دیروز در مسیر کرج به تهران، قسمت زیادی از مسیر را پشت سر یک سمند سفید حرکت میکردم.
ناگهان دیدم که پوست یک موز را به بیرو پرتاب کردند. کمی حرص خوردم.
کمی بعد، جعبه دستمال کاغذی و پس از آن پوست پرتقال و …
این ماجرا تا تهران ادامه داشت. زمانی که در ترافیک، کنار ماشین قرار گرفتم، از راننده پرسیدم که «آیا این کار درست است؟».
راننده جواب داد: «هر کس مسئول قلمرو خودش است. من مسئولم ماشین را تمیز نگهدارم و شهردار مسئول تمیز نگه داشتن شهر است».
این جمله چنان زخمی به روح من زد که هنوز نمیتوانم فراموشش کنم: «هر کس مسئول قلمرو خویش است!».
این نگرش، پایه گذار فرهنگی است که امروز در جامعه ما به شدت رواج دارد و همچون سرطان رو به رشد است.
کسی که فقط به تمیزی ماشینش فکر میکند، و زباله را به بیرون ماشین پرت میکند،
در خانه نیز فقط به تمیزی خانه فکر میکند و به نمای بیرونی و مشاعات بی توجه است.
همین فرد در سازمان نیز، فقط به این فکر میکند که «مشکلات واحدش» را همچون «زباله ای» به «واحدهای دیگر» پرتاب کند و
همین فرد در بحران های اقتصادی نیز، تنها میکوشد که بحران را از سر خود بگذراند.
این چنین است که جامعه ای شکل میگیرد به نام «ایران امروز».
مردمی که دولت را مقصر میدانند. دولتی که تقصیر را در کشورهای دیگر جستجو میکند.
وزارتخانه ای که وزارتخانه دیگر را مقصر اعلام میکند و در این بازی پیچیده،
«گلوله آتشین انتقاد» از دستی به دستی جابجا میشود: همچون زباله ای که از جایی به جای دیگر پرتاب میگردد.
کاش هر کدام از ما، به اندازه خودمان، مسئولیت بپذیریم.
کاش زباله ای را که در دست داریم، بدون هر گونه فکر، به بیرون از قلمرو خویش پرتاب نکنیم…
کاش …
شما که استاد مذاکره و تحلیل متقابل هستی چرا؟
به نظرم نباید احساس توبدی رو به اون شخص می دادید
بهتر بود یه صحبت برد- برد باهاش می کردید!
میدونی دوست من فرق من و تو چیه؟
شما تازه این مفاهیم رو شنیدی و هیجان زده ازشون اسم میبری.
من و آدمهای هم طبقه من، با این مفاهیم زندگی کرده ایم، اینه که از تفاسیر سطحی اونها به دوریم.
کاش تو هم کمی از این مفاهیمی که بر مغزت بار کرده ای، استفاده میکردی و حداقل شهامت و جرأت رو در حدی پرورش میدادی که با نام «هیچکس» برای من کامنت نگذاری…
سلام استاد
استاد دینانی میگه: سر کلاس علامه طباطبایی یه طلبه مرتبا سوالای نابجا می پرسید و علامه با حوصله به همه سوالات جواب می داد. بعد کلاس به علامه گفتیم فلانی وقت کلاسو میگیره و …. علامه گفتن: اشکال اشکاله! باید پاسخ داده بشه! حالا این هیچکس به هر حال یه اشکال به کار شما داره،باید پاسخشو بدین! حتی اگه خودشم از دانش خودش استفاده نکنه، دلیلی بر این نمیشه که شما خودتونو از عمل نکردن به دانشتون نبرئه کنین!
ضمنا از اینکه برای این سایت زحمت می کشین و وقت می ذارین ممنون و سپاسگزارم.
جک خندهداریه: فرهنگ اصیل ایرانی…
واقعا موافقم…ادم ها این روزها زیادی خودخواه شدن…
با اجازتون من این متن رو کپی کردم و برای کلیه همکاران شرکت خودم ایمیل زدم. واقعا شرح حال همه ماست .
ای کاش اینطور بود -من موافقم اما از طرفی هم اگر قرار بود همه مسئولیت پذیر باشند جامعه دیگر نه راهنما می خواست نه مدیر و زندگی یکنواخت بود
سلام من با نظر شما مخالفم آقای نیما، اینکه اگه همه مسئولیت پذیر باشن دیگه نیازی به مدیر و راهنما نیست و زندگی یکنواخت می شه.
از نظر من مسئولیت پذیر بودن و اجرای آن توسط هر شخص باعث میشه که دیدگاه ها و کارهای جدیدی بوجود بیاد و برای اونها احتیاج به مدیران و راهنما های بهتر باشه و با ادامه این روند ،پیشرفت و شادکامی و کامیابی می شود و دیگه یکنواختی وجود ندارد. چیزهای جدید به میان می آید و زندگی با هیجان وامید بیشتری پیش می رود.
جعبه ی دستمال کاغذی آخه؟ :۰
دیگه بدترین چیزی که دیده بودم پوست شکلات بود
دقت کردین همیشه یه سفرنامه ی ناب از کرج دارین؟
نمیدونم با این سرعت کجا داریم میریم!!!
سلام، این صرفا یه نوشته دوستانه است
میدونم سرتون حسابی شلوغه و کلی کار دارید با اینکه خودم درگیر نیستم اما میتونم این شلوغی وقت و درک کنم ولی قبول کنید این روزها خیلی کم میایدT کمتر نظری ازتون تو کامنتا میخونیم مهمونی هم که تعطیل شد حس میکنم فاصله انداخت بین شما و مخاطباتون
مثل همیشه منتظر حضور پررنگتون هستیم
موفق تر از همیشه باشید.
چقدر تلخه!
🙁
دم از مسلمانی میزنیم اسلام را رعایت نمیکنم
دم از فرهنگ ایرانی میزنیم فرهنگ را رعایت نمیکنیم
کاش…
و این ای کاش ها همچنان باقیست…
سلام
با حرفتون موافقم ولی بخشی رو محصول شرایط هم میدونم. من وقتی از در خونه بیرون میام تبدیل به موجود دیگه ای میشم که برام تعریف شده. از نوع رفتارم، پوششم و حتی مناسبات اجتماعیم. حتی هیچ برنامه جمعی وجود نداره که خودم بنا به سلیقه خودم ترتیب بدم و یا برنامه ای که برام میذارن چندان شبیه اونچه که من دوست دارم نیست (مثلاً جشنها رو تصور کنید که مردم فقط نشستن و برنامه ها شامل خواننده و مسابقه و خوردن و… هست). یا مثلاً ماه رمضون و حتی محرم رو در نظر بگیرین که برای همونها هم که مردم قبلاً به شکل سنتی اونارو برگزار میکردن دارن شکلی رو تعریف میکنن. خب مطمینا افراد حسشون رو به محیط اطراف از دست میدن و سعی میکنن بیشتر و بیشتر فضای خصوصی برای خودشون بوجود بیارن و احساس مسوولیتی هم نسبت به فضای بیرونی که دوست ندارن نداشته باشن. حتی همین اصرار برای بیرون اوردن ماشین شخصی رو در نظر بگیرید. بنظرم برای خیلیها فقط وسیله رفت و آمد نیست بلکه فضای خصوصی هست که میتونن بیشتر خودشون باشن حتی اگه فقط گوش دادن به یه موزیک با صدای بلنده یا حرف زدن و خندیدن از ته دل
یک کامنت بی ربط:
ما صلاح شما رو میخوایم استاد که داریم میگیم برین دکترا بخونین!
اگه الان دکترا میخوندین،میتونستیم روز دانشجو رو بهتون تبریک بگیم!!
خاک وطنی را که همیشه دم از عشقش میزنیم
وبه هر حرف نازکی که در باره اش میشنویم گردن کلفت میکنیم، همواره با افشاندن زباله هایمان برسر و رویش نشان میدهیم که علی الاصول کوچکترین حرمتی برایش قائل نیستیم. ,و تازه کافیست نادانی به خلیج همیشه فارسمان بگوید خلیج عربی، آنوقت واویلا!
دانشجوی شما خانم ناهید کاظمی این سایت را به من معرفی کرد که پیشنهاد خوبی بود!
مطلب جالب و مناسبی است باید بگویم این قلمرو شخصی ریشه تاریخی دارد و ضرب االمثل چاردیواری اختیاری هم تایید همین مدعاست متاسفانه ما ایرانی ها فقط قلمرو ملکی خودمان را قلمرو می دانیم و نسبت به ان متعهدیم برای همینه که سالها شهرداری ها شعار شهر ما خانه ما را مطرح کردند تا بفهمانند که صرفا شهر هم مثل خانه مان است
البته مسئولیت واژه ای است با معنای مشخص، این عزیز دل احتمالا منظورش از “مسئولیت من فلان کار است” این است که “دلم می خواهد فلان کار را بکنم”
اگر فرض این عزیز مسئولیت پذیر را بپذیریم:
افسر راهنمایی رانندگی مسئول است ایشان را برای زباله ریختن در راه جریمه کند و ایشان هم باید مسئولیت خودش را انجام دهد. (یعنی همان فرار یا التماس)
افسر گشت ارشاد مسئول است به ایشان/همسرشان تذکر دهد و ایشان البته باید مسئولیت خودش را انجام دهد. (یعنی زدوخورد با افسر محترم یا التماس)
اگر احتمالا بابت قتلی به ایشان مشکوک شدند، بازجوی محترم باید مسئولیت خود را انجام دهد و این عزیز هم به مسئولیت خود عمل کند (یعنی التماس یا تحمل کتک)
و …
جانا سخن از زبان ما می گویی چقدر تمسخر شدم برای تذکر ولی کوتاه نیامدم استدلالم این که اشغال رو هر کی تو خیابان ببینید و حتی ذره ای مشمئز شود مسئول این حالت او من هستم پیغمبر ما که در اوج جهالت زندگی می کرد حتی یک مرتبه هم اب دهان به زمین نیانداخت نمی دانم ما پیرو کدام مسلک هستیم شبیه هیچ فرهنگی نیستیم از التقاطی که دچارش هستیم بیزارم خدایا روزی را برسان که منفعت اجتماعی رو بر منفعت شخصی ترجیح دهیم و الا اگر حسابی باشد و کتابی……..
سلام، واقعا امروز در چرخه ای قرار گرفتیم که چه مقصر باشیم و چه نباشیم در این مسیر زیان میبینیم، ملتی که به گذشتش و فرهنگ غنیش افتخار میکنه چطور این بی فرهنگی و میپذیره، اصلا ریشه این بی فرهنگی از کجا در بین مردم ما رسوخ کرده که هر چی میگذره قوی تر میشه؟
همه خودشون و کوچیک میبینن و میگن حالا من یه نفر کارم چه تاثیری داره ؟خیلیها حواسشون نیست یه تبر گنده گرفتن دستشون و دارن با دستای خودشون اول گذشته و بعد هم آیندشون و خراب میکنن.
خاك وطني را كه هميشه دم از عشقش ميزنيم
وبه هر حرف نازكي كه در باره اش ميشنويم گردن كلفت ميكنيم، همواره با افشاندن زباله هايمان برسر و رويش نشان ميدهيم كه علي الاصول كوچكترين حرمتي برايش قائل نيستيم.كافيست ناداني به خليج هميشه فارسمان بگويد خليج عربي، آنوقت واويلا!
کافیه از خیابونی رد شین که چند دقیقه قبلش شربت نذری داده باشن.حتما دیدن خیابونو که با لیوان یکبار مصرف فرش شده.
همسایه ای داشتین حتما که به خودش زحمت رفتن تا سطل ذباله سر کوچه رو نمیده و کیسه ذبالشو میذاره جلوی در پارکینگ.
مغازه داری رو دیدن حتما که جلوی مغازه رو جارو میزنه و هرچی اشغال و … رو میریزه توی جوب. درست جلوی مغازه خودش.
شاهد سرنشین ماشین جلویی بودین که مشت پر از پوست اجیلشو بیرون پنجره کناریش بازمیکنه.
همسایه طبقه بالایی داشتین که فک میکنه پاسیوی آپارتمان یک زیر سیگاری با ظرفیت نامحدوده!
اینها واقعیت جامعه ماست. اینها همون ادمای دورو بر ماهستن.از کره دیگه ای نیومدن. همکار ما ، رییس ما، همسایه ما، فامیل ما هستن.
از خودمان شروع کنیم …
را هنمایی و دبیرستان که بودم هنگامی که زنگ مدرسه می خورد و دوستان با خوشحالی می دویدند بیرون خیلی اوقات در کلاس می ماندم و برق ها را خاموش می کردم .
توجه کرده بودم اگه خاموش نمی کردم کسی خاموش نمی کرد تا مستخدم مدرسه کی وقت کنه و بیاد خامو ش کنه.
تکرار و باز دیدنی هایی که ما هر لحظه میبینیم اما نمیبینیم.از کنارش میگذریم و حداکثر کاری که میکنیم شونه بالا میندازیم. میگن پیامبران الهی هم نیومدن که چیز جدیدی بگن اومدن که دوباره یادآوری کنند اومدن که تذکر بدند.انگار همیشه من ِ بشر درگیر نسیان و فراموشی هستیم که باید دم به دم به یاد بیاوریم..آموزگار خوب کسی نیست که پاسخ همهءپرسش ها را میداند بلکه آموزگاری ست که بیشترین پرسش ها را در ذهن افراد ایجاد میکند و به همین دلیل است که مسئولیتی بالاست که بتوانی افراد را به نقد واداری …
میگن یه داستانی هست که یکی از شاهان صفوی قرار بود سفر کند و اعلام کردند که به حکم حکومتی هر کس باید مشک آبی بیاورد و جلوی شاه را آب و جارو کنند.یکی ازین افراد با خود گفت : این همه ادم و این همه مشک آب .سخته که به این سنگینی پر از آب کنم پس بادش میکنم کسی هم نمیفهمد .وقتی شاه رسید تمام مشک ها:فیس…….پر از هوا بود و همه همان فکر را کرده بودند….
سلام محمد رضا جان خوبي
“گلوله آتشين انتقاد”
هر روز و هر لحظه در جمعهاي خانوادگي، دوستانه ، كاري و و و دست به دست ميشه
امروز همكار روانشناس و مشاور مدرسه مون يه مسئله ايي رو در جهت پيشرفت تحصيلي دانش آموزان به عنوان پيشنهاد(انتقاد به جا و منطقي بود) براي معلما مطرح كرد باور كنيد استاد همكارا به جاي يك لحظه فكر كردن به اون پيشنهاد و احيانأ قبول اون فقط توجيه مي آوردند و انكار ميكردند من هم اتفاقا امروز به اين مسئله فكر ميكردم انتقاد مثل يك داروي شفابخش و در عين حال تلخ ميمونه كه خيليها چون تحمل تلخيشو ندارن از اثر مفيدش هم غافل ميمونن
يه خواهش داشتم اگه امكانش هست در مورد نحوه برخورد با انتقاد چگونگي پذيرش اون و همچنين بالا بردن آستانه تحمل
آدمها راهكارهايي رو برامون بنويسيد
با تشكر
سلام استاد،یاد این داستان افتادم
موشی در خانه ی صاحب مزرعه تله موش دید،به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد همه گفتند: تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد،ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید،از مرغ برایش سوپ درست کردند،گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند،گاو را برای مراسم ترحیم کشتند و در این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه میکرد و به مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر میکرد.
شاید واقعت نداشته باشه ولی میتویه مصداق داشته باشه
يادت هست از”«حريم» “و”حرمت “وحجاب “پرسيدم؟!
پاسخت را به ياد بياور….
واين اتفاق !!!
يك تعبيرشخصي ؛براي «من »و«تو»
تعريف ميشود«براي همه»
هر اتفاق شخصي اي نهايتش به جامعه برميگردد!!!!
ميبيني چقدر زود «حريم»براي عام تعريف شد؟!!!!
:دي
متأسفانه این فکر غالب در کشور ماست….
شاید این جا جزو معدود مکانهایی هست که به این جمله اعتقاد پیدا میکنم: ((ببین با کیا شدیم هفتاد و چند ملیون …))
به هر حال ما نمی تونیم این آدم ها رو درست کنیم بهتر هست که از خودمون شروع کنیم و تمومش نکنیم….
ايران امروز!!!
يه عزيزي هميشه ميگه كه: “سعي كنيد هيچ وقت و هيچ وقت يك ايراني نباشيد، اين تنها راه مؤفقيت شماست!”
وقتي كه اين مطلبو از يكي از دوستام شنيدم خيلي بهم برخورد، اول به خاطر اينكه بعضي افراد مؤفق از ايراني بودن خود فرار ميكنند و دوم به اين خاطر كه ديگر افراد رو هم مجاب ميكنند كه از ايران و ايراني بگريزند.
اما وقتي بيشتر و بيشتر فكر كردم متوجه منظور اون شخصيت شدم.
واقعا از ايراني بودن بايد گريخت، از ايران امروز بايد گريخت…
بايد…
كاش روزي برسه كه چنين افرادي با افتخار ايراني بودن خود را با صداي بلند اعلام كنند.
كاش فرهنگ هاي غلط ايران امروز روزي تمام شود.
كاش…
…
امثال این کاش ها خیلی زیاده! ووووووواااااااااااااااای بر ما !
kamelan movafegham ostad
akhe ta key mardom mikham be in karashun edame bedan
ta key mikham ehsase masooliyat va vazife konan
chera baese azar digaran mishan
chera haghe kheyliharo bekhatere manafeeshun zire pa leh mikonan va……………………..
سلام
فقر بی پولی نیست،فقرنداشتن ماشین نیست،نداشتن خانه نیست،فقر بی فرهنگی است(با کمی تصرف)
ای کاش…
دست رو دلم گذاشتي محمدرضا
واقعا متاسفانه (البته براي يك لحظه اش) اين فرهنگ “بزن_در_رو” نابود كرده كشور و جامعه ما را
… و نوعا او نمی تواند فرا تر از فعل و انفعالات جهاز هاضمه مذاکره کرده و پاسخگو باشد!!
پاسخی بس نغض و شیرین بود آقای ارش
جناب مهندس!
متأسفانه شما شاهد نتایج مذاکرات او با جهاز هاضمه اش بودید!!
جاي تأسف اينجاست كه فكر مي كنند چقدر زرنگ تر و بهتر از بقيه هستند غافل از اينكه در تاريكي جهالت وتعصب خنجري را بدست گرفته و عزيزترين كسانشان را نابود ميكنند.
عيد سال گذشته در جاده انديمشك به ذزفول پشت سر خودرو پژو در حركت بودم كه ناگهان پسر كوچكش يك قوطي نوشابه را به خيابان انداخت و به من نگه كرد كه من سرم را به حالت تأسف تكان دادم و پس از عبور از آن ديدم كه راننده پژو دوبار چراغ زد و از آيينه ديدم قوطي نوشابه خودش را نيز از سمت ديگر به بيرون پرتاب كرد….
و دردناک تر اینه که ما اینو در میان آدمهایی دار یم،از آدمایی که داعیه ی فرهنگ و ادب و هنر دارن صبح تا شب می کشیم توی اداره توی بعضی جمع های دوستانه و خیلی جاها که اصلا انتظارشو نداریم …
و باز بحث فرهنگ شد و این سوال تو ذهن من چرخید که اگر فرهنگ رودخانه ایست به قدمت تاریخ ما که داشتیم و داریمش پس چی شد این رودخوونه منتهی شد به یک باتلاق؟؟؟؟؟
کاش
از دیدگاه من
امام حسین علیه السلام قیام کرد که به همگان بفهماند
هر کس فقط مسئول قلمرو خویش نیست!
انشاءالله
الان میتونم دوباره کلی اخساس تاسف کنم و کلی غرغر که اگه اینجوری نبودیم چجوری میشد و …
ولی نه تو حوصله ی این حرفارو داری ، نه بقیه !!
آقا یه کلام :
” من از خودم رشد رو شروع میکنم! ”
.