ حداکثر سه آیتم) بسیار مهم و حیاتیه و چنین تمرکزی هیچ وقت حاصل نمیشه مگر اینکه از قبل یک برنامهریزی خوب و حرفهای انجام داده باشیم و کارهامون رو از روی اون پیش ببریم و مطمئن باشیم که در زمان لازم کارهای لازم را انجام خواهیم داد.
اون عدد سه رو هم از وارن بافت یادگرفتهام و خیلی کمکم کرده چون قبلاً روش اولویتبندی من اینطور بود که همه کارهام رو لیست میکردم و بر اساس اهمیت و فوریت اونها رو اولویتبندی میکردم و یک لحظه متوجه میشدم که بیست تا کار مهم و فوری خارج از توانم دارم و غرق استرس میشدم.
«کسی که بیش از سه اولویت دارد در واقع هیچ اولویتی ندارد» وارن بافت
محمدرضا. امیدوارم منو ببخشی که برای بار سوم در اینجا کامنت میذارم.
حرفی که میخوام بنویسم، یه مدتیه که برام به یک دلمشغولی و دغدغهی مهم و شاید حتی کمی آزاردهنده تبدیل شده و نمیدونستم که کی و کجا مطرحش کنم و ازت بخوام که در موردش بهم، یه کمک فکری بکنی.
دغدغهام در رابطه با «عنوان و دامین مداد رنگی» هست.
راستش – همونطور که قبلاً توی پروژهی ارزش آفرینی متمم و خیلی تمرینهای سالهای گذشته در متمم اشاره کرده بودم علاقهی اولیهام برای راهاندازی یک کسب و کار شخصی، ابتدا در زمینه «نوشتافزارها» بود.
اسم مداد رنگی رو هم اون موقعها بر همین اساس انتخاب کرده بودم – که البته متاسفانه اونموقع دامین medadrangi.com رجیستر شده بود و برای همین مجبور شدم تنها دامین آزاد coloredpencils.ir رو که فکر میکردم متناسب با این نام هست براش ثبت کنم.
(راستش رو بخواهی اونموقعها اصلاً به اهمیت نام دامین برای یک کسب و کار فکر نمیکردم)
اما بعد که کم کم متوجه شدم، حوزهی دستسازه ها و هنرهای دستی اون حوزهای هست که خیلی بیشتر دوستش دارم و فضای بیشتری هم برای فعالیت و رشد، و همچنین اهداف و برنامههایی که توی فکرم هست در اختیارم میگذاره، تمرکزم رو به طور کامل در این زمینه گذاشتم.
اما اسم «مداد رنگی» روش باقی موند.
الان هر چی که جلوتر میرم، بیشتر با خودم فکر میکنم و از خودم میپرسم که: آیا این اسم و این دامین، برای این کاری که انجام میدم مناسب هست؟
بعد هم بیشتر وقتها خودم رو اینطور راضی میکنم که: خُب، اپل مگه سیب میفروخت؟ یا مثلا آمازون که اولش فقط در زمینه فروش کتاب فعالیت میکرد، مگه اسمش اصلاً ربطی به کتاب داشت؟ و خیلی نمونه های دیگه.
اما با همهی اینها، باز هم مدتی هست که این موضوع خیلی فکرم رو مشغول کرده و واقعاً نمیدونم که آیا این اسم برای کار من و پلتفرمی که داره به طور خاص در زمینه هنرهای دستی و فروش دستسازهها فعالیت میکنه و برنامههای بیشتری هم در این زمینه برای آیندهاش داره، مناسب هست یا نه؟
و واقعاً به درستی نمیدونم که آیا این خیلی مهمه که نام یک پلتفرم یا کسب و کار، دقیقا گویای فضای فعالیتش باشه یا نه؟
ضمن اینکه این اسم – مداد رنگی – رو خودم خیلی دوستش دارم و احساس میکنم حس مثبت و لفظ کوتاه و روون و قشنگی داره.
حتی دامین medaadrangi.com (با یک a اضافی) رو ثبت کردم که اگر به نتیجه رسیدم که همین اسم خوبه – علیرغم وقت و انرژی مضاعفی که باید برای انتقال دامین صرف کنم – فقط دامینش رو تغییر بدم.
از طرف دیگه، به اسمها و عنوانهای نزدیک دیگری هم فکر کردهام، مثلا روزهای رنگی، یا هنرهای رنگی و عناوینی از این قبیل.
با تمام این اوصاف، خیلی دوست دارم و برام مهمه که نظر تو رو بدونم، و میدونم که نظر تو قطعاً در این زمینه میتونه کمک زیادی بهم بکنه؛
اینکه آیا همین اسم «مداد رنگی» – با توجه به فضایی که در مورد فعالیت اخیر من میشناسی، و کم و بیش در جریانش هستی – مناسب هست؟
یا اینکه بهتره تا دیرتر نشده، برای تغییرش به یک اسم و دامینی که نمایندهی بهتر و مناسبتری برای فضا و حوزهی فعالیتم باشه، اقدام بکنم؟
خیلی ازت ممنون میشم که هر وقت فرصت داشتی، نظرت رو در این زمینه (و البته هر موردی که فکر میکنی بهتره الان در زمینهی فعالیتم بدونم یا رعایت بکنم) باهام در میون بذاری.
شهرزاد می دونم که این سوال را از محمدرضا پرسیدی و نظر ایشان را دوست داشت بدانی.
اما از آنجایی که لذت می برم از کسب و کار متممی ها دوست داشتم نظرم را به عنوان یک عابر پیاده هم که شده بدهم.
(متن رو یکم گفتاری می کنم)
اسم مهمه اما نه اونقدر که فکر می کنی
اینجا چند سال پیش کمی توضیح دادم در این مورد (https://bit.ly/2Za2JNJ)
اما اگر الان بخوام نظر بدم میگم که ترجیحا اسم دامین ایرانی باشه، که برای مخاطب قابل خوندن باشه.
ترجیحا اسمی باشه که هم .ir و هم .com را بتوانی با هم تهیه کنی.
اگر بشود که خودت را درگیر دوتا حرف هم نکنی بهتر است. مثل aa
اسم می تواند کلی باشه. شاید یه چیزی مثل همین خدمت از ما (ما الان دستمون بابت این اسمی که انتخاب کردیم کامل باز است)
می تواند بی معنی باشه. مثل: اسنپ
اما هر چه ترجیحا ساده باشه و کوتاه
می توانی اسم کامل بذاری اما با مخفف صداش کنی. مثل آسان پرداخت (آپ) – که البته این برای برند سازی کمی کار را در ابتدا سخت می کند.
می تونی اسم سایت رو بزاری “دست ساز”
اما باز هم کمی خودت را محدود کردی
یه نکته ای را هم بدان. افراد دو حالت دارند یا اسم تو دایرکت سرچ می کنند و به سایتت می آید (که در مرور گر ذخیره می شود – پس هر بار تایپ نمی کنند)
یا عمدتا از سرچ گوگل می آیند
فقط به شکلی باشد که دامین ساده و خوانا باشد
من خودم برای کسب و کار حقیقت زیاد نگاه نمی کنم که خودم چی دوست دارم (همین طور که برای سایت شخصیم اونی که دوست داشتم گذاشتم dimaht.com (دیماتی) – خیلی ها اصلا نمی توانند حتی از رویش بخوانند. البته مشکل از من است اما دوست دارم و تمام)
اما برای کسب و کار ساده خوانده شدن و مخاطب خیلی به نظرم مهمتر است
امیدوارم برات کمی مفید بوده باشه
شهرزاد.
من در این مورد صاحبنظر نیستم.
اما دو تا نکته به ذهنم میرسه در مورد برند مداد رنگی:
نکتهی اول: به نظرم اینکه برند فارسی باشه و دامین ترجمهی انگلیسی اون باشه، یک اتفاق بسیار نامطلوبه. بنابراین اگر من بودم، بیتردید به تغییر نام برند فکر میکردم.
نکتهی دوم: من – به عنوان یک برداشت شخصی – فکر میکنم اسم برند میتونه کاملاً «غیرمرتبط» باشه مثل آمازون. اما اگر قراره مرتبط باشه، باید بسیار به ماهیت محصول نزدیک باشه.
مثلاً فرض کن میخوای برندی برای ماکارونی انتخاب کنی. میتونی اسمش رو بذاری بهرنگ (کاملاً غیرمرتبط) یا زر ماکارون (کاملاً مرتبط). اما اینکه اسمش رو بذاری «رب بهاره» قطعاً کار درستی نیست چون مخاطب رو mislead میکنه.
در مورد مداد رنگی به نظرم همین اتفاق افتاده. یعنی مداد رنگی داره میشه شبیه برند «تک ماکارون» که داره «روغن کنجد» میفروشه.
بنابراین با توجه به این دو مورد، اگر من بودم به تغییر اسم برند فکر میکردم.
حرفهای حمید هم حرفهای خیلی خوبیه که من رو از تکرار خیلی نکات و توضیحات بینیاز میکنه.
فقط یک تأکید پایانی هم دارم: اسمی رو برای برندت انتخاب کن که وقتی مخاطب تایپش کرد توی گوگل اولین گزینه تو بیای. اگر دیدی چنین چیزی امکانپذیر نیست از اون اسم صرف نظر کن و سراغ اسم دیگهای برو.
ممنون محمدرضا. خیلی ممنونم که نظرت رو بهم گفتی.
حرفهای حمید – که لطف کرد برام نوشت – قطعاً برام مفید بود و راه رو برام روشنتر کرد، اما به حرفها و نظر تو نیاز داشتم تا اطمینانم برای انجام این کار به ۱۰۰% برسه و با ارادهی راسختری برای این کار اقدام کنم.
خودت میدونی که چنین تصمیمی – به خصوص اگه به درستیِ این کار، ایمان و اطمینان کامل نداشته باشیم – چندان ساده نیست.
چون فکر میکنم باید براش وقت نسبتاً زیادی بذارم، و جوانب مختلفی رو در نظر بگیرم، از جمله اقداماتی که باید حین و بعد از انتقال نام دامین انجام بشه تا این موضوع سبب افت سئوی سایت و بروز دیگر مشکلات نشه، و بعد تغییر همهی نامهای مداد رنگی در هر کجا که هست به نام جدید، و اقداماتی دیگر.
محمدرضا. حدود ده پونزده تا اسم رو از قبل، و بعد هم با اطمینان بیشتر و با دید روشنتری از دیشب بعد از اینکه نظرت رو خوندم، و (و البته با توجه به حرفهای خوب حمید و مقداری هم با تحقیق و بررسی توی اینترنت)، برای خودم لیست کردم.
به خصوص با در نظر گرفتن نکتهی فوق العادهای که در تأکید پایانی بهم گفتی.
بعد، از مابین اونها، دو تا اسم، از نوع اسمهای کاملاً «غیرمرتبط» که من رو محدود هم نکنه و به نظر خودم از همهشون مناسبتر بود رو انتخاب کردم.
راستش اون دو اسم رو با توضیحات کامل – نام و دامین و دلیل انتخاب هر یک – برات توی همین کامنت نوشته بودم که نظرت رو در صورت امکان، در موردشون بدونم و بتونم بهتر تصمیم بگیرم.
اما راستش رو بخواهی دیدم کامنتم خیلی طولانی شد، و احساس کردم که درست نیست که دیگه بیشتر از این، فضای عمومی حرفها و کامنتهای این پست رو به کامنتها و حرفهای خودم اختصاص بدم و همچنین، وقت تو رو هم بیشتر از این بگیرم. (اگر چه خیلی دلم میخواست نظر تو رو درموردشون بدونم)
پس ناگزیر به این نتیجه رسیدم که خودم بیشتر روشون فکر و بررسی کنم، و احتمالا با حمید عزیز هم دربارهشون مشورت کنم.
امیدوارم به نتیجهی خوبی در این زمینه برسم و بیام خبرش رو بهت بدم.
باز هم، از همفکری و راهنماییهای خوب و راهگشات، بسیار ممنونم.
سلام محمدرضا.
پیرو صحبتهای قبلی در اینجا – و البته اینم بگم که خیلی دلم میخواست میتونستم در فرآیند انتخاب نام جدید برای وبسایتم که میتونم بگم فرآیندی سخت و پرچالش بود، باهات مشورت کنم؛ اما نمیشد و نمیخواستم که مزاحم وقتت بشم – بالاخره نام جدید رو با در نظر گرفتن بسیاری از آیتمهای لازم برای انتخاب یک اسم مناسب، و البته با مشورت با حمید عزیز (که واقعا به خاطر وقتهایی که گذاشت، و به خاطر همراهیهای سازندهاش در زمینهی انتخاب اسم جدید، بسیار ازش متشکرم) و بعد از کنار گذاشتن بسیاری اسمهای دیگر – انتخاب کردم.
منتظر بودم که کارهای انتقال دامنه و ریدایرکتها و معرفی دامنه جدید به گوگل و … – که اون هم کاری پرچالش و پر استرس بود – کامل و بدون مشکل جلو بره تا بیام و اولین جا، توی روزنوشتهها، اسم و دامین جدید رو به تو و سایر دوستانم اعلام کنم.
(البته هنوز ویرایشِ صفحه اصلی یه خطایی میده که داریم تلاش میکنیم برطرفش کنیم)
حالا بعدا مفصلتر، و اینکه این اسم چطوری به ذهنم رسید و …، توی وبلاگم توضیح میدم.
راستی بعد از اینهمه حرف، نگفتم اسم جدید چی شد. 🙂
آرتینا (آرت + تینا)
با دامنه ی قابل ثبتِ arttyna.com
امیدوارم در کل، اسم مناسبی باشه.
راستش متاسفانه در حال حاضر، از اون تاکید خوب پایانی که بهم گفتی برخوردار نیست – یه دونه سایت قدیمیتر (البته ماهیت فعالیت سایتش با من فرق داره) با این اسم، «فعلا» نتیجهی اول گوگل میاد بالا، اما مجبور بودم بخاطر آیتمهای مناسب دیگرِ این اسم، فعلا از این موضوع چشم بپوشم، ولی مسلماً برای بالا اومدن در گوگل، تلاشم رو بیشتر خوام کرد.
سلام مجدد
محمدرضا در مورد همکاری با پلتفرمها و تجربهای که داریم، منم موافق حرفت هستم که مشتری که از دیجیکالا اجناس ما رو میخره، خیلی بعیده که خرید بعدیش رو از خود ما انجام بده. در ۳ ماه گذشته حدود ۳۰۰۰ سفارش روی دیجیکالا داشتیم اما سفارش مجددشون از خودمون، انقدر کم بوده که میتونم کلا در نظرش نگیرم. اما واقعیتی که وجود داشته، اینه که سرچ برند ما رو در گوگل افزایش داده. یعنی مشتری برند رو روی دیجیکالا دیده و داخل گوگل سرچ کرده. و فروش روی خود پلتفرم، هزینههای تولید ما رو کم کرده.
در مورد سئوی تنها، راستش من هیچوقت نتونستم باهاش کنار بیام. یعنی نتونستم که منتظر بشم که کسی سرچ کنه و بیاد خرید کنه. البته همیشه گوگل رو به عنوان یک کانال فروش که بیشترین نرخ تبدیل رو داره، در نظر گرفته و میگیرم. فقط نمیدونم مشتریان بالقوهی سایتی مثل روستایی، چقدر از گوگل استفاده میکنند و آیا در ذهنشون خرید اینترنتی عسل جایی داره یا اینکه باید روستایی در جلوی چشمشون قرار بگیره و انگیزهی خرید در اونا ایجاد بشه.
محصولات روستایی به نحوی هستند که خریدشون قابل تکراره. و مشتریها به همدیگه معرفیشون میکنن (با فرض اینکه تمام زیرساختها اعم از پاسخگویی و کیفیت محصول و هدیه و … درسته و با ارزش) برای همین، پیشنهاد دیگهای که دارم اینه که علاوه بر سئو، روی اینفلوئنسر مارکتیگ هم کار بشه. تعداد زیادی از افراد هستند که تم زندگی روستایی دارند و در اینستاگرام فعالند و اتفاقی افرادی که در شهر زندگی میکنن، اونا رو دوست دارند و دنبال میکنند چون روستا و زندگی در روستا براشون جذابه. مثلا مهیا رحیمی https://www.instagram.com/mahya.rahimi71/ یکی از اون افراده و حداقل ۵۰ نفر دیگه هم مثل ایشون وجود دارند. من اگر میخواستم در مورد سایت روستایی، بین سئو و پلتفرم و فروش فیزیکی و اینفلوئنسر مارکتینگ، دو تا رو انتخاب کنم، سئو و اینفلوئنسر رو انتخاب میکردم. دومی فروش زیادی رو در مدت کوتاهی ایجاد میکنه (البته نوسان داره) اما به نظر من، ایجاد فروش و جذب مشتری و فاکتور زدن و ارسال محصول برای مشتری، شوق و ذوق کار رو بیشتر میکنه و رگهای کسبوکار همیشه گرم میمونه و انگیزه بیشتری پیدا میشه برای فعالیت.
سلام محمدرضا، واقعا ازت ممنونم که وقت گذاشتی و به تک تک دغدغههایی که داشتیم پاسخ دادی. این چند روز پست تو و کامنتهای بچهها رو چندین بار خوندم و از همه خلاصه برداری کردم و به تک تک جملههاش فکر کردم. حالا که پستت تکمیل شد خواستم کمی در مورد صحبتهایی که کردی بنویسم.
پلتفرم یا پایپلاین:
به نظرم روستایی حداقل تا ۵ سال آینده سعی میکنه تا به صورت پایپلاین کار خودش رو جلو ببره، مهمترین دلیلش هم راحتی و سرعت نظارت بر محصول توی این نوع از کسب و کاره. و ما میخوایم مطمئن بشیم که بهترین نوع محصول (حداقل بین زنبوردارهایی که میشناسیم) به دست مشتری برسه.
نمیگم روی پلتفرم نمیشه نظارت کرد اما به نظرم به راحتی پایپلاین نیست. البته نمونههایی هم هست که میشه گفت ادغامی از این دو هستند. چیزی شبیه کشمون که از یه طرف میگه که کشاورز و زنبوردار محصول خودشون رو مستقیم میفروشن و صفحه شخصی خودشون رو دارن از یه طرف روی ورود و انتخابشون نظارت داره. (به نظرم بیشتر سمت پایپلاین هست تا پلتفرم)
همکاری با پلتفرمها
در مورد همکاری با پلتفرمها همونطور که گفتی میتونه یه گزینه روی میز باشه و از اونجایی که دو پرسش اول یعنی نقدینگی بیشتر و ارتقا در ذهن زنبوردار نیاز فعلی ما نیست ( چون نه به نقدینگی نیاز داریم و به خاطر رابطهای که با تامین کنندگان داریم همین الان هم در بحث تامین مشکل جدی نداریم ) پس شاید فعلا همکاری به پلتفرمها انتخاب ما نباشه. اما خب فروش بیشتر قطعا جذابه.
در مورد سئو:
راستش ما از اول سئو رو جدی آغاز کردیم اما در وسط راه پیش خودم گفتم که اینطوری فقط فروش افزایش پیدا میکنه و وقتی برای توسعه محصول و فکر کردن و بهبود کسب و کار پیدا نمیکنیم. چون هم تعداد مشتریها زیاد میشن و باید به اون رسیدگی کنیم هم بیشتر وقت رو سئو میگرفت.
اما خب بر اساس حرفهایی که حمید طهماسبی و تو بهشون اشاره کردی قطعا دوباره به صورت جدی روش انرژی میذاریم. و چه نکتههای قشنگی توی این قسمت بحثت بود ( اگه گوگل برای یه کیورد هشتا پیشنهاد میده ارزش داره روش کار کنی و تقسیم بندیت برای مقالههای بزرگ و متوسط و کوچیک).
به عنوان یه اعتراف. من توی این سالها کتاب و مقاله و پادکست و فیلمهای خیلی زیادی در مورد سئو، استراتژی محتوا و.. خوندم. اما به جرات میتونم بگم که بیشتر از اونها نکتههایی که تو هر از گاهی بهشون اشاره میکنی و البته توی درسهای متمم هم نمود داره بهم کمک کرده.
فروش فیزیکی
در مورد فروش فیزیکی هم به با اینکه مثل استفاده از پلتفرمها یک گزینه برای انتخاب هست اما بر اساس احساس خودم و حرفهای تو به نظرم فعلا نباید بهش فکر کنم و همونطور که گفتی بیشتر وقت و انرژی رو باید بذاریم روی طراحی محصولمون و سئو.
باز هم ازت به خاطر وقت و حوصلهای که بخرج دادی و تک تک به موضوعات اشاره کردی ممنونم. دوس دارم تشکرم از بچهها رو در قالب پاسخ زیر کامنت خودشون مطرح کنم.
سلام آقا معلم
خیلی ممنون که وقت گذاشتید و برامون نوشتید، باعث شد مسیر فکر کردن و تصمیمگیری برای روستایی راحتتر بشه و بدونیم که چطور باید به مسائل نگاه کنیم، چندبار خوندم و نکته برداری کردم. از دوستان هم ممنونم که نظراتشون رو برامون نوشتن.
دو تا درگیری ذهنی دارم که دوست دارم براتون مطرحش کنم البته فقط مورد اول مربوط به روستایی و نکاتی هست که شما برامون نوشتید.
اولیش مربوط به بخش آخر حرفهاتون هست. قبلا که به داشتن فروش فیزیکی برای روستایی فکر میکردیم، یک محل با یک دکوراسیون خاص و المانهایی که یادآور روستا باشه در ذهنمون بود. اما یک تناقضی در ذهنم وجود داره، به این فکر میکنم که وقتی روستایی اعلام میکنه که میخواد محصولات روستایی و طبیعی ارائه بده تا چه حدی ضرورت داره و میتونه و باید القای حس روستایی بودن رو در محصول نهاییش (بستهبندی، سایت، حتی غذاهایی که در اینستاگرام قرار میده و …) داشته باشه؟ و تا کجا در انجام کار باید نگاهش به این باشه که آیا حس روستایی بودن رو منتقل کرده یا نه؟ اون تناقض برای من در همزمانی انتقال حس روستایی بودن و خاص بودن بستهبندی یا مثلا انتخاب نوع غذا و موارد مشابه هست. شاید بعدها که ذهنم از محدود فکر کردن خارج شد دیگه تناقضی نبینم.
مورد دوم یک سوال و دغدغهی شخصی هست. من هر وقت به داشتن کسبوکار فکر میکنم به صورت ناخوداگاه در تخیلم اون کار رو هدایت میکنم به سمت کارهای حمایتی. مثلا حمایت از کودکانی که برای تحصیلشون نیاز مالی دارن یا اینکه اگر کارم اجازه داد اشخاصی باشن که وارد کار بشن و اونجا آموزش ببینن و با یک مهارت جدید کنار من و توسعه کارم باشن یا با خیال آسودهتر دنبال کار بگردن(مثلا کودکانی که بعد از ۱۸ سالگی باید از بهزیستی جدا بشن) یا مثلا فکر میکردم برای محصولات روستایی یک ساک خاص تهیه کنیم یا پارچهای که دور ظرف عسل پیچیده میشه یک پارچه متفاوت باشه و اون چیزی رو که در ذهن دارم به بانوانی که نیاز به حمایت مالی دارن آموزش بدم و اونها اینکارو برای روستایی انجام بدن یا حتی غرفههایی برای خودشون داشته باشن و بتونن در کنار انجام کار ما برای خودشون کار بگیرن و … . موارد این چنینی چیزی هست که همیشه در ذهن دارم و یک دغدغهی شخصی هست اما نمیدونم چطور درست به این مسئله فکر کنم که چه وقت و با چه شرایطی یک کسبوکار میتونه به این سمت بره و آیا اصلا ورود به این مسیر برای هر کسبوکاری مناسب هست و اینکه آیا نیاز هست که وقتی کسبوکاری چنین کارهایی رو انجام میده به صورت عمومی و با مشتریانش این مورد رو در میان بگذاره یا نه؟
پینوشت: چندماهی هست که دفترچه یادداشت کوچکی رو اختصاص دادم به اولینهای روستایی، قدردان توجهت هستم و در دفترم یادداشت کردم.
لیلا جان.
در مورد قسمت دوم بحثت، بعداً یه کامنت جدا میذارم. اما در مورد قسمت اول بحثت:
“تا چه حدی ضرورت داره و میتونه و باید القای حس روستایی بودن رو در محصول نهاییش (بستهبندی، سایت، حتی غذاهایی که در اینستاگرام قرار میده و …) داشته باشه؟ ”
تا چه حدی «ضرورت داره»؟ تا آخرین حد قابل تصور.
تا چه حدی «میتونه»؟ تا حدی که خلاقیت شما جا داشته باشه.
تا چه حدی «باید»؟ تا آخرین حد قابل تصور.
نوشتی که در همزمانی انتقال حس روستایی بودن و خاص بودن بستهبندی و … تناقض میبینی.
یک فروشندهی محصولات روستایی که نباید چارقد سر محصولش کنه و دور شیشهی محصولاتش کاهگل بماله و به این شکل، حس روستا رو القا کنه. انتقال حس روستایی بودن دقیقاً میتونه با خاصترین شکل بستهبندی و نامگذاری و تولیدمحتوا انجام بشه.
اتفاقاً خانمهایی مثل تو، با توجه به آشناییشون با برندهای آرایشی و بهداشتی، نباید بین «روستایی بودن» و «خاص بودن» تناقض ببینن.
من پیشنهادم اینه که یه بار به یه داروخانهی نسبتاً شیک سر بزن و کاتالوگهای محصولاتی مثل Avène و Caudalie رو نگاه کن. روستایی یعنی اینجور برندها.
ببین Avène چجوری داره میسلار واتر خودش رو پرزنت میکنه. ببین چجوری اسپری آب خودش رو داره با توضیح اینکه از چشمههای ویشی آورده میفروشه (تصور کن. آب رو از چشمهی ویشی در اروپا برداری در اسپری بریزی بتونی چند هزار کیلومتر اونورتر به عنوان یک محصول «غیرصنعتی و ارگانیک» بفروشی).
یا ببین Caudalie چجوری داره تاکستانهای خودش رو معرفی میکنه. توی بروشورهاش جوری زیبا و شاعرانه از درخت تاک و تاکستانهای انگور سفید و قرمز خودش حرف میزنه که آدم مقهور اون برند میشه.
بستهبندیها رو هم نگاه کن. ببین چجوری شیک بودن رو به اوج میرسونن و در عین حال، با محتوا، با توضیح، با عشق به «فرایند تولید محصولشون»، روستایی بودن، ارگانیک بودن و صنعتی نبودن خودشون رو به رخ مشتری میکشن.
Body Shop توی ایران به شکل رسمی توزیع نمیشه، اما میشه توی وب دربارهاش سرچ کنی. ببین چجوری تفاوت رز بلغاری و رز بریتیش رو برای مخاطبش توضیح میده و محصولاتش رو بر اساس مزرعهی مبداء رز، تفکیک میکنه.
به نظرم طی سالهای اخیر که ارگانیک بودن به یه ترند تبدیل شده و خیلی برندهای دنیا دارن به سمتش حرکت میکنن، دیگه «بین القای حس روستایی بودن» و «خاص بودن بستهبندی و نامگذاری و محتوا» نهتنها تناقضی وجود نداره. بلکه تعداد زیادی نمونهی موفق وجود داره که فقط کافیه کمی هوشمندانه از اونها کپی کنی.
بازم تأکید میکنم که به نظرم حتماً توی چند تا داروخانه بچرخ و کاتالوگ جمع کن و سعی کن با بهکارگیری آنالوژی، این همه ایدهی حاضر و آماده رو تقلید کنی و بهکار بگیری.
نمونههای دیگه رو مثال نزدم چون بقیه توی کامنتها گفتن. از سبک فروش قهوه تا صفحهی زیبای معرفی کشاورزان در کشمون و کارهای دیگهای که همه میتونن حس اصیل بودن و روستایی بودن رو القا کنن.
محمد رضا، نمی دونم صحبت هات رو درست متوجه شدم یا نه. یه قسمت از صحبت هات رو(هم در مطلب اصلی و هم در این کامنت) با زبان خودم مینویسم و با فرض اینکه برداشتم درست بوده از صحبت هات (در این بخش خاص)، در مورد یه قسمتش توضیح خودمم اضافه میکنم.
-فکر می کنم با توجه به وضعیت و شرایط امروزِ سبک زندگی در شهرهای بزرگ و تاثیر برخی برندها و روند ها روی این سبک، “روستایی بودن” و “خاص بودن” رو به نوعی نزدیک هم دیدی. در واقع، از جهاتی ،وقتی مثلاً یه محصولی روستایی هست خود به خود خاص بودن رو هم همراهش داره. (و فارغ از اینکه برداشتم درست باشه یا نه، خودم اینطور فکر می کنم)
-خاص کردنِ یک محصولِ روستایی، به معنای کاهگل مالیدن روی اون نیست! به عبارتی، ماهیتِ خود محصول، این روستایی بودن رو تداعی میکنه اما لازم نیست کاهگلیش کنیم.بلکه میتونیم با یک بسته بندی خاص و تا جایی که ذهنمون میرسه اونو متمایز کنیم و در این راستا چند نمونه خارجی رو مثال زدی. (منم در حدِ چیزایی که می فهمم همینطور فکر می کنم. در مورد بسته بندی میتونم اینطور هم بگم که در مرحله اول، اگه بتونیم بسته بندی ای ارائه کنیم که محصولات کارخونه ای و غیر ارگانیک و بازاری رو تداعی ” نکنه”، یعنی تا حد زیادی موفق عمل کردیم. در واقع دارم میگم که بسته بندی مون، چه شکلی نباید باشه)
اما در مورد اون سه گزاره اول، یعنی:
تا چه حدی ضرورت داره؟ تا آخرین حد قابل تصور.
تا چه حدی میتونه؟ تا حدی که خلاقیت شما جا داشته باشه.
تا چه حدی باید؟ تا آخرین حد قابل تصور.
تا چه حد ضرورت داره و تا چه حد می تونیم رو میفهمم ولی با جواب “تا چه حد باید” یه کم مشکل دارم(بازم با این فرض که برداشتم از صحبت تو درست بوده باشه)
من فکر می کنم تا آخرین حد قابل تصور جلو رفتن در این زمینه، می تونه در ذهن مشتری و مخاطب شک و شبهه ایجاد کنه.
ممکنه من دنبال یه محصول روستایی باشم. تا یه حدی(این حد رو باید پیدا کرد، من نمیدونم دقیقاً کجاست) تداعی کردنِ حس روستایی بودنِ محصول(و حواشی اون مثل اینستا و غذاها و غیره) میتونه منو کنجکاو کنه که نزدیک بشم و اگه اعتماد کنم برم برای بررسی و بعدش خرید. اما اگه کسی بیش از حد خودشو بُکشه که به من بفهمونه: “ببین آقا ما روستایی هستیم محصولمون روستاییه غذامون روستاییه خودمون روستایی ایم اصلا همه چیمون روستاییه بیا کاهگلمونم ببین و الی آخر”، من به این فکر می کنم که اینا چرا انقدر اصرار شدیدی دارن که به من ثابت کنن روستایی هستن؟ و فکر های دیگه ای که ممکنه پشت این سوال بیاد.
منظورم اینه که یه حدی برای جلو رفتن در این موضوع خاص هست که اگه بیشتر از اون پیش برم، احتمالاً روند اعتمادسازی اولیه(یعنی در ابتدای آشناییم) و در برخی موارد هم ممکنه روند اعتماد سازی ثانویه(مثلاً اگه یه مشکلِ حتی کوچیکی رو بعد از خرید در محصول یا هر چیزی ببینم) رو دچار مشکل کنه. به عبارت دیگه، اغراق کردنِ بیش از حد، ممکنه نتایجی عکسِ اون چیزی که دنبالشیم به بار بیاره.
البته شاید این برداشت من بخاطر مواردی هست که قبلاً توی بازار دیدم. مواردی که به شدت دنبال این بودن که بگن ما ارگانیکِ ارگانیکیم و روستایی ایم و بکریم و غیره، و انقدر شدید و عجیب دنبال نشون دادن و اثبات این موضوع بودن که بسیار شبهه برانگیز شدن(و البته نتیجه کار این موارد(دقیقاً دو مورد) رو هم دیدم)
سامان.
من فکر میکنم این بحث رو از یه جا به بعد، دیگه نمیشه به صورت مجرد و Abstract جلو برد و باید کاملاً Case-based حرف زد.
من بعد از اینکه نوشتم «تا آخرین حد قابل تصور» سه تا مثال زدم. که تو با عبارت کوتاه «چند برند خارجی» از روش عبور کردی.
مثالهایی که زدم بخشی از توضیح بود (البته میفهمم که وقتی کامنت گذاشتم شب بود و تو هم شب جواب دادی و فرصت نبوده داروخانه بری و بقیهی کامنت من رو اونجا بررسی کنی 😉 ).
اما من اون مثالهای اَوِن و کودلی و بادیشاپ رو با دقت بسیار زیاد از بین ۴۰ تا برند دیگه که میشناختم و میشد مثال زد و من مثال نزدم، انتخاب کردم و در واقع، اون اسامی بخش مهمی از حرفم محسوب میشن.
در مثال کودلی، بستهبندی اصلاً دنبال نمادی از روستا و تاکستان و … نداره و اتفاقاً بسیار مدرنه. کودلی روی Content سرمایهگذاری کرده. هم توی سایتش و هم توی شناسنامهی محصول.
چیزی که به نظرم کاملاً در مورد محصولاتی مثل روستایی هم قابل تصور و قابل استفاده است.
در کل من نگران نیستم که برند «روستایی» در نمایش «روستایی بودنش» حتی با الهام از برندهایی که اسم بردم، افراط کنه. الان شاید از ۱۰۰ واحد ظرفیتِ تأکید بر روستایی بودن و اصالت، ۵ واحد استفاده شده باشه و بعد از تلاش و تأکید و محتواسازی و طراحی و بهینهسازی محصول، شاید تازه به ۱۵ یا ۲۰ برسه. بازم یک سال دیگه، میشه به روستایی گفت که: «روی روستایی بودن و ارگانیک بودنتون تأکید بیشتری بکنید.» اما «با الهام گرفتن دقیق و هوشمندانه از برندهای بزرگی که توی دنیا این مسیر رو طی کردن»
محمدرضا، تا حالا کسی انقدر پیچیده و البته لطیف بهم نگفته بود: مگه کوری 🙂
اتفاقاً بعد از خوندن کامنتت بسته بندی هر سه تا برند رو نگاه کردم ولی محتوای شناسنامه محصول و بروشورها رو نه.
و برام جالب بود که نمونه ها رو از این صنعت انتخاب کردی.اعتراف میکنم که اصلاً به نمونه هایی که مثال نزدی و انتخاب نکردی فکر نکردم.
بحث میزان ضرورت و بحث کاهگل رو با نمونه هایی که مثال زدی تفسیر کردم ولی بحث”تا چه حد باید” رو نه. احتمالاً بخاطر نگرانیم بوده. که با توضیحات تو و جمله ای بولد کردی از نگرانی در اومدم 😉
ممنون که توضیح دادی.فکر می کنم الان کامنت قبلیت رو بهتر می فهمم
حالا که اینقدر صحبت از بستهبندی برند Caudalie شد، دلم نیومد به عنوان یکی از مشتریان وفادار و چندین و چندسالهی این برند (البته تا یکی دو سال اخیر) از دو نکته در مورد این برند که به نظر من شگفتانگیز بود یاد نکنم. و فکر میکنم در کنار گفتههای قبلی، میتونه برای خیلی از ما الهامبخش باشه.
* مورد اول اینکه، من برای اولین بار بود که میدیدم – حدود ده یا هفت هشت سال پیش شاید – (و دیگه توی هیچ برند آرایشی بهداشتی دیگهای هم ندیدم)،
اینکه وقتی جعبه یا قوطی کِرِمهاش رو – با اون شکل و شمایل و شیشههای فریبنده و خوشرنگشون – باز میکردی، پشت درِ قوطی و بعد در داخل قوطی، تصاویر ساده نقاشی شدهای چاپ شده بود که دقیقا در مورد اون کرم خاص و کاربرد خاصش، با حرکت دستها و به کمک فلشها خیلی دقیق بهت نشون میداد که این کرم رو چگونه باید به روش صحیح، بر روی صورت یا زیر چشم یا پیشانی یا گردن قرار بدی و پخش کنی یا ماساژ بدی.
این یکی از چیزهایی بود که من با دیدنش گفتم: wow!
به نظر من این نکته – در کنار سایر ویژگیهای محصولات این برند – یک خلاقیت دوستداشتنی و یک تمایز آشکار با برندهای دیگه در کتگوری خودش بود.
ضمن اینکه حس میکردم با این کار، داره به روشی ساده و محبتآمیز، به من میگه که من برای تو به عنوان مشتریام ارزش زیادی قائل هستم و دوست دارم که تو از محصول من به طور صحیح استفاده کنی، و ازش بهترین نتیجه رو بگیری.
* مورد دوم اینکه، یه روز من در هنگام خرید یکی از محصولاتش، وقتی توی یکی از بروشورهاش عکس زیبای ماتیلدا توماس (صاحب برند کدلی) رو به همراه همسرش توی یکی از تاکستانهاشون در حالی که نور خورشید بین موهای او و برگهای درختهای انگور میدرخشید، دیدم (و در مورد فرآیند تهیه این کرمها به صورت ارگانیک از عصاره انگور توضیح داده بود) واقعاْ عاشق «حس این برند» شدم،
و دیگه هر وقت از محصولات کدلی استفاده میکردم، اون تصویر و حس دوستداشتنی اون تاکستانها و انگورها و تصویر خود ماتیلدا، میومد توی ذهنم و حس بسیار خوب و مطبوعی بهم می بخشید.
****
پی نوشت نامربوط:
از فرصت این کامنت استفاده میکنم و از دوست خوبم حمید عزیز بابت لطف و توجهش به کامنت قبلیم تشکر میکنم. اگرچه اون دغدغهی من، متاسفانه همچنان به قُوتِ خودش باقی هست. 🙂
به نظر من، این نوشته – البته مثل خیلی دیگر از مطالب روزنوشته – خودش یه جورایی «متمم» بود!
فکر میکنم علاوه بر محمدصادق و لیلای عزیز، برای خیلی از ما هم، نکات آموزنده و کاربردیِ بسیاری داشت، و از محمدرضای عزیز بابت حرفها و راهنماییها و توصیههای خوبش ممنونم.
من هم موردی به ذهنم رسید که دوست داشتم به عنوان یک پیشنهاد در کنار سایر پیشنهادهای خوب محمدرضا و دوستان متممی، برای دوستان عزیزم در روستایی بنویسم.
البته پیشنهاد من مشخصاً در راستای دو نکتهی: «همکاری با پلتفرمهای آنلاین مثل دیجیکالا و باسلام» و «فروش فیزیکی» در نوشتهی محمدرضا هست.
به نظرم رسید که یک کار خوب دیگری که دوستانمون میتونن در راستای همین دو نکتهی فوق، توی روستایی انجام بدن اینه که مشتریای رو که عسلی از فروشگاه اونها سفارش داده، در هنگام دریافت عسل، به شکلی شگفتزده یا خوشحال بکنن. جوری که حتی با خودش بگه: “wow! من دیگه همیشه از اینها عسل میخرم.”
علاوه بر همون شناسنامه یا داستان محصول که بهش اشاره شد، به نظر من باز هم میشه خلاقیتهای بیشتری در این زمینه به خرج داد، و مشتری رو خوشحال و علاقمند کرد.
مثلا:
* یک ظرف عسلخوری چوبکدار قشنگ هم به عنوان هدیهی اولین خرید برای مشتریشون ارسال کنن.
* یا یک کد تخفیف برای خرید بعدی، توی بستهی عسل مشتری قرار بدن.
* یا مثلا برای مشتری (به خصوص اگر خانم هست) یک دستور تهیه ماسک صورت – یا ماسک مو – که یکی از مواد اصلیاش عسل طبیعی (فقط عسل طبیعی معتبر) هست بفرستن. یا اصلاً خود ماسک صورت رو (اگر مواد خراب شدنی نداره تا اون چند روزی که به دستش میرسه) خودشون با یکی از عسلهای طبیعیشون – به طور خاص برای همون مشتری – درست کنند و بهمراه دستورش و ذکر مواد تشکیلدهندهاش، توی یه ظرف و بستهبندی قشنگ با همون عسلای که ازشون خریداری کرده ارسال کنند.
اینها فقط چند مثال بود که به ذهن من رسید، و به نظرم خیلی خلاقیتهای دیگری هم وجود داره که میشه در این راه ازشون بهره برد، و از این طریق به نوعی از فروشندههای دیگر عسل طبیعی متمایز شد و مشتری رو به خریدهای بعدی از فروشگاه خودشون علاقمند و ترغیب کرد.
سلام شهرزاد
ممنون از پیشنهاداتت و اینکه برای روستایی وقت گذاشتی. راستش حرف تو جزو دغدغههای ما هم بوده و هست اینکه بتونیم مشتریهامون رو به نحوی شگفت زده کنیم.
اول میخواستیم که با هر محصولی که ارسال میشه یه دانهی گیاه (از نوع خاصش) رو به همراه محصول برای مشتری ارسال کنیم و طریقهی کاشتن و محافظت رو هم براشون ارسال کنیم. اما با صحبتهایی که با یه تولید کنندهی گل و گیاه داشتیم متوجه شدیم که اینکار به شرایط ویژهای (از نظر خاکی و اب و هوایی) نیاز داره و از پس هر کسی بر نمیاد و به همین دلیل گفتیم شاید نتیجه معکوس بده.
مدتی هم دنبال این بودیم که برای کسانی که اولین سفارششون رو ثبت میکنن یه قاشق چوبی عسل ارسال کنیم که توی یه کارگاه کوچیک به سفارش خودمون ساخته میشد. با اینکه تا مراحل آخر هم پیش رفتیم اما کارگاه باهامون همکاری نکرد و بعد هم سفارشات یکی یکی میومد و راستش ما دیگه فرصت این رو نداشتیم که دنبال تامین چیز دیگهای هم باشیم.
اما خب هنوز هم بهش فکر میکنیم و قطعا دوست داریم در کنار عسل یا هر محصول دیگهای که از روستایی برای مشتریها ارسال میشه یه هدیه و یادگاری قشنگ وجود داشته باشه.
خواهش میکنم محمدصادق جان.
راستش رو بخواهی محمدرضا اونقدر کامل و دقیق به دغدغههات جواب داده بود و دوستان دیگرمون هم آنقدر به نکات خوب دیگری اشاره کرده بودند، که تنها چیزی که به ذهن من رسید که میتونم به اون حرفها اضافه کنم همون نکته بود، چون دوست داشتم از این طریق هم بتونین از بقیه متمایز بشین.
خوشحالم که خودتون هم به طور جدی در موردش فکر میکنین.
ضمن اینکه خودم هم هنوز در کار خودم، همچنان در ابتدای مسیر یادگیری هستم، و هنوز سرشار از دغدغه و سوال.
با نوشتهی مفید محمدرضا – به خصوص نکات شگفتانگیزی که در مورد سئو نوشت – من هم دوباره متوجه شدم که توی کار خودم، باز هم اونطور که باید سئو رو جدی نگرفتم و آنچنان که باید، براش وقت نگذاشتم؛ چون راستش جنبههای زیادی هست که همزمان درگیرشون هستم، و با خوندن این نوشته متوجه شدم که باید به شکل بهتر و موثرتری اهداف، برنامهها و اقداماتم رو – بسته به اهمیت استراتژیکشون – اولویتبندی بکنم.
از همهی اینها که بگذریم، برای تو و لیلا و روستایی، آرزوی موفقیتهای بیشتر دارم.
سلام
من به عنوان کسی که تا حالا کسب و کاری رو اینجوری راهاندازی نکرده و در حد یک ماه هم هست که به دیجیتال مارکتینگ روآورده یکی دوتا پیشنهاد مینویسم هرچند شاید جزو دغدغههاشون نباشه.
اول یه سوال توی صحبت های محمدرضا برام مطرح شد که مثلا اگر ما در یک مدت ۶ ماهه فروشمون رو برای جلب اعتماد روستاییها از طریق دیجیکالا افزایش بدیم بعدش که قطع بشه، احتمالش نیست که با کاهش تقاضامون اون اعتماد اولیه هم کمتر بشه.
دوم هم یک پیشنهاد برای دوستامون در فروشگاه روستایی (و البته شاید برای هر فروشگاه دیگه هم بتونه باشه). از یکی دو فصلی که از کتاب The New Rules of Marketing and PR خوندم هنوز داستان خرید تخته موج سواری چوبی برام جذابه. چنتا تا نکته از اون داستان رو مینویسم.
اول اینکه خریدار با یک سرچ ساده مثل خرید تخته موج سواری چوبی به فروشگاه هدایت میشه که این به نظرم همون اهمیت لینک اول بودنی که حمید طهماسبی گفت رو میرسونه.
دوم وقتی خریدار وارد صفحه فروشگاه میشه همه چیز او رو به سمت فشردن دکمه خرید هدایت نمیکنه، بلکه با عکسهای با کیفیت بالا و زیبا جذب میشه و کمی اطلاعات در مورد تخته موج سواری که من حداقل چنین اطلاعاتی در نظر اول ندیدم تو سایتتون. حداقل اسلایدر بالا میتوانست عکسی به غیر از سفارش و خرید باشه (در سایت کشمون هم کمتر دیده میشه).
سوم در داستان به تور دو سه روزهای اشاره میکنه که هر شخص با ثبت نام در اون میتونه بره در کارگاه فروشگاه و تخته موجسواری خودشو با کلی جذابیت و راهنمایی استادکارها بسازه (البته این قسمتشو خیلی جذابتر تعریف کرده). به نظرم این قسمت شاید بتونه به یه آنالوژی جذاب تبدیل بشه. مخصوصا اینکه سفر برای دیدن کندوها و پوشیدن لباس مخصوص و اینها هم در دسترس باشه.
چهارم از اینستاگرام هم برای دسترسی به مشتریان بالقوه استفاده میکنه. مخصوصا وقتی شرکتکنندههای تور بیان و قصههای خودشون رو اونجا تعریف کنن و دوستاشون رو تگ کنن.
این چهارتا نکته رو من در هیچکدوم از فروشگاه ها ندیدم. نه در کشمون نه در روستایی. خیلی نکات ریز دیگه هم توی سایت و UI به نظرم میرسه که فکر میکنم زیاد جاش نباشه.
سلام امیر
لطف کردی که اینجا برامون نوشتی. ممنون و خوشحال میشیم اگر نکاتی که در مورد سایت و UI به نظرت میرسه رو از طریق فرم تماس روستایی برامون ارسال کنی، چون واقعا به چنین بازخوردهایی نیاز داریم.
مثل همیشه محمدرضا اومد بحث رو از جای قشنگی تقسیم بندی کرد. پستی که محمدرضا آذر ۹۷ برای خدمت از ما نوشت خیلی به ما کمک کرد. امیدوارم این پست هم برای محمدصادق و لیلا همون شکلی بشه.
من قبلا از فروشگاه شما خرید کرده بودم، یعنی برای من بود اما بچه های شرکت زحمت کشیده بودن همون موقع هم گفتن سایت مال شماست. اتفاقا عسلم تموم شده بود و امروز ازتون خرید کردم. من خیلی به عسل کنار علاقه دارم (مشاور تغذیه ام گفته برات خوبه)
داشتم یه سرچ کوچیک می زدم دیدم با این روالی که تا حالا اومدی جلو و حسی که من از سایتت گرفتم (شاید هم اشتباه باشه) انقدر که آهوتا رقیب شماست کشمون نیست. متوجه هستم که آهوتا روی محصولات وابسته به عسل هم داره کار می کنه و شما تخصصی فروش عسل. اما بیشتر از سبک فروش (براساس سئو و سایت) و محصولتون این حس رو گرفتم. (البته وقتی پیگیر صحبت هات توی کامنت ها شدم حس کردم از لحاظ خودت بیشتر سگمنتی رو که تارگت کردید شبیه کشمون هست)
نظرم با علیرضا احمدی طامه خیلی نزدیک هست. تولید محتوا. حتی من %۹۰ سایت و ۱۰% اینستاگرام هم فکر می کنم خوبه. تلگرام رو ازش ذهنیتی ندارم. اما به نظرم کسی که بزرگ فکر کرده و وب سایت زده برای فروش محصولش بهتره که توی خونه خودش تولید محتوا کنه تا بر روی پلتفرم های دیگه
توی کامنت خوندم که نوشتی این کلمات زیاد سرچ نداره خرید عسل و خرید عسل طبیعی
به نظرم زود قضاوت نکن. سعی کن بیای لینک یک بعد قدرت فروش گوگل رو می بینی. تجربه من میگه به جز ۳ لینک اول بقیه زیاد نفعی نمی برن و باز تاکید می کنم لینک یک. لینک یک با لینک دو هم فروش فرق داره. مثلا اگر لینک دو x می فروشی لینک یک ۲x می فروشی.
به نظرم حداقل تا یکی دوسال آینده به فیزیکی فکر نکن. اجازه بده چابک بمونی. مخصوصا در این شرایط اجاره و اوضاع پر نوسان. فعلا هم به برند سازی فکر نکن و زیاد درگیر این بازی ها نشو
به نظرم یکی از مهمترین سوالاتی که باید بهش پاسخ بدی:
سگمنتی هست که می خوای انتخاب کنی؟
بین صحبت هات اشاره های زیادی کردی به اصل بودن، روستای بودن، مشتری را درگیر داستان کردن (به نظرم مثل کشمون) اما موقع ارسال عسل اصلا کاغذی همراهش نیست و شرحی از محصول و اون روستایی نیست
با حرفت موافقم که میگی عسل اصل را زیاد نمی شود تشخیص داد (من هم همین طور هستم) به همین خاطر از جایی که اعتماد داشته باشم تهیه می کنم، از این زاویه خیلی شبیه عطر هست. (عطر هم مهم است از کجا می خری وگرنه من تا نخرم باز کنم استفاده کنم اصلا نمی توانم تشخیص دهم)
اشاره ای که در صحبت هایت داشتی گفتی مردم دنبال رب خانگی، عسل اصل و …
همه این توصیفات همان سگمنتی هستند که تو انتخاب کرده ای.
به نظر من سگمنتی که انتخاب کرده ای همان سگمنتی هست که دم نوش مهرِگیاه تارگت کرده است. دم نوش مهرِگیاه مرسدس بنز دم نوش های ایرانی هست. اسمش را بردم که به پکیج و دفترچه داخل و نحوه بازاریابیش کمی بیشتر دقتی کنی در برخی منظر ها می تواند با کسب و کار شما آنالوژی داشته باشد. من حتی از چای سبز مهرِگیاه هم استفاده می کنم می دانم که از هر جایی خیلی گران تر است اما چاره ای ندارم، من که پای سبز شناس نیستم اما مهرِگیاه در ذهن من نمونه بارز کیفیت است پس چشم بسته به او اعتماد می کنم.
از آنالوژی غافل نشو
ما حدود یکی دوسالی در خدمت از ما کاملا کسب و کارهایی که با آن ها انالوژی داشتیم را پیدا می کردیم و به این روش رسیده بودیم:
در اپلیکیشن پرووایدر آنالوژی داشتیم با سفیران الوپیک
در سایت و نحوه سئو آنالوژی با علی بابا
در اپلیکیشن مشتری آنالوژی با اسنپ فود
این ۳ کسب و کار و آنالوژی داشتن و دیدن بین این ها خیلی به ما کمک کرد.
چون محصول را بدون دفترچه ارسال می کنی رابطه ای بین من و آن روستایی شکل نگرفت
در صورتی که همین موضوع ارزش پیشنهادی کشمون هست. در حدی اد گوگل که میره نوشته:
محصولات شناسنامه دار کشمون
حتی اسم پشت عسل ها تداعی کننده حس طبیعی بودن و خریدن از دست همان روستایی است. مثل: عسل کلپوره از هادی حَجی مَمَّدلی
فاندر کشمون محمد قائم پناه را اگر ببینی تداعی کننده خود برند است. با لباسی ساده، بدون هیچ گونه ادا. حتی بعضی مواقع پست هایی که توی لینکدین میزاره هم به همان شکل است. اصلا برند کشمون با تیپ طرز صحبت کردن خودِ این ادم کاملا سینکه
نکته ای دیگر
وقتی کسانی را تارگت می کنی که دنبال محصولات طبیعی هستن پس باید کمی بیشتر نیازشان را برآورده کنی. مثل عسل گرما دیده یا گرما ندیده
چون وقتی دنبال موارد طبیعی هستن پس کمی اطلاعاتشان هم از مردم عامی بیشتر است.
همه این ها را که گفتم باید بگویم اما من تا به حال از کشمون خرید نکردم اما از roustaee.com چرا
در ضمن اسم شما هم خیلی باحال تره
پیرو کامنت محمدوحید طاری آنالوژی با قهوه هم برای محصولات شما فکر می کنم جواب بده
علی رسولی ایده جالبی داد مثل نتایج ازمایشگاه و داستان آن روستایی که این محصول را تولید کرده
در کل منِ مشتری دوست دارم علاوه بر خوردن عسل به اطلاعاتم هم اضافه بشه.
پیرو صحبت سعید رمضانی و محمدرضا، تو می تونی فروش رو با دیجی کالا یا هرجای دیگه ای استارت بزنی تا از سمت تامین کننده قدرت چانه زنی را افزایش بدی. بعد که قوی تر شدی فقط از کانال خودت فروش کنی.
می تواند فروش در پلتفرم های دیگر یک استراتژی کوتاه مدت باشد (کوتاهی آن به خودت برمی گردد یک ماه یا دوسال)
زیاد هم به این موارد فکر نکن. بیشتر دستت رو خاکی کن و عمل کن (دوباره میگم گول برندینگ
رو نخور) اول تلاش کن زنده بمونی و بازار را بیشتر بشناسی و بفروشی
یکی از الگوهایی که خیلی جواب می دهد
اقدام – بازخود- اصلاح
و دوباره اقدام – بازخود- اصلاح
و دوباره اقدام – بازخود- اصلاح
و دوباره اقدام – بازخود- اصلاح
و دوباره اقدام – بازخود- اصلاح
کسی موفق تر است که بتواند این سیکل را سریع تر دور بزند.
در پایان من موافق نیستم که جنس به مغازه دار بفروشی (من سابقه فروش حضوری دارم)
شاید از تو زیاد بخرند (به فرض که نقد هم بخرند) اما هم نازشان زیاد است هم سود ناشی از فروش به ایشان بسیار کم
امیدوارم توانسته باشم کمکی کرده باشم. هرچند که این کامنت برای خودم هم تمرین محسوب می شود.
امیدوارم هر روز در کارتان موفق تر باشید و به برندی تبدیل بشی که هرچی بیاره بفروشه مورد اعتماد مخاطبش باشه.
سلام حمید
به خاطر کامنت مفید و پر از نکتهای که برای ما نوشتی واقعا ممنونم.
در بحث سئو کاملا حق با تو هست و رقبای اصلی ما در درجه اول آهوتا و بعد از اون هانیلی هستند، اما خب شاید بشه کشمون رو رقیب معنوی دونست و ما دوست داریم نه از نظر سئو بلکه از نظر تصویری که از روستایی در ذهن مشتری شکل میگیره از اونها فراتر باشیم.
همونطور که در کامنتم برای محمدرضا هم نوشتم قطعا به توصیه تو، محمدرضا و علیرضا عمل میکنیم و بخش اصلی فعالیتمون رو روی سئوی سایت و بهبود اون میذاریم تا بتونیم به عنوان یک منبع شناخته بشیم.
در مورد داستان و اینکه چیزی همراه عسل ارسال نمیشه هم اینطور نبوده که ما بهش فکر نکنیم و این نیاز رو ندیده باشیم چون هم مشتریها این رو ازمون میخوان و هم خودمون به نیازش آگاهیم. اما اجرای اون یک سری پیشنیازها میخواست که ما تا به امروز نتونستیم اونها رو فراهم کنیم.
به عنوان مثال چون ما عسلهامون رو از زنبوردارهای خیلی کوچیک تهیه میکنیم (در حد ۱۵ تا ۲۰ کندو) مقدار عسلی که بدست میاد خیلی پایینه و ممکنه در طول سه ماه برای یک نوع عسل مثلا کنار حتی تا ۴ زنبوردار رو عوض کنیم. نه اینکه نشه با یه زنبوردار کار کرد و حالا بیایم اسم همون زنبوردار و منطقش رو و … به صورت دفترچه کنیم، میشه اما باید بخشی از کیفیت از بین بره.
نکتهی دیگه اینکه دامنهی فعالیت ما خیلی بزرگه از برازجان گرفته تا نهاوند همدان و به همین دلیل برامون سخته اون ارتباط رو شکل بدیم. اما خب باز هم میگم که به صورت جدی به دنبال اون هستیم.
در مورد حرفهایی که نوشتی میشه خیلی خیلی بیشتر از این صحبت کرد. باز هم ممنون به خاطر وقتی که گذاشتی.
موضوعاتی که به ذهنم رسید:
*******************
در مورد این حرف محمد صادق «[حضور در پلتفرمهای دیگه] در بلند مدت ما رو تبدیل میکنه صرفا به یه فروشنده» :
=
مسیر رشد کسبوکار لزوما قرار نیست یه مسیر پولیش شده و سفت و سختی باشه که هر کاری رو شروع کردیم، باید در آینده حتما اون شاخهها رو گسترشش بدیم. میشه مثل یک درخت و حتی پیچک دید و در طی زمان هرس کرد. یا حتی چیزهایی اضافه کرد (مثلا میلهای که برای رشد درخت در اوایل زندگیش ممکنه کنارش ببندن) و بعد اونها رو برداشت.
درسته که اگه حواسمون نباشه و خودآگاه نباشیم ممکنه به چیزی که نمیخواستیم تبدیل بشیم بدون این که خبردار بشیم، اما خب تکنیک شروع فروش در پلتفرمها و بعد که کمی شناختهتر شدین، تمرکز بر روی فروش صرف از سایت میتونه خودآگاهانه و کنترل شده باشه.
*******************
و این که محمدصادق در کامنتها نوشته که:
« اما برای عسل خیلی متفاوته که از دست یه روستایی توی کازرون اومده باشه یا از سوپرمارکت لوکس سر کوچه. مردم معمولا توی فروشگاهها دنبال عسل طبیعی، رب خونگی، آبلیموی طبیعی و… نیستن و معمولا به یه آشنایی تو شهرستان یا روستا میگن که براشون بیاره. من نمیگم دیجیکالا عسل نمیفروشه، قطعا حجم فروش عسلش بالاس، اما کسی که میخواد عسل بخره هم پیش خودش میگه این اصل نیست.»
از این چند خط حس کردم که محمدصادق ایدهش اینه که کلا مردم که از فروشگاه نمیخرن >> ولی من میخوام یه فروشگاه بزنم بفروشم >> متقاعد کنم مثل بقیه فروشگاهها نیستم و استثنا هستم و عسل طبیعی میفروشم.
که خب نوعی مدل برا کسبوکاره. صرفا به ذهن من رسید «مدل تبدیل شدن به استثنا» هزینه و انرژی بیشتری میخواد به نسبت مدل «تغییر رفتار مصرف کننده» یا حتی مدل «شناساندن برند به عنوان فروشنده عسل طبیعی». سقف رشد «مدل استثنا شدن» هم به نسبت بقیه مدلها هم پایینتره.
در مدل «شناساندن برند به عنوان فروشنده عسل طبیعی» فرقی نمیکنه تو دیجیکالا فروش بره، توی بازارچه هفتگی یا خود سایت. هر جا «روستایی» دیدی میتونی اعتماد کنی.
قاعدتا مدل «تغییر رفتار مصرف کننده» بازار رو بزرگتر میکنه و منافع دیگهای داره. مدلی که توش مصرفکننده میفهمه که توی دیجیکالا یا بین قفسههای هایپراستار هم میشه عسل طبیعی پیدا کرد.
*******************
در مورد رقابت سئویی با دیجیکالا و بقیه:
وقتی که محصول خیلی خاص و تکی رو میفروشیم، مثلا «عسل لعل کوهستان» چون دیجیکالا اونو نداره، حضورمون در دیجیکالا ممکنه باعث بشه که اون بیاد از ما بالاتر. ولی نکته ماجرا اینجاست که هر لحظه بخواییم میتونیم دیگه اونجا نفروشیم و محصول حذف بشه و بعد تمرکز رو ببریم رو سایت خودمون. در واقع کنترل دست ماست.
وقتی هم میخواییم مشتریا ما رو با «عسل طبیعی» بشناسن، دیگه فرقی نداره ما هم بریم کنار مثلا ۵۰ تا عسل طبیعی فروش دیجیکالا یا نه. اضافه شدن ما به دیجیکالا مزیت سئویی خاصی بهش اضافه نمیکنه.
*******************
و در نهایت تاکید کنم اینا حرفای کسی بود که خیلی پراکنده و دونه دونه از فضای آنلاین برای فروش استفاده کرده و جز معدود تجربیاتی که اونا هم به جای خاصی فعلا نرسیدن، تجربه صاحب کسبوکار بودن ندارم. از این جنس به حرفام نگاه کنید.
سلام سعید
اول از همه از محمدرضا عذرخواهی میکنم که دوباره و شاید چندباره اینجا کامنت میذارم اما احساس کردم که بهتره اگه نکتهای در مورد حرف بچهها به ذهنم میرسه بگم تا شاید بحث کمی بازتر بشه.
در مورد قسمت اول صحبتهات کاملا باهات هم نظر هستم که نباید مسیر پیشرفت سفت و سخت باشه و گاهی باید از برخی ابزارها و بسترها استفاده کرد.
اتفاقا سوال من هم از محمدرضا همین بود که آیا پلتفرمهایی مثل دیجیکالا و باسلام میتونن مثل یک چوب برای ساقهی نازک و شکستنی روستایی باشن یا نه؟ آیا به شناخته شدن ما کمک میکنن یا به فروش ما؟ این دوتا کاملا متفاوته
من چندماهی به اجبار دستفروشی عسل کردم، یعنی از خود چهارراه ولیعصر عسل کول زدم تا سر میدون تجریش و با همه مغازهها صحبت کردم تا بلکه یک کیلو عسل بفروشم. اما حتی یک کیلو هم نتونستم بفروشم. چرا؟ بعید میدونم مشکل از من بوده باشه. اونا میگفتن که انقد جنس تقلبی به ما فروختن که ما دیگه اعتماد نمیکنیم.
اعتماد واقعا فاکتور مهمیه، اون شخص حتی اگر از من عسل هم میخرید(با این که طبیعی بود) اما حسش خوب نبود. من نگفتم که دیجیکلا یا هر فروشگاه دیگهای عسل طبیعی نمیفروشن. میگم مردم هم اگر میخرن به این امید میخرن که یه چیزی به اسم عسل سر سفرشون باشه اما اون حس خوبه و اعتماده ۱۰۰٪ نیست.
اینو میتونم به جرات بگم که مشتری عادی واقعا نمیتونه عسل طبیعی رو از عسل تغذیه شده تشخیص بده، حتی فروشندههاشم نمیتونن.
محمدرضا یه حرف خیلی قشنگی میزنه میگه ما باید اول و آخرش حال مخاطب رو خوب کنیم. عسل ما چه توی دیجیکالا باشه چه هر جای دیگهای همون عسله اما مطمئنا حس مخاطب توی بسترهای مختلف متفاوته.
ما دوست داریم به همون سمتی بریم که علی رسولی بهش اشاره کرد. یعنی با زنبوردارها مصاحبه کنیم، ازشون عکس بگیریم، یه جوری حال و هوای روستا رو ایجاد کنیم براش، تا از عسلی که میخره احساس رضایت ۱۰۰٪ داشته باشه.
در مورد سئو هم واقعا دغدغهی زیادی نداریم، چون کیوردهای مربوط به عسل انچنان سرچ بالایی نداره، چیزی که برامون مهمه اون حرفهایی هست که بعد از این که یه نفر خرید کرد، میره برای بقیه تعریف میکنه. این که یه سایتی هست که عسل رو از یه سری زنبوردار معتمد میگیره با بسته بندی خوب تحویل میده و بعد هم زنگ میزنه ببینه از کیفیت راضی بودیم یا نه.
بعید میدونم این اتفاقها توی یه پلتفرم بیفته، ممکنه فروش افزایش پیدا کنه اما به شناخته شدن نه. مخاطب صرفا یه عسل خریده (از روی ظاهر و بسته بندی) و بعیده انقدر قدرت تشخیص بالایی توی کیفیت محصول داشته باشه که بخواد اون رو به دیگران هم توصیه کنه.
….
حرفهایی هم که من میزنم صرفا یه سری مشاهده و تجربس و قطعا با خطاهایی همراه هست که امیدوارم با ادامه پیدا کردن بحث به سمت بهتر شدن پیش بره.
تبریک میگم به محمدصادق و لیلا و امیدوارم که بدرخشید و به اهداف و آرزوهاتون برسید. محمدرضای عزیز از تو هم ممنونم بابت معرفی کسبوکار بچهها و چقدر کار قشنگی کردی که با هم سهیم شدی «روستایی» رو.
محمدصادق و لیلای عزیز، سایت شما رو دیدم و چندتا از مطالبتون رو هم نگاهی انداختم. یاد یه ایدهای توی صنعت قهوه افتادم و گفتم باهاتون در میون بذارم، شاید براتون مفید باشه.
یه بحثی توی داستان قهوه هست تحت عنوان «From farm to cup» یا «از مزرعه تا فنجان». این اتفاق زمانی باب شد که غولهای صنعت قهوه مثل «استارباکس» و «نستله» و «ایلی» بهشدت سمت کالایی شدن و یکسانسازی قهوه رفتن و به نوعی ترویجدهندهی قهوهی تجاری شدن.
قهوهی تجاری هم یعنی قهوهی بیپدر و مادر. یعنی معلوم نبود از کجا اومده، تو چه سرزمینی کشت شده و خیلی فاکتورهای دیگه. اتفاقی که تقریباً از نیمهی دوم قرن بیستم شکل گرفت چیزی بود تحت عنوان قهوهی تخصصی (Specialty Coffee).
قهوهی تخصصی قهوهای هست که باید یکسری معیارها رو پاس کنه تا بتونه قهوهی تخصصی بهحساب بیاد. مثلاً اینکه دیفکت (قهوهی سبزِ معیوب) نداشته باشه، مراحل فراوری (Processing) بهدرستی انجام شده باشه و چندین معیار دیگه. و در نهایت اینکه باید نمرهی بالای ۸۰ (از ۱۰۰) رو بگیره.
قهوهی تخصصی یعنی «قهوهی باکیفیت». یعنی قهوهای که تو تمام مراحل «از مزرعه تا فنجان» روش نظارت وجود داره:
– توجه با خاک مزرعهای که توش درخت قهوه کاشته میشه
– نظارت بر تمام مراحل کاشت، داشت و برداشت قهوه
– نظارت بر مرحلهی فراوری
– توجه به حملونقل قهوه و شرایط دمایی و رطوبتی
– طراحی پروتکلهای علمی و دقیق برای رُست (Roast) یا برشتهکاری قهوه
– نگهداری صحیح قهوه در پکهای قهوه
– طراحی پروفایلهای دقیق برای عصارهگیری مناسب از قهوه
– توجه به دمای فنجان هنگام ریختن قهوه در آن و …
در کنار تمام این نظارتها یه اتفاق جالبی هم افتاده و اون هم «داستان قهوه» است. اینکه قهوهای که الان تو فنجون جلوی منه، از افریقا اومده و از مزرعهی فلان کشاورزه که سه تا بچه داره. یعنی قهوهی تخصصی برخلاق قهوهی تجاری، پدر و مادر داره و شنیدن این قصه برای مخاطبهای کافه این روزها به شدت جذاب شده.
یه بحثی هم در همین راستا شکل گرفته تحت عنوان «تجارت مستقیم» یا Direct Trade. یعنی به جای اینکه من برم از دلالهای قهوه و غولهای صنعت، قهوه بگیرم، میرم مستقیم از مزرعه و کشاورز میگیرم و این اتفاق یعنی دور زدن دلالها و کمک به کشاورزها برای اینکه بتونن زندگی بهتری داشته باشن و به من قهوهی باکیفیت بدن.
تو بحث تجارت مستقیم به مشتری کافهها این داستان رو میگن که خرید این قهوه کمک میکنه که بچهای توی افریقا بتونه آب سالم بخوره یا مدرسه بره. و خودت بهتر میدونی که روایت این داستانها و وصلکردنش به کارمون چقدر میتونه جذاب، درست و حتی انسانی باشه.
و در نهایت اینکه کلیدواژهِ جذابی هست به نام «امید»؛ زندهکردن امید در دل کشاورزان قهوه و خونوادشون و انگیزهدادن برای تولید باکیفتتر و زندگی باکیفیتتر.
احساس کردم شاید این بحثها بتونه مفید باشه براتون و با آنالوژی بتونید کارای جذابی بکنید. برای هر دوتون بهترینها رو آرزو میکنم و امیدوارم که شگفتی بیافرینید.
سلام محمد
ممنون از مثال خوبی که معرفی کردی. بعد از کامنتت سریع رفتم و در مورد این نوع از کسب و کارها تحقیق کردم به نظرم ادغامش با کار ما میتونه جذاب باشه
محمدصادق و لیلا بهتون تبریک میگم
نظرم رو بعنوان یک دوست متممی می نویسم امیدوارم که براتون مفید باشه
کارهایی که برای جا انداختن برند روستایی انجام دادین رو خیلی دوست داشتم و حس یکپارچگی و اعتماد ایجاد می کنه. از انتخاب اسم تا داستان شکل گیری و حس نوستالژیک خرید از روستا
اما دوست داشتم بیشتر روی این موضوع تمرکز کنین
من محتوایی از روستا تو سایت ندیدم و سایتتون شبیه دیجی کالا شده. من با محمدصادق موافقم که حضور در دیجیکالا در کنار محصولات دیگه میتونه به برند شما صدمه بزنه. اما باید وجه تمایز شما در سایتتون آشکار باشه.
به نظرم قرار دادن این نوع محتواها در سایت میتونه کمک کنه:
عکس ها و مطالبی از روستاهایی که عسل رو ازشون تهیه می کنید، کندوهای پرورش عسل، گلهایی که زنبورها ازشون تغذیه میکنن، حتی معرفی زنبوردار روستایی که بهش اعتماد دارین، زحمتی که روزانه و در فصل های مختلف برا رسیدگی به کندوها میکشه
محتوایی که بهداد برای برداشت عسل توصیف کرد از نظر من هم میتونه تاثیرگذار باشه
روی محصولات و بسته بندی هم میشه این موضوع رو منعکس کرد، مثلا بعضی از عسل ها همراه با کندو و موم باشه (به همون شکل طبیعی که برداشت میشه).
برای یک سری مخاطب های خاص، قرار دادن نتایج آزمایش عسل میتونه در جلب اعتمادشون موثر باشه
سلام علی
ممنون از تبریک. همونطور که در جواب کامنت حمید هم گفتم. ما هم خیلی دوست داریم که چنین محتوایی هم به صورت کاغذی( متصل به محصول) و هم به صورت دیجیتال داخل سایت قرار بگیره، اما خب یه سری پیشنیاز میخواد تا ما بتونیم تصمیم بگیریم که به چه روشی انجام بگیره اما قطعا جزو برنامههای اصلیمون همین کارهایی هست که تو بهش اشاره کردی.
سلام
من میخوام به توصیه سوم محمدرضا عمل کنم. ولی نه از جنس ایده و پیشنهاد. بلکه از جنس سوال.
بعد از شنیدن حرفهای محمدصادق و اینکه چند وقتی هست که با روستایی آشنا شدم، چندتا سوال در ذهنم ایجاد شد که در ادامه اونها رو مینویسم (این سوالها الزاما در ارتباط مستقیم با سوال محمدصادق نیست. سوالهای خودم هستند که به بهونه باز شدن این بحث میپرسم):
۱- وقتی به تصمیمات خودم در گذشته نگاه میکنم، یکی از دلایل دور شدنم از استراتژی تمرکز، ضعف در شناسایی ظرفیتها و ضعف در بهرهبرداری از اونها بوده. (بحث گوسندنگری)
بر این اساس، کانال فروش آنلاین برای عسل چه قابلیتهایی داره؟ چطور میشه از حداکثر ظرفیت این کانال بهره برد؟
اگر به جای توسعه قلمرو (در اینجا کانالهای فروش)، تصمیم به توسعه ظرفیت بگیریم، چه مسیرهایی برای این توسعه متصوره؟
۲- به نظر میاد بازاریابی دیجیتال و استراتژی محتوا، از ستونهای اصلیِ شایستگیِ کلیدیِ روستایی هستند. (برداشت شخصی)
در مطلب «درباره شایستگی کلیدی و مفهوم تمرکز» به این نکته اشاره شد که: “برای اینکه ببینیم آیا تمرکز، حفظ شده یا نه؟ باید به این فکر کنیم که آیا Core Competency مشخصی وجود داره که همهی اینها رو به هم وصل کنه؟”
آیا میشه برای تصمیمگیری در مورد ورود به فضای فیزیکی و استفاده از کانالهای فروش جدید، از این حرف کمک گرفت؟ آیا در انتخاب کانالهای جدید برای فروش، لازمه به شایستگی کلیدی کسب و کارمون فکر کنیم؟
۳- اگر این حدس درباره شایستگی کلیدی درست باشه، برای توسعه کسب و کار حول این شایستگی، چه گامها (یا تکگامهایی) میشه برداشت؟ چطور میشه این شایستگی رو پرورش داد؟ چه گزینههایی برای انتخاب شایستگیهای کلیدی بعدی متصوره؟
۴- روستایی چطور خودش رو تعریف میکنه؟ با کیا رقابت میکنه و جزو چه صنعتی به حساب میاد؟ (مشابه بحثهایی که در مورد خدمت از ما شد)
فروشگاه آنلاینی که محصولات طبیعی و روستایی میفروشه؟ یا کسب و کاری که محصولات طبیعی و روستایی رو به صورت آنلاین میفروشه؟
(برحسب حرفهای محمدصادق و اسم روستایی، به نظر اولویت محصولات طبیعی و روستایی بیشتر از فروشگاه آنلاینه.)
آیا ۵ سال دیگه یا ۱۰ سال دیگه هم این تعریف در مورد روستایی صادقه؟ آیا میشه جزئیات بیشتری به این تعریف اضافه کنیم؟ چه تعریفهای دیگهای برای این کسب وکار متصوره؟ چه تعریفهایی میتونه مفیدتر باشه؟
۵- چه چیزی روستایی رو از سایر فروشندگان عسل متمایز میکنه؟ آیا این تمایز قابل تقلید نیست؟ چه مسیرهایی برای حرکت به سمت تمایز پایدارتر وجود داره؟
۶- در انتهای مصاحبه با عادل طالبی (https://bit.ly/3dzaFfs) به نکته خیلی جالبی اشاره شد. اینکه فضای دیجیتال ظرفیتهای بسیاری زیادی داره و اگر ما بتونیم از این ظرفیتها استفاده کنیم، میتونیم کسب و کارهای آنلاینی بسازیم که فقط در زمان قطع بودن اینترنت و نبود دسترسی به اونها، مردم سراغ نسخه فیزیکی برن. مثل اسنپ. امروز فقط وقتی اسنپ و تپسی در دسترس نباشند، سراغ تاکسی تلفنی و یا کرایه کردن یه ماشین به صورت فیزیکی میریم.
آیا میشه این حالت رو در فروش محصولی مثل عسل یا محصولات طبیعی پیاده کرد؟
امین جان.
فکر میکنم پاسخ بعضی از سوالهایی که اینجا مطرح کردی در متن داده شده. بعضی از اونها رو هم باید محمدصادق و لیلا جواب بدن و قاعدتاً کسی غیر از اونها نمیتونه پاسخ مشخصی به این سوالها بده.
اما در یک مورد خاص یعنی Core Competency نکتهای به ذهنم رسید که بد نیست بهش اشاره کنم.
بهتره ما بین Core Skill و Core Competency تمایز قائل بشیم. Core Competency یک «ترکیب منحصر به فرد از تعدادی Core Skill و همچنین Knowledge و know-how» محسوب میشه. یعنی از نظر پیچیدگی، یه لایه بالاتره.
سئو، تولید محتوا، بازاریابی دیجیتال و مواردی مثل اینها، بیشتر از جنس Know-how و Core-skill هستن. اما کوچکتر از اون هستن که بتونیم اسم Core Competency رو روی اونها بذاریم.
خصوصاً اینکه الان این کارها به کامودیتی تبدیل شده و توی سر گربهی محلهی ما هم بزنی، میگه من متخصص دیجیتال مارکتینگ و سئو و سوشال مارکتینگ هستم.
به نظرم در Case روستایی، اون چیزی که Core Competency هست هنوز متولد نشده. بلکه به تدریج در حال شکلگیریه.
شاید یکی دو سال دیگه وقتی محصول عسل به خوبی فروش رفت و چرخ کسب و کار به خوبی چرخید، بشه گفت Core Competency برند روستایی، «توزیع آنلاین محصولات طبیعی روستاییان از مرحلهی لانچ اولیه تا عرضهی انبوه» است. برای اینکه کوتاهتر بشه بذار اسم این کامپیتنسی رو بذاریم LSDNP یا large scale distribution of natural products.
حالا باید روستایی پیش خودش خلوت کنه و بگه من میخوام این توانمندی LSDNP رو توسعه بدم، تقویت کنم و بعد از عسل، در محصول دوم یا سوم یا چهارم هم بهکار بگیرم.
سئو قابل تقلیده. دیجیتال مارکتینگ قابل تقلیده. بازاریابی محتوا قابل تقلیده. اما LSDNP دیرتر و سختتر تقلید میشه. حتی شاید خیلیها نتونن اجزاءش رو درست فهرست کنن.
مثلاً یکی از تأکیدهای من در متن این بود که «طراحی محصول» باید به عنوان یکی از زیرمجموعههای LSDNP محسوب بشه.
در نهایت، اتفاقی که میافته اینه که روزی روزگاری، روستایی مثلاً ۱۰ یا ۲۰ محصول داره عرضه میکنه که ظاهرشون ممکنه ربطی به هم نداشته باشه. بعد یه نفر میپرسه که وجه مشترک این محصولات چیه که شما به سراغ همهشون رفتید؟
بعد روستایی باید بگه Core Competency ما LSDNP هست و در همهی این ۲۰ محصول هم LSDNP به کار گرفته شده.
محمدرضای عزیز
خیلی ممنون از توضیحات کامل و دقیقی که ارائه کردی. مثل همیشه سوالهای ما بهانهای میشه تا علاوه بر گرفتن جواب سوال، حرفهایی که خودمون اطلاعی از اهمیتشون نداریم رو بشنویم و درس بگیریم.
دوست دارم به چندتا از درسهایی که از این مطلب گرفتم، اشاره کوتاهی داشته باشم.
۱- مفهوم خط محصول و اهمیت متمرکز و Lean شروع کردن:
از مفهوم خط محصول، ایدههای خیلی زیادی برای یادگیری بهتر و اثربخشتر و استفاده بهتر از داشتهها گرفتم که به دو نمونهاش اشاره میکنم:
■ خط یادگیری و عرضه یک مهارت: قبل از اینکه سراغ مهارت دوم، سوم یا چهارم بری، سعی کن به اصول و فرایند و جرئیات یادگیری، عرضه و بهرهبرداری از یک مهارت مسلط بشی. اینطوری میتونی مهارت دوم و سوم رو با هزینه کمتر و قدرت بیشتر یاد بگیری و از حداکثر برکات اون مهارت، استفاده کنی.
■ خط تغییر یک عادت: به جای تغییر همزمان عادتها، سعی کن یک عادت رو تغییر بدی و هر وقت که به این فرایند مسلط شدی، به سراغ تغییر عادتهای دوم و سوم برو.
۲- فرایند تجدید یا لغو یک تصمیم در بازههای زمانی مختلف
به نظرم داشتن چنین فرایندی یک منبع ارزشمند به حساب میاد و نداشتنش گزینههای ما در تصمیمگیری رو به شدت محدود میکنه.
فکر کردن به سوال ” حضور موقت در پلتفرمهای فروش” با سوال ” استفاده از سایر پلتفرمها یا کانالهای فروش” خیلی فرق داره.
حتی فرایند فکر کردن و فشار تصمیمگیری برای این دو تصمیم خیلی با هم دیگه متفاوته. سوال اول، بیشتر شبیه یک اقدام تکنیکیه ولی سوال دوم یک سوال استراتژیک به حساب میاد و جوابش میتونه مسیر کسب و کار رو عوض کنه.
خود من از این نبود فرایندی برای مدیریت این شکل از تصمیمها، ضربههای زیادی خوردم.
انتخابهایی کردم که لازم بود در بازههای زمانی مختلف، تعهدم به اون انتخاب رو بازبینی کنم ولی به دلیل نداشتن چنین فرایندی، یا از همون اول یک تصمیم دائمی گرفتم و یا اینکه بازبینی رو فراموش کردم و انتخاب موقت خود به خود تبدیل به یک انتخاب دائمی ناخواسته شده.
نمونه معروف این شکل از تصمیمگیری رو میشه در تمدید یا لغو تعهد امریکا به برجام دونست. ترامپ یکی دو بار تعهد امریکا رو تمدید کرد و در نهایت تصمیم گرفت که از برجام خارج بشه.
سوال و توضیحاتی که برای پاسخ به این سوال ارائه شد، اهمیت این فرایند رو در ذهن من دوچندان کرد.
۳- اهمیت انگیزه
برام جالب بود که تقویت انگیزه برای ادامه حرکت یک کسب و کار هم میتونه یکی از مولفههای تصمیمگیری درباره تصمیم مهمی مثل حضور در کانالهای جدید فروش باشه. مولفهای که میاد و در کنار دو مولفه مهم دیگه مثل نیاز به نقدینگی یا افزایش قدرت چانهزنی در برابر تامین کننده قرار میگیره. چیزی که بهداد مبینی هم در کامنت اخیرش به اون اشاره داشت.
بدیهیه که کسی در اهمیت انگیزه شکی نداره ولی تا به حال مساله رو از این دید ندیده بودم.
۴- توسعه ظرفیت بر توسعه قلمرو اولویت داره. جز در شرایط اضطرار.
وقتی به مولفهها و توضیحاتی که درباره تصمیم ورود به کانالهای دیگه توجه میکنم، برداشتم اینه که این توضیحات به ما میگن تا زمانی که شرایط ایجاب نمیکنه (۳ مولفه بالا)، تمرکزت رو بر استفاده از ظرفیت همون قلمرویی که هستی بزار. حتی اگه این تمرکز کردن باعث بشه که در برابر وسوسه کسب منافع سریع و کوتاه مدت مقاومت کنی و نرخ رشد و حجم فروشت حالت صعودی نداشته باشن.
اگرچه این مفهوم رو مکررا در رونوشتهها و متمم مطرح کردی، ولی به نظرم این سوال تاکید ماندگارتر و ملموستری از این مفهوم بود.
۵- ظرفیت شگفتانگیز سئو
توضیحاتی که درباره سئو دادی، یک سری تصورات رو در ذهن من جابهجا کرد.
به عنوان کسی که فعالیت روستایی رو از دور نگاه میکرد، احساس میکردم روستایی از ۷۰ درصد ظرفیت سئو استفاده کرده و مثلا الان ۱۰۰ واحدم در ازای اون پاداش گرفته. الان هم اگه بخواد بهرهبرداریش از این ظرفیت رو به ۸۰ یا ۹۰ برسونه، خیلی تغییر چندانی در پاداشش اتفاق نمیافته. از طرفی هم رسیدن از ۷۰ به ۸۰ یا ۹۰ به سرمایهگذاری زیادی نیاز داره( مثل تلاش برای ارتقا نمره از ۱۸ به ۱۹ یا از ۱۹ به ۲۰)
ولی با خوندن این توضیحات و ارتباط بین توضیحاتی که قبلا در جایجای روزنوشته ارائه کردی، به نظرم اومد که از نظر تو روستایی این ۱۰۰ واحد پاداش رو در ازای ۲۰ درصد ظرفیت سئو به دست آورده و نه تنها هنوز ۸۰ درصد (یا بیشتر) جا داره که از این ظرفیت بهرهبرداری کنه، نرخ بازگشت سرمایه بالایی هم داره. در حدی که بهتره سایر سرمایهگذاریهای رو کنار بگذاره و به این یه مورد بچسبه. ( منظورم از تغییر تصورات میشه یه چیزی شبیه این نمودار:https://bit.ly/3cFtblX)
به نظرم میشه همین نتیجهگیری رو درباره سایر قابلیتهای کانال فروش آنلاین، مثل ظرفیت ارتباط با مشتریان، ظرفیت تبلیغات دیجیتال و تحلیل دادههای کسب و کار یا ظرفیت طراحی محصول داشت. اینکه هر کدوم از این قابلیتها، احتمالا ظرفیتهایی دارند که از چشم ما پنهون هستن و اگه پیش کسی بریم که این ظرفیتها رو دیده و تجربه کرده و ازش راهنمایی بخواهیم، احتمالا دیدمون درباره ظرفیتهای رهاشده و استفاده نشده این قابلیتها و نموداری که از اون در ذهن داریم، دگرگون یا متحول میشه.
۶- نکاتی درباره سئو
■ به نظرم هدفی که برای روستایی به عنوان تبدیل شدن به دایرهالمعارف عسل مطرح کردی، میتونه در کنار قدرت بازاریابی محتوا برای اعتماد سازی و مزایای خرید اینترنتی، به تدریج کاری میکنه که خرید عسل و محصولات طبیعی به صورت آنلاین از خرید فیزیکی اون پیشی بگیره (پاسخی که من از متن برای سوال آخرم استخراج کردم). اگه این هدف انتخاب بشه، احتمالا بشه از آنالوژی با ویکیپدیا یا سایر دایره المعارفهای آنلاین استفاده کرد.
■ وقتی به اون “حداقل ۳۰۰ کلمه کلیدی” فکر میکنم، به نظرم میاد که برای رسیدن به این عدد، نه تنها باید روی کلمات کلیدی که مستقیما با خرید عسل در ارتباط دارن، تمرکز کنیم، احتمالا لازم باشه یکی دو لایه دورتر هم بریم و کلمات دورتری رو هدف قرار بدیم و از ظرفیت این کلمات برای برندسازی و رسیدن به هدف” دایرهالمعارف عسل” استفاده کنیم.
البته درسهای این مطلب به همین چند نکته کوچیک محدود نمیشه و من فقط به چند نکته نمونه از اونها اشاره کردم. توضیحاتی که درباره شایستگی کلیدی دادی، ذهنم رو درباره این موضوع خیلی شفافتر کرد.
از محمدصادق هم خیلی ممنونم که با به اشتراک گذاشتن سوالش و ارائه توضیحات مبسوط از اون در کامنتها، فضای سوال رو برای ما شفافتر کرد و به ما هم اجازه داد که فرصت فکر کردن به این سوال رو داشته باشیم و از پاسخهایی که ارائه شد، درس بگیریم.
سلام امین
چقدر خوب که کامنتت از نوع سواله، من سوالاتی که پرسیده بودی رو نوشتم و بهش به عنوان یه تمرین نگاه کردم چون واقعا به جواب بعضی از اونها فکر هم نکرده بودم چون اصلا سوالش برام ایجاد نشده بود. سعی میکنم جوابهام که البته بیشتر نظر شخصی هست رو خلاصه اینجا بنویسم.
۱.کانال فروش آنلاین برای عسل چه قابلیتهایی داره؟
به نظرم این سوال اگر اینطور پرسیده میشد که کانال فروش آنلاین برای عسل چه قابلیتهایی نداره جوابش خیلی کوتاهتر بود و میشد گفت که مشتری قبل از خرید نمیتونه تست کنه. اما قابلیتها
۱. کانال فروش آنلاین برای ما باعث میشه که چندین میلیون مشتری بالقوه داشته باشیم. بزرگتر از هر فروشگاهی.
۲. هزینه و انرژی خیلی کمتری برای فروش مصرف میشه. مخاطب از قبل تصمیم خریدش رو گرفته به وسیلهی محتوایی که توی سایت قرار گرفته متقاعد شده و خریدش رو انجام میده. خیلی از مشکلاتی که دیگر کانالهای فروش فیزیکی دارند رو نداره قطعا
۳. پیدا کردن مشکل و حل اون توی کانال آنلاین خیلی راحت تره چون رصد کردنش آسونتره. به عنوان مثال جایی از سایت ما مشکل داره (از نظر رنگ از نظر کارکرد از نظر طراحی و…) مشتری بالقوه وارد سایت میشه به مشکل میخوره از سایت خارج میشه. این قابل رصده ما میتونیم بفهمیم مشکل از کجاست و حلش میکنیم. اما در کانالهای دیگه غیر ممکن یا سخته
و..
قسمت دوم سوال: اگر به جای توسعه قلمرو (در اینجا کانالهای فروش)، تصمیم به توسعه ظرفیت بگیریم، چه مسیرهایی برای این توسعه متصوره؟
این سوال خیلی سوال قشنگی بود. ببین من وقتی به ظرفیت کانال فروش (در اینجا سایت) فکر میکنم با توجه به impression کلمات کلیدی که بیشترین فروش رو برامون میاره مثل خرید عسل و خرید عسل طبیعی، پیش خودم میگم اگه هر کسی این کلمات رو سرچ میکنه بیاد توی سایت ما و ۳۰٪ از اونها خرید هم بکنن باز هم اون چیزی که مدت نظر ما هست نمیشه (۳۰ درصد نرخ تبدیل، عدد خیلی خیلی بزرگی هست) پس چطوری میتونم ظرفیتش رو افزایش بدم؟
اینکه سرچ این کلمات پایینه (بر اساس انتظارات من) دلیل این نیست که مردم عسل نمیخرن یا عسل نمیخورن بلکه به این معنی هست که اونها فعلا از طریق گوگل و سرچ عسل نمیخرن پس باید چیکار کرد؟ باید کاری کرد که مخاطب ترغیب به خرید از طریق گوگل بشه که همون دغدغهی ماست. یعنی اینکه جوری در ذهن مشتری جای بگیریم که اطرافیانش رو به خرید از روستایی ترغیب کنه، افرادی که تا دیروز آفلاین خرید میکردن.
راه بعدی میتونه تبلیغات باشه، درسته که من عسلم رو آنلاین نمیخرم اما پادکست که گوش میدم، یا مثلا فلان سایت رو چک میکنم. تبلیغ و معرفی (نه اینکه یه بنر چشمک زن بذاری بالای ورزش۳) میتونه به مخاطبها کمک کنه که بفهمن کسی هم هست که عسل آنلاین میفروشه و به این نحو به سمت کانال فروش تو بیان.
در مورد شایستگی کلیدی هم که محمدرضا توضیح داد و منم باهاش هم عقیده هستم که هنوز ما شایستگی کلیدی نداریم و داریم به سمتش میریم و دربارهی اینکه شایستگی کلیدی ما در ادامه میتونه چی باشه هم مطمئن نیستیم.
روستایی چطور خودش رو تعریف میکنه؟
به نظرم از حرفهام توی کامنتها میشه فهمید که ما دوست داریم کسب و کاری باشیم که محصولات طبیعی و روستایی رو به صورت آنلاین میفروشه و رقبامون رو هم کسب و کارهایی میدونم که به نحوی به توسعه کسب و کارهای روستایی کمک میکنن
۵- چه چیزی روستایی رو از سایر فروشندگان عسل متمایز میکنه؟
با وجود اینکه در زمینه فروش هیچگونه تمایزی فعلا با سایر کسانی که توی این کسب و کار فعالیت میکنن نداریم اما در بحث تامین به نظرم مزیتهایی داریم که شاید در حال حاضر خیلیها اون رو نداشته باشن و این به کیفیت و پایین بودن قیمت محصولات ما کمک میکنه.
در مورد صحبتهای محمدرضا و عادل طالبی و اینکه آیا در فروش محصولاتی مثل عسل یا محصولات دیگه هم میشه اون رو پیاده کرد. باید بگم که من هم مثل محمدرضا از مومنان دیجیتالم و به نظرم حرف محمدرضا در مورد تمام محصولات یا صادقه و یا در ادامه صادق خواهد بود.
سلام
وقتی داشتم موضوع و فلسفه کسب و کار رو میخوندم خیلی یاد کشمون افتادم.
کشمون یک استارت آپ موفق در زمینه فروش زعفران طبیعی هست :
https://www.keshmoon.com/
شاید تجربه ها و فلسفه کشمون بتونه کمک بکنه
آقای امین آرامش (http://aminaramesh.ir) در مجموعه پادکست رایو کارنکن قسمت هفتم گفت و گوی مفصلی با محمد قائم پناه در مورد کشمون کرده.
نکته بعدی ، در رابطه با حضور فیزیکی یا آنلاین هست.
در این زمینه تجربه هایی دارم که البته پشتوانه علمی نداره و صرفا تجربه و احساس خودم از حضور کسب و کار در فضای دیجیتال هست.
به نظرم در حال حاضر بهینه ترین روش برای برند سازی ، تولید محتوا در فضای یک وب سایت هست. بعد از وبسایت رتبه دوم رو به حضور در شبکه های اجتماعی میدم. اگر بخوام یک قسمت بندی انجام بدم ۸۰ درصد منابع باید به تولید محتوا بر روی بستر سایت اختصاص پیدا بکند و ۲۰ درصد دیگه به تولید محتوا روی شبکه های اجتماعی ( در حال حاضر مشخصا اینستاگرام) و از البته از ظرفیت کانال تلگرام برای ارتباط با مشتریان هم باید استفاده کرد.
به نظرم اگر همه توان ، تمرکز و استراتژی بر روی تولید محتوا روی وبسایت و شبکه اجتماعی متمرکز بشه ، میتونه پروژه برند سازی شما به خوبی و بسیار بهینه پیش بره ، و از کنار جذب مخاطبینی که برای مطالعه و دیدن محتواهای شما به وبسایتتون هدایت میشن ، با استفاده از فروشگاه آنلاین فروش شما افزایش پیدا بکنه ( البته راه اندازی فروشگاه آنلاین یک استراتژیه و ممکنه انتخاب نشه ، مثلا بنده برای کسب و کار خودم فعلا موافق راه اندازی فروشگاه آنلاین نبوده و نیستم)
در جنگ ها یکی از مولفه های بسیار مهم برای پیروزی در نبر انتخاب محل نبرد بوده است
به نظرم ، اگر فضای کسب و کار رو به یک میدان جنگ تشبیه کنیم، مکان درست این نبرد در این زمان اینترنت هست،
حضور در فضای حقیقی رو میتونید با هدفی غیر از فروش داشته باشید ، مثلا تور هایی برای بازدید از محل تولید عسل ها یا تور های بازدید از روند تولید و باره گیری عسل ها داشته باشید ( به عنوان مثال عرض کردم و شاید کمی ناپخته باشد
سلام علیرضا
ممنونم از کامنتی که گذاشتی و معرفی کشمون و همچنین پادکستی که امین آرامش با محمد قائم پناه ضبط کرده و به نظرم برای کسانی که علاقمند به شروع یه کسب و کار هستند میتونه خیلی مفید و آموزنده باشه. من خودم این پادکست رو چند ماه پیش گوش دادم و واقعا لذت بردم.
میدونی من به سئو ایمان دارم چون قدرتش رو توی کاری که قبل از روستایی انجام میدادم دیدم. اما همیشه به قدرتش توی برندسازی شک داشتم. با خوندن حرفهای تو و محمدرضا و سایر بچهها به نظرم باید دیدگاهم رو تعدیل کنم و به این فکر کنم که چطور سئو میتونه به ساختن تصویر زیبا از کسب و کار در ذهن مخاطب کمک کنه.
در مورد کانالهای تولید محتوا هم حرف تو و حمید به نظرم کاملا درسته و نسبتهای ۸۰ به ۲۰ یا به قول حمید ۸۰ به ۱۰ میتونه استراتژی خوبی برای تولید محتوا باشه.
تورهای بازدیدی هم که بهش اشاره کردی قطعا گزینهی جذابی هست. یکی از مواردی که ما دوست داریم اجرایش کنیم توسعهی روستایی هست اینکه کسانی که در روستا زندگی میکنن بتونن زندگی بهتری داشته باشن و نیاز نباشه مثلا کسی که زنبورداری بلده پاشه بیاد تهران توی یه کارخونه کارگری کنه. به طور حتم روستایی الان در جایگاهی نیست که بخواد بگه به توسعه روستا کمکی کرده چون واقعا کمکی نکرده اما خب توی بلند مدت بهش فکر میکنیم و اتفاقا تورهای اینچنینی علاوه بر اینکه مخاطب رو با جاهای مختلف ایران آشنا میکنه میتونه به توسعه روستاها هم کمک کنه.
باز هم ممنون به خاطر وقتی که برای نوشتن این کامنت گذاشتی.
سلام محمدرضا و محمدصادق و لیلا
من الان و اینجا حرفی نمیتونم بزنم (نه تو رو خدا بیا حرف بزن!) یعنی فکر میکنم محمدرضا انقدر دقیق و کامل میگه که همگی یاد میگیرم از مطلبش و تا وقتی خودش ننوشته، حرف من مثل دراز کردن پا جلوی بزرگتره. فقط چون قبلا در مورد این دغدغهها، یه سری مطلب نوشتم، الان براشون یه تگ درنظر گرفتم که لینکش رو بذارم اینجا و امیدوارم که برای محمدصادق و لیلا مفید باشه. مطالب جدید نیست اما وقتی اونارو داخل ذهنم مرور میکنم، میبینم حرف جدیدی در مورد مطالب قبلی ندارم که بزنم.
http://behdadmobini.com/tag/roustaee/
فقط اینو بگم که ما خودمون الان از دیجیکالا استفاده میکنیم. حتی بنر هم داخلش گذاشتیم. برخی اوقات از سیستم همکاری در فروشش هم استفاده کردیم و میکنیم. (محصولات ما معمولا در کنار چند محصول دیگه خریداری میشن که ما امکان و توان عرضه تنوعهای مختلفی از اون محصولات جانبی رو نداریم. اما محصولاتی که روی دیجیکالا داریم و جاهای دیگه تبلیغ میکنیم و معمولا هم محصولات خودمون خریداری میشه و هم چندین محصول بیربط! و از سود همکاری در فروشی که به دست میاریم، هزینهی تبلیغات دیجیکالا برمیگرده و سودی هم که باقی میمونه، برای سایت خودمون تبلیغ میکنیم)
سلام بهداد جان
ممنون از لطفی که کردی و مطالب وبلاگت رو یکجا و در قالب یک تگ ارسال کردی.
اول از همه باید بگم که من از خوانندگان دائمی وبلاگت بودم و هستم و میتونم بگم که تکنولایف رو خوب میشناسم و چندباری که گذرم به جمهوری افتاده هم سری به فروشگاه فیزیکی تکنولایف زدم تا ببینم که فروشگاهی که آنلاین کارش رو شروع کرده نسخهی فیزیکش چه تفاوتهای با سایر فروشگاهها داره.
بهداد در مورد فروش توی دیجیکالا یا هر پلتفرم دیگهای، افزایش سود رو کاملا میتونم درک کنم و به احتمال زیاد این اتفاق میتونه بیفته. همچنین خیلی از مشکلاتی که ممکنه داشته باشه چه از نظر عدم دسترسی به اطلاعات کاربران و … هم برام چندان مهم نیست.
مشکل ما بیشتر از اینکه کسب سود باشه (نه اینکه برامون مهم نیست) اینکه ما اصلا نمیخوایم به عنوان یه فروشگاه شناخته بشیم.
بذار با یه مثال روشنش کنم. برای یه گوشی موبایل چندان فرقی نداره که از طریق دیجیکالا فروش بره یا از طریق تکنولایف یا هر فروشگاه معتبر دیگهای. اما برای عسل خیلی متفاوته که از دست یه روستایی توی کازرون اومده باشه یا از سوپرمارکت لوکس سر کوچه.
مردم معمولا توی فروشگاهها دنبال عسل طبیعی، رب خونگی، آبلیموی طبیعی و… نیستن و معمولا به یه آشنایی تو شهرستان یا روستا میگن که براشون بیاره.
من نمیگم دیجیکالا عسل نمیفروشه، قطعا حجم فروش عسلش بالاس، اما کسی که میخواد عسل بخره هم پیش خودش میگه این اصل نیست. به همین دلیل ورود ما و قرار گرفتن کنار سایر برندها میتونه به ضررمون باشه. چون توی فروش محصولات روستایی بیشتر از اینکه کیفیت محصول مهم باشه (که البته هست) رابطهای که بین خریدار و فروشنده و احساسی که از فضای فروشگاه و اون مکان میگیره و ارتباطی که بعدش ادامه پیدا میکنه مهمه.
تجربه هم به ما ثابت کرده که مشتری عادی واقعا نمیتونه فرق بین عسل طبیعی و تقلبی رو تشخیص بده، و اون اعتماده و حس خوبه هست که میتونه مشتری رو مطمئن کنه که خرید خوبی داشته.
ما تمام سعیمون چه توی طراحی سایت و چه دیزاین محصولات این بوده که حس روستایی بودن و طبیعی بودن رو القا کنه، چیزی که شاید توی پلتفرمهای دیگه دیده نشه.
البته به حرفهایی که میزنم مطمئن نیستم و برای همینه که از محمدرضا درخواست کردم چه در بحث فروش فیزیکی و چه در بحث فروش در پلتفرمهای دیگه نظرش رو بهمون بگه.
حرفهات رو کامل متوجه میشم. من خودم از کشمون خرید کردم اما خرید بعدیم رو یه پیج اینستاگرام انجام خواهم داد. چون محتوای باحالی داره. اصلا گرافیکی نیست محتواش و منظورم از باحالی، موشن گرافیک و فیلم حرفهای و … نیست. یه ظرف برمیداره و کندوی عسل رو با چاقو از درخت یا صخره میکنه و میندازه داخل ظرف و میگه اینو امروز میخوام بفروشم.
به نظرم بحث و مطلب تو و صحبتهای محمدرضا، یه چیز جذاب میشه برای همه ما. شاید بتونیم برای خیلی کارها ازش ایده بگیریم.
منم منتظر مطلب محمدرضا هستم و فقط خواستم چراغ اول رو روشن کنم 😀
در مورد تکنولایف، میتونم بگم که تا ۶ ماه پیش، خیلی درگیرش بودم و طبق نظر و پیشنهادات من جلو میرفت اما الان دیگه به شدت درگیر کار جدیدم هستم و تکنولایف رو پدر خواندهاش اداره میکنه. اینو گفتم که اگه تو و سایر دوستان، یه کار عجیب و جذاب و خوب از تکنولایف دیدید، اصل رو بر این بذارید که کار من نیست ؛)