پیش نوشت: تاریخ این مطلب را تغییر دادم و بالاتر از سایر مطالب قرار دادم تا در این روزها، به تدریج کامنتهای آن را پاسخ بدهم.
محصول نوروزی امسال ما، مدیریت توجه و اقتصاد توجه بود.
این روزها، هر چه بیشتر فکر میکنم، بیشتر به نتیجه میرسم که ارائهی فایل صوتی منطقیتر از اجرای سمینار است.
هر سال پنجاه تا هفتاد میلیون تومان هزینههای مستقیم و غیرمستقیم اجرای همایش به صورت فیزیکی میشد که به نظرم اثربخشی بیشتری هم (در مقایسه با تولید فایل صوتی) ایجاد نمیکرد و فقط هزینهی شرکت کنندگان را افزایش میداد.
به هر حال، این پست را گذاشتم تا وقتی فایلهای مدیریت توجه و اقتصاد توجه را گوش دادید، اگر سوالی یا بحثی بود اینجا مطرح کنید.
با وجودی که چهار ساعت و ربع دربارهی این موضوع حرف زدم، هنوز احساس میکنم میشد خیلی بیشتر حرف زد.
شاید بحث اینجا بهانهی خوبی باشد تا سوالات و دغدغهها را بفهمم و بتوانیم بیشتر در این زمینه صحبت کنیم.
چند مطلب پیشنهادی:
با متمم:
فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی
[…] یا بهتر بگم توجهام به فیلم بوده (گویا تمرینهای مدیریت توجه جواب داده J) و در ثانی در چه روزگار عجیبی هستیم که محیط […]
سلام
سوالات و نکاتی که به ذهنم رسیده رو اینجا می نویسم:
۱٫ راجع به موازی کاری.
شاید برای شما هم پیش آمده که گاهی در صحبت های عمومی با افراد، میگیم : “هر چیزی به اندازه اش خوبه”. یا “هر چیزی تا یه جایی خوبه”. سوالم اینه که موازی کاری تا کجا بده؟ همیشه که نکوهیده نیست؛ هست؟
مثلا وقتی موقع رانندگی، فایل صوتی گوش می کنیم، میتونیم بگیم استفاده بهینه از وقت، به کمی خستگی ذهنی می ارزه؟
۲٫ درباره آهنگی که در ذهن پلی میشه!
خیلی اوقات، وقتی آهنگی رو میشنوم، تا مدتی مدام اون آهنگ در ذهنم تکرار میشه: شعر، ملودی، ریتم و … . یادمه یکی از دوستان کارشناسی می گفت موقع امتحانات آهنگ گوش نمیده تا ذهنش آروم باشه. (یعنی در واقع راهکاری برای استوپ کردن نداشت. میگفت کلن نذاریم پلی بشه!) بعدا که دقت کردم، دیدم حق با دوستم هست و واقعا بخشی از پردازش ذهنی ما صرف این میشه. حالا نمی دونم نظر شما در این باره چیه؟ شما هم از این نوع مشکلات دارید؟
۳٫ درباره چالش های بیرونی مدیریت توجه
نمیدونم تا چقدر درست هست، اما من بعد از خوندن کامنت ها و به یاد آوردن تجربه های عملی خودم، به این نتیجه رسیدم که بهتره برای غلبه بر چالش های بیرونی، یک راهکار ثابت رو پیشنهاد نکنیم. مثلا سایلنت کردن موبایل برای تمرکز حین مطالعه، شاید برای فردی که زنگ خور گوشی اش بالاست کاملا کاربردی و مثبت باشه، اما برای من که روزانه چند بار گوشی ام زنگ می خوره، بیشتر استرس زاست: در اوقات عادی، شاید ۲ ساعت یکبار هم گوشی ام رو چک نکنم، ولی وقتی گوشی ام رو سایلنت می کنم، فکرم پیش موبایلم می مونه و هر نیم ساعت یکبار چکش می کنم! ضمنا وسط مطالعه (یا کار) هم همیشه فکرم مشغول هست که کسی زنگ نزنه و … . در حالی که در مواقع عادی کاملا غرق مطالعه میشم.
۴٫ درباره تمرین شمارش معکوس.
یادمه اولین بار که فایل رو گوش کردم – مثل خیلی از بچه ها – از این تمرین خیلی خوشم اومد. حس می کردم کار ساده ای هست و ظرف چند روز میتونم به ۱۰۰۰ – و متحول شدن زندگیم ! – برسم. اوایل خیلی نامنظم تمرین می کردم، ولی نتیجه نگرفتم. تا اینکه طی چند روز گذشته و با مطرح شدن دوباره این موضوع در روزنوشته ها، تصمیم گرفتم غرور بیجا (!) رو کنار بگذارم. از ۵۰ شروع کردم و آهسته آهسته پیشرفت می کنم.
نکته ای که با خوندن کامنت ها ( و دیدن اینکه بعضی از بچه ها برای سخت تر شدن این تمرین ایده داده بودند) به نظرم میرسه، اینه که این تمرین اصلا قرار نیست دائما سخت باشه. اتفاقا وقتی راحت هست آدم بیشتر حواسش پرت میشه و میره تو فکر! شبیه رانندگی در جاده خلوت میمونه، که احتمال خواب آلودگی در اون بیشتره. (اعداد میانی – مثلا ۱۶۹ تا ۱۶۰ – شبیه جاده خلوت و سر راست هستند و اعدادی که تغییر در دهگان داریم – ۱۶۰ به ۱۵۹ – شبیه پیچ های تند!)
۵٫ “یکی از علل چالش های درونی در مدیریت توجه، دغدغه افراد هست.”
فکر می کنم یکی از راه ها برای حل این مشکل، این باشد که اولا: نگذاریم هر چیز غیرضروری به دغدغه ی ما تبدیل شود و ثانیا: دغدغه های خود را از راه های مختلف (مثل اپ های مدیریت کار، شبیه any.do ) مدیریت کنیم تا در هر زمان تنها به یکی از آنها فکر کنیم. به عبارتی، اگر ذهن شبیه سی پی یو کامپیوتر باشد، نگذاریم برنامه های “زیاد” و “زیادی” در پس زمینه ذهن ما جاری باشد.
۶٫ در حال زندگی کن!
فکر می کنم بخشی از مشکل مدیریت توجه (خصوصا سمت چالش های درونی) ، با “توجه به زمان حال” ،حل شدنی باشد. وقتی که در فکر دیروزِ رفته و فردای نیامده هستیم، کمترین توجه به حال – و طبیعتا موضوعی که روی آن کار می کنیم – را خواهیم داشت.
۷٫ “توجه” به “مدیریت توجه”
به شخصه از مطرح شدن دوباره این موضوع در روزنوشته ها، بهره زیادی برای مدیریت توجه بردم.
این بود که به نظرم رسید، باید مدیریت توجه در هر لحظه مورد توجه ما باشد – یک جوری خودمون رو نسبت به اون هوشیار نگه داریم.
.
پی نوشت: تشکر ها!
از مهدی بازیار عزیز (که با تقسیم بندی چالش های مدیریت توجه به دو نوع درونی و بیرونی، موجب شد چالش ها رو بهتر درک کنیم و توجه مون رو بهتر مدیریت کنیم.) از سارا عشقی عزیز (مورد ۵، از کامنت ایشون، در پست بعدی این موضوع، هست.) و از محمدرضای عزیز برای مطرح کردن این موضوع و ایجاد فضایی برای بحث حول اون.
.
خیلی طولانی شد. ببخشید.
بی مقدمه می خوام برم سراغ چندتا از اتفاقاتی که بعد از گوش کردن به فایل های مدیریت توجه برام پیش اومد. اتفاقاتی که حاصل انجام تمرین های فایل مدیریت توجه بودو نتایجی که حاصل جستجوی افرادی که بهتر می تونند مدیریت خودشون رو مدیریت کنند.
اصلی ترین تمرینی که من برای مدیریت توجه انجام می دادم شمارش معکوس بود. واقعا اگر کس دیگری به غیر از محمدرضا به من میگفت که معکوس بشمارم ،جواب من جز یک قهقهه بلند یا یک نگاه عاقل اندر سفیه نمی تونست باشه.
خیلی وقتها ذهنم انقدر آشفته بود که حس می کردم در آن واحد در حال فکر کردن به ۴ تا ۵ موضوعه مختلفم و تنها از یکی دو تاشون به صورت آگاهانه اطلاع دارم و این باعث نوعی استرس شدید و کلافگی میشد.
روزهای اولی که تمرین شمارش معکوس رو شروع کردم واقعا می دیدم که چطور از ۲۴۰ به ۳۷۰ می پره ذهنم و اونجا ها بود که فهمیدم این تمرین واقعا اثر بخشه.این تمرین باعش شده بود که از آشفتگی ذهنم کم بشه
مثل این بود که یک صفحه کاملا سفید توی ذهن ایجاد می شد و هر فکر جدید مثل یک خط سیاه به وضوح خودش رو نشون میداد. وقتی در حال شمارش معکوس بودم به راحتی می تونستم متوجه افکار دیگه ای بشم که تلاش می کردند تا توجه من رو به خودشون جلب کنند.
بعد از خوندن این فایل ها چشمم دنبال کسایی بود که بهتر می تونستند توجه خودشون رو مدیریت کنند.
مهم ترین کسایی که این ویژگی رو به عینه در اونها دیدم ، مدیران ارشد و تصمیم گیر سازمان ها و شرکت های بزرگ بودند که شاید کل روزشون درگیر جلسات مختلف بود.
جلساتی که در یک مدت زمان کم ذهن باید اطلاعات فراوانی رو دریافت کنه و اونها رو به هم ارتباط بده و بعد از اون بتونه راهکار های مناسبی برای مشکلات و سوالات پیش اومده مطرح کنه. شاید من نوعی به عنوان کارشناس، در روز درگیر یک جلسه باشم و در اون جلسه هم کمتر از نصف زمان اون نیازمند توجه کامل من باشه، ولی مدیران این جلسات مجبورند در تک تک لحظاتی که کارشناسانی مثل من در حال مطرح کردن یک مشکل هستند توجه خودشون رو متمرکز کنند تا بتونند راهکاری ارائه بدند. جالبه که این مدیران بر حسب انچه که من دیدم در روز شاید ۴ تا ۵ جلسه یک ساعت و نیمه تا دو ساعته رو برگزار می کنند و در تمامی این جلسات هم نیازمند داشتن توجه کامل هستند.
یکی از نکاتی که در کنار همه ی نکات خوب و مفید این فایل، خیلی برام دوست داشتنی بود، راهکار “حفظ کردن متنها” بود.
با خودم فکر میکردم که ما بیشتر، حفظ کردن متنها رو موقع درس پرسیدنها و امتحانهای درسهای عمومی مدرسه و دانشگاه، تجربه کردیم با مطالبی که شاید دوستشون نداشتیم و باید به اجبار حفظ شون میکردیم و همیشه هم پشت این حفظ کردنها، یه استرسی وجود داشت.
اما وقتی قرار باشه متنهایی رو که دوستشون داریم و به نظرمون زیبا و عمیق و دوست داشتنی هستند و میدونیم که هیچ امتحانی هم در کار نیست رو نه به اجبار، بلکه با انتخاب و علاقه ی قلبی خودمون و با آرامش، حفظ کنیم، این کار هم خیلی دوست داشتنی تر میشه و هم همونطور که گفتی میتونه قدرت توجهمون رو تقویت بکنه و هم اینکه با حفظ کردن و مرور دوباره ی اون متنها توی ذهنمون، انگار با هر مرور بعدی، باز هرچه بیشتر قادر به درک زیبایی و مفهومی که توی تک تک اون کلمات و جملات و پاراگرافها وجود داره میشیم.
من خیلی این راهکار رو دوست داشتم و سعی میکنم هر وقت فرصتی داشتم ازش استفاده کنم.
ازت ممنونم بخاطر این نکته ی خوب و تمام حرفهای خوب دیگری که ما در این فایلها براحتی در عرض چندساعت ازت شنیدیم و تو برای این چند ساعت، چندین ساعت و روز و هفته و ماه، وقت و انرژی گذاشتی.
پی نوشت: برای آقای شعبانعلی
نمی دونستم این کامنت رو کجا بنویسم اما چون مربوط به فایل های صوتی بود اینجا می نویسم.
به عنوان یه کنکوری که حدودا از آبان ماه شما رو می شناسم، فکر می کنم بعد از چند ماه نظر شما رو درباره ی تحصیل میدونم. من علاقم برنامه نویسی هست و مدرک دانشگاهی هم اهمیتی برام نداره (همین الان هم موقعیت شغلی برام هست). اما تحت فشار محیط درسم رو هم دارم می خونم (قبول کنید که قانع کردن خیلیا تو این زمینه سخته) ولی شاید تو دانشگاه تصمیم بگیرم دیگه ادامه ندم. مسأله برای شخص من تقریبا حل شده هست اما به نظرم حرف هایی که درباره ی ادامه تحصیل هست به اندازه کافی شنیده نشده.
پیشنهاد:
به دلیل:
۱٫ صراحت بیشتر
۲٫ احتمالا تاثیر گذاری بهتر و امکان به اشتراک گذاری بهتر
لطفا یه فایل صوتی درباره ی دانشگاه و تحصیل بذارید. (اگه تشخیص دادید بی ربط هست لطفا حذفش کنید.)
من با اینکه آدم برون گرایی هستم خیلی کم حرف میزنم، شاید بعضی وقتا برای اینکه صدای خودم رو بشنوم چیزی رو بزبون میارم، یا اگه کسی کنارم باشه صحبت میکنم که معذب نباشه، اما خیلی زیاد و اکثر اوقات بشکل آزاردهنده ای با خودم صحبت میکنم، این کار بیشتر از تمام موردهای دیگه توجه و تمرکز من رو پایین میاره، ذهنم رو خسته میکنه، روی چهره م تاثیر میذاره حتی وقتی که ناراحت نیستم بنظر ناراحت میام! نمیدونستم چطور کنترل کنم، هیچ چیز به اندازه این موضوع تا الان به من ضربه نزده. بی ارزش ترین اتفاق ناخوشایند اثر گذاشتن روی امتحانام بود.
نمیدونم چرا تا الان نیومدم اینجا بگم که این فایل بهترین عیدی دنیا بود، عاشق اون شمردنای برعکسم، اولین باری که از شدت خوشحالی فهمیدم خوشحالیمو نمیشه به هیچکس بگم وقتی بود که شمردنم تموم شد و برای اولین بار الهام پرحرف ذهن من دیگه شلوغ نمیکرد.. بارون میومد، من تو ماشین بودم، هیچوقت نمیتونید حس خوبش رو درک کنید..
چی بدست آوردید تو این دوماه قابل مقایسه با این؟ ؛)
البته اونقدر که ته دلم میخوام راضی نیستما:)) اما اوضاع خیلی خیلی خیلی بهتره..
خوبه که هستین 🙂
وای، امان از دست این شمارش معکوس!
یوقتایی میخوام فریاد بزنم و بشمارم، فکر نمیکردم گاهی انقدر بهم فشار بیاره و مدام تو اون لحظه یاد اون تیکه از گفته های آقای شعبانعلی میفتم که میگن،”اولش که سخت هست میتونید بلند بلند بشمارید ولی هنرش این هست که در دلمون بی ریا بشماریم”(و از صداشون حس میکنم اون لحظه هم که این رو گفتن یه نیمه لبخند دارند و تو دلشون میگن، نمیدونی چقدر سخته)
ذهن من انقدر چموشه تند تند میشمره همزمان به چیزای دیگه هم فکر میکنه! برای اینکه بشینه سرجاش شکل عددا رو هم گاهی باید تصور کنم D:
همش باید بگم everybody listen and repeat
واقعا این ذهن چموشه! یه تجربه خیلی هیجان انگیز در حین شمارش معکوس داشتم که فقط یک بار اتفاق افتاد و واقعا منو به وجد آورد. اون هم وقتی بود که مشابه کاری که شما انجام دادینو انجام دادم:
دراز کشیده بودم و در حال شمارش معکوس بودم. فک کنم هفته اول بود. قبلا به خاطر اینکه بتونم توجهم رو بیشتر مدیریت کنم توی ذهنم تصور می کردم که دارم در حین شمارش این اعداد رو می نویسم. ولی یک بار یه کاره دیگه انجام دادم! تو ذهنم فرض می کردم که دارم چیزهایی که دوس دارمو میشمرم.مثلا داری از ۳۰۰ معکوس میشمری! ۳۰۰ تا موز داری ( موز زیاد دوس دارم ) !!!!
دونه دونه میشمردم میذاشتم کنار ! هر ۱۰ تا یا ۲۰ تا یه چیزه دیگه که دوس داشتمو جایگزینش می کردم! گفتن این اصطلاح اینجا درست نیست ولی داشتم خرکیف میشدم ! حس می کردم همه ی اونا ماله منه! همه چی دسته من بود و هر چیزیو میتونستم بشمرم! یه بار تو یه باغ گل بودم و کفشدوزک های گل هارو میشمردم و یه بار دیگه توی آکواریوم در حال شمارش ماهیا! یه بار ماشین های بی ام و رو میشمردم یه بار موتورهای هوندا cg125! واقعا حس عجیب و غریبی بود! انگار احساسم را داشتم به شدت کنترل می کردم و برای هر لحظش یه چیز خوب و فان داشتم. همیشه احساسم منو با خودش میبرد ولی این بار من بهش می گفتم که کجا بریم.
البته فقط یک بار در این حد هیجان زده شدم و دفعه های بدی نمی دونم چرا ولی عادی شد و هیجانی نداشت
واقعا ذهن رو مثل یک Dragon میدونم و همیشه دنبال جواب این سوالم: How To Train Your Dragon
ایمان دارم اگه بتونم تا حدی ذهنم رو تربیت کنم و برای اون عادت های خوب ایجاد کنم زندگی خودم که هیچ، به نسبت تواناییم در این کار می تونم دنیا رو هم تغییر بدم
شاید یکم غلو کرده باشم ولی واقعا به این گفتم ایمان دارم
آقای شعباتعلی عزیز و دوست داشتنی من واقعا متمم رو همراه همیشگی خودم میدونم و خیلی خیلی زیاد خوشحالم که نزدیک به دو ساله خیلی چیزا یاد گرفتم و جدیدا هم بیشتر و به طور روزمره پیگیر مطالب هستم، این مقدمه کوتاه رو گفتم که تاکید داشته باشم به ارزشمند بودن متمم و شخص شما
فایل مدیریت توجه رو هم همون ابتدا خریدم و گوش دادم اما مسئله ای که گاها من رو کمی آزار میده و اینجا فرصتی پیش اومد که مطرح کنم اغراق های شما در مورد برخی مسائله،
به عنوان نمونه عرض کنم در اواخر فایل سوم: در مورد موبایل به دست گرفتن «همه» در موقع رانندگی و در زمانی که کمی ترافیک سنگین میشه و «وحشتی» که تمام وجود ما رو میگیره که نیمی از حواس رانندگان به موبایلشونه.
البته من واقعا میفهمم که مقداری مبالغه چیزی رو تغییر نمیده و اصل مطلب مهمه، اما گاهی اوقات حداقل برای من مثالی ملموس و قابل لمس نباشه، برای قبول نتیجه گیری بواسطه اون مثال هم کمی مقاومت میکنم
من واقعا از مطالب و درس های متمم و حتی روز نوشته های شما به شدت استفاده میکنم و ازتون هم ممنونم،
رضا جان.
احتمالاً تا حالا – بر خلاف من – برات پیش نیومده که در اتوبان در حال حرکت باشی.
یه جوان سوار یک پراید مدل ۷۴ موبایل به دست از پشت با سرعت بیاد وارد ماشینت بشه (وقتی در ترافیک عادی همت ایستادی).
بعد پیاده شه ببینی کلاً ماشینش قبل از تصادف با تو، ۵ میلیون هم قیمت نداشته. الان هم هیچ. قیافهاش هم نشون میده که موبایل رو هم قسطی خریده.
بعد هم ماشینت برای تعمیر به یک چک ۲۵ میلیون تومانی نقد نیاز داشته باشه.
و بدونی با شورای حل اختلاف و کارهای مشابه هم، نمیتونی از طرف پول بگیری. چون ذاتاً نداره. وقتی نداره. یعنی نداره.
اون وقت حرفی که من زدم رو یک کوچک نمایی میبینی. نه بزرگنمایی.
نمیدونم اگر چنین شرایطی برات پیش میاومد رفتارت چی بود (تازه احتمالاً حدس میزنی که اون ماشین رو با چه کاهش قیمتی فروختم. حتی پس از تعمیر).
اما من هنوز در آینه (اسمش رو بذار PTSD ) رانندهی ماشین پشتی رو بررسی میکنم و سعی میکنم با انواع رفتارها کمک کنم که احتمال تکرار این سانحه کمتر بشه.
در کل، آموزش نیازمند اغراق هست (اگر چه در این مورد خاص، مسئله اغراق نیست).
یونانیان قدیم میگفتند: انسان حیوان ناطقه (قطعاً اغراق داره).
نیچه میگفت: انسان (و جهان) چیزی نیست جز ارادهی معطوف به قدرت (قطعاً اغراق داره).
فروید میگفت: در هر رفتاری میشه ریشههای ج.ن سی گرایی رو دید. حتی در فرزند پسری که در آغوش مادر میپره (قطعاً اغراق داره).
اینشتین میگفت: جنگ جهانی سوم رو نمیدونم. اما جنگ جهانی چهارم احتمالاً با سلاح چوب و سنگ انجام میشه. (قطعاً اغراق داره).
من میگم: من از ماشینهای دو تنی با رانندگانی که سر در موبایل دارن میترسم (یا اغراق نداره. یا خیلی کم هست).
میفهمم که در یادگیری مقاومت ایجاد میکنه برات.
اما شاید منطقی باشه به جای تغییر تمام تاریخ بشریت، خودت رو تغییر بدی. چون آموزش و تدریس و علم و فلسفه جلو میره.
تنها کسی که ممکنه در اثر این مقامت نادرست دچار انجماد یا سکون یا کند شدن یادگیری بشه خودت هستی. (این جملهی آخر من اغراق نداره. حتی یه ذره).