پیش نوشت یک: امسال قسمت پایانی سمینار رفتارشناسی در کسب و کار را به بحث توجه کردن اختصاص دادم. از بحثها و بازخوردها و گفتگوهایی که بعد از سمینار شکل گرفت، متوجه شدم که این مسئله، دغدغهی بسیاری از دوستان عزیزم هم هست. به همین خاطر، تصمیم گرفتم به تدریج در لا به لای سایر بحثهایی که اینجا مطرح میشود، این بحث را هم باز کنم و در موردش با هم حرف بزنیم.
پیش نوشت دو: مثل همهی چیزهای دیگری که در این وبلاگ مینویسم و میگویم، آنچه در مورد توجه هم مینویسم، کاملاً نظرات شخصی و آلوده به تجربیات و قضاوتهای شخصی است. اما به هر حال اگر نظر من را جویا باشید، توجه و هنر توجه کردن را کیمیای کمیابی میبینم که در دنیای امروز، میتواند فراتر از بسیاری از منابع دیگر، در موفقیت و شکست و شادی و ناشادی و رضایت و نارضایتی ما از زندگی و کیفیت زندگی ما نقش داشته باشد.
درباره لغت توجه: لغت توجه، از ریشه «وجه» است و احتمالاً سادهترین تعبیری که بتوانیم از آن داشته باشیم رو گرداندن به سمت یک شیء یا شخص و رو در روی آن قرار گرفتن است. وقتی من از تو میخواهم که به من توجه کنی، انتظار دارم که رو به سوی من داشته باشی تا بتوانم پیامی را که میخواهم، با کلمات یا علائم غیرکلامی، سادهتر و دقیقتر برای تو ارسال کنم.
طبیعتاً معنای توجه، صرفاً شکل فیزیکی چهره به سوی کسی گرداندن نیست. وقتی کتاب میخوانم، توجه یعنی روی برگرفتن از دیگرانی که در اطراف من هستند و حتی روی برگرفتن از دیگر نویسندگانی که در کتب دیگر، مشابه یا متضاد آن مطالب را گفتهاند، نوعی تسلیم حواس و خود را در اختیار چیزی یا کسی قرار دادن و غرق در مخاطب شدن.
بنابراین میتوان گفت توجه کردن، در نخستین گام روی برگرداندن از دیگران و حتی روی برگرفتن از خویشتن است و با تمام جان و روح، تسلیم یک موضوع شدن. این موضوع میتواند یک ایده یا اندیشه، یک فرد، یک شیء، یک مشکل یا هر چیز دیگری باشد.
متوجه چیزی بودن هم طبیعتاً به همین معناست. وقتی میگویم: آیا متوجه شرایط من هستی؟ منظورم این است که آیا، چهره و ذهن خود را به سمت من و شرایط من برگرداندهای و وضعیت من را نگاه میکنی و از آن مطلع هستی؟
جالب اینجاست که در زبان انگلیسی هم که Attention را به معنای توجه به کار میبرند، ریشهی کلمه به Attendere و Attend باز میگردد که معنای حضور میدهد. به عبارتی، توجه داشتن را شاید بتوان به حضور ذهنی هم تعبیر کرد.
با چنین تعریفی از توجه، آنجا که سعدی هم از حضور غایب صحبت میکند و میگوید: من در میان جمع و دلم جای دیگر است، عملاً چنین مفهومی را مطرح میکند.
شاید به این تعبیر، تنها اصطلاحی که کاربرد آن چندان مناسب نباشد، متوجه شدن به معنای فهمیدن باشد که ما گاهی اوقات آن را به کار میبریم.
به فرض اینکه این معنا از توجه را بپذیریم (که لااقل من در این نوشته و تمام نوشتههای بعدی، چنین معنایی را مد نظر دارم) میتوانم پیش فرض اصلی صحبتهایم را مطرح کنم:
پیش فرض بحث من: اگر چه توجه کردن و حضور ذهنی کامل در یک فضا، همیشه و همه جا یک دغدغه بوده است و داشتن توجه دیگری، سرمایهای انکارناپذیر محسوب میشده و میشود، اما به نظر میرسد سبک زندگی امروزی، توجه را بیش از هر زمان دیگری به یک عنصر کمیاب (یا شاید نایاب) در زندگی تبدیل کرده است.
به ندرت میتوانید کسی را بیابید که یک ساعت تمام، حرفهای شما را با دقت بشنود و به سخن گفتن و راهکار دادن و نصیحت کردن و داستان و نقل یک داستان و خاطرهی دیگر، برانگیخته نشود. کسی که پس از یک ساعت حرف زدن، هنوز هم نگاه به نگاه شما دوخته باشد و احساس کنید که اگر بخواهید، میتوانید ساعتی دیگر هم به حرفهایتان ادامه دهید (و به نظرم اگر چنین کسی یا کسانی را دارید، آنها را بر هر چیزی و هر کسی معامله کنید، در نهایت باختهاید).
به ندرت میتوانید دختر و پسری را ببینید که برای نخستین بار یکدیگر را در پارک یا کافی شاپ یا هر جای دیگری دیده باشند و برای یک یا دو ساعت، چنان غرق لذت دیدار شوند که چک کردن موبایل خود را فراموش کنند.
به ندرت میتوانید دانشجویی را بیابید که بتواند یک ساعت و نیم، موبایلش را ساکت کند و در جیب یا کیف رها کند و دل به حرفهای معلم بسپارد.
به ندرت میتوانید رانندهای را بیابید که از مبداء تا مقصد در یک سفر درونشهری، موبایل خود را چک نکند و از آن استفاده نکند.
این نمونههای تکنولوژیک را اضافه کنید به مشکلات دیگری که در گذشته هم داشتهایم و هنوز هم وجود دارد: من با تو حرف میزنم و تو در تمام مدتی که حرف من را گوش میدهی، آب گلویت را قورت میدهی و هوا را در سینه حبس میکنی تا به محض پایان کلمات من، با حداکثر سرعت، جملات و حرفهای خود را آغاز کنی. مشخص میشود که سکوتت، نه برای توجه کردن به من بلکه به عنوان نوعی رفتار دیپلماتیک و حفظ ادب بوده است. شاید هم به من پنج دقیقه حق حرف زدن داده باشی که پس از آن، وادار شوم پنج دقیقه دهانم را ببندم و به حرفهای تو گوش دهم.
پیش فرض اصلی بحث من این است که توجه کردن و جلب توجه همیشه و در گذشته هم، مانند امروز کمیاب و ارزشمند بوده است. اما شاید تشدید وخامت اوضاع بعد از توسعه تکنولوژیهای جدید، این چالش را بیش از گذشته پیش روی ما نمایان کرده است.
دنیای امروز را میتوان Age of distraction نامید. عصر راهزنان توجه. عصر رویگرداندن از هر چیز به جای روی کردن به سوی آن. عصر نوتیفیکیشنها و اخطارها و آلارمها. عصر زندگیهای موازی و انجام هزار کار همزمان. عصر افزایش کارایی و توهم اثربخشی! احساس شیرین اینکه رانندگی میکنم و حرفهایم را هم تلفنی میزنم. به مادرم پیام میدهم و تا زمانی که او جواب بدهد، حرفهای همسرم را هم میخوانم. احساس لذتبخش اینکه در کلاس هستم و حاضر هم میزنم و در خانه هم هستم و همزمان در چند گروه مجازی هم در حال بحث و گفتگو هستم. احساس خوب و شیرین اینکه هیچ زمان تلف شدهای وجود ندارد و در فاصلهی انتظار بین هر دو کار، کار دیگری برای انجام دادن هست.
نمیدانم. شاید شما احساس کنید حساسیت من روی این موضوع بیش از اهمیت واقعی آن است. اما من در شرایط امروز، یکی از راهکارهای اثربخش رشد و موفقیت را هنر مدیریت توجه میدانم. مهارتی که به نظرم چنان کمیاب است که میتواند مهمترین منشاء تمایز و برتری در رقابتهای تنگاتنگ دنیای امروز باشد.
آخرین دیدگاه