این روزها به بهانهی سالروز درگذشت بزرگمرد تاریخ ایران، هر کس در روزنامه ها و مجلات و وب سایتها از دکتر مصدق چیزی مینویسد. به سنت همیشگی جامعه مان، یا او را تقبیح میکنیم و تا سطح یک وطن فروش که دست فلان کس را هم بوسیده است پایین می آوریم، یا چنان بالا می بریم که جملاتی را که تا دو سه روز پیش به ضرب و زور در دهان کوروش کبیر فرو میکردیم، به وی منسوب میکنیم.
این همان سنت قضاوت سیاه و سفید است. سنتی که تا زمانی که درگیرش باشیم، جامعه ما طعم نیکبختی را نخواهد چشید.
گاهی وقتها در بعضی رفتارها به بعضی فرهنگها حسرت میخورم. در آمریکا، نیکسون با آن فضاحت ماجرای واترگیت را ایجاد کرد، در موردش صدها کتاب و مقاله نوشته شد، اما هنوز بعضی از جملاتش که ارزش آموزشی دارند در کتابهای درسی نقل قول میشوند.
به نظر میرسد که ما این فرصت را نخواهیم داشت تا در مورد دکتر مصدق به شکل درست و علمی قضاوت کنیم. در مورد مردان سیاست باید سه نسل حکومتی بگذرد تا واقعیت های تاریخی شفاف گردد. اولین نسل که نسل حاکم در زمان ایشان است که قدرت و رسانه در دست دارد و حرفهایش سندیت ندارد. دومین نسل در مخالفت نسل قبل برخاسته و تاریخ را واژگونه مینویسد تا با معیارهای خویش راست آید! و نسل سوم، عموماً در مخالفت نسل دوم و در حسرت نسل اول است. چنین میشود که تنها چهار نسل بعد، این ماجراها، «بار احساسی» خود را از دست میدهند و میشوند صرفاً «داستانی» برای مطالعه در شبهای طولانی زمستان و برای گپ زدن در روزهای طولانی تابستان.
من به جد معتقدم حتی در معروفترین نبرد حق و باطل در تاریخ اسلام – که همان نبرد خونین عاشورا باشد – تحت فشارهای خبری و رسانه ای آن زمان، تشخیص حق و باطل چندان ساده نبوده – و با تمام وجود اعتقاد دارم بسیاری از کسانی که امروز در زیر پرچم امام حسین سینه میزنند، اگر در عاشورا بودند، زیر پرچم یزید، سینه میدریدند. امروز که غبار تاریخ فرونشسته مظلومیت امام حسین و ظلم ظالمان هویدا گشته است.
خلاصه کلام اینکه، فکر میکنم غبار ملی کردن صنعت نفت هنوز فرو ننشسته است و پنجاه سال دیگر زمان لازم است تا قضاوتی در خور، حاصل آید. تا آن زمان، ای کاش شخصیتهای بزرگ تاریخ خویش را با تقسیم سیاه و سفید، دو دسته نکنیم و بکوشیم تا لااقل از گفته های مثبت هر یک از آنان، درس گیریم. سخت است بگوییم یک فرد سیاسی در ایران چندین دهه در مسند تصمیم گیری بوده و حتی یک جمله الهام بخش نگفته است…
نوجوان تر که بودیم واژه «زباله دان تاریخ» رواج داشت. میگفتند: «فلانی به زباله دان تاریخ رفته است». امروز که تاریخ میخوانم، میفهمم که تاریخ زباله دان ندارد. تک تک انسانهای بزرگ تاریخ، خوب یا بد، زشت یا زیبا، درسهای بزرگی برای ما دارند که اگر آنها را از زباله دان بیرون نیاوریم و به سخنانشان گوش نسپاریم، به زندگی در میان آلودگی و زباله محکوم خواهیم شد.
————–
پی نوشت نامربوط: اگر بخواهم بر خلاف توصیهی بالا، مطلبی در مورد دکتر مصدق این بزرگمرد تاریخمان بنویسم، چیزی که همیشه مرا آزار میدهد این است که وی «انقلابی، حقوقدان، سخنور، ملیگرا و از خود گذشته» بود اما «مذاکره کننده» نبود. در مذاکره بر خلاف علم حقوق میآموزیم که «اگر بخواهی تمام حقات را زود و سریع و یکجا بگیری، آن را به سرعت از تو پس خواهند گرفت… ضمن اینکه در مذاکره ما واژهی ذیحق نداریم ذینفع داریم. و اگر ذینفعان را نبینیم باید هزینههای سنگینی بپردازیم. تحلیل مسیر تاریخ ساده نیست اما شاید شاید شاید اگر دکتر مصدق کمی آرامتر حرکتکرده بودند، امروز ما در شرایط متفاوتی بودیم…». چنانکه اصلاحطلبان ما نیز همان تند رفتن ها را در سالهای ۷۶ تا ۸۴ آزمودند و نتیجهاش سالهای ۸۴ تا ۹۲ شد. مذاکره کننده، برای نابودی باطل تلاش نمیکند (که این خطر نابود شدن حق را دو چندان میکند) بلکه برای گرفتن تدریجی حق، با باطل مذاکره میکند… با این روش دیر یا زود، حق خواهد آمد و باطل نابود خواهد شد…
من متوجه نشدم !یعنی مذاکرات بین المللی صبورانه عمل نکرد یادداشتی؟
استاد شعبانعلی اوقات فراغتمو پر بار و دلچسب کردیداز شما صمیمانه سپاسگذارم .
به خاطر میارم در برنامه کوله پشتی گفتید که اگر به گذشته برگردید همون کارهایی رو انجام میدید که در در گذشته انجام دادید. چون اطلاعات شما که منجر به تصمیم گیری های شما شده را نمیشه با اطلاعات زمان حال مورد قضاوت قرار داد. در مقدمه کتاب تاریخ ایران مدرن هم نوشته که the past is a foreign country. they do things differently there
من با محتوای مطلب شما موافقم اما فکر می کنم ما نمیتونیم از منظر حال گذشتگان رو به این شکل نقد کنیم. من توی صفحه ام مطلب کوچیکی دراین باره نوشتم.
chenaraneh.persianblog.ir
دوست داشتم که ننویسمش. چون نوشتن دراین باره خیلی سخته و من هم اطلاعاتم کمه … اما از اون موقعی که مطلب شما رو خوندم بیشتر ننوشتن درباره این موضوع سخت تر شد:)
از مطالب خوبی که به اشتراک میذارید ممنونم. پاینده باشید.
سلام استاد
از نوشته خوبتون مخصوصا پی نوشت نامربوط! حسابی استفاده کردم…متشکرم
استاد؛ اگر مثل همین پی نوشت تو نوشته های بعدیتون که قابلیت این کارو داره، بیشتر راجع به مسائل مذاکره و جزییاتش برامون صحبت کنید خیلی ممنونتون میشم
مشکل ما اینه فقط به گذشتمون مینازیم! به امیر کبیر هامون! به فکر امیر کبیر های امروزی نیستیم
همیشه عادت داریم تو زبان بگیم ۲۵۰۰سال تمدن! اما در عمل طوری رفتار میکنیم که…
محمد رضا من فکر میکردم اگه تو هر نسل ما یه امیر کبیر داشتیم همه مشکلات حل میشد .
ولی الان به این فکر میکنم که مشکل از ماست که امیر کبیر هارو وقتی ۱۰۰ سال از مرگشون گذشت میشناسیم وبهشون میگیم با با تو دیگه کی بودی !
و این چرخه همچنان ادامه دارد …….
محمد رضا جان در صورت امکان از تفاوت های بسیار ظریف مذاکره با حقوق بیشتر برایمان بنویس که بسیار بسیار راهگشا است.سپاس
سلام
من مدتهاست نوشته های شما رو میخونم وازتون یاد میگیرم.از تلاش خستگی ناپذیرتون بی نهایت ممنونم.این نوشته محشر بود به خصوص “پی نوشت نامربوطش”.به بقیه مطلب قبلا فکر کرده بودم ولی این چند خط یک دنیا بود.
بسیار سپاس
این حرفم بی ربطه به این موضوع ولی ، استاد شعبانعلی میخواستم یه اعترافی بکنم !
درود بر شما
«زباله دان تاریخ»
“هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
ایوان مدائن را آیینهٔ عبرت دان…
از دير باز تا كنون روش ما توصيه كردن هست و نه عمل كردن. شايد نداشتن تفكر سيستمي و جزيره اي عمل كردن باعث چندبار گزيده شدن هاي ما از يك سوراخ باشد.
به نظر نمي ايد تغيير و اصلاح در ساخت و بافت جوامع به دست نخبگان از بالا انجام شود يا بر اثر تحول در زمينه و بستر اجتماعي و از پايين . فراموش نكنيم مصدق بزرگ گرچه در وجدان تاريخي موفق بود و نامش لااقل براي قشر با سواد نه مدرك خواه به نيكي ياد شده است اما او قرباني بستر نا مساعد اجتماعي شد .
به قول رضا علي قلي در كتاب استعداد نخبه كشي:
ساختارهاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي اين كشور تاب تحمل اين بزرگان را ندارند و قطعا اگر ۱۰۰۰ بار هم با استبداد بجنگيم و ان را تحويل ديگري بدهيم تا ساختار هاي استبداد پرور است همچنان به توليد محصول خود خواهند پرداخت
“مذاکره کننده، برای نابودی باطل تلاش نمیکند (که این خطر نابود شدن حق را دو چندان میکند) بلکه برای گرفتن تدریجی حق، با باطل مذاکره میکند… با این روش دیر یا زود، حق خواهد آمد و باطل نابود خواهد شد…”
من همیشه با تعمیم و کلی کردن نتایج مشکل دارم. به قول خودتون مذاکره عرصه امتیاز دهی و امتیاز گیریه. در مذاکره باید به یکسری اصول و قوانین دو طرف پایبند باشند بر اساس اون برن جلو. اما حق و باطل که مقابل و ضد هم هستن، در مذاکره یعنی از محدوده سیاه و سفید دور بشن تا در محدوده خاکستریه هم برسن.
مریم جان. یک مسئله مشخص وجود داره. اساساً محدودهی سیاه و سفید در دنیا وجود نداره. ما فقط محدودهی خاکستری داریم.
ضمن بنابراین همه همرنگ هستیم. مذاکره قراره چیدمان بهتری از ارتباط کاری، عاطفی، عملیاتی و اقتصادی برای افراد و کشورها و گروههای درگیر درست کنه. اینجا چیزی به نام رنگ (سیاه و سفید و …) وجود نداره.
مذاکره علم نیست که درست و غلط توی اون وجود داشته باشه.
مذهب هم نیست که توی اون، خوب و بد وجود داشته باشه.
یک سبک رفتاری است. همین.
این همان سنت قضاوت سیاه و سفید است. سنتی که تا زمانی که درگیرش باشیم، جامعه ما طعم نیکبختی را نخواهد چشید.
عالی بود متاسفانه دیدگاه ما این شده یا خوب یا بد!
سلام
من ميتونم بعضي از فايل هاي مذاكره و يا بعضي از جملاتي كه توش بيان مي كنيد رو بذارم تو وبلاگم؟
آدرس وبلاگم اينه: http://www.hamehichkas.blogfa.com تازه به دنيا اومده و اميدوارم بتونم توش چيزهاي خوبي بذارم.
من تا حالا خيلي از اين فايل ها رو گوش دادم و خيلي هم استفاده كردم و به بقيه دادم و خيلي ازتون ممنونم و ممنون ميشم اگر اجازه اين كار رو بديد.
از این مطلب و کامنتهای شما و بچه ها کلی یاد گرفتم و یاد گرفتم و یادگرفتم
ممنون
بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد بود
رنج گل بلبل کشید و برگ گل را باد برد
چیزی که درد آوره اینه که بیایم حاصل اینهمه خون دل خوردنها و زحمات را انتساب بدیم به کس دیگه!؟
تو یه کتاب داشتم جریان دستگیری،دادگاهی،زندانی شدن و اعتصاب غذای دکتر مصدق رو میخوندم،به یه جمله ی جالب از دکتر برخوردم که در پاسخ سوال خانمی که با کنایه بهش بر میگرده میگه:چیه دکتر چرا میلرزی؟مرگ که ترس نداره!جواب میده:منارجنبان اصفهان سالهاست که به خود میلرزد اما همچنان پا برجاست.
سلام استاد محمدرضا ی عزیز و همیشه پر فکر و نو فکر!
بی ربط به موضوع هست اما یه خواسته (شاید و محتمل) کوچیک:
یه مدتی هست مستقیم به سایتت سر نمیزنم، اما مطالبت رو از طریق RSS همیشه پیگیری میکنم و ازین بابت خوشحالم و مسئله ای که ناراحتم میکنه اینه که نمیتونم از این طریق پاسخ ها و کامنت هات به بقیه رو ببینم. با وجود اینکه بعضی کامنت هات رو در لابلای کامنتای بقیه بازدیدکنندگاه پیدا میکنم و میخونم اما خیلیاشون رو هم (متاسفانه) نمیخونم.
از اونجایی که اکثر کامنتهات مثه سالاد! (از واژه های خودت تو طرح متممه) میمونه و واقعا برای من بسسیار الهام بخش و موهبتی عظیم بوده،یه باره دیگه میخام ازت تقاضا کنم اگر میشه «آخرین دیدگاه های استاد (محمدرضا شعبانعلی)» هم جدا از «آخرین دیدگاه ها» در سایت تعبیه بشه تا کامنتهات در دسترس باشه.
.
جواب بدی دوست دارم جواب ندی بیشتر تر دوست دارم.
جواب میدم که دوستم داشته باشی (نه بیشتر!!) 😉
باشه یک مکانیزمی پیدا میکنیم که این اتفاق بیفته. چشم. حتماً. طوری که بشه کامنتهای ادمین رو جدا دید.
علی رغم توانایی هات باید بگم دوست داشتنت دست خودت نیست، و نیز قابل مذاکره هم نیست!! ;D و نیز باید بگم بعد از خودم و خدا و پدر و مادر بدون اغراق و تعارف عاااشقتم.
.
وقتی شما میگید “باشه” مطمئنم که میشه(ایشالا)؛ و ممنون خیلی زیاد.
وقتایی که میام این جا امکان نداره دیدم عمیق تر نکنید به فکر کردن درباره موضاعت ..باعث میشید ساعت ها ذهنم درگیر جمله ها حرف ها باشه. اینو از ما نگیر هیچ وقت
استقلال طلبی ، آزادی خواهی ، عرق ملی و عدم دشمن تراشی از خصوصیات اخلاقی دکتر مصدق بوده است و راهبرد دکتر مصدق مبتنی بر بسیج حداکثری مردم ، شعار محدود و مقاومت نامحدود بوده است.
استاد ، پس چرا امروز که از بعضی وقایع ، قرن ها گذشته ، هنوز هم شکل درستی از قضاوت دیده نمیشه ؟
(خیلی از وقایع رو میشه مثال زد )
استاد سلام. یه سوال داشتم چطوری می تونم خوب گوش دادن رو تمرین کنم؟ ممنون میشم اگه جوابم رو بدید. خیلی لازمش دارم.
سلام.راستش من خیلی از مصدق خوشم میاد به اندازه شریعتی خیلی بیشتر از روحانی!
در مذاکره بر خلاف علم حقوق میآموزیم که «اگر بخواهی تمام حقات را زود و سریع و یکجا بگیری، آن را به سرعت از تو پس خواهند گرفت… ضمن اینکه در مذاکره ما واژهی ذیحق نداریم ذینفع داریم. و اگر ذینفعان را نبینیم باید هزینههای سنگینی بپردازیم. تحلیل مسیر تاریخ ساده نیست اما شاید شاید شاید اگر دکتر مصدق کمی آرامتر حرکتکرده بودند، امروز ما در شرایط متفاوتی بودیم…»
پس مذاكره كننده محترم(و از جمله خودم) : اندازه نگه دار كه اندازه نكوست
و بدانيم كه :رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود/ رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود
و استاد عزيزم چقدر از اين جمله تون لذت بردم كه:
اصلاحطلبان ما نیز همان تند رفتن ها را در سالهای ۷۶ تا ۸۴ آزمودند و نتیجهاش سالهای ۸۴ تا ۹۲ شد. مذاکره کننده، برای نابودی باطل تلاش نمیکند (که این خطر نابود شدن حق را دو چندان میکند)
و از ماست كه برماست!
سلام آقای شعبانعلی .ممنون.نوشته تون خیلی برام مفید بود.
نوشته ی شما قابل تامل است…
اصولا ما ملتی هستیم که هیچ گاه نتوانسته ایم میانه رو باشیم…
همواره از یک سوی بام افتاده ایم!
سلام استاد عزیز
من جواب سوالمو با جستجو کردن ،پیدا کردم.شما لطف کنید پاسخ منو ندید.چون می دونم خیلی سرتون شلوغه. ممنون پایدار وبرقرار باشید.
استاد عزیز سلام
من تازه به جمعتون اومدم.به خاطر اینکه با نظراتتون آشنا بشم ،دارم نوشته های قبلی تونو می خونم.چند روز پیش صفحه ایی
که باز می کردم، شماره ۱۱۰رو نشون می داد.(یعنی می تونستم ۱۱۰ صفحه رو بخونم ).ا ما حالا با تغییرات جدید شماره ۵۰ رو نشون می ده!!
یعنی تا این صفحه، توی آرشیوتون هست؟
میشه منو راهنمایی کنید.
پایدار وبرقرار باشید.
http://fararu.com/fa/news/159760/نقطه-تاریک-کودتای-۲۸-مرداد-نقش-ایرانیان-در-کودتا-است
سلام
میشه لطفا منابعی رو معرفی کنید تا بتونم اطلاعات تاریخیمو در مورد موضوعاتی که ذکر شد بالا ببرم؟
مجله نسیم بیداری به نظرم وقایع تاریخی رو به خوبی از زبان آدم های مختلف با جناح های مختلف نقل کرده
تو اسلام اگه ندونسته یه گناهی انجام بشه ایراد نداره حتی اگه یه فرضیه یا عقیده باشه حداقل به ما اینجوری میگفتن که به نظرم منطقیه .یک ساعت فکر کردن طبق گفته پیامبر از هفتاد سال عبادت بدون تفکر برتر است خواستم بگم در مورد تاریخ همیشه باید به شواهد نگاه کرد یه لحظه درنگ و تامل بهتر از اینه که چشممونو رو همه چی ببندیم و صبر کنیم تا زمان که در واقع تو این مورد خاص همون امیال حکومت ها و مورخانشه همه چیو روشن کنه
در ضمن حکومت فعلی چون بیش از حد و به صورت افراطی پهلویو در مقابل عموم مردم تقبیح کرده هرکی جای اینا بیاد بازم افراطی از پهلوی تعریف و تمجید میکنه که طبیعیه این پیامد رفتار افراطی الانه و ابنطوری تا عادی شدن اوضاع برای قضاوت تازه اگه تغییر حکومت در کار باشه بیش از ۵۰ سال طول میکشه
به نظرتون زیادی دیر نمیشه ؟
در تمام طول عمرم از تاریخ متنفر بودم از بس حفظیه!سر امتحان تاریخا عزا میگرفتم و سر کلاسای تاریخ اصلا گوشم به معلم نبود با بچه ها خودمون کلاس را میگذراندیم متنفربودم از این درس مخصوصا قسمت تاریخ معاصر.گفتم خداراشکر از این کتاب راحت شدیم گفتن دانشگاه هم ازاینا دارید.مامان رمان تاریخی میخونه و میگه اینا حداقل واقعین من معتقدم اینا بیشتر تخیلی اند!ودروغ!توی مراسم روضه و دعا که میریم جایی که مداح جوگیر میشه میگه اقاکاش ما کربلابودیم تا ازتون دفاع کنیم همش زیرلب میگم خداراشکرکه اون موقع نبودم چون مطمئن نیسم این طرف اقا ام یا…؟وامروز…وقت ظهور!
سلام، از نوشته شما و نظر دوستان استفاده کردم عالی بود، برامون تو تاریخ یا از شخصیت ها بت ساختند یا به شدت سرکوبشون کردند انگاری شخصیت های معروف تاریخ حد وسطی ندارن یا خوب خوبن یا بد بد. قضاوت سخته
راستی محمدرضا
تو بنر دوره ی سفر از جهنم ، “بقا در جهنم” به زبان انگلیسی نوشته شده و سفر از جهنم به فارسی .
مفهوم خاصی مدنظر شما بوده یا این که اتفاقی، بالا تو گوشه ی سمت چپ بقاء در جهنم به زبان انگلیسی نوشته شده ؟
می تونه مفهومش این باشه که سفر از جهنم برا فارسی زبونا راحتتره و…. ؟ البته خیلی بعیده …
ُدر زبان انگلیسی Survive هم معنی بقا داره هم معنی “کسی که از یک دشواری و سختی زنده بیرون اومده” (مثلاً Surviving Difficulties) در معنی دوم چیزی از «ماندن» نیست، بیشتر معنی «عبور از دشواری» می ده.
چون تو فارسی ما برای دومین معنا لغت نداریم (و «بازمانده» هم که گاهی به عنوان ترجمه استفاده میشه اون بار معنایی رو نداره) تصمیم گرفته شد که در فارسی از عبارت «سفر از جهنم» استفاده کنیم.
گویا ترین مفهوم survival،رهایی از شرایط سخته
به نظر من گذر زمان از وقایع تاریخی یک مسیله ست و مطالعه عقاید مختلف یک مسیله دبگه و در نهایت تحلیلی که هر شخص میتونه داشته باشه و درکی که از یک واقعه براش ایجاد میشه که این آخری مهمترین بخشه یادگیری از تاریخ است…برای من که خوندن شرح یک واقعه از دیدگاههای مختلف پر بوده از تناقضاتی که در اکثر مواقع تحلیل درستی بهم نداده ….دیدن حق و باطل هم به صورت سفید و سیاه نیاز به درک عمیق از تاریخ داره…که برای من در همون تناژ خاکستری مونده…خوبه که شما در این مورد به دیدگاه ثابتی رسیدید
من هنوز منتظرم ۵۰ سال بگذره، بشینم تاریخ بخونم ببینم زمان مصدق چه خبر بوده پگاه جان. 😉
سلام استاد،خسته نباشید
من شیفته شخصیت شما شدم از زمانی که شما را در برنامه ماه عسل شناختم.دانشجوی مهندسی فناوری اطلاعات هستم و به مباحث شما علاقمند شدم.امیدوارم بتوانم از وجود شما برای زندگیم بهره ببرم.با تشکر از شما.کیفیت فایل های صوتی عالی هستند.ممنون
با سلام و احترام.
چرا برای ثبت نام و گزینش افراد برای دوره سفر از جهنم پرسشهایی مثل متن ادبی یا فیلم مورد علاقه یا موسیقی مورد علاقه را مطرح کردید؟
به نظر شما وجود یه حس مشترک یعنی یه درد یا یه حس منفی یا… برای حضور در این دوره ها کافی نیست؟
این دوره طراحی ما نیست و ما داریم از مجموعه Landmark کپی میکنیم. به همین دلیل انتخاب سوالها و … دست ما نیست.
نکته دوم اینکه، نگاه ما در این دوره اینه که مشکل مهم نیست چی باشه، مشکلات در ذات یکسانند در فرم متفاوتند.
بنابراین همین که مشکل داشته باشند از نظر ما مثل هم هستند!
این پست برام جدید بود ولی حاضرم قسم بخورم این فائزه منم و حاضرم محکم تر قسم بخورم که مرداد ۹۱ به این سایت برنخورده بودم!!!!!!!!!! این منم به راستی؟؟؟!!! گرچه چیزی یادم نمیاد شاید سرچ اینترنتی بود ولی چه خوب شد همسفرتون نشدم، وگرنه بین راه پرتم میکردین بیرون. خدا رحم کرد! حداقل یه ذره آبرو داریم الان! 😉 : )))
هنوز تو شوکم! هاج و واج…
با تمام وجود اعتقاد دارم بسیاری از کسانی که امروز در زیر پرچم امام حسین سینه میزنند، اگر در عاشورا بودند، زیر پرچم یزید، سینه میدریدند .فکرنمی کنید خیلی راحت راجع به دیگران نظر میدید. نگاهی به خودتون هم بکنید لطفا
نمی دانم چقدر در تاریخ اسلام غور نموده اید، اما کسانی که امام حسین را کشتند، نماز میخواندند. روزه میگرفتند و از دیدگاه خود به کسی حمله میکردند که بر علیه حاکم اسلامی دوران خروج کرده بود. نبرد عاشورا از لحاظ پیچیدگی با نبرد نهروان امام علی (ع) قابل مقایسه است. این دو جزو نبردهایی بودند که انسان عادی «با اطلاعات آن روز و فضای خبری و سیاسی حاکم بر آن دوران» به سادگی نمیتوانست در مورد آن قضاوت کند. به همین دلیل است که در زمان افشاگری های حضرت زینب (س) بسیاری از ایشان میپرسند که: مگر حسین نیز نماز میخوانده است؟
شاید شما ندانید، اما اگر میگوییم امام حسین مظلوم بود، دلیلش این نبود که تشنه شهید شدند یا اینکه سرشان را بریدند یا اینکه پیکرشان در زیر پای اسبها ماند، امام حسین مظلوم بود چون با وجود پشتوانه های محکم نبوی (الحسن و الحسن سیدی شباب اهل الجنه) چنان مورد هجوم تبلیغی قرار گرفت که مردم فراموش کردند روبروی نوه رسول الله صف آرایی کرده اند. به تعبیر امروز مظلومیت ایشان مظلومیت خبری و رسانه ای بود نه مظلومیت فیزیولوژیک.
قسمت قابل توجهی از مردم امروز هم فاصله شان از دین، چنان زیاد است که در زمان ظهور -چنانکه قبلاً نیز نوشته ام- قضاوتشان در مقابل حضرت قائم – یأتی بدین جدید – است. ضمناً من به عنوان کسی که حوزه ارتباطات و رسانه را میشناسم و درس مدیریت و اقتصاد خوانده ام، قضاوتهای امروز مردم را در قبال رویدادهای سیاسی زمان می بینم و حداقل برای من با سطح سواد و فهم و درک خودم – که ادعایی بر برتری آن ندارم- بر این باورم که این مردم، بیشتر یزیدی هستند تا حسینی. مردمی که ساده ترین وقایع تاریخی دین خود را نمی شناسند و تحلیلی از آنها ندارند، چگونه می خواهند حق و باطل را تشخیص دهند؟ شیعیانی که درصد زیادی از آنها زیر واژه ای نظیر «سقیفه بنی ساعده» نمیتوانند حتی ۱۰ سطر مطلب بنویسند…
بیایید واقع بین باشیم. آنچه مسلم است کمی پیشتر ، همین آدمهایی که نمیدانند در سالهای دور طرف حق را می گرفتند یا باطل و فریاد مظلومیت حسین را سر می دهند با اندک نوازشی از یاران حسین !!!! چشمها را بر ظلم ظالم بستند و فریاد فرزندانشان را در پیش چشمان خود نشنیدند و پای بر خونشان نهادند . محمد رضا اکنون دنیا فریاد مظلومیت ملتی را سر می دهد که خود پشت جوانانش را خالی کرد ….
تو زندگی حقایقی هست که میشه فهمید اما نمیشه فهموند!!!!
بله يكي از مسائل ديني ما اينه كه هر سال در آخرين صفحه كتاب ديني به آموزش داده ميشد كه مطالب ديني را نبايد از كسي تقليد كنيم و بايد روش فكر كنيم ولي هيچ معلمي اينو به ما درس نداد، در مقابل توي دانشگاه وقتي از معملم انديشه اسلام سئوالات مذهبي پرسيدم بعد از آخرين سئوال گفت تو مسلمون نيستي برو حذف كن
و در مقابل بسيارند تحصيل كرده هايي كه وقتي ازشون مي خوام در مورد مسائل ديني بحث كنن فكر مي كنن با يه كافر روبرو شدن
خوب تو اين شرايط نميشه خيلي با دوستاني كه هر چه شنيدن رو حفظ كردن خيلي مقابله كرد
احسنت به دیدگاه شما استاد شعبان علی
۱۰ روزیه که از اول آرشیو وبلاگ شروع کرده م به خوندن، تا رسیدم به اینجا، دارم نکته برداری می کنم. واقعاً استفاده می کنم.
به قول دانشجوها، خسته نباشید استاد!!!! (حالا به چه معنی؟ بماند)
دلم میخاد زنده باشم و آنچه که پوشانده شده را حقیقتش ببینم.اما هرجقدر هم زمان بگذرد تا نفس ها را حاکمیتی خفه کند اکثریت در هوای ابریند.
شعر اخوان درباره پیر محمد احمد آباد بسیار زیبا وصف شده…
خوب مینویسید!
و هم چنین خوب حرف میزنید.
به درد میخوره!
ممنون!
اما نمی دانم که نسل چهارمی ها قرار است این بار داستانی و نه بار احساسی را از کجا بیاورند ؟
از اموزه های نسل اول یا دوم یا سوم ؟
یا این که خودشان سفری روحانی به اعماق تاریخ و ده های قبل دارند!!!!
تاریخ الان هم حرفهایش را زده. احساس چشمان ما را کور و گوشهای ما را کر کرده
اگه منظورتون این باشه که تاریخ تکرار میشه و این حرفاو کارا و وقایعی که در تاریخ الان هم رخ می دهد همان هایی است که در دوره های قبل بوده به این نتیجه می رسیم که دیگر نیازی به تاریخ نیست چرا که تاریخ الان هم همان حرف ها را دارد .
که در این صورت زباله دان تاریخ بار دیگر رخ می نماید .
اما اگر همچنان قائل به درس گیری از تاریخ با ان ظرافت باشید با مشکل دسترسی که توضیح داده شد مواجه می شوییم .
یعنی اگر کسی بخواهد مثلا تاریخ عاشورا را بالواقع و همانی که رخ داده درک کند به قول شما از نسل اول و دوم و سوم که نمی تواند درک کند و باید ان را از نسل چهارم بگیرد .
خب ، این نسل چهارم ان را از کجا می اورند ؟ با پرواز روحانی به سمت ماجراهای واقع شده ؟؟؟
من معتقد به تغییر Objective نیستم، تغییر Subjective را مد نظر دارم.
مجموعه نوشته ها و رویدادها و نقل قولها و تفسیرها و … در مورد ملی ساختن صنعت نفت، هم اکنون نیز موجود است و هیچکس خاطره ی جدیدی بر مجموعه خاطرات موجود – جز به دروغ و توهم – نخواهد افزود.
اما انسانی که امروز حاصل آن تصمیم ها را دیده است، دغدغه احساسی کمتری دارد – چه آنکه احساس در گذر زمان رنگ می بازد – می تواند بهتر تفسیر کند.
شریعتی در قبل از انقلاب از سوی دانشجویانش پرستش میشد و از سوی قاطبه علما تکفیر.
پس از انقلاب در سالهای اخیر، قاطبه دانشجویان به تمسخرش نشستند و علما دستاویزی قرارش دادند؛ که هر چه بود، باز صحبتش رنگ مذهب داشت و برای چنگ زدن در این اوضاع نابه سامان مطلوب بود.
میدانم که چند دهه بعد، حب و بغض ها فرو می نشیند، شریعتی حرف جدیدی نخواهد زد، اما شریعتی میشود شخصیتی دوردست مانند ابوسعید ابی الخیر. امروز راحت تر از صدها سال پیش میتوان در موردش به قضاوت نشست. چرا که دغدغه ها تفاوت کرده و غبار احساسها فرو نشسته.
چنین بحثی ورود به هرمنوتیک را میطلبد که به نظرم فراتر از تحمل این مختصر فضای بحث مجازی است.
بسیار عالی استاد
فوق العاده زیبا فرمودید استاد …
ببين دکتر شريعتی رو دستمايه طنز ميکنند.تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
دیگه کم کم انگیزه ای ندارم به ایرانی بودنم افتخار کنم
راستش من حسم اونقدر بد نیست. یه جورایی تلویحی پذیرفته شده که شریعتی استاد سخن فارسیه و اگر جمله عمیقی باشه حتماً مال اونه.
البته نمیگم کار درستیه
از رنجی که می بریم :
“در زندان بودم که ترانه “ایران ای سرای امید” پخش شد.
تا شنیدم زدم زیر گریه.
همبندم پرسید چرا گریه میکنی؟؟
گفتم شاعر این ترانه منم.”
هوشنگ ابتهاج.