در کانال تلگرام با متمم مطلبی به اسم شورای خوب، شورای خوبتر نوشتم. فعلاً در اولویتم نیست که کاملش کنم. چون بحثش به مقدمات بیشتری نیاز داره. اما اینجا میذارمش که گم نشه.
علت اینکه این بحث رو مهم میدونم، این نیست که دغدغهٔ سیاسی دارم. چون مشکل ساختار بروکراتیک ما بسیار بزرگتر از مسئله شوراهاست و تعداد عواملی که اون رو به سمت زوال میبرن انقدر زیادن که یکی دو تا کمتر یا بیشتر خیلی فرقی نمیکنه (به همین خاطر میگن دشمن نمیتواند هیچ غلطی بکند. واقعاً کار غلطی نمانده).
با این حال، بحث شوراها فرصت خوبیه که در حاشیهاش دربارهٔ تصمیمگیری سیستمی و ارتباطات اثربخش سازمانی حرف بزنیم.
متن رو احتمالاً از اول مینویسم. چون متنی رو که برای تلگرام نوشتم، در حال پیادهروی وسط خیابون بود و میشد بهتر باشه. اما اگر بخوام حرف آخرم رو در چند جمله بگم:
ما در شوراهای عالی در نظامهای بروکراتیک، چیزی به اسم مصوبهٔ خوب و مصوبهٔ بد نداریم. تنها “یک مصوبهٔ درست” قابلتصور داریم و هر چی جز اون هست غلطه. هر جا یک شورای عالی فلان و فلان دیدید که چیزی تصویب کرده، فقط عنوانش رو بخونید. اگر مصوبهٔ انحلال خودش بود، عالیه. غیر از این، هر چی بود: بر او نخوانده به فتوای من ... ؛)
پینوشت: توی این چند هفتهای که از کانال تلگرام گذشت، یه چیز جالب رو فهمیدم. به نظرم برای متعهد کردن من به نوشتن دربارهٔ یه سری موضوعات و حرف زدن از اونها خوبه. غیروقت این نوع حرفها رو در قالب چهار تا نق و فحش برای دوستانم میفرستادم و لای مکالمهها گم میشد. اما با این کانال، سختتر گم میشن.
آنچه در تلگرام نوشتم (کلیک کنید)
چه در ساختارهای سیاسی و چه در سازمانها و کسبوکارها، معمولاً وقتی میپرسید کارکرد فلان شورا چیه؟ طرف مقابل سرش رو میگیره بالا، شکمش رو باد میکنه، ژست مدیریتی میگیره و یه جورایی با لحن عاقل اندر سفیه میگه: «هماهنگی بینبخشی»
اگر بخواد شیکتر حرف بزنه، چهار تا سالاد هم با اصطلاحات سیستمی درست میکنه و جلوتون میذاره: «برای اجتناب از نگاه جزیرهای و silo thinking». گاهی هم میگن: «این شوراها برای سیاستگذاریه. وگرنه کار اجرایی که در دپارتمانها و وزارتخونههای مختلف انجام میشه.»
در اینجا لازمه چند تا نکته رو به یاد داشته باشید:
ما در دنیای مدیریت، وظیفهای دائمی به عنوان «هماهنگی بینبخشی» نداریم. اگر جایی حس شده که ناهماهنگی بینبخشی وجود داره، ریشهاش اینه که «ارتباط بین بخشی وجود نداره یا ضعیفه». اون رو باید حل کرد. نه اینکه یه شورای جدید زاییده بشه.
فرقش چیه؟ ارتباط بینبخشی، یه ارتباط کاملاً رسمی و شفاف بین واحدها و دپارتمانهاست: با نامهنگاری شفاف و تنظیم و تدوین گزارشها و تبادل اسناد؛ قابل نقد، ارزیابی و پیگیری.
اما «هماهنگی»، یه روش هیئتی و قبیلهای حساب میشه نه مدیریتی. تاسیس شورا با هدف هماهنگی، یعنی دور هم یه جا جمع بشیم، چانهزنی کنیم. گپ بزنیم و تصمیم بگیریم: گرفتن اختیار تصمیمگیری از بدنهٔ بروکراتیک و تفویض تصمیم به اتاقها و اتاقکها.
دوم اینکه این کلمهٔ «سیاستگذاری» هم واقعاً معنای خودش رو از دست داده. خیلی وقتها این کارهایی که «زیر نقاب سیاستگذاری» انجام میشن، واقعاً کار «اجرایی» هستن.
بعضیها یه جوری میگن «ما سیاستگذاریم» انگار کار اجرایی یعنی بیل زدن.
اتفاقاً کار اجرایی در ردههای ارشد در سازمانها، نهادها، کسبوکارها و دولتها خودش شامل “تعیین سیاستها و ایجاد هماهنگی بین بخشها پیگیری عملی شدن اونها”ست.
یه بار یه مدیری در بخش خصوصی به من گفت: «من اصلاً درگیر کار اجرایی نیستم. من سیاستگذارم. در جلسات منظم، جهتهای مد نظرم رو میگم و بعداً از مدیرها پیگیری میکنم.» براش توضیح دادم که ظاهراً شما فکر میکنی فقط زمین شستن و چای ریختن کار اجراییه.
اتفاقاً کاری که داری میکنی دقیقاً کار اجراییه. پشت سر هم جهتگیریها رو میگی و مطالباتت رو پیگیری میکنی. الان عملاً کاری که مدیرانت دارن انجام میدن، کار عملیاتیه (Operation). چون همهٔ کارهای اجرایی (Execution) رو خودت داری زیر نقاب سیاستگذاری انجام میدی.
گاهی واقعاً وجود شورا اجتنابناپذیر میشه. اما شورا رو باید «شرّ ضروری» دید.
یعنی هر وقت یه شورایی برای یه کاری در کشور تاسیس میشه، باید بگیم: «ما مدیریت رو بلد نبودیم. طراحی سیستم رو نمیفهمیدیم. ضعیف عمل کردیم و نتونستیم ساختار و فرایندها رو درست بچینیم. یک بروکراسی ناکارآمد ایجاد کردیم. و حالا تا روزی که بفهمیم چه خبره و یاد بگیریم چهجوری همهٔ ندانستنهای قبلیمون رو جبران کنیم، موقتاً برای این کار یا اون کار، شورای فلان رو تاسیس میکنیم»
شورا «مغز» نیست. چسب زخمه. هر وقت شورایی تشکیل میشه، یعنی یه جاهایی از ساختارهای ارتباطی و تقسیم وظایف در بدنهٔ بروکراتیک آسیب دیده که مجبور شدیم با تاسیس شورا اون زخم و ضعفمون رو بپوشونیم.
شورای خوب، شوراییه که به سرعت بتونه فلسفهٔ وجودی خودش رو از بین ببره (با اصلاح فرایندها و چارچوبهایی که به بهانهٔ ناقص بودن یا ناکارآمد یا ناکافی بودن اونها تشکیل شده).
و شورای خوبتر، شوراییه که از اول نیازی به تشکیلش وجود نداشته باشه.
محمدرضا جان. در زمان کم، هنرمندانه کلمات را آراسته در کنار هم قراردادی. سپاس از تو. چند نکته:
۱- عالی اشاره کردین. چالش های جدی ساختارهای بروکراتیک انتخاب مساله درست است تا روش حل مساله. به عبارت دیگر شناخت مساله به درستی صورت نمی گیره. چرا. چون اساسا از لایه پایین به بالا نظرسنجی و تحقیق از جامعه صورت نمی گیره و یا نیازی به انجام آن احساس نمی شود. اگر هم صورت گیرد، شکلی است. یا بخش عمده ای از مردم با ویژگی مشترک از تحقیق یا نظرسنجی حذف می شوند و یا با در نظر گرفتن میزانی از خطای تحقیق، نظرسنجی می کنند تا نشان دهند آنچه در حال تصمیم گیری برای آن هستند همان صدایی است که می شنوند. حال سوال اینجاست برای سیاست گذار و بازیگر اصلی مهم است که بداند چه چیزی در جامعه در حال وقوع است یا خیر؟
۲- نکته دوم: تمایل بازیگر اصلی و ایجاد کننده چنین ساختارهایی نظیر شوراها و … در سطح بعضی کشورها این است که اساسا می خواهد نقشه راه مشخصی وجود نداشته باشد. او اتفاقا تمایل به پیچیدگی بیشتر در حل مساله (حتی به فرض انتخاب اشتباه مساله) دارد. تمایل به صرف زمان دارد. تمایل به سرگرم کردن اعضا و تمایل به انتظار جامعه دارد. برای اوهمین کفایت می کند.
۳- میتوان موضوع خواندنی "شوراهای خوب و شوراهای خوب تر" را از دو منظر، نگاه کرد. یکی در جامعه با نگریستن به شوراهای مرتبط با امور حکمرانی نظیر یکصد و خورده ای شورای موازی موجود در کشور. دیگری کمیسیون ها و شوراهای موجود در سازمان ها و شرکت ها.
۴٫ به نظرم شوراهای موجود در سازمان های بروکراتیک و سلسله مراتبی کشور خیلی با هدف بررسی های کارشناسانه و شنیدن نقطه نظرات کارشناسی و همچنین تقسیم وظیفه مشخص از بالا به پایین شکل نمی گیرن. با شیوه های اداره جلسات (در سطح نمونه های اندک که من تاکنون دیده ام) بیشتر برای تقسیم اراضی و منافع بین اعضای هیات مدیره سازمان ها و تقسیم قدرت سازماندهی شده اند. یک شورا به یک عضو هیات مدیره رسیده و شورای دیگر به آن دیگری. بیشتر برای اینکه اعضا بیکار نباشند. یادش بخیر آقای دکتر آراستی در کلاس استراتژی خاطره ای تعریف می کردند. می گفتن شرکت های زیادی از من می خوان که عضو هیات مدیره شون بشم. منم یکبار میرم جلسه هیات مدیره و ارزیابی می کنم جلسه هیات مدیره چطوری اداره می شه و چه تصمیماتی در آن گرفته میشه. بعد تصمیم می گیرم باشم یا نباشم. اگر ببینم در مورد جابجایی چند ساختمان مرکزی دارن تصمیم می گیرن؛ دفعه بعد به اون شرکت مراجعه نمی کنم.
پیشاپیش از اطاله وقت تو با تراواشات ذهنی نه چندان ارزشمند و دقیق عذرخواهی می کنم.
محمدرضا جان سلام و سپاس از بابت نگارش این موضوع.
متن موجود در کانال را خوندم. خیلی جالب و درست و به موقع بود.
خواستم بگم لطفا در ادامه تکمیل متن به بحث هایی مثل تفویض اختیار و لزوم وجود آن در ساختارهای بدون شورا، مسئولیت گریزی مدیران، شایستگی مدیران، روش های انتخاب اعضای شورا و … نیز اشارتی بنمایید. در آخر چقدر جالب خواهد شد چنانچه الگوی مقایسه ای در سایر کشورهای توسعه یافته هم مطالعه کردین و سراغ داشتین برای ما توضیح دهید تا بیشتر یادبگیریم.
جواد جان. سعی میکنم کم کم کاملش کنم.
خیلی دقیق اشاره کردی که این بحث بهشدت با «تفویض اختیار» گره میخوره؛ چه به شکل سازنده و چه مخرب.
حتی خیلی وقتها بهاشتباه وقتی میخوان از شوراها دفاع کنن میگن: خب. مدیر یا مسئول یا رهبر سازمان، یه سری اختیاراتی داره. نباید اینها رو تفویض کنه؟ همه رو باید خودش انجام بده؟
این نوع استدلال، تعدادی فرض ضمنی هم داره. مثلاً اینکه بالاخره وقتی یه نفر کارهای زیادی بر دوشش هست، قطعاً نمیتونه با بهترین کیفیت انجام بده. پس واگذار کردن، یک اقدام عقلانیه (نظر من: معمولاً درسته). فرض دیگه اینه که این که فرد کارها رو به جای اینکه فردی انجام بده، به چند شورا بسپره، اعتماد به نظر کارشناسیه و نشوندهندهٔ پختگیه. تا اینکه خودش انجام بده (نظر من: این هم گزارهٔ درستیه. به فرض اینکه کارشناسها واقعاً کارشناس باشن).
اما نکته چیز دیگهایه. حتی اگر کارشناسها کارشناس باشن (اصلاً همه رو از هاروارد و استنفورد آوردیم و این فارغالتحصیلهای دانشگاه امام صادق رو هم دادیم راننده و نظافتچیشون بشن)، هنوز یه خطای بزرگ وجود داره. ما فرض میکنیم یه وظیفهٔ شفاف و کاملاً مشخص بر عهدهٔ مدیر یا رهبر سازمان هست. و اون برای انجام بهترش، داره تفویض و تقسیم انجام میده و از مشورت بهره میگیره.
چنین تصوری، کاملاً نگاه Top-Down و از بالا به پایین داره. اگر فرض کنی یه معدن هست. و سرپرست معدن میخواد زیر زمین رو خالی کنه و بره، این نوع تقسیم از بالا به پایین درسته. سرپرست میگه من میدونم چه باید بکنم. باید هر چی این زیر هست رو بکشم بیرون. فقط چون زورم نمیرسه و وقت نیست. کارگر بیاد و گاری بیاره و سرکارگر باشه و سرپرست کارگاه باشه و … من بهشون میگم کجا رو حفاری کنن. اونا هم همین کار رو بکنن.
وقتی کار کمی پیچیدهتر میشه. چه در کارخونههای بزرگ، چه در بازارهای پیچیده و چه در ادارهٔ جامعه. و قرار باشه چیزی بیشتر از فروش منابع و تقسیم اونها بین اطرافیانمون رو انجام بدیم، عملاً ساختاری که ایجاد میکنیم، کارش «تقسیم وظیفهٔ مشخص از بالا به پایین» نیست. بلکه «کشف مسئلهٔ پیش رو، با فکر کردن از پایین به بالاست».
اینجا دیگه اون بالا نقشهٔ راه مشخصی وجود نداره و نمیتونه وجود داشته باشه که به پایین تفویض بشه. مشورت هم دیگه از بیخ و بن بیمعناست (که اگر جواب میداد، شوروی الان وجود داشت: شوروی = کشور شوراها). در دموکراسی، عملاً مسئله در پایین کشف میشه و اجراش به بالا تفویض میشه. نه اینکه مسئله در بالا کشف بشه و اجراش به پایین تفویض بشه.
و این نکتهایه که معمولاً از چشم آدمها دور میمونه.
اساساً دموکراسی یعنی تعریف مسئله از پایین
نگاه دینی یعنی تعریف مسئله از بالا.
به خاطر همین، حتی روی کاغذ، وقتی نویسیم «جمهوری اسلامی»، حتی بدون اینکه یک کلمه بیشتر بدونیم. میتونیم حدس بزنیم که احتمالاً یک ساختار بروکراتیک با چنین توصیفی، با یه سری چالشهایی مواجهه میشه: نه بر سر روش حل مسئله. بلکه اساساً بر سر انتخاب مسئلهای که باید حل بشه.
این جملهٔ آخر، کلمه به کلمهاش مهمه.
حالا که بحث کانال تلگرام شد، دوست دارم بگم که جای گزینۀ 💚 خیلی اونجا خالیه. 😊