شعیب ابوالحسنی، از دوستان خوب من است. اگر به من بگویند نمونهای از یک «انسان»، از همانها که «باید با چراغ به گرد شهر همی گشت و آرزویشان کرد…» سراغ داری؟ بدون لحظهای تردید، او را به خاطر میآورم. زمانی هم، تحت عنوان «هر کس داستانی دارد…» از او نوشته بودم. دیروز دیدم در صفحهی فیس بوک مطلبی را منتشر کرده، که متن آن را همینجا میآورم…
درد و دل
واقعا دیگه نمیدونم میشه کاری کرد یا نه ؟! یکی از بزرگترین مشکلاتی که همیشه در کار باهاش درگیر هستم عدم نوشتن قرارداد رسمی است. سال گذشته یکی از دوستانم به من سفارش طراحی یک نشانه برای وبسایت http://www.5040.ir را داد من هم نشانه را طراحی کردم و تحویل سفارشدهنده اصلی شد که ظاهرا گفته بودن ما نشانه را نمیپسندیم و نمیخواهیم، داستان گذشت … تا این که من دوماه پیش نشانهای را که طراحی کرده بود دیدم که در حال بهربرداری توسط وبسایت مذکور است بعد از دوماه تماس و رفته و آمد هیچ نتیجهای نگرفتم و حال احساس میکنم عزت نفسم خراب شده و به انسانیتم توهین شده واقعا نمیدانم باید چه بکنم…
اگر چه شعیب برای من، آنقدر مهم است که حاضرم دهها و صدها مطلب در مورد او و هنرش – که مانند او در ایران انگشتشمار هستند – بنویسم، اما ترجیح میدهم این دلگیری او از فروشگاه اینترنتی ۵۰۴۰ بهانهای کنم برای بحث در مورد مشکل بزرگتری که ما این روزها عمیقاً گرفتار آن هستیم: کپی رایت و نقض مالکیت معنوی.
اصولاً جامعهی ما یک نگرش «فیزیکی» دارد. هر چه را که بیشتر و بهتر دیده شود، مهمتر میبیند.
اگر کسی یک خودرو را بدزدد، ماجرای دزدی او را مانند یک «جنایت» تعریف میکنیم.
اگر کسی پول فرد یا سازمانی را اختلاس کند، این رویداد را مانند یک «ماجرای جالب!» میگوییم و تعریف میکنیم.
و اگر کسی داراییهای معنوی دیگران را به نفع خود مصادره کرد، در بهترین حالت «سر خود را به نشانهی تاسف تکان میدهیم» و … همین!
جالب اینجاست که اساساً مفهوم «مالکیت معنوی» و «کپی رایت» برای بسیاری از ما قابل درک نیست!
من کسانی را که مالکیت معنوی را رعایت نمیکنند، دزد نمیدانم. بلکه اکثر آنها را کسانی میدانم که اساساً نگرش آنها از مالکیت، هنوز توسعه پیدا نکرده و از «مالکیت گاو و گوسفند و شتر» به مالکیت «فکر و ایده و هنر» نرسیدهاند. بارها شده که در کلاسها وقتی در مورد کتابهایم حرف میشود، میپرسند: «استاد! پی دی اف اینها را ندارید؟». توضیح میدهم که من «نویسندهی کتاب» هستم و «مالک کتاب»، ناشری است که آن را از من خریداری کرده. پس من نمیتوانم پی دی اف کتاب را مورد استفاده قرار دهم. بسیاری با تعجب نگاه میکنند و میگویند: «خوب به هر حال کتاب شماست. به ناشر چه ربطی دارد؟!»
به یکی از سایتهایی که به «سرایی برای موسیقی بی کلام» تبدیل شده سر زدم و میبینم با خشونت تمام، در بخشهای مختلف سایت نوشته شده: «کپی برداری، نقل مطالب، استفاده از نوشتهها و فایلها و … غیر قانونی است وشدیداً برخورد میشود و طبق فصل سوم قانون جرايم رایانهای…». اشتباه نکنید! مالکان سایت، در این سایت موسیقیهای تولیدی خود را به فروش نمیگذارند! بلکه موسیقیهای تولیدی توسط بزرگان موسیقی جهان را بدون پرداخت هرگونه هزینه به آنان به فروش میرسانند. در واقع ما صدها هزار ساعت اثر هنری بزرگان جهان را به همراه صد ساعت زحمت طراحی سایت میبینیم که مالکان سایت، ظاهراً اهمیت این صد ساعت را بیشتر درک میکردهاند!
من آنقدر خوش بین و سادهلوح نیستم که بگویم چرا به مالک اصلی آثار هنری، هزینه پرداخت نمیکنید، چون فضای امروز را میدانم. اما میگویم خیلی باید «پر رو» باشم که «خودرو فرد دیگری را بدزدم و با آن مسافرکشی کنم و روی داشبورد بنویسم که تمام مالکیت این خودرو متعلق به من است و هر کس کرایه نداد طبق بخش سه ماده جرائم مسافرکشی…». لااقل هیچ چیز ننویس که دیگران یادشان نیفتد که ماشین متعلق به تو نیست! اگر چه عدد کپی رایت هم در حد ۳ تا ۵ درصد از فروش در کشور مقصد است که بسیار ناچیز است و تجربهی من تا کنون نشان داده هر وقت برای ناشری نامه فرستادهام تا هزینهی کپی رایت را پرداخت کنم، توضیح داده که این پولهای شما برای ما پول کمی است و ما نمیخواهیم و همین که نوشتهاید کافی است! میخواهم بگویم ماجرا خیلی پیچیده نیست…
سخت نیست که من، کد طراحی یک سایت را ویرایش کنم و نام طراح را حذف کنم.
سخت نیست که من جملهای را روی فیس بوک یا در سایتهای دیگر، ببینم و بدون نقل گویندهی آن، همان جمله را بازنویسی کنم.
سخت نیست که من لوگوتایپ طراحی شده توسط فرد دیگری را بردارم و استفاده کنم و به او بگویم حالا برو هر کاری می خواهی بکن!
سخت نیست که من تصویر زیبایی را از یک سایت بردارم و در فتوشاپ، آدرس آن سایت را حذف کنم و باز نشر کنم.
سخت نیست که من پی دی اف یک کتاب را دانلود کنم و به زیرکی خودم و به حماقت ناشر بخندم.
سخت نیست که من به جای پرداخت چند هزار تومان هزینه یک سی دی موسیقی، دنبال محلی برای دانلود رایگان بگردم و گله کنم که هزینهی ترافیک زیاد است و هنوز آنقدر که باید نتوانستهام موسیقی را مجانی به دست بیاورم!
اینها هیچ کدام سخت نیست.
اما آن طراح سایت و آن طراح لوگو و آن نویسنده و آن موسیقی دان و آن ناشر هم، تولیدکنندهاند. آنها هم باید زندگی کنند. آنها هم حق دارند هزینههای زندگی خود را کسب کنند و حتی اگر تولید ارزشمندی داشتند و جامعه پسندید، از درآمد آن ثروتمند شوند و بهترین خانهها و ماشینها را سوار شوند. به شرطی که ما، حاضر باشیم برای «مغز»، بیرون از «بشقاب کلهپاچه» و «هنگامی که در سر یک انسان کار میکند»، پول پرداخت کنیم!
آیا تا به حال فکر کردهاید که چرا وقتی یک ماشین کلاس اس در خیابان میبینیم یا یک خودرو کلاس ۷. هرگز یک لحظه فکر نمیکنیم که مالک آن ممکن است یک هنرمند قوی یا نویسندهای قوی یا موسیقیدانی بزرگ یا … باشد؟ چرا ما «تولید فکر» و «فقر مادی» را «همسر» و «همخانه» میدانیم؟ دلیلش این است که خود خوب میدانیم که کالای صاحب فکر را زیاد دزدیدهایم اما دزدی کالای صاحب کارخانه ساده نیست. پس در جامعهی ما، بعید است صاحب فکر، دارایی انباشتهای داشته باشد!
در بلند مدت، موسیقی دان و طراح و گرافیست و برنامهنویس و نویسنده و هنرمند و ناشر، ميآموزند که کار فکری را رها کنند یا کار تقلیدی را توسعه دهند و چنین است که جامعهای که به یک برد کوچک چند هزار تومانی دلخوش بود، هزاران میلیارد تومان از شعور و فهم و هنر و فرهنگ خود را در نبرد بزرگتری میبازد.
فراموش نکنید که نویسندهی این متن کیست. این متن را محمدرضا شعبانعلی نوشته است. همان کسی که کنار روزنوشتههایش تاکید کرده که لطفاً مطالب من را بدون ذکر نام من استفاده کنید و در زیر سایت انگلیسیاش نوشته که No Rights Reserved و فایلهای صوتی کلاسهایش به رایگان در اختیار همه است و فروشگاه اینترنتیاش، تراست زون است که همیشه میتوان فایلها را گرفت و هزینهای نداد.
من به منافع خودم یا دوستانم فکر نمیکنم. به جامعهای فکر میکنم که به خاطر «بردهای کوچک»، هزینهی یک «باخت بزرگ» را تحمل میکند. باختی چنان بزرگ که حتی نمیتواند ریشهاش را که – خودخواهی و خودپرستی ماست – درک کند و آن را به دین، تاریخ، جبر محیطی، اقتصاد، غرب، استعمار، آمریکا، اسراییل و … ربط میدهد!
و آخرین حرفم برای شعیب عزیز که درد و دلش، بهانهای شد برای بازگویی آنچه قبلاً نیز به صورت پراکنده گفته بودم. شعیب عزیز بگذار از طرحی استفاده کنم که روی لباسی که برای شب یلدا به من هدیه دادی، کار کردهای:
این روزهای سخت میگذرد. من و تو تاریخ خواندهایم. به تو قول میدهم که این کشور صد سال دیگر چنین فرهنگی را شاهد نخواهد بود. تمام تاریخ نشان داده که ملتی که در آن همه از یکدیگر بدزدند و آن را زیرکی بنامند، یا اصلاح میشود و یا منقرض. اگر چه من «این روزها»، گزینهی دوم را محتمل تر میدانم…
چند مطلب پیشنهادی:
با متمم:
فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی
امیدوارم کارهای اخلاقی که شما اینجا انجام میدین توسعه پیدا کنه و ایرانیان اصلاح بشن نه منقرض. این اطلاع رسانی وظیفه تک تک ماست. هممون به نوعی پیامبریم.
سلام آقای شعبانعلی خواهشا به سوال من جواب بدید
فرق مناظره با مذاکره چیست؟
آویشن عزیز. الان برات یک پست مینویسم راجع بهش…
یکی از دوستای من در محل کارش با صاحب سوپرمارکتی که همسایشونه رفیقه.دی وی دی هایی که در سوپرمارکت برای فروش می ذارن رو میاره خونه می بینه و بعد دوباره می بره میده به صاحب سوپرمارکت.یکبار بهش گفتم اینکار درست نیست و با دزدی فرقی نداره.گفت اتفاقا خانمم هم هرموقع دی وی دی هارو می برم خونه نگاه نمیکنه و از اتاق می ره بیرون و می گه اینکارت درست نیست.منم به صاحب سوپر که رفیقمه گفتم.گفت:” به خانمت بگو باخیال راحت ببین.صاحب دی وی دی ها منم که راضی ام.”! گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار.
درود
من شعيب عزيز رو كاملا درك ميكنم. قبلا ۲ بار لوگوهايي كه طراحي كرده بودم دقيقا به همين شكل دزديده شدن.
جالبه بدونين خيلي از اين فراخوان هايي كه يك جايزه اي رو براي انتخاب يك طرح ميذارن، بدون پرداخت هيچ هزينه اي طرح هارو ميدزدن.
اتفاقات جالب تري هم افتاده. تا حالا شنيده بودين “اسم” هم دزديده بشه؟! براي يك فعاليت اينترنتي يك نام پيشنهاد دادم كه قرار بود تو اين كار شراكتي داشته باشيم اما بعد از ثبت نام وب سايت به اسم خودشون ديگه جوابي ازشون نگرفتم و جمله معروف “برو هر كاري ميتوني بكن” رو شنيدم!
چيزي كه الان خيلي شاهد اون هستم و يك بار هم درگيرش شدم، دزدي ايده هاي كسب و كاره.
تو يك موسسه مسئول توسعه ي وب سايت و فعاليت هاي اينترنتي شون بودم. (آدرس سايتش: kaman-ac.ir) بعد از اينكه كلي ايده براي بهبود كار و جذب مشتري بيشتر بهشون دادم و نتيجش رو گرفتن و من به عنوان حق الزحمه پول طلب كردم با اخراج از اونجا و همون جمله ي معروف بدرقم كردن.
نتيجه اين شد كه پس از سال ها تلاش عطاي اين جور كارها رو به لقاش بخشيدم.
امثال شعيب و من با اعتماد تو يك فعاليت قدم ميذاريم. اما وقتي سوء استفاده ميشه ديگه به هيچ كس اعتماد نميكنيم و وقتي ميخوايم يه كاري انجام بديم جوري قراردادهاي سفت و سخت مي بنديم كه حتي انگار به خودمون هم اعتماد نداريم.
اينجور اتفاق ها تاثيرات بسيار سوئي در كليت جامعه ميذاره نه فقط تو يه بحث كاري يا …
واقعا چه بايد كرد محمدرضا ي عزيز؟
کنجکاوم شعیب رو بشناسم. کاش “روز نوشته ها” داشت …
من مشابه این درد دلهارو از دوستم که ویترای کار میکنه قبلا شنیده بودم. ناراحتیش به خاطر دزدیده شدن کاراش نبود. از اینکه مردم حاضر نیستن برای هنر پول پرداخت کنن شکایت میکرد. روزی که این حرفارو میگفت به این نتیجه رسیده بود که به هنرش فقط به عنوان ارضا کننده ی روح نگاه کنه و نه کسب درآمد. الان هم سه ساله که دیگه به فکر فروش کارهاش نیست و فقط برای دلش کار میکنه. میخوام اینو بگم که اگر الان چنین مسئله ای در کشور ما باب شده و آثار هنری و محصولات فکری خیلی راحت دزدیده میشه شاید به خاطر فرهنگ خاصمون باشه که در طول قرنها هیچ وقت به هنر به عنوان منبع درآمد برای فرد نگاه نکردیم و البته هنرمندان هم در این نگاه سهم عمده ای دارن وقتی که با شرایط سختی که همیشه براشون وجود داشته و داره، باز هم عاشقانه کار کردن و میکنن.
در مورد جمله ی آخر شما هم امیدوارم که اصلاح بشیم نه منقرض. اگر من بفهمم که پشت عشق یک هنرمند، زندگی و روزمرگی های عادی هم وجود داره، قطعا همه چیز اصلاح میشه. به امید آن روز…
… خیلی وقتها این هنرمندای نازنین، تنها کاری که از دستشون برمیاد، تنها اینه که درقبال این همه بی مهری، فقط و فقط سکوت کنن … و ای کاش مفهوم این سکوت ها درک میشد …
if you don’t understand my silence, then you don’t deserve my words.
.P.S در ضمن … من این جمله زیبای انگلیسی رو قبلا شنیده بودم … و در راستای حمایت از قانون کپی رایت، سعی کردم نام گوینده این جمله رو توی اینترنت پیدا کنم و پی نوشتِ کامنتم قید کنم، که متاسفانه به نتیجه ای نرسیدم! همه جا پای این جمله نوشته شده : unknown – !
🙂
محمد رضا .یه سری استثنا هم هست.
من آهنگ های سیاوش قمیشی رو گوش می دم و از همین سایت ها دانلود می کنم ولی اصلا راهی برای پرداخت پول ندارم.
اکثر افراد خب کردیت کارد و اینا ندارن دیگه.
خیلی غم انگیز بود ماجرایی که تعریف کردین، چقدرم این سایت جدیدا تو تلویزیون مسئولانش میان و توضیح میدن…نمیدونم چرا ناخوداگاهم حس منفی ای داشت، دلیلشم برام مشخص نبود ولی هروقت تو تلویزیون میدیدم درمورد این سایت دارن حرف میزنن، حس خوبی نداشتم.
کارشان بسیـــــــــــــــــار بسیــــــــــــــار زشت، ناپسند و غیر اخلاقی بوده، به قول یکی از دوستان باز دانلود کردن یه فایل پی دی اف یا موسیقی اونقدر متاسفانه عادی شده که قبحش ریخته با کمال تاسف، ولی این مورد حقیقتا فرق می کنه و خیلی غیر اخلاقیه، من الان از آقا شعیب عصبانی تر هستم، خیلی برام سنگین بود این موضوع، امیدوارم به گوششون برسه، میگم اگه جایی هست تو سایتشون که میشه نظر گذاشت یکی از دوستان مشخص کنه، همه این موضوع رو بنویسیم براشون که خیلی خیالشون راحت و آسوده نباشه بابت این دزدی زشت و کثیف.
فک کنم امید بی خودی که مارو هم جز دانشجوهاتون حساب کنید و جوابی بدین ما که حضورمون فقط به چندتا کامنت خلاصه می شه بازم ممنون
سلام استاد ببخشید که اینجا درخواستم رو مطرح می کنم
من شدیدا نیاز به کمک برای نوشتن یک business plan دارم می خواستم اگر افرادی که در این زمینه فعالیت می کنن یا منابع آموزشی می شناسید رو معرفی کنید خیلی ممنون میشم . تو رو خدا نگین چقد پروام جای این در خواست نیست واقعا مستاصل شدم خیلی به در بسته خوردم یه دفعه به ذهنم رسید از شما راهنمایی بخوام بازم ببخشید.
با سلام و عرض ادب
کاری که من تونستم انجام بدم ایمیل بود به سایت مذکور
در مورد دزدی کتاب در قالب اسکن کردن کتاب ها پیشنهادی چند وقتی در ذهنم هست که فکر می کنم کمی اوضاع رو بهتر کنه
این که ناشران خود پی دی اف با کیفیت خوب تهیه کنند و بر روی سایت خود یا سایت های مرجع قرار دهند هم قیمت آن پایین می آید هم فکر می کنم مقابله ای شده باشد با قاچاق
اگر قیمت چاپی کتاب ۲۰ تومن باشد فک می کنم قیمت الکترونیک آن زیر ۱۰ تومن خواهد شد – ناشر هم در این فضا سود خواهد کرد به نظر من
سلام دوستان
میتونید به این آدرس برید و براشون کامنت بذارید شاید شعیب عزیز به حقش برسه
مطمئن باشید وقتی ببینن ۲۰۰ تا کامنت براشون اومده که سایتشون رو دزد خطاب میکنه برای حفظ آبروی خودشونم که شده کاری می کنن
http://www.5040.ir/fa/contact.html
حتی اگه اتفاقی هم نیافته باز از سکون بهتره
به قول حمید مصدق عزیز:
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی چه کسی برخیزد؟؟؟؟
آره. چیزی که هادی و ندا گفتن خوبه. باید علنا بهشون گفت. منم گفتم.
خوبه که این ها رو در فضاهای عمومی منتشر کنیم. ما می تونیم به هم کمک کنیم. و شاید این فرهنگ اصیل(!) دزدی رو تونستیم تصحیح کنیم!
سلام . وقتی قانون در این مورد کمک نمی کند ما می توانیم به خودمان کمک کنیم .
دوستان عزیز این شماره ی سایت است :
واحد شکایات و پیگیری
۰۲۱۴۴۸۶۷۴۹۱
۰۲۱۴۴۸۶۷۴۹۲
۰۲۱۴۴۸۶۷۴۹۳
لطفا زنگ بزنید و محترمانه اما با جدیت بگویید که به فروشگاهی که به این سادگی مالکیت معنوی را نقض می کند اعتماد نم یکنید حتی اگر تمام برنامه های تلویزیونی اسپانسر شود .
و ای کاش بجای آنهمه هزینه تبلیغات حقوق دیگران را رعایت کنند .
مطمئن باشید با یک حرکت دسته جمعی باه ناچار متوجه اشتباه خود خواهند شد .
شايد وقتي يه نفر پي دي اف كتاب يا آهنگ دانلود ميكنه ندونه كه داره چيكار ميكنه ، اما تو اين مورد به نظرم صاحبان اون سايت كاملا ميدونستن كه دارن آشكارا دزدي ميكنن.
ممنون بابت این نوشتهتون. منم توی وبلاگم در قالب چند پست به بررسی دزدی علمی پرداختم. شاید برای دوستان دیگه جالب باشه:
۱. رعایت نشدن قانون کپیرایت در دانشگاهها
http://panevis.ir/?p=337
۲. پاسخ به چند سوال درباره دزدی علمی (۱)
http://panevis.ir/?p=1125
۳. پاسخ به چند سوال درباره دزدی علمی (۲)
http://panevis.ir/?p=1135
۴. تکنیک Détournement: نوعی تقلب
http://panevis.ir/?p=1084
وحید جان. ممنونم. میخواستم برم لینکهاش رو یکی یکی پیدا کنم. باور نمیکردم خودت این زحمت رو بکشی. من خونده بودم و خیلی دوست داشتم…