این گزارش طولانی و کاملاً شخصی است. شاید برای خیلی از مراجعان این سایت، جذابیت نداشته باشد. اما از طرفی دوستان زیادی را در اینجا دارم که ساکنان همیشگی این خانه هستند و به عنوان یکی از «همخانهها»، دوست دارم و حتی احساس وظیفه میکنم که گاهی برای این دوستانم، از زندگی شخصیام تعریف کنم.
حدود ده سال است که به صورت حرفهای معلمی میکنم. میگویم حرفهای. چون قبل از آن هم، از چهارم دبستان، وقتی معلمهای پنجم نمیآمدند، من سر کلاس بچهها میرفتم و برای آنها، حرف میزدم و معمولاً هم معماهای ریاضی حل میکردم.
این روزها، شکل سنتی معلمی خستهام میکند. یک حرف ثابت را باید بارها و بارها بگویی و تعریف کنی. دانشجویانی که میآیند و میروند و تو همچنان در همانجا میمانی تا حرفهایی را که برای گروه قبلی گفتی، برای دیگران هم تعریف کنی. نمیگویم کار بدی است. بسیاری از کارها، تکرار یک روند ثابت هستند و اگر بخواهیم این را ایراد کار فرض کنیم، باید همه در خانه بمانند و سر کار نروند.
اما شاید برای من، که سالهاست، همزمان درگیر خواندن و کار کردن هستم. روزانه بیش از هشت ساعت با سازمانها و شرکتها درگیرم و بعدش هم حدود همین زمان را برای مطالعه و یادگیری خودم میگذارم، اینکه حرفهایی را بزنم که قبلاً هم گفتهام، حس بدی برایم ایجاد کرده.
اضافه کنید به این دغدغه، فضای تنگ و تلخ آموزشی کشور را. همیشه گفتهام و هنوز هم تاکید دارم که آموزش، باید با پول رابطه دوستانهای داشته باشد. مدرسها باید پول بگیرند. دانشجوها باید پول بدهند و همیشه هم باورم بر این بوده که کسی میتواند «یاد بگیرد و متحول شود» که برای خریدن یک کتاب، فشار مالی تحمل کرده باشد. «شام نخورده باشد و پول ذخیره کرده باشد. یا به جای تاکسی و اتوبوس، پیاده رفته باشد». از طرف دیگر، کسی میتواند خوب آموزش دهد که برای آموزش پول بگیرد. وقتی پول نمیگیری، کیفیت پایین میآید و مردم را بدهکار خود میدانی. اما وقتی پول میگیری، تو بدهکار مردمی و مجبوری کیفیت را ارتقا دهی. اما…
احساس میکنم – به عنوان یک نظر شخصی – در بخش عمدهای از فضای آموزشی کشور، «پول و درآمد نه به عنوان ابزار تضمین کننده کیفیت آموزش» بلکه «آموزش بی کیفیت به عنوان ابزار تضمینکننده کیفیت پول و درآمد» در نظر گرفته میشود. هنوز سهم زیادی از پولی که مخاطب در کشور برای آموزش میدهد، عملاً برای «تبلیغات موسسات آموزشی» صرف میشود و نه «محتوای آموزشی».
البته دلیل این امر را، «خودخواهی» یا «کم تعهدی» مراکز آموزشی نمیدانم. بیشتر احساس میکنم دلیلش، ضعف علمی در حوزه استراتژی است. در مورد بسیاری از موسسات آموزشی، اگر هزینهای که برای بیلبورد و آگهی و تبلیغات صرف میشود، به صورت محتوای مکتوب یا دیجیتال یا امکانات کمکآموزشی، هزینه میشد، احتمالاً امروز مجبور نبودند هنوز بخش قابل توجهی از درآمد خود را به سازمانهای «زیباسازی» و «روزنامهها» و «صدا و سیما» و سایر فضاهای تبلیغاتی بدهند و تبلیغات دهان به دهان برای آنها کافی بود.
در کل، با همه این اوضاع، مدتی است که تصمیم گرفتهام حضور خودم را در دورههای آموزشی بلندمدت کمتر کنم. به دانشگاه خودم – شریف – برگشتهام و برای اینکه از فضای دانشگاهی دور نمانم، گاهی مذاکره درس میدهم. البته در سمینارهای آموزشی کوتاه مدت شرکت میکنم و دلیلش بیشتر برای خودم، تجربه کردن فضای آموزشی کاربردی فراتر از چارچوب آموزشهای رسمی دانشگاهی است و دیدن دوستانی که اگر بهانه سمینارها نباشد، فرصت دیدارشان دست نمیدهد.
من به فضای آموزشی آزاد، بی علاقه نیستم. اما احساس میکنم اکثر فضاهایی که امروز «استراتژی اقیانوس آبی» درس میدهند، به دلیل درک ضعیف از استراتژی کسب و کار، گرفتار «تنفس در استخر خون» شدهاند. یک بار حساب کردم که کسی که ۱۰۰ ریال برای شرکت در دوره آموزشی میدهد، چند ریال آن را به صاحب ملک یا سالن یا کلاس، چند ریال آن را به مدرس، چند ریال آن را به تیم ستاذی، چند ریال آن را به سازمان زیباسازی یا سازمان آگهیهای همشهری و …، چند ریال آن را به امکانات کمک آموزشی و چند ریال آن را به «محتوا» میدهد. نتایجش را نمیتوانم اینجا منتشر کنم اما محاسبهاش برای شما سخت نیست.
بنابراین، در حال مطالعه گسترده مفهوم محتوا و تولید محتوا در کشور هستم و با همکاری دوستان عزیزم در سازمانهای مختلف، تلاش میکنم به اندازهی توانم – به عنوان یک دانشجوی مدیریت – به تدوین و اجرای استراتژیهای کلان تولید محتوا در ایران کمک کنم. امیدوارم نتیجه کاری که آغاز کردهام، طی ده سال آینده، اگر عمری بود و مرگ مجالی داد، تغییرات مثبتی را در حوزه آموزش دانش و مهارت و توسعه نگرش، ایجاد کند. زیرساختهای امروز مورد نیاز برای توسعه در ایران، از جنس سختافزار نیستند. بلکه به شدت از جنس فکرافزار هستند. این واقعیت، هم امیدبخش است – چرا که تحت تاثیر محدودیتها و سختیها نیست – و هم نگران کننده. چون چیزی که به صورت فیزیکی «دیده نمیشود»، زیاد احتمال دارد در تصمیمها و برنامهریزیهای ما هم «دیده» نشود.
برای من که فضای آموزش عمومی را تا حد زیادی ترک گفتهام و تنها جایی که هنوز دانستههای خودم و دوستانم را در اختیار میگذاریم، متمم است، سمینار آموزشی مذاکره امسال، با عنوان «پیامها در مذاکره» معنای دیگری دارد. دیدن دوستان مجازیم و تمام کسانی که مدتهاست جز با «پیام حروف و کلمات»، با آنها رابطهای نداشتهام.
برای اینکه به دیگران ثابت کنم که میتوان با استراتژیهای دیگر هم کار کرد، سبک اطلاع رسانی سمینار را تغییر دادهام که احتمالاً در «پست معرفی سمینار پیامها در مذاکره» آن را دیدهاید. دلم میخواهد بتوانم روزی این نظریه چند سال اخیرم را که به شکلهای مختلف اجرا کردهام، بیشتر از قبل اثبات کنم که «بودجه تبلیغات در آموزش» نباید به «رسانههای متعارف تبلیغاتی» اختصاص داده شود. بلکه باید به مخاطب آموزش اختصاص داده شود. آن هم نه برای اینکه بلافاصله بیایند و به تو پول بدهند. برای اینکه آموزش، سهمی از ذهن آنها را به خود اختصاص دهد. در بلند مدت – در حد چند سال – مخاطب هم سهمی از جیب خود را به صنعت آموزش اختصاص خواهد داد.
پی نوشت: اینجا حرفهای دلم را نوشتم. شما را به خدا بحثهای فلسفی این زیر ننویسید و بحث نکنید. اگر نقدی دارید، بروید عمل کنید، چند سال دیگر بیایید گزارش دهید. همان کاری که من سالهاست دارم انجام میدهم. حرف زدن خیلی راحت است و کامنت تایپ کردن مالیات ندارد. این است که بعضیها که حوصله هزینه کردن میلیونی برای ارزیابی ایدههایشان را ندارند، به نظریه پردازان «کامنتی» تبدیل شدهاند! اگر هم حرفی مینویسید، ای کاش از جنس گپ زدن باشد. از «گروه نظارت بر کامنتها» هم خواهش میکنم، قانونهای سایت را کمی جدی «نگیرند» و در این زیر بیشتر گپ بزنیم. نه راجع به این نوشته. نه راجع به آموزش. نه راجع به سمینار. حرفهای روزمره. از خودمان. از زندگی. از همه سوالهای شخصی و دغدغههای شخصی دیگری که بهانهای برای نوشتنش نداریم. شما با هم در زیر کامنتها زیاد حرف میزنید اما من کمتر این فرصت را دارم. شاید این پست، فرصت گپ زدن غیر رسمی من با شما باشد. فرصتی که به میزبان این خانه مجازی هدیه میدهید…
پی نوشت دوم: عکس نامربوط که به صورت غیرمنتظره بچهها از من گرفتهاند!
چند مطلب پیشنهادی:
با متمم:
فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی
منم معلمم. باید بگم جانا سخن از زبان ما می گویی……….
گوش بدید این آهنگ رو. جالبه برای دنیای امروز
http://dl.naslemusic.com/music/1393/08/Karmandan-Man-O-Donya-128.mp3
عرض ادب خدمت کادر پشت صحنه.یه پیشنهاد قبلا دادم دوباره تکرارش میکنم که اگه بشه،بشه!
اینکه : بتونیم کامنت صوتی بدیم.
اول کلام رو به رسم عادت با “سلام” شروع میکنم
مدت های زیادیه که که یکی از دوستان و شاگردان مجازی آقای شعبانعلی(یا به رسم رفاقت محمد رضا) هستم
اولین کامنتیه که دارم مینویسم.نمیدونم چرا؟ شاید بخاطر اینه که مدتها قبل یک ایمیل براتون فرستادم و توی زمینه خاصی راهنمایی میخواستم.اما یه ایمیل خالی هم در جوابم نیومد!!!!!!!!!!
الان که توی این پست گفتید از خودتون و روزمره و زندگی حرف بزنید دوباره یاد اون قضیه افتادم و ….
فکر میکردم شاید اینجا جایی باشه که بتونم از سردرگمی دربیام اما توقع زیادی بود
سلام
من راهنمایی می خوام:
من فیزیک درس میدم و به نظرم تدریس هم می تونه به نوعی مذاکره و آموختنی باشه.
من چطور می تونم متفاوت و موثرتر و البته جذاب تر کارم رو انجام بدم؟ تا هم برای شاگردم مفید تر باشم و هم خودم به سود مالی بیشتری برسم. ؟
و همینطور می خوام کتاب کمک درسی بنویسم ولی هنوز شیوه ای متفاوت پیدا نکرده ام…
با احترام و تشکر پیشاپیش
🙁
یِکی از مشکلات بزرگ سَبک زندگی ما اینه که بی اهمیت ترین کالا در سبد مورد نیازمون آموزشو کتابه!
کتاب هایی هم که تهیه میکنیم همه درسی اند! و شاید اگر مجبور نبودیم آن هارا هم نمیخواندیم!
چرا ما باید فقط برای آموزش کنکور، مدرسه و ….. خرج کنیم؟
آیا اموختن سَبک زندگی و غیره لازم نیست؟!
سلام
خوشحالم شما هم دغدغه نوع آموزش رو دارید آخه من وقتی لیسانس مدیریت بودم سال چهارم کلی دپرس شدم کاملا حس می کردم که دستم خالی هست و فقط یک چیزایی به صورت تئوریک یاد گرفتم که مطمئن بودم موقع اجرا همه شون یادم خواهد رفت واسه همین دوست داشتم بدونم بقیه دانشگاه ها به ویژه اونایی که تو دنیا مطرح هستند چطوری آموزش میدن به دانشجوهاشون. این باعث شد همیشه دنبال کسایی باشم که تو دانشگاه های خارجی درس خوندن ولی اونا هم وقتی به عنوان استاد میان سر کلاس مثل این که سبک این جا رو بلدند و عملا تفاوتی با ماها ندارن. حالا کا تقریبا میشه گفت دارم دانشجو دکتری میشم و میخوام تدریس کنم خیلی دلم می خواد نظر شما و همچنین تمام کسایی رو که این نظر رو می خونند بشنوم خیلی دوست دارم جور دیگه ای تدریس کنم تا هم خودم خیلی عالی یاد بگیرم و هم دانشجوهام علاقه زیادی به یادگیری پیدا کنند
امیدوارم این تحقق پیدا کنه
محمدرضاي عزيز ، سلام و عرض ادب
به بهانه اين پست كه ميشه گپ دوستانه زد ميخواستم يه تبريك به خودت بگم كه دوستان و همكاران درجه ۱ مثل خانمها سميه تاجديني و شادي قلي پور و … داري و به اين دوستان پرتلاش تبريك بگم كه افتخار همكاري با صاحبخونه رو از نزديك دارن . خوش به حالشون …و اميدوارم يكبار ديگه شهريور ماه امسال همه شما رو ببينم .
سلام دوستای عزیزم
امروز حاضریم رو در سمینار ۶ شهریور زدم . بی صبرانه منتظر دیدار همۀ شما و محمدرضای عزیزمون هستم .
به امید دیدار و مخلص همۀ هم خونه ای ها – هومن کلبادی