حالا که باز هم، مدتی بین نوشتن در اینجا فاصله افتاده، به نیت بهروز شدن روزنوشتهها، تصمیم گرفتم چند خطی دربارهی کتاب حالات و مقامات م. امید بنویسم.
اگر شما هم مثل من، از علاقهمندان مهدی اخوان ثالث و از ارادتمندان محمدرضا شفیعی کدکنی باشید، احتمالاً کتاب حالات و مقامات م. امید را دوست خواهید داشت.
این کتاب، مجموعهای از مقالات کدکنی است که در طی نیم قرن، به شکل پراکنده دربارهی اخوان ثالث نوشته است.
شروع کتاب، با نامهای است که کدکنی پس از درگذشت اخوان برای سایه نوشته است. ظاهراً سایه در آلمان بوده و پیام فرستاده که میخواهیم مراسمی برای اخوان برگزار کنیم و به شفیعی کدکنی بگویید مقداری اطلاعات در باب زندگی اخوان برای ما بفرستد.
این بخش بیشتر حالت بیوگرافی دارد و به روایت رویدادهای زندگی اخوان پرداخته است. از شفیعی کدکنی که طلبهی جوانی بوده و پای حرف علی شریعتی (که هفت سالی از او بزرگتر بوده) شعرهای اخوان را میشنود، تا همخانگی کدکنی و اخوان در سالهای ۱۳۴۵ و انقلاب و سالهای پس از آن.
نیمهی دوم کتاب، مقالهها و تحلیلهای کدکنی از شعر اخوان هستند که یکجا گرد آمدهاند. اخوانی که کدکنی او را از معماران بزرگ زبان فارسی در عصر ما مینامد.
یکی از ویژگیهای این مقالات، آن است که شفیعی کدکنی آنها را ویرایش نکرده و به همان سبک و سیاق روز نخست، در اینجا نقل شدهاند.
خود کدکنی در مقدمه چنین میگوید:
تاریخ مقالهها که در آغاز آنها زیر هر صفحه ثبت شده است، یادآور دورهای است که نویسنده در آن میزیسته: از جوانی، طلبه و ۲۳ ساله، در خراسانِ حدود نیمقرن پیش از این، تا معلمی با تجربه و جهاندیده در سنین بالای عمر.
اصطلاحاتی مانند «شعر سپید» در مورد شعرهای احمد شاملو که در آن سالها به کار رفته است امروز مورد قبول من نیست ولی نخواستم که آن را اصلاح کنم و تغییر دهم. طعن و طنزهای بیجایی که حدود نیمقرن پیش از این به نادر نادرپور و شعرهای او داشتهام یادگار همان جوانیها و خامیهاست. امروز او را یکی از ده شاعرِ نوپردازِ نیمهی دوم قرن بیستم میشمارم، شاعری «بسیار فصیح» اما «نهچندان بلیغ».
… لحن مخالفگونهای که نسبت به تغییر سبک شعریِ فروغ در سالهای اواخر عمرش داشتهام، آن نیز از همان لوازم جوانی و خامی بوده است، هم از آن گونه که اغراقِ بیش از حدم در باب جایگاه توللی.
زیبایی کتاب به این است که آمیخته با خاطرات است و از این جهت، خشکی یک کتاب تحلیلی را ندارد و خواندنش، برای خوانندگان عمومیتر نیز، شیرین است.
مثلاً توضیح میدهد:
گاهی ساعت یک و نیم یا دو بعد از نصفِ شب با تلفن مرا از خواب بیدار میکرد که شعری گفتهام و فلان مصراع آن را دو جور گفتهام. تو ببین کدام صورت را بیشتر میپسندی؟
… وقتی تلفن میزد، غالباً چنین میپنداشت یا عمداً فضا را چنین مینمود که شما با تمام «خواطر» و «ذهنیاتِ» آن لحظهی او، و اینکه دربارهی چه میاندیشیده، اشراف کامل دارید. مثل دو تن که ساعتها دربارهی موضوعی با هم صحبت کرده باشند.
… یک شب در همان ساعات حدود ۱ – ۲ بعد از نیمهشب تلفن زنگ زد: «همین پیرزنه رو میگم.» «کدام پیرزنه؟» «همین که [فلان نوع شعر] میگوید.»
گفتم: «خوب چی شده؟» گفت: «هیچی. او هم کمرش درد میکند! میگوید: دیسک کمر دارم.»
بخشی از کتاب، با عنوان ابری درون آینه گریان به مرور تاریخی شعر اخوان میپردازد که حال و هوای خود را دارد و در آن سرودههای اخوان با روایتهای کدکنی به خوبی آمیخته شدهاند.
مقالات دیگری هم از جمله اجمالی دربارهی اسلوب شاعری م. امید و جایگاه اخوان ثالث در ادبیات عصر ما هستند، که خواندنی و آموزندهاند.
شاید چند سطرِ ابتدای مقالهی اسلوب شاعری اخوان برای پایان این معرفی کوتاه، مناسب باشد:
در این عرصهی پهناور که از هر سوی کوششی و کششی به جانبی، دانسته یا ندانسته، هست و هر کسی با اندک آگاهی یا با هیچ آگاهی از رمزهای زبان، با افزودن حرف اضافهای بر صفتی، دعوی آوردن شیوهای خاص دارد و میگوید: «مرا شیوهی خاص و تازهست و داشت / همان شیوهی باستانْ عنصری»، در این جوّ هنری آشفته، از دعویهای کودکانه که بگذریم، پس از نیما، م. امّید را با اسلوبترین شاعر زبان فارسی خواهیم یافت؛ زیرا تنها اوست که با پذیرفتن اصولی در زمینهی موسیقی شعر و قالب آن و عناصر پیوند معنوی در شعر (که آنها که خود به وجود آورده و چه آنها که از میراث گذشتگان بوده و او دیگر بار در شعر امروز احیا کرده) اسلوبی به وجود آورده است که از همهی اسلوبهای رایج شعر امروز بهنیروتر و پرتأثیرتر است.
راز هنر جاودانه از یک سوی در همین «پذیرفتن» است و از سوی دیگر در «اسیر نشدن»
پی نوشت یک: تأکید بر جملهی آخر به سلیقهی من است و در متن اصلی نیست.
پی نوشت دو: زحمت نشر این کتاب را انتشارات سخن بر عهده داشته است (لینک فروش کتاب در آدینه بوک)
دوستان
لذت بردن از شعرهای اخوان ثالث را ،با صدای خودش، از دست ندهید.
آلبوم درخت معرفت
آلبوم قاصدک
سهشنبه ۱۳ آذر آریانا قلم رو نمایی از کتاب جدید آقای علینقیمشایخی رو داشت که من رفتم. مراسم بیشتر تجلیل از ایشون بود و تقریبا تنها کسی که به موضوع اعلام شده (رونمایی از کتاب) مقید بود خود مشایخی بود.
از ساعت ۱۶ تا ۱۸:۳۰، خودش در مورد کتاب جدیدش صحبت کرد و گفت که این کتاب (تفکر سیستمی در طول زمان) مجموعه نوشتههاش هست که تو روزنامه و مجله چاپ کرده. همونجا هم اعلام کرد دلش میخواد جلد بعدی کتاب «پویا شناسی سیستمها» رو هم منتشر کنه و داره روش کار میکنه.
بقیه مراسم به تجلیل از ایشون و خاطرهگویی دوستانش گذشت. تو بخشی از مراسم یکی از دوستانش (زاهد شیخالاسلامی) که تو آمریکا یه مدت طولانیای بود، گفت میخوام به جای حرف زدن، یه چند تا از متنهایی که از آمریکا (همکلاسیهای MIT و دوستانش) برام فرستادن رو براتون بخونم. و بعد متنهایی از پیتر سنگه، خالد سعید، دیوید اندرسون و یکی دو نفر دیگه رو در ستایش مشایخی خوند که برای همین مراسم فرستاده بودند.
متنی که آقای شیخالاسلامی به عنوان بخشهایی از نامهی پیتر سنگه برامون گفت:
«من و علی از دهه ۱۹۷۰ هنگامی که هر دوی ما در دوره دکتری در MIT مشغول تحصیل بودیم، همکار و دوست بودهایم. به نظر من او یکی از برجستهترین متخصصان سیستم دینامیک هم در تحقیق و هم در تدریس در دنیاست. برای این که وسعت دانش علی را درک کنید، به یاد میآورم که او را برای یک پروژه در زمینه سلامت که در مورد تنگی نفس بود دعوت کردم. هرچند علی هیچ سابقهای در مورد فنی مورد بحث نداشت، در مدت چند ماه توانست یک تیم از متخصصان این رشته را رهبری کند تا یک مدل سیستم دینامیک در مورد شرایط زندگی تشدید کنندهی حملات تنگی نفس را توسعه دهد. این شاهدی است بر مهارتهای علمی و تسهیلگرانهی علی که در فاصلهی کوتاهی توانست در بخش رهبری یک گروه متخصص ظاهر شود. در میان متخصصان سیستم دینامیک علی به عنوان یک رهبر جهانی شناخته میشود. من فقط میتوانم بگویم که من نیز چنین میاندیشم و به سالهای پیشرو و ادامه و استحکام دوستی و همکاری با علی چشم دوختهام»
در کل مراسم بارها آقای مشایخی احساساتی شدند. دوستان نزدیکشون هم با دیدن احساساتی شدن ایشون احساساتی میشدن و یکی دو نفر گفتند که با گریه ایشون گریه کردند در همون مراسم. یه جایی یکی از سخنرانها گفت که چه کسی اینجا میخواد مثل علی نقی مشایخی و حتی بیشتر در ایران و آدمها تاثیر بزاره؟ و همه همونجا پا شدند.
یک جایی از مراسم هم خانم ایشون جلوی مردم ایستاد و شدیدترین و طولانیترین تشویق مراسم همونجا بود.
آخر مراسم مجری با اجرای یک بازی سعی کرد نشون بده که چطور در بعضی جاها ما راحتتر تصمیم میگیریم و بعضی جاها سختتر و این ربطش به دینامیک سیستمها چه میتونه باشه و ازش دعوت کرد بیاد توضیح بده. مشایخی که بالا اومد گفت آدما خستهان و الآن از وقت مراسم هم گذشته، بعدا میگم(: و مراسم رو تموم کردD:
——
من که نمیشناسمش. ولی آخر جلسه رفتم ازش تشکر کنم و گفتم «یکی از اثرات زیادی که شما داشتین، شعبانعلی بوده. محمدرضا شعبانعلی. ممنون بابتش» سریع واکنش داد و ازت تعریف کرد و گفت سلامش رو بهت برسونم.
مرسی از این گزارشت سعید.
قشنگ تصور کردم اون حالت احساساتی شدن چطور بوده.
توی مستند «میراث آلبرتا» (فک کنم قسمت اولش) یه جایی میرن دفتر دکتر توی کیسون باهاش حرف میزنن. اونجا هم وقتی دکتر میخواد در مورد برگشتن و موندنش توی ایران حرف بزنه احساساتی میشه.
حقیقتا انسان دوستداشتنیایه.
حیف شد که نتونستم این مراسم رو بیام.
منم یه تشکر بهش بابت محمدرضا بدهکارم.
محمدرضا.
از اخوان ثالث – به نقل از محمدرضا شفیعی کدکنی عزیز – برامون حرف زدی،
پاییز هم که هست و زیباییهای رنگارنگش هم که هنوز ادامه داره.
گفتم شاید بد نباشه، زیر این پست، یادی هم بکنیم از توصیف زیبای اخوان از پاییز (در شعر پاییز) :
«پادشاهِ فصلها، پائیز»
این جملهی زیبایی هم که از این کتاب نقل کردی:
“راز هنر جاودانه از یک سوی در همین «پذیرفتن» است و از سوی دیگر در «اسیر نشدن»”
شاید این رو هم بهمون یادآوری میکنه که تک تک فصلهای گرم و سرد زندگیمون رو – مثل همین فصل برگریزان پاییز – بپذیریم، اما اسیرش نشیم؛ و وقتش که رسید، بریم به استقبال فصلهای بعدی زندگیمون.
گوش دادن به شعر “زمستان” اخوان ثالت، اون هم با صدای محمدرضا شجریان و موسیقی بسیار جور و خاص استاد علیزاده و استاد کلهر، یکی از بهترین تجربه های من از شنیدن موسیقی سنتی ایران هست.
تکرار دوباره این همه انسان بی نظیر در یک آلبوم موسیقی، اگه نگیم ناممکن، بسیار بعید هست.
ممنون بابت معرفی کتاب