هری ترومن، کسی که نامش برای ما ناتو و بمب اتم را تداعی میکند، خاطرات خود را در دو جلد نوشته و منتشر کرده است. یک جلد آن با عنوان سال تصمیم (Year of Decision) به سال ۱۹۴۵ پرداخته و هفت سال دیگر در جلد دوم (Years of Trial and Hope) گنجانده شده است.
او در سال تصمیم چنین مینویسد: «در همان چند ماه اول فهمیدم که رئیسجمهور بودن، شبیه بَبرسواری است؛ یا باید به سواری ادامه دهی و یا بلعیده خواهی شد. نه ماه متراکم سال ۱۹۴۵ به من آموخت که رئیسجمهور، یا دائماً سوار بر رویدادهای اطراف خویش میماند؛ و یا در نخستین کندی و تردید، رویدادها [برای همیشه] از او سواری خواهند گرفت.»
البته این استعارهی ببرسواری، به قرن سوم و چهارم میلادی در چین (دوران هوان وِن و تائو خان) بازمیگردد (+).
زمانی که شورشی بر ضد امپراطور وقت درگرفت و عدهای از حاکمان وفادار به او، تصمیم گرفتند با شورشیان بجنگند. وقتی تائو خان (یکی از همین حاکمانِ وفادار) در میانهی راه از این اقدام حمایتی پشیمان شد، متحدانش به او یادآور شدند که ما اکنون سوار یک ببر هستیم؛ اگر پیاده شوی خورده خواهی شد (کنایه از اینکه با جدا شدن تو، ائتلاف ما شکست میخورد و شورشیان پیروز میشوند و باید سر بریدهی خود را بر سر در شهر ببینی).
تاریخ از این نمونهها کم ندیده و شاید بتوان این استعاره را از سیاست به قدرت نیز تعمیم داد و گفت: قدرت و سیاست، ببرهایی هستند که سوار شدن بر آنها ساده و به ارادهی انسان است (در حد پریدن از روی درخت بر روی شانهی ببر)؛ اما پیادهشدن، دیگر به انتخاب انسان نیست.
استعارهی ببر برای قدرت و سیاست، کمک میکند که تصمیمها و انتخابهای اهل سیاست را بهتر بفهمیم و درک کنیم که چرا در میانهی کار – بر خلاف انتظار آنها که صحنه را از دور میبینند – بازی قدرت را ترک نمیکنند و تا مرحلهی بلعیده شدن پیش میروند.
آخرین دیدگاه