پیش نوشت صفر: این مطلب، هنوز ساختار کامل و درست ندارد. فقط اینجا آن را نوشتم تا با توجه به نظرات و بحثهای دوستان، به تدریج آن را تکمیل کنم. لطفاً آن را چیزی بیشتر از یک چرکنویس در نظر نگیرید.
پیش نوشت یک: قبلاً مطلبی نوشتم تحت عنوان دنیای دیجیتال و شکل گیری حافظه بیرونی و بعداً آن بحث را در مطلبی تحت عنوان شکل گیری حافظه بیرونی و درد جاودانگی ادامه دادم. در اینجا میخواهم همان بحث را در قالب چند سوال ادامه بدهم.
پاسخهایی که برای آنها مینویسم، صرفاً پاسخهای پیشنهادی است و طبیعتاً ممکن است تحلیلها و قضاوتهای دیگری هم وجود داشته باشند که در این مقطع زمانی، هنوز به درستی نمیتوانیم هیچ یک از این تحلیلها را، اعتبارسنجی کنیم.
سوال اول: آیا فراموش کردن، یک ضعف است؟ یا آن را میتوان یک توانمندی در نظر گرفت؟
در اینجا طبیعتاً باید بین دو نوع فراموشی کاملاً متفاوت، تمایز قائل شویم. یکی فراموشی غیرطبیعی و Dysfunctional به شکل بیماری که در بیماریهایی نظیر آلزایمر آن را مشاهده میکنیم و طبیعتاً به دلیل غیرطبیعی بودن، برایمان آزاردهنده نیز هستند.
دیگری فراموشی طبیعی که در طول زندگی روزمره در مغز ما روی میدهد. افراد مختلفی مدلهای مختلفی برای این به خاطر سپردنها و فراموش کردنها ارائه کردهاند که شاید مدل اتکینسون و شیفرین، شناخته شدهترین آنها باشد. اما نباید فراموش کنیم که مغز دقیقاً دو یا سه یا چهار نوع حافظه ندارد. بلکه قادر به مدیریت یک طیف پیوسته از توانمندی به خاطر سپردن و ایجاد ارتباط بین اطلاعات جدید و دانستههای قبلی و نیز فراموش کردن آنها است که ما برای سادهتر کردن صورت مسئله، انواع تقسیمبندیها و طبقهبندیها را به کار میبریم.
شکل اول فراموش کردن (که البته خیلی از ما آن را فراموش کردن نمینامیم) فراموش کردن در لحظه است. به معنای حذف اطلاعاتی که همان لحظه از طریق سیستمهای سنسوری بدن (بینایی، شنوایی و …) دریافت شده است. شاید بتوان آن را Ignore کردن و صرف نظر کردن هم نامید. اما به نظرم به خاطر جنس آن، طبقه بندی به عنوان یکی از شیوههای فراموش کردن میتواند مفید و اثربخش باشد.
فرض کنید من خودرویی را که وارد خیابان میشود میبینم. گاهی پلاک آن را هم میخوانم. شاید این کار صرفاً برای گذران وقت باشد و شاید به این دلیل که به دنبال یک پلاک مشخص میگردم. ذهن بلافاصله آن را کنار میگذارد و اجازه نمیدهد مغز درگیر ذخیرهسازی و پردازش بیشتر این اطلاعات شود.
شکل دوم فراموش کردن، فراموش کردن در کوتاه مدت و میان مدت و پس از به پایان رسیدن کاربرد اطلاعات است (Post-Usage Forgetting). فرض کنید در حال مرتب کردن کتابخانه خود هستید و کتابهایی را که در خانه پراکنده هستند، جمع و طبقه بندی میکنید. طبیعتاً با دیدن فضای خالی کتابخانه، ارتفاع و عرض و عمق آن را به خاطر میسپارید تا ببینید کدام کتابها را میتوان در آنجا جا داد. احتمالاً مدت کوتاهی بعد،این اطلاعات فراموش میشوند. چون دیگر برای شما مفید نخواهند بود و مغز، دلیلی نمیبیند که خودش را به آنها مشغول کند.
شکل سوم فراموش کردن، فراموش کردن در بلندمدت و به دلیل ضعف تدریجی حافظه است. در اینجا میتوان بسیار بحث کرد که آیا این اطلاعات همچنان در مغز هستند و قابل بازیابیاند یا اینکه واقعاً از بین میروند و بحثهایی از این دست که هر سمت آنها ذینفعان خودش را دارد.
شکلهای دیگری از فراموش کردن هم وجود دارد که Suppression و سرکوب خاطرات یکی از انواع آن است. اینکه مغز، برخی از خاطرات تلخ خود را چنان سرکوب میکند (و به قول برخی از مکاتب روانشناسی به ناخودآگاه میراند) که دیگر به سادگی و در شرایط متعارف آنها را به خاطر نمیآورد.
این نوع تقسیمبندیها را میتوان به انواع و اقسام شکلها انجام داد. اما به نظرم، برای پاسخ به سوال فعلی، همین تقسیمبندی غیرعلمی و ساده و سطحی هم، میتواند کافی باشد.
به نظر میرسد که فراموش کردن، یک توانمندی است. قابلیتی ارزشمند که اگر از آن بهرهمند نبودیم، با حجم بسیار زیاد اطلاعاتی که دائماً از محیط به سوی ما در جریان است، سردرگم و دیوانه میشدیم. اگر چه، به صورت سنتی، مردم، به خاطر آوردن را یک توانمندی و مهارت ارزشمند میدانند و حتی میکوشند تکنیکها و شیوههای آن را بیاموزند و به ندرت، فراموش کردن را از لحاظ ارزش و اهمیت، هم سطح آن قرار میدهند.
البته:
فراموش کردن و حذف اطلاعات، به خودی خود یک توانمندی نیست. چنانکه اگر یک نفر به دفتر کار شما یا خانهی شما بیاید و همهی کاغذهای خانه را دور بریزد، به فراموش کردن مستندان بیخاصیت کمک نکرده و حتی احتمالاً به شما لطمههایی خواهد زد که تا ابد، نتوانید آنها را فراموش کنید.
توانمندی اصلی، تشخیص این مسئله است که چه اطلاعاتی فراموش شوند و چه اطلاعاتی در حافظه باقی بمانند. هنر بزرگ مغز ما، این است که در طول مسیر چند صد هزار سالهی زندگی انسان بر روی زمین، به تدریج آموخته است که چه چیزهایی را فراموش کند و چه چیزهایی را به خاطر بسپارد.
سوال دوم: آیا میتوانیم فرض کنیم که “فراموش کردن” یک مهارت است؟
اگر فراموش کردن را به معنای دقیق علمی آن در نظر نگیریم و آن را از جنس استعاره در نظر بگیریم، به نظرم فراموش کردن به معنای استعاری آن، میتواند یک مهارت باشد.
فرض کنید من در یک مهمانی هستم و میبینم که دیگران، در حال حرف زدن از اسرار زندگی خصوصی یکی از آشنایان هستند. اینجا میتوانم چیزی از جنس فراموش کردن نوع اول را به کار بگیرم. مشغول کار خودم بشوم و از این اطلاعات جدیدی که به من تحویل داده میشود، صرف نظر کنم.
یا اینکه در یک شبکه اجتماعی، انبوهی از پیامها و پیامکها و اطلاعات را میبینم و به سرعت، تصمیم بگیرم که کدامیک از آنها، متعلق به من و مناسب من نیست.
چنین کارهایی ساده نیست. اما شدنی است. نیاز به تکرار و تمرین دارد و به همین علت، من آنها را مهارت مینامم.
هر بار که چیزی را تا آخر شنیدم و بعداً گفتم که ای کاش آن حرفها را از اول نشنیده بودم و هر وقت که مطلبی را تا آخر خواندم و بعد گفتم که کاش، وقتم را برای خواندنش نگذاشته بودم، میفهمم که در به کار گیری این مهارت، شکست خورده ام و نیازمند تلاش و تمرین بیشتری هستم.
فراموش کردن نوع دوم، هم یک مهارت ارزشمند است.
شاید شما هم کسانی را دیده باشید که شغل خود را تغییر میدهند، اما در محل کار جدید تا ماهها و سالها، هنوز از خاطرات و تجربیات شغل قبل میگویند و دائماً اینجا را با آنجا مقایسه میکنند. شاید استفادهی موردی از تجربیات گذشته مفید باشد، اما ماندن در گذشته، بیماری کسانی است که از هنر فراموش کردن، بهرهمند نیستند.
دوستی دارم که هنوز در مسائل ساده، مانند خوردن سالاد، از تفاوت ما شریفیها و بقیهی آدمها میگوید. او هنوز، نتوانسته دانشگاه خود را فراموش کند. کافی است یک بار به دانشگاهش سر بزند تا ببیند که ساختمانی که درآن درس خوانده تخریب شده و بنای دیگری به جایش ساختهاند و دربی که از آن وارد میشده، امروز دیوار بلندی است و دیواری که از روی آن، به داخل دانشگاه میپرید، الان به در تبدیل شده است. اما او هنوز، نمیتواند بخشی از اطلاعات گذشته خود را که کارکرد خود را از دست داده اند، به دست فراموشی بسپارد.
مصداقهای فراموش کردن نوع دوم، در محیط بیرونی ما هم قابل تصور است.
معلمی داشتیم که به ما متودولوژی ۵S یاد میداد و همیشه با خنده و البته کاملاً جدی میگفت: اگر در جابهجایی از خانهای به خانهی دیگر، جعبهای را دیدید که از جابجایی قبلی باز نشده است، آن را بدون باز کردن دور بریزید. چیزی که تا امروز متوجه نبودنش نشدهاید، احتمالاً بعد از این هم، متوجه نبودنش نخواهید شد!
اما تمرین این مهارت هم، مثل هر مهارت دیگری جرات و شجاعت میخواهد. چه بسیار کسانی که روی هارددیسک و فلشمموریها و سی دیهای خود، فایلهایی را جابجا میکنند که هیچ چیز از آنها به خاطر ندارند. اما باز هم جرات ندارند آنها را دور بریزند و همیشه به این بهانه که شاید روزی لازم شد آنها را حفظ و نگهداری میکنند.
درست است که این اطلاعات جایی نمیگیرند، اما آیا هر چیزی که جایی نمیگیرد را باید نگه داشت؟ ما انباردار زندگیمان نیستیم که همه چیز را بر اساس مقدار جایی که میگیرد، بسنجیم. ما مدیر زندگیمان هستیم و باید مراقب باشیم بخشهایی از زندگی را که ضرورتی ندارند – حتی اگر جای چندانی نمیگیرند – به دور بریزیم. در غیر این صورت بعد از مدتی به یک گورستان متحرک و در بهترین حالت، به یک موزهی متحرک تبدیل خواهیم شد.
فراموش کردن نوع سوم هم، عملاً چیزی از جنس فرسایش است که خارج از اختیار ما و بر طبق قوانین طبیعت، اتفاق میافتد. هر چقدر هم که در حفظ یک لیوان مراقبت کنیم، روزی جایی از دستمان میافتد و میشکند. وسایل به تدریج فرسوده میشوند. یادگاریهای ارزشمند، آسیب میبینند و گم میشوند و همچنان که مغز، خاطرات قدیمی خود را به تدریج، گم میکند و به فراموشی میسپارد، دنیای اطراف نیز به میل یا به اجبار، به ما میآموزد که باید بعضی چیزها را به فراموشی بسپاریم.
فراموش کردن نوع چهارم هم، مهارت دیگری است که باید با تلاش و ممارست و تمرین، آن را به دست آورد.
فرض کنید من در گذشته، در سازمان خود، به خاطر تصمیمها و سیاستهای یکی از مدیران، آسیب دیدهام. امروز در یک سازمان دیگر یا در همان سازمان، در موقعیتی قرار میگیرم که با او هم رده هستم یا حتی بالاتر از او قرار گرفتهام.
خاطرات تلخ قبلی، اگر سرکوب نشوند و به فراموشی سپرده نشوند، مُخِل زندگی عادی و روزمرهی من خواهند شد و حتی ممکن است خروجی و عملکرد سازمان فعلی، قربانی خاطرات تلخ من از سازمان قبلی شود.
یکی از دوستانم، میگفت که به خاطر یک فشار بیرونی، وادار شده تا فردی را در مجموعهاش استخدام کند.
پرسیدم کارش چطور است؟ گفت عالی. گفتم راضی هستی؟ گفت قطعاً. گفتم پس چرا در ته لحن تو، نارضایتی حس میشود؟
گفت: محمدرضا. همه چیز خوب است. اما این فرد تنها کسی است که قوانین من را دور زده. مسیر استخدامی استاندارد را نرفته. همیشه احساس میکنم در نخستین روز در برابرش شکست خوردهام.
گفتم: خوب چرا اخراجش نمیکنی؟ اگر اینقدر حس تو را بد کرده، اخراجش کن و کسی را به جایش بیاور.
گفت: نه. او را لازم دارم. خیلی خوب است. یکی از بهترین همکاران است.
اینجا دردسر آغاز میشود. اگر او از مهارت فراموش کردن نوع چهارم، بهره مند نباشد، ضمن اینکه آن حس منفی برایش آزاردهنده میشود، ممکن است روی تصمیمها و رفتار و قضاوتهایش هم تاثیر بگذارد. چه بسیار رابطههای شخصی و شغلی، که به دلیل ضعف ما در فراموشی نوع چهارم، برای همیشه آسیب میبینند و ظرفیتهای خود را از دست میدهند.
حالا که کمی با مفهوم فراموشی بازی کردیم، میتوانیم به سراغ سوال بعدی برویم:
توسعهی تکنولوژی دیجیتال و شکل گیری حافظهی بیرونی، چه تبعاتی را برای مکانیزم مهم و ارزشمند فراموشی، به همراه داشته است؟
در اینجا مطالب مختلفی به ذهنم میرسد که به نظرم میتوان آنها را در یک مطلب جداگانه شرح و بسط داد. اما فعلاً به عنوان مقدمه این را بگویم که:
قبلاً دو شکل مشخص از حافظه وجود داشت. حافظهای که در جمجمهی سر ما وجود داشت و حافظهای که به شکل فیزیکی، در بیرون بود. خاطرات گذشته در مغز ذخیره میشد و آلبوم عکس خانوادگی در گاوصندوق یا کمد دیواری. الان با شکل گیری ابزارهای دیجیتال، شکل سومی از حافظه به وجود آمده که از لحاظ شکل به دومی شبیه است اما از لحاظ هویت به اولی.
موبایل، از یک سو به آلبوم خانوادگی یا یک دفترچه خاطرات شبیه است. چون شکل فیزیکی یافته است. از سوی دیگر به مغز شبیه است، چون وسائل قدیمی و یادگاریها، تنها اسنادی از گذشته هستند و موبایل، حامل بخشی از حال و آیندهی ما نیز هست. ضمن اینکه در موبایل، فقط اطلاعات ذخیره نمیشود. بلکه رفتار هم ذخیره میشود.
اگر امروز برای شناخت من، دو گزینه پیش روی شما باشد که یکی، حاوی مجموعهی گسترده و کاملی از تصاویر fMRI مربوط به مغز من (که ۳۶ سال است همراه من است) در شرایط مختلف باشد و دیگری مجموعه اطلاعات روی موبایل من (که فقط دو سال است آن را در دست دارم)، فکر میکنم در انتخاب موبایل من، تردید نخواهید کرد. بخشی از مغز من که در بیرون جمجمه قرار دارد و اطلاعات روی آن هم، بدون تجهیزات پیچیده، قابل بررسی و مطالعه است و از قابلیت تحلیل بالاتری هم برخوردار است.
انسان امروز، که مغزش را در دستش میگیرد و راه میرود، اگر چه مجهزتر از گذشته است، اما تا نتواند تمام مکانیزمهای قدرتمند مغز قدیمی (از جمله فراموشی) را در آن تعبیه کند، میتواند تهدیدی علیه خود و دیگران باشد.
سلام استاد گرامی
و ممنون از بحث فراموشی در سطح دانش و توانایی خود که یکجوری میشه گفت بی دانشی و ناتوانایی خودم به دو نکته اشاره می کنم که فقط برداشتهای خودم هست و نمی دونم تا چه حد درسته؟ در خصوص فراموشی نوع چهارم که توضیح دادید کاملا مقصود شما رو متوجه می شوم اما فکر می کنم انتخاب واژه سرکوب برای بعضی احساسات کمی جای بحث داره.به صورت علمی و دقیق مفهوم کلمه سرکوب رو نمی دونم اما با توجه به سابقه این کلمه توی ذهنم و برداشتی که من ازش دارم این کلمه یعنی استفاده از زور و اجبار برای از بین بردن شخصی احساسی و یا هر چیز دیگر یعنی به طرف مقابل اجازه بروز داده نشود اینکه آیا با توجه به کلمه سرکوب این نوع فراموشی مفید خواهد بود برام مقداری قابل قبول نیست و در پذیرشش شک دارم چون فکر می کنم برای این احساس منفی که آزارمان می دهد باید راه حلی پیدا کنیم یعنی مثلا اون رو قبول کنیم باهاش کنار بیایم یا با داشتن این احساس منفی و پرداخت هزینه های آن در مقابل سود و منفعتش با توجه به مثالی که زدید به زندگی ادامه بدهیم نه اینکه آن را به زور به ناخودآگاه برانیم چون ممکن است بارها و بارها سرباز کند و آزارمان دهد. هر چند حس می کنم که منظور شما هم شاید همین بوده باشد اما فکر می کنم کلمه سرکوب برای آن مناسب نیست.
نکته دیگر اینکه آیا منظور از اینکه موبایل، حامل بخشی از حال و آیندهی ما نیز هست اینه که اطلاعاتی که در موبایل و کلا فضای دیجیتال ذخیره می شوند بر آینده ما نیز تاثیر می گذارند چون قابل حذف شدن نیستند یا قابلیت های دیگه ای مد نظر شماست؟
مولوی یه شاه بیت داره که میگه:
فکرت از ماضی و مستقبل بود…چون ازین دو رَست مشکل حل بود
ما یا در “خاطرات” گذشته سیر می کنیم که اگه خوب باشن میش “حسرت” و اگه بد باشن میش “ملامت”
یا در “تصورات” آینده که هنوز نیومده و معلوم هم نیس که بیاد و شاید اصلا عمرمون به آینده قد نده!
خلاصه اینکه “شنا در حوضچه اکنون” را با افکار زاید در ماضی و مستقبل از دست میدیم.
توصیه میکنم کتاب”انسان ذهن است و دیگر هیچ” پیمان آزاد بخونید. بسیار راهگشاست.
سلام آقای شعبانعلی هر کجا هستید روزگار خوبی برای شما آرزومندم
من از کانالی که راه اندازی کردید استفاده زیادی کردم ولی یک جمله از آن که گفته بودید ( نقل به مضمون) بجای زندگی افراد سعی کنید مدل ذهنی آنها را درک کنید و پس از آن گفته بودید بجای نقل زندگی استیو جابز به این فکر کنیم که اگر استیو جابز امروز بجای من بود چه اقدامی انجام می داد برای من بعنوان یک جرقه ؛ در انتخاب بسیاری از رفتارها در طی همین مدت کوتاه بود.
بنظر من انتظار از یک کانال ۳۰ روزه با توجه به حجم مطالب نبایستی خیلی خیلی زیاد باشد همین که جرقه ای در انتخاب یک راه نیز زده شود ( که البته موضوع کم اهمیتی نیست) کافی است.
صمیمانه دست شما را بخاطر ایجاد این جرقه می فشارم و آرزوی کامیابی برای شما دارم.
کاملا با جمله آخر موافقم
سلام محمدرضای عزیز
من چند وقتی هست که با «مفهوم فراموشی» دست به گریبانم و گاهی نعمت می دونمش و گاهی یه ضعف.
راستش نمی دونم این مدلِ فراموشی هم توی تقسیم بندیها میشه آورد یانه: فراموشی فرمولاسیون یا جزئیات! راستش من مفاهیم حرفها و گفته ها رو خوب به خاطر دارم و عجیب هم میتونم بسط و شرح بدم، اما در فرمول های ارائه شده، لیست ها، بندهای و زیربندهای یک درس یا مبحث، عموما با مشکل فراموشی درگیرم.
(صدالبته منظور من از بخش اول به یادداشتن مفاهیم حرفها و درسها، به معنی آب بندی از طرف خودم و بسط ِ دلخواه نیست!)
.
شاید بشه توی یک مثال اینشکلی بهش اشاره کرد: اگر درسی را که قبلا خوانده ام را بخواهم دوباره ارائه کنم، کل مفاهیم و ماهیت درس را به خوبی ارائه می کنم (حتی در موقع کار کردن هم به آنها عمل میکنم) اما در بیان تیتروار و لیست گونه ناتوانم
.
این مثال رو زدم شاید کمکی به تکمیل بحث بکنه، چون یک نکته جالب برام این هست که در پاکسازی آرشیو دیجیتالم ، مفاهیم کلی را پاک میکنم و لیست ها را نگه میــدارم!!! چون با مرور سریع می تونم دوباره به کلیتِ درسها برسم! (یعنی در پاکسازی به عکس عمل میکنم)
.
بازم ممنونم از تو برای همه لحظه های خوبی که برای من موقع خواندنت! درست میکنی. دلت شاد معلم
سلام محمدرضا..
من هم تجربه نوع چهارم رو داشتم. كلاً از لحاظ شخصيتي خيلي به خاطرات خوب گذشته با خانواده و دوستانم وابسته هستم و هميشه آن خاطرات را مرور ميكنم و دلم براي اون روزها تنگ ميشه. گاهي كه بعضي اوقات افسوس صفاي اون دوران را ميخورم. شايد مهارت فراموشي نوع چهارم بتونه بهم كمك كنه و كمتر به گذشته فكركنم و اون دوران رو بيشتر به خودش بسپرم.
ممنون از مطلب خوبت
باسلام و عرض ادب
آقای شعبانعلی عزیز واقعا مثل همیشه از خواندن نوشته شما لذت بردم و آموختم ، دوست عزیزم فراموش کردن بعضی از تلخی ها و رنجهای زندگی به معنای واقعی سخت است ، حداقل من با اینکه مدتهاست دارم تمرین و کوشش میکنم که در حال زندگی کنم اما مواقعی پیش می آید که خاطرات مانند آوار هجوم می آورند واز شما چه پنهان گاهی اوقات فکر میکنم بیماری آلزایمر داشتن آنقدرها هم بد نیست ، البته به حساب شوخی بگذارید . خیلی از شما ممنونم
ممنون بابت مطلب زیباتون. یاد یه جمله از ماندلا افتادم که ببخش ولی فراموش نکن.
خيلى وحشتناك و دردناكه ،بطور غول آسا اين عادت (مهارت فراموش كردن از نوع چهارم و تشخيص ندادن فراموش شدنى ها و عادت به جمع آورى اطلاعات بى ربط و بررسى نكردن محتويات حافظه بيرونى كه اينها خودشون جديدا تيپ هاى فكرى آسيب پذير و تهديد كننده ايجاد كردن) در جامعه ما روز به روز رو به رشد متاسفانه ، وقتى مطلب رو خط به خط مى خوندم واقعا بار سنگين اين مبحث رو با توجه به محيط پيرامونم حس كردم …. 🙁
محمدرضاى عزيز ممنونم بخاطر اين به خود آوردن ها و بيدارى ها ، اميدوارم بتونم من هم در زنجيره شما به نوبه خودم سهمى در اين فرهنگ سازى داشته باشم با درست عمل كردن خودم !!! سپاس براى همه زحماتت و تلاش هاى بى وقفه !!!!!
اميدوارم اين اطلاعات و آگاهى عمومى و فرا گير بشه!!!!!
سلام محمدرضای عزیز
مطالبی که میذاری خیلی کاربردیه و من هم خیلی استفاده میکنم و معمولا هم کامنت نمیذارم!
امروز از خوندن این مطلب لذت بردم
سپاس فراوان
من با خوندن این متن تصمیم گرفتم با فراموش کردن کسانی که بهم آسیب زدن رو ببخشم…خدا خیر اآخرت بده معلم جان.
یه موضوع نامربوط به ذهنم رسید :می بخشید در موردانحرافات ذهنی که بشریت درگیرش شده مطالبی بنویسید شاید مثل این متن انگیزه ای برای اصلاحم بشود. متچکرم
بسیار اتفاق افتاده که وقتم را با روخوانی انبوهی از مطالب شبکه های اجنماعی گذرانده ام و بعد گفته ام “کاش وقتم را برای خواندن آن مطلب نگذاشته بودم”. روخوانی سریع بدون انتخاب هوشمندانه و مناسب مطالب و عاقبت خستگی و رخوت.
چقدر مهارت فراموشی نوع اول و انتخاب از میان انبوه مطالب در این عصر بمباران اطلاعاتی مهمه. خیلی برام سخته که از خواندن مطلبی صرف نظر کنم و دیگری رو انتخاب کنم. انگار دوست دارم همه چیز رو در مدت کوتاهی در ذهنم جا بدم.
ممنون که این مهارت مهم رو یادآوری کردید جناب آقای شعبانعلی.
واقعا از مطالبتون استفاده می کنم .کانال تلگرام تون هنوز به ارایه راهکاری برای چینش وطراحی مدل ذهنی نرسیده و به نظرتون توی ۴-۵ روز کامل میشه؟ راسنش جدیدا به نوعی مد شده همه میان مشکل رو خوب توضیح میدن …آدم میگه چه خوب منم این مشکلها رو تو این جا درک کرده بودم باهاشون همراه میشه ولی هیچکی پاسخ کارامد نداره توهمون توضیح شفاف مشکلات تموم میشه …
ماهک عزیزم.
اولاً کانال تلگرام، از توانایی شفا دادن برخوردار نیست که خودمون رو بهش ببندیم و یه ماهه شفا بگیریم.
قاعدتاً نیاز به تلاش زیاد داره.
از اینکه شما سوال کردید که در چهار یا پنج روز بحث تموم میشه، احساس شرمساری کردم.
چون اگر میگفتید چهار یا پنج سال هم طول میکشه، معتقد بودم که باز هم نتونستم عمق مسئله رو تفهیم کنم.
الان ملت دو ساله توی متمم، شب و روز دارن درس میخونن و مشق انجام میدن و تمرین حل میکنن به امید اینکه شاید سه سال چهار سال دیگه، به اتفاقی بیفته، شما از راه رسیدی مثل نونوایی، میخوای یه دونهای یه چیزی بگیری و بری؟
جهت اطلاعتون، من عموماًاول راه حل رو توضیح میدم و بعد از یک مدت طولانی، شروع میکنم صورت مسئله رو میگم.
تمام چیزی که شما در اینجا و متمم میبینید، بخشی از راه حله.
اما مشکل اصلی ما در عدم تشخیص راه حل، گاهی اینه که نیاز به سوالی داریم که ساختارمند باشه و به ذهنمون ساختار بده تا بتونیم راهکارها رو به جای مناسبش به کار ببریم.
پی نوشت: اگر هم فکر میکنید کسی اومده مشکل رو خوب توضیح داده، احتمالاً گول خوردید.
راه حل، همیشه از توضیح کامل و دقیق مشکل زاییده میشه. اگر کسی مشکلی رو گفت و هیچ راهکاری به ذهن شما نرسید، احتمالاً راهکار رو باید در تلاش بیشتر برای درک صورت مسئله جستجو کرد.
البته این نافی تلاش من برای شفافتر کردن وضعیت نیست، اما دنبال راهکار گشتن، در شأن من و شما نیست.
ما باید دنبال سوال بگردیم دوست من.
زندگی چیزی فراتر از کلاس کنکور دانشگاهه که سوال و حل المسائلش با هم میومدن بیرون و ما با حفظ کردن همزمان سوال و راهکار ، “فکر میکردیم” فهمیدهایم!
محمد رضای عزیز شرمندام که سوالم را پای این بحث ارزشمند می گذارم.من تلفن همراه نداشتم و به طبع نتوانستم از محتویات این بحث بهره مند بشم هرچند فکر می کنم مفصل در رابطه با اون در متمم بحث شده اما صرفا جهت اطلاع خودم قصد داشتم بدونم
۱-آیا از راه انداختن کنال راضی بودی و به اون هدفی که می خواستی رسیدی ؟و آیا ,اینکه حاضر شدی برای معرفی و تشریح یک بحث به تلگرام بیایی به نظر کار درستی بوده؟
۲-من نمی دونم کانال چند نفر عضو داشته اما به نظرت آیا به نسبت اعضا, هرچند شاید خیلی هاشون متممی باشند افراد جدیدی به جمع دوستان خوبمون اضافه شدن که از طریق آشنایی با گروه تلگرام و بازنشر مطالب داخل اون باشه؟یعنی آیا واقعا کسایی بودن که این دقدقه ها رو داشته باشن و دنبال مطرح شدنش توسط تو به فکر این بیفتن و اسمت رو تو گوگل سرچ کنن و با متمم و سایتهای دیگر تو آشنا بشن؟
۳-آیا تصمیمی برای ادامه دادن به این بحث پس از بسته شدن کانال داری؟
پی نوشت خیلی نا مربوط: خیلی غبطه می خورم به افرادی که میان اینجا و از مطالبت استفاده می کنند و کلی اندوه می خورم وقتی می بینم خیلی ها سرسری از روی نوشتهات رد میشن وقتی می بینم حاصل کلی مطالعه و شب بیداریم رو شما تو چند پست اراعه می کنی و اینقدر جالب مطالب و اموخته هام به چالش کشیده میشه مات و مبهوت شده به ادامه ی بحثها مشتاق تر میشم .
سلام اقای شعبانعلی راستش همه حرفهاتون درسته وقابل تامل …
ولی میشه از این منظر هم دید که کسی که گشنه هست واقعا میخواد اول یه نون بخوره که سیر بشه!
از یه منظر دیگه ما توی مدل ذهنی مون زندگی می کنیم اینکه ادم درعین حال که توی یک خونه زندگی می کنه بتونه خرابش کنه ویا به نوعی اصلاحش کنه خیلی سخته!
سومین مساله درمورد اگاهی هست اینکه آدم ها معمولا با مدل ذهنی خودشون انس دارن اینکه بفهمن این جاهاش اشتباهه ونتونن تغییرش بدن در اضطراب وتشویش می افتن که تحملش سخته وممکنه آسیب دیگری به انسان بزنه تقریبا مثل اینکه ادم یه غده ای تو بدنشه که داره بهش آسیب میرسونه اون شخص ظاهرا خبر نداره داره زندگیشو میکنه ولی وقتی می فهمه اگه دکتری رو که بتونه برش داره و در جهت درمانش گام برداره پیدا نکنه خیلی حالش بد میشه لحظه لحظه اش درد میشه…
اینا رو نگفتم که کار شما رو خدای نکرده بی ارزش کنم به هرحال هر علم واگاهی درد داره واین یک واقعیته،بلکه می خواستم رویکرد تو این سی روزرو به اصلاح مدل ذهنی باشه چون ممکنه دیگه تو این فاز صحبت نکنین تو این زمان حداکثر استفاده رو از مطالبتون بکنم.چه بسا واقعا قادر به تغییر مدل ذهنی خودمان نباشیم ولی اگر قسمت هایی اصلاح بشه بشه راحتتر زندگی کرد
ممنون از پاسختون
با سلام مجدد اقای شعبانعلی عزیز
لازم است این نکته را یاد آور شوم که واقعا توی این محیط الان جامعه، وب سایت وتلگرام شما اوقاتی است که انسان با خودش فارغ از تاثیرات وتاثّرات جامعه وفرهنگ- که ما توش گیر کردیم – تنها میشه وخیلی لذت بخشه و از این بابت که وقت می گذارین ممنونم
محمد رضای گرامی
من مدتهاست که میخواهم سوالاتی را مطرح کنم و امروز با دیدن این پاسخ تصمیم گرفتم این فکر را عملی کنم. سوال من این است که چرا پاسخ برخی از نظرات را با استفاده از ادبیاتی مطرح میکنید که کمی خشن و تند به نظر میرسد؟ آیا یک هدف آموزشی را دنبال میکنید که به سوال کننده نشان دهید نظر بی وجهی را مطرح کرده است؟ آیا در سوال نکته ای هست که شما راآزرده میکند و میخواهید فرد مقابل متوجه این آزردگی بشود؟ آیا این روش میتواند در مواردی قابل توصیه باشد؟ اگر بله در کجا؟
سلام و سپاس از اینکه هر بار خراش ذهنی عمیقی برایمان ایجاد می کنید.
امام صادق (ع) درباره ی حکمت نعمت فراموشی و حافظه به شاگردشان مفضّل میفرمایند:
بنگر که چگونه تنها یکی از این ویژگیهای فراوان باطنی اینگونه مهم است (که اگر وجود نداشته باشد این همه نارسائی در کار انسان پدید می آید؟ با اینکه نعمت حافظه تنها یکی از آن همه نعمت است).
بدان که نعمت فراموشی بسیار بزرگتر از نعمت حافظه و یادآوری است. اگر (نعمت) فراموشی نبود، هیچ کس مصیبت و سختی خود را فراموش نمی کرد. حسرتش پایان نمی یافت، کینه اش تمام نمی گشت. با یاد داشتن (و عدم فراموشی) آفات دنیا، هیچ گاه از آن بهره نمی جست. امیدی به فراموشی و غفلت سلطان (و حاکمی که دشمن اوست) و رهایی از حسد رشک بران نداشت.
آیا نمی بینی که چگونه دو نیروی حافظه و فراموشی که ضد یکدیگرند، هر کدام برای مصلحتی خاص در نهاد آدمی نهفته شده است؟
حال که چنین است و این دو نعمت (خدای جل و علا) که ضد یکدیگرند به سود انسان کار می کنند و هر کدام برای آدمی ضروری است، چرا باید برخی (از مردم نادان و مشرک) در این اشیاء متضاد به دو خالق و آفرینشگر متضاد معتقد شوند؟
لحظه هایتان مهنا
فراموشی” یا بایگانی خاطرات تلخ در گوشه ای از مغز. مثلاً فراموش کردن مرگ آنها که رفتند و به خاطر سپردن یاد آنها . کسانی که نیستند ولی کنارت حسشان میکنی با خاطراتی که از آنها داری.
فکر میکنم باید برای روزی که قراره یادی در ذهنی بشویم ، یک خاطره و یا یک تصویر ، امروز به رفتارها، آدمها، باورها و همه آنچه که ما بر آنها تاثیرگذار بودیم دقت بیشتری کنیم.
مرگ واقعی ترین رویداد زندگی هر انسان، صحنه آخر نمایش و سوت پایان ، برای بسیاری از ما حکم همان پلاک ماشین را داره.
این میل به جاودانگی که ما را دچار غفلتی بزرگ می کنه.تمام زندگی را می دویم بر خاکی که یک روز روی نگاری بوده است!
این شعر را دوست دارم ، شاید این هم به نوعی همان میل به جاودانگی است و باور اینکه عاقبت خاک گل کوزه گران خواهم شد
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد؟
نمیخواهم بدانم کوزهگر از خاک اندامم
چه خواهد ساخت؟
ولی بسیار مشتاقم،
که از خاک گلویم سوتکی سازد.
گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی،
دَم گرم ِخوشش را بر گلویم سخت بفشارد،
و خواب ِخفتگان خفته را آشفته تر سازد.
بدینسان بشکند در من،
سکوت مرگبارم را…
با اینکه از اتمام زمان کانال تلگرام بسیار ناراحت هستم اما روزهای خوبی داشتم و چیزهای خوبی هم یاد گرفتم و حتی به دوستم هم معرفی کردم و راجع به مطالب با هم حرف میزنیم.حال نمیدانم توقع زیادی است اگر بخواهم یک کانال دیگر نیز با همان مهلت ۳۰ روزه با همین موضوع(فراموش کردن و حافظه های بیرونی یا همان انباشت دیجیتال) داشته باشیم یا نه؟
به هر حال حس کردم این مطلب هم جای بحث زیادی دارد و از نوع نوشتن مطلب و گفتارتان هم میشد حدس زد که شاید شما هم چنین قصدی را داشته باشید.
همچنان مشتاقم،مشتاق یادگیری هر آنچه باید بدانم و هرآنچه که باید فراموش کنم و شاید هرآنچه اصلا نباید بدانم
یا حق
با سلام و ارادت،
مطلب شما در مورد فراموشی خیلی جالب بود من یاد “سواد اطلاعاتی” افتادم سواد اطلاعاتی مفهومی که هنوز در مورد اون خیلی بحث نمیشه اما واقعاً نیاز این عصر دیجیتال همان طور که نوشتید ندیدن آن چیزی که نیازی نیست و تشخیص آن
با تشکر
سلام
چند تا سوال برام پیش اومد
تفاوت بین مهارت و دانش در چیست و در این مورد تفاوت بین مهارت و مدل ذهنی ؟ آیا ارتباطی با هم دارند ؟
از نوع چهارم فراموشی به عنوان یک مهارت یاد کردید ، برای کسب این مهارت باید چه کار کنیم ؟
( سوال شخصی : شما برای برنامه ریزی یک سال چجوری برنامه ریزی می کنید ؟ من دلم میخواد این سوالو با اصطلاحاتی که در مورد برنامه ریزی برای سال جدید فرمودید بسط بدید تا سوالاتی که دارم برطرف بشه . ممنون . )
فکر می کنم استفاده از نوعی خلاصه در یک برگ کاغذ مانند خلاصه کتاب یک ذهن کاملا جدید بتونه راحت تر مطلبو برسونه . به خاطر این که مصور بودن راحت تر به یاد آدم می مونه .
در مورد حذف اطلاعات که در حافظه ی خارجی وجود داره اگه با یک تجربه لذت بخش همراه باشه خیلی بهتر جواب میده . من به دلیل کمبود فضا مجبور بودم یک سری از جزوات دانشگاه را جابه جا کنم . در حین بررسی اون ها یک سری که به درد نمی خوردند پاره می کردم بعدم دور می ریختم . این صدای پاره کردن کاغذ واقعا آرومم می کرد . فضای رم ذهنمو آزاد می کرد و احساس خوبی بهم دست می داد .
فکر می کنم سخته بالاخص اگه با این ذهنیت تربیت شده باشی که : ” هر چیز که خار آید ، یک روز به کار آید ” ضمن اینکه این خارها فضایی را اشغال نمی کنند . . .
از سیزده سالگیم شروع به جمع کردن بازمانده های اتفاقات روزمره کردم. از نوشتن خاطرات گرفته تا جمع کردن یادداشت های دوستام و عکس و لنگ گوشواره و جعبه عینک و برنامه امتحانی و نقاشی های خواهرم و سنگ و کلوخ و.. همیشه سعی میکردم یک تکه از حال رو بکنم و با خودم به آینده ببرم. احساس میکردم با این کارم دارم به خودم هویت میدم و میتونم در آینده چیزی برای تعریف کردن داشته باشم. وسایلی که همه شون رو ریخته بودم توی کیف بزرگ چرمی و جاشون هم جای امنی بود که مطمئناً مادرم نمیتونست بهشون دست پیدا کنه و همه سرمایه زندگیم رو نابود کنه دو نوع بودند؛ یا خیلی حالم رو خوب میکردند یا حاصل بدترین اتفاقات زندگی بودند. مورد دوم رو برای اینکه از زندگیم درس بگیرم نگه میداشتم!من دیگه کی بودم!
تا اینکه یکی، دوماه پیش احساس کردم واقعا دیگه تحملشون رو ندارم. فکر کردم من که پیرزن نیستم که بخوام زندگیم رو با قاب عکس و دفترچه خاطرات سر کنم یا قرار نیست موزه بزنم که این همه عتیقه جمع کردم. دفترچه ها رو سوزوندم و بقیه رو دور انداختم( روم به دیوار، البته نه همه رو! نمی تونستم یادداشت های دوستام رو که لبخند به لبم می آوردن رو بندازم دور. اما جاشون رو از صندوقچه مامان بزرگ به کتابخونه تغییر دادم.)
آقای شعبانعلی عزیز این پاراگراف”انسان امروز، که مغزش را در دستش میگیرد و راه میرود، اگر چه مجهزتر از گذشته است، اما تا نتواند تمام مکانیزمهای قدرتمند مغز قدیمی (از جمله فراموشی) را در آن تعبیه کند، میتواند تهدیدی علیه خود و دیگران باشد.” کافی بود تا بگم واقعا مشتاق خوندن ادامه این متن هستم.
سلام
من کانال تلگرامتون رو امشب از اول مرور کردم. اما بازم بعضی جاهاش برام مبهم بود. مثلا اولش نوشتین مدل ذهنی چیا نیست. اما اینکه دقیقا چی هست رو نگفتین.(شایدم لازم نبوده ولی اون جوری که شما مانور دادین رو چی نبودنش، آدم تشنه ی دونستنش میشه!)
و دوم اینکه یک فایل صوتی گذاشتین از صحبت با دوستتون که می تونسته انتخاب کنه شرکت ترکیه و ایتالیاشو تعطیل کنه اما گفته من ریسک پذیر نیستم. و قرار بود فایلی در ادامه ی اون بگذارید اما نگذاشتید. من به شدت مشتاقم جواب این سوال را بفهمم. (اینکه آیا من ریسک پذیر نیستم اصلا حرف درستیه؟!)
متشکرم
ممنونم که اینجا برام نوشتی دریا. امیدوارم بتونم توی این سه چهار روز جمع کنم این بحثها رو.
دو موردی هم که تو میگی کاملاً درسته. باید توضیح داده بشن.
سلام محمد رضای عزیز
من عضو تلگرام نیستم و طبیعتا به فایلهای صوتی که دوستان اشاره میکنن ، دسترسی ندارن ، میشه در همین وبلاگ خودتون یا هر جا که صلاح میدونید، فایلهای صوتی اونجا رو منتشر کنید؟
متشکرم.
justfor30days
موقت: فقط برای سی روز
محمدرضا شعبانعلی
این کانال آخرین ساعت پاییز غیرفعال خواهد شد
https://telegram.me/justfor30days
نیم ساعته دارم فکر میکنم این ۱۱ نفر به چی منفی دادن؟چهارتا جمله ی خبری که در جواب سوال داده شده نمره منفی داره؟!
پیش نوشت :یاد بحث Selective perception که در بحث پرونده NLPدر متمم شد افتادم و مطالب آن بار دیگر برایم مرور شد.
بیمارانی که مشکل حافظه دارند مانند کسانی هستند که از دایره زمان به بیرون افتاده باشند ,به دور از گذشته ای که فراموش کرده و آینده ای که توانایی فکر کردن درباره آن را ندارد و در برزخ حالی اسیر است که برایشان جاودانه می نماید.در واقع اگر زمان (به عنوان ساختار ذهنی چیزی که در بستر آن گذر زندگی را تچربه می کنیم) را از جریان روزمره زندگی خارج کنیم دیگر نیازی به داشتن حافظه نداریم . اما سوالی که ذهن من رو مشغول می کنه اینه آیا بدون حافظه ,زمان برای ما وجود دارد؟
ممنونم محمد رضا این مشکل یا اختلال ذهنی جدید یعنی عادت به جمع کردن فایلها رو بهش میگن Digital Hoarding یا انباشت دیجیتال که هنوز هم به طور کامل بررسی نشده و ابعادش برای روانشناس ها مشخص نیست .
ممنونم فواد جان. نمیدونستم. الان سرچ کردم دیدم کلی مطلب راجع بهش هست.
حتماً آخر شب یکی دو ساعت وقت میگذارم میخونم.
جالبه من هم اين عادت رو داشتم اما تقريبا دو سال قبل تصميم گرفتم همه فايلها و حتي ايميلهاي غيرضروري رو پاك كنم. اول شايد يكم سخت بود اما الان حس خوبي دارم در واقع مديريتشون راحتتره. البته يه مورد ديگه اي هم كه هست اعتماد من به بودن اينترنت هست. در واقع من ميدونم بسياري از مقالات و مطالبي كه لازم دارم با يك جستجوي ساده در دسترس هستند. اين در حاليه كه شايد دو سال قبل اين اعتماد وجود نداشت.
استاد عزیز سلام
همیشه از روزنوشته های پرمغزتون لذت برده ام و سعی کرده ام در زندگی از اونها استفاده کنم.