مقدمه خیلی مهم – قبل از اینکه برای شما یک داستان را نقل کنم، برای اینکه سوء برداشت نشود، باید یک مقدمه بنویسم. من در طول سالهای اخیر احساس خوبی به پلیس داشتهام و دارم و به شدت به آنها مدیونم. بارها برای کارهای مختلف با پلیس ۱۱۰ تماس گرفتهام و موردی نبوده که سریعاً و با احترام کامل انجام نشود. در خیابانها بارها و بارها با ماموران پلیس مواجه شدهام و برخوردهایی بسیار متین و مهربان دیدهام. دوستان زیادی هم در نیروی انتظامی دارم که به دوستی با آنها افتخار میکنم.
بنابراین، آنچه اینجا مینویسم، «نمونه رفتار نیروی انتظامی» نیست بلکه یک «استثناء» است و برای من که همیشه با لذت و خوشی، با پرسنل زحمتکش نیروی انتظامی مواجه شده و حرف زدهام، مشاهده این یک استثناء هم سخت و دشوار بوده است.
نقل یک خاطره – چند هفته پیش، با ماشینم در خیابان در حال برگشت از یک جلسه بودم، که دکتر شیری با من تماس گرفت و فهمیدم که از مکه برگشته است. تصمیم گرفتم به او سر بزنم و دیداری تازه کنم. اما پلاک ماشین من فرد بود و آن روز، روز زوج. دفتر دکتر شیری هم داخل منطقه زوج و فرد در ناحیه مرکزی تهران. تصمیم گرفتم جریمه را پرداخت کنم و به او سر بزنم. هزینه تاکسی گرفتن و رفتن و برگشتن هم همان بیست هزار تومان میشد.
یکی از چیزهایی که اصلاً دوست ندارم این است که پلیس به من اعلام کند که بایست. احساس مجرم بودن میکنم. این است که همیشه خودم زودتر از پلیس خواهش میکنم که جریمهام کند و از اینکه در حال انجام عمل خلاف قانون هستم، عذرخواهی میکنم.
زمانی که به محل استقرار پلیس نزدیک شدم، دستم را از ماشین بیرون آوردم و از پلیس اجازه خواستم که کناری پارک کنم. آقای پلیس پرسید: «مشکلی پیش آمده؟». پاسخ دادم که: بله. من مجبور شدهام وارد منطقه زوج و فرد شوم و میخواستم اگر ممکن است لطف کنید و من را جریمه کنید. پلیس چند ثانیهای من رو نگاه کرد و پرسید: معاینه فنی داری؟ گفتم نه! گفت پس باید جریمه شوی. به ایشان توضیح دادم که ماشین من هنوز به سن معاینه فنی نرسیده و اگر لطف کنند برای همان «زوج و فرد» که خودم تقاضا کردهام، جریمهام کنند.
آقای پلیس دوباره به من نگاه کرد و گفت: میدونی چی سخته؟ اینکه اینقدر زیاد پول دارید که اصلاً بهتون فشار نمیآد که جریمه بدید. توضیح دادم که چرا فشار میآد. اما به جریمه و کار پلیس اعتقاد دارم و دلم میخواهد اگر کاری خلاف قانون کردم، هزینهاش را بپردازم. گفتگو ادامه پیدا کرد و حرفهای دیگری هم شنیدم که ربطی به این خاطره ندارد.
زمانی که آقای پلیس، گواهینامه و کارت ماشینم رو نگاه کرد گفت: من شما رو میشناسم! پسرم زیاد از شما نقل میکنه. حرفهای شما رو گوش میده. بعد گفت: اشکال نداره. این بار جریمهتان نمیکنم چون احتمالاً مجبور شدهاید خلاف کنید.
من خواهش کردم که: «لطفاً جریمهام کنید. چون من به هر حال خلاف قانون رفتار کردهام». بعد از کلی اصرار، موفق شدم جریمه شوم. هنگام جدا شدن از آقای پلیس به ایشان گفتم: از اینکه به من لطف دارید ممنونم. اما، هیچوقت از اینکه کسی با لبخند و احترام جریمه شدن را میپذیرد ناراحت نشوید. من خواسته یا ناخواسته، دانسته یا نادانسته، معلم مجازی فرزند شما هستم. نخواهید که معلم فرزندتان، برای بیست هزار تومان، سرش را به التماس جلوی شما کج کند. اگر چنین شود، شاید فرزندتان مجبور شود روزی برای هزارتومان سرش را جلوی دیگران کج کند.
از یکدیگر دوستانه، جدا شدیم و من داشتم به این فکر میکردم که پدر و مادرهای ما، هر کدام در شغلشان، چقدر موجب کاهش عزت نفس ما شدهاند. زمانی که پدری یا مادری، در جایی در یک برخورد روزمره، در حال خرج کردن از کیسه عزت نفس ما هستند، کاش فکر کنند که جایی دیگر هم، کسی همین رفتار را با فرزندشان دارد. شاید محتاط تر باشند.
پی نوشت: دلم میخواهد یک بار دیگر از پلیسهای خوب شهرمان تشکر کنم. از همه آن دهها نفر دیگری که به هر دلیلی با آنها مواجه شدم، چنان خوشبرخورد بودند که روز خوبی را برایم ساختند. آنها که وقت سرقت ماشین، کمکم کردند. آنها که وقتی تصادف میکنی به فریادت میرسند. وقتی با آنها تماس میگیری با بیشترین احترام با تو برخورد میکنند و به امروز و فردای جامعه، امیدوارترت میکنند…
ی چیزی بگم من همون محمدی کامنت گذار واقعیت تلخ دوستی هستم. نتوستم اونجارو دوباره پیداکنم. اصلن برا این دوباره اومدم ک اینو بگم. ی هفته ی خیلی خیلی پر اشوبی رو داشتم از بهترین دوستم متنفر شده بودم و مشاورم وقتش پر بود مشاور اینترنتی پیدا نمیکردم. ی سر زدم اینجا و اون دوخطو خوندم. یکی دو روز بش فک کردم. و تونستم دوباره سبک سنگین کنم و دوستمو از دست ندم. و الان خیلی خوشحالم بخاطرش. میخاستم بخاطر اون پست از شما تشکر کنم. من خیلی جاها دنبال جواب میگشتم ولی فکرشم نمیکردم اینجا پیداش کنم. راستی گویا فردا میهمان ارسباران هستید؟ اگه کهکشانها سرجاشون باشن ی بار دیگه افتخار داریم گوینده و شنونده ی هم باشیم. پس خوشحال باشیم.
سلام استاد
من در دوران خدمت سربازی افسر راهنمایی و رانندگی مشهد بودم.
اجازه بدید در این مورد با افسر مذکور همدردی کنم. با خوندن گفتگوی شما لحظه ایی خاطرات تکراری آم دوران برام زنده شد.
یکی از چیزهایی که واقعاً در حین ساعتها انجام وظیفه کردن (گاهی ۱۳ ساعت در روز) به ما فشار عصبی وارد میکرد باز دارنده نبودن برگه های جریمه بود. هر چند من معنی دقیق حرکت شما را الان که پشت میز کارم نشستم درک کردم ولی مطمئناً اگه در اون شرایط پست تو خیابون بودم شما رو با خیل عظیم افرادی که گاهی عمدا و برای خرد کردن شخصیت پلیس تخلف میکردند و خودشون هم درخواست برگ جریمه می کردند اشتباه میگرفتم.
با آرزوی توفیق و سلامتی برای استاد گرامیم
مرسی…
امروزم رو با انرژی شروع کردم با خوندن نوشته شما.
امیدوارم که عزت نفس دغدغه همه مون بشه وای اگه بشه چی می شه …..
این خود در گیری ها حل می شه انسان آرامش پیدا می کنه و خیالش راحت می شه
ممنون استاد تلنگری زدی به وجدان همه مون واسه همین بعضی ها گفتند : آخ ………. منظوری نداشتند
چرا بجای دریافت پیام مثبت این مطلب دنبال نقد و تلاش برای کمرنگ کردن این موضوع هستید؟؟؟؟
با سلام
فایل صوتی در مورد عزت نفس را گوش داده و نکات مهمش را یادداشت کردم اما اگر کتاب خوبی جهت مطالعه بیشتر معرفی کنید ممنون میشوم
لطفا ایمیل کنید
سلام محمدرضای عزیز
من از فکر و اندیشه شما زیاد مطلب خوندم و شنیدم… از رادیو مذاکره شما بگیر تا روزنوشته ها و….
همیشه اموختم … ولی یک نقد اساسی دارم نسبت به نگارشتون …. در پس نگارش شما و فایل های صوتی شما در ۸۰ درصد موارد یک خودبرتر بینی و همچنین حرف هایی صرفا جهت اثبات خود به دیگران وجود دارد… که به نظر من این عمل به خاطره کمبود عزت نفس میباشد… همونطور که جنابعالی فرمودید عزت نفس میتواند مهمترین ابزار و راهکار به عنوان جایگزین برای هزار راهکار و ترفند در مذاکره ودیگر بخش های زندگی می باشد… پس اگر میشود برای بالا بردن عزت نفس خود و دیگران ( که کمبودش به شدت در تمام بخش های کشور از برخورد با دیگران تا مدیریت خویشتن حس میشود) گام هایی برداریم…
محمد رضای عزیز
جدای از مطلب زیبا و آموزنده ای که در مورد عزت نفس نوشته بودید و با اینکه نظرات دوستان و شما را هم مطالعه کردم لازم دونستم برای تمرین هم که شده خاطره شما را از دیدگاه تفکر سیستمی نگاه کنم.
در مباحث طرح متمم همواره به لزوم داشتن تفکر سیستمی اشاره کرده اید اگر بخواهیم تصمیم گیری در مورد ورود به محدوده طرح ترافیک و پرداخت جریمه را از لحاظ تفکر سیستمی و با بسط سیستم تا مرز یک جامعه، بررسی کنیم چه تصمیمات دیگری می توانستی بگیری؟
۱- با در نظر گرفتن جیب محمد رضا به عنوان یک سیستم می بینیم که واقعا فرقی نمی کنه ۲۰ هزار تومان کرایه یا جریمه داد. البته باید در نظر گرفت رفت و آمد با ماشین شخصی و کولر و موزیک و … خیلی راحت تر از تاکسی سوار شدن هست.
در سناریوی دوم سیستم رو بزرگتر می کنیم و دو حالت یعنی پرداخت جریمه یا پرداخت کرایه را در نظر می گیریم
حالت اول- خب سیستم را بزرگتر در نظر گرفته و محمدرضا گزینه جریمه را انتخاب می کند. در مورد محمدرضا همان ایتم شماره ۱ صدق می کند اما در مورد پلیسی که در گرما و آلودگی هوا در این فصل گوشه خیابان ایستاده و احتمالا شغلش را به دلیل همان عزت نفس دوست دارد و هویت خودش را در آن شغل می بیند چه اتفاقی می افتد؟ یک نفر از راه رسیده و به جای خرید طرح ترافیک تقاضای جریمه می کند. اول فکر می کند شوخی یا دوربین مخفی است. بعد با خود می گوید حتما طرف خیلی پول داره و از آنجا که با پول می توان همه چیز خرید قصد خرید قانون را دارد. بعد از کمی صحبت متوجه می شود محمدرضا کیست و از خیر جریمه می گذرد. چرا از جریمه گذشت؟؟ چون می خواست هویتش رو سر اون چهارراه حفظ کنه. چون معتقد بود شغلش مهمه و این اونه که تصمیم گرفته قانون استثنا قائل بشه. ظاهرا ماجرا اینجوری پیش نرفت و قبض جریمه بر اثر اصرار محمدرضا صادر شد. خب حالا چی برای اون پلیس مونده؟ احساس خوب؟ عزت نفس بیشتر؟ پول بیشتر؟ دانش بیشتر؟ من فکر می کنم حداقل دو مورد از موارد مذکور کاهش داشته. حالا باید دید بیست هزار تومن بیشتر می ارزه یا تسری احساس غیر مفید بودن به یک انسان. بیست هزار تومان به حساب دولت واریز شده تا احتمالا خرج مسائل مهم شود.
حالت دوم- اینبار فرض می کنیم محمدرضا از تاکسی استفاده کرده. خب بیست هزار تومان از جیبش کم شده، کمی در تاکسی گرما خورده و نیازی به جستجوی جای پارکینگ نداشته است. پلیس هم سر چهار راه وظایف هر روزش رو انجام داده و خوشحال است که فرد مفیدی برای اجتماع است. راننده تاکسی ۲۰ هزار تومان گیرش آمده و خوشحال از دخل امروز است و از کسادی بازار شکایت نمی کند. همه از اینکه به قانون احترام گذاشته اند خوشحالند چون احساس مترقی بودن و زندگی در یک جامعه ایمن می کنند. ( کاری ندارم که این احساس ها درست یا غلط است. مهم این است که وجود دارند) پول در میان افراد یک جامعه به نحوی جریان پیدا کرده که همگی راضی هستند.
اگر دوستان سیستم های دیگری نیز در نظر دارند که به نتایج دیگری می رسد لطفا راهنمایی کنند.
محمدرضای عزیز ممنون که تجارب خود را با ما در میان گذاشتی.
سلام فرناز
چه تمرین خوبی… 🙂
لطفا استاد نمره دهد…
عالی بود فرناز….تبریک
سیاست های کامنت گذاری رو فراموش کرده بودم !!!
استاد سلام
چرا به ما نگفتید ماکسمایی که دزدیده بودند پیدا شده،باور کنید من تا همین دیروز ناراحته ماشین دزدیده شده ی شما بودم
سلام
ایشون توو کامنت های همون پست (سرمایه واقعی ما…) فرموده بودند…
فكر كنم كامنت ها كمك خيلي خوبي به متن كرد. هرچند احتمالا اعصاب محمدرضا شعبانعلي رو به هم ريخت. و هرچند بحث خيلي به حاشيه رفت (كه منم يكي از اونها بودم) اما بحث هاي جديدي كه توش مطرح شد واقعا خيلي خوب بود.
مخصوصا بحث هايي كه درباره ي قانون و اخلاق شد رو خيلي دوست داشتم. اميدوارم حتمن دربارش جاي ديگه مفصل تر بنويسي يا صحبت كني.
من هم اولش درباره رفتارت يه كامنت انتقادي نوشتم اما بعد از اينكه توضيحت رو تو كامنت ها خوندم دوباره فايل هاي عزت نفس رو گوش دادم.
واقعا ديدم نسبت به متن عوض شد.
ممنون
چه جالب محمدرضا. کامنت های دوستان اثبات کرد که “عزت نفس هنوز دغدغه بعضی از ما نیست” مثل قضایای هندسه تو دبیرستان که اول قضیه رو می گفتن بعد اثباتش می کردن. من بیش تر این مورد رو توی از ادارات دولتی دیده بودم.گاهی وقتا که از یه اداره میای بیرون احساس میکنی چیزی از کیسه ی پولت کم نشده ولی بجاش از کیسه عزت نفست خرج شده.
سلام محمدرضا
از این که مخالف های نظر شما که به نظر می رسه بیش از یک سوم بودند در این موضوع به بی توجه به اصل موضوع بودن ، خسیس بودن سطحی بودن و عدم داشتن عزت نفس و … متهم کردید خیلی ناراحت شدم و این کار شما را به دور از اخلاق حرفه ای می دونم.
همه را فهمیدن، همه را بخشیدن است.
من تا حالا یک انسان کامل رو از نزدیک ندیدم، شما اگه دیدید سلام منو بهش برسونید!
سلام
به امید روزی که به جای پرداخت جریمه از مجوز های صادره برای ورود به منطقه طرح ترافیک استفاده کنیم و حتی روزهایی که درصورت فروش این مجوزها گزینه خرید را انتخاب نکرده و از وسایل نقلیه عمومی کمک بگیریم.
“اگر کسی آنقدر شجاع بود که با وجود مخالفت تمامی جمع ، حقیقتی را- هرچند آرام- بر زبان آورد ،
تو در حمایت از او بایست و فریاد کن.
ترجیح میدهم حقیقت گوی شکست خورده ی میدانها باشی تا پیروز خاموش گفتگو ها”
محمدرضا شعبانعلی.
بابا جان ، ولش كنيد، دست از سرش برداريد، آخه چرا ما ايراني ها اينطوري هستيم چرااااااااا
طرف چپ ميره، ميگيم چرا چپ ميري،راست ميره ميگيم چرا راست ميري،به سمت شمال غربي ميره ميگيم چرا جنوب شرقي نميري، به سمت…..
محمد رضا شعبانعلي هم يه آدمه مثل همه ما (تو يه سري زمينه ها خيلي بهتر از من و امثال من) فقط همين
ما چرا اين عادت قهرمان پروري رو كنار نميذاريم، ما مشرق زمينيان عادت كرديم ايده آل نگاه كنيم،طرف رو انقدر ميبريم بالا كه واسه همه دست نيافتني بشه بعد با كوچكترين چيزي كه ما خوشمون نياد (نه الزاماً نادرست) سريعاً جايگاهشو تا جايي كه برامون مقدوره ميكشيم پايين.
عادت كرديم به همه چيز گير بديم، البته فقط در مورد ديگران اينطوري هستيم و در مورد خودمون نه!
دوستان من بهترين آدمها هم كار بد انجام ميدن و بدترين آدمها هم كارهاي خوبي دارن، لازم نيست انقدر سياه و سفيد به همه چيز نگاه كنيم
اين رسمش نيست (حداقل واسه كساني كه تو اين خونه ميان و بايد يه كم بهتر از عامه برخورد كنن)
نقد و بحث خوبه ولي نه تو هر موضوعي و شرايطي (گاهي وقتها يادمون ميره چجوري نقد كنيم،چه چيزي رو نقد كنيم،و ناخوآگاه به هر حريمي تجاوز ميكنيم)
اين حرفها فقط براي معترضين نبود براي اون سر طيف هم بود (و البته براي خودمم همينطور)
بيايين همه با هم تصميم بگيريم كمي بهتر باشيم به خاطر خودمون………
دوست عزیز
اینجا فرصتیه که زوایای مختلف نگاه ها رو در مورد مسائل متفاوت دید و انواع گزینه ها و انتخاب ها رو به چالش کشید.
قطعا یکی از اهداف محمد رضا شعبانعلی عزیز هم ایجاد همین فرصت رشد برای همه است. دوستانی هم که کامنت می ذارن ، هدفشون انتقاد و تخریب نیست،هدفشون مطرح کردن و به چالش کشیدن گزینه ی خودشونه، وگرنه همه میدونیم که (بهترین گزینه) و (انسان کامل) وجود نداره.
آرام باش زوربا جان.منم با نظر مارال موافقم.واسه همین کلی توضیح میدم که مخلصم نمی دونم هدفم تخریب نیست ….کسی دنبال قهرمان نیست.فقط داریم دوستانه با هم حرف میزنیم.هرکسی هم سهم خودشو بر میداره.جایی مثه اینجا یک الزاما فط برای یک نفر یا خطاب به اون نیست کلی بیننده داره.وبعید نیست حرفی که به درد تو نخوره به درد یکی دیگه بخوره.خود محمدرضا هم ممکنه دفعه بعدی کار دیگری که شاید بهتر از الانش باشه بکنه.بقیه هم همینطور.زوم کردن رو اینجور مسائلی فقط برای ادمهای بی حوصله بده(که بقولی “بی حوصلگی حق نیست که مارا به انکار حق بکشاند”) وگرنه باعث بهتر شدن رفتار و شفاف تر شدن ذهن میشه.کتابهایی که معرفی میشه ،سمینارهایی که گرفته میشه و برنامه هایی که داده میشه مگه غیر ازینه که ما آداب شهرنشینی و اخلاق جمعی رو بهتر کنیم.خب تو اینجور بحثهایی مستقیم با همین موارد سروکار داریم.
من سعی میکنم جایی نگران باشم که احتمالا قرار باشه تو دادگاهی با زدن یک حرف طرف محکوم به چیزی ناخوشایند بشه.وگرنه این جاها که…
یک داستان کوتاه و زیبا:
لقمان و پسرش در راهی مسافر بودند . لقمان سوار بر خر و پسرش پیاده بود که مردم بر پیرمرد خرده گرفتند که چرا پسر نوجوانت را پیاده می بری و خود سواره ای . پیاده شد و پسرش را بر خر نشاند . در دهی دیگر باز بر او خرده گرفتند که تو پیری و پسرت جوان است . چرا چنین کرده ای . هر دو پیاده رفتند و باز مردم ریشخند کردند . خر را بر دوش گرفتند و اوضاع بدتر شد . آنگاه لقمان پسرش را اندرز داد که کاری به سخن مردم نداشته باش و هر آنچه را که درست است انجام بده . ببین که مردم هر کاری کنی بر تو خرده می گیرند .
پیام اخلاقی:
۱- ما همه مردم رو نمیتونیم راضی نگه داریم. (هر کاری کنیم چه درست و چه اشتباه، عده ای از مردم از ما انتقاد میکنن.)
۲- همه مردم، دنیا و حوادث و اتفاقاتی که توش میافته رو به یک شکل نمیبینن.
۳- انتظارات غیر واقع بینانه و برآورده نشدن اونها فقط حال ما رو بد میکنه.
علی شریعتی در یکی از سخنرانی هایش می گفت: به من می گویند چرا پاسخ ما را نمی دهی ؟
من به آن ها می گویم : مگر من ماده مخدر هستم که پرسش و پاسخ را در اختیارتان بگذارم و شما را راحت کنم ؟
…
محمدرضا به نظرم میاد هنگام پاسخ دادن به نظرهای این مطلب، حس خوبی نداری. هیچ ربطی به اون چیزی که در مطلب گفته شده ، ندارند و تاسف برانگیز هستند
شاید برخی مطالب ، نباید امکان نظردهی داشته باشند ، برای این که بیشتر سکوت کنیم و تلاش کنیم بار فهمیدن رو با همه پیچیدگی ها و تلخی هاش ، به دوش بگیریم
ضمن احترام به همه دوستان ، استادی داشتم که می گفت:
ما فکر می کنیم گفتگو و تبادل اندیشه و افکار، یعنی این که هرکس با هر سطح شعور، بیاد و حرف بزنه در حالی که گفتگوی واقعی، یعنی این که من اون قدر زیبا بیاندیشم که دیگران ، از زیبایی اندیشه من بهره مند بشن
در پاسخ به این حرف استادتان : ملاک شعور ادمها چیه؟ آیا اگر من با نظر کسی موافق نباشم میتوانم با یک برچسب بیشعور به او زدن از او بخواهم که ساکت باشه تا آدمهای باشعور صحبت کنند؟! آیا آدمی که از نظر من بیشعوره نباید اجازه حرف زدن داشته باشه؟!
نمیشه که کسی حرفی را بزنه و بعد انتظار داشته باشه بقیه بروند دربارهاش عمیق فکر کنند تا به نتیجه خاصی برسند اتفاقاً در این حرف زدن و قانع کردن همدیگر و مذاکره است که ما میتونیم دیگری را به نقطهایی که مورد نظرمان هست برسانیم
درباره اینکه چرا بیشتر جوابهای این پست درباره پلیس و جریمه شدنه
۱٫ ماجرایی که اقای شعبانعلی در این پست خاطرهایی را درباره پلیس مطرح میکنه که اکثر محتوای این پست را تشکیل میده!
۳٫ پلیس و رفتار پلیس برای هر کدام از ما میتونه بر حسب تجربیاتی که داشتهایم معنای مثبت و منفی داشته باشه و بنابراین با موضع گیری درباره ان صحبت کنیم
۲٫ بعضی از دوستان در اینکه اصلاً به اون شکل جریمه دادن کار درستی است ابهام دارند
۴٫ بخشی که نتیجهگیری ماجرا و ربط دادن اون به عزت نفسه کوتاهه و به نظر من باید برعکس باشه یعنی این پست که عنوانش نشان میده درباره عزت نفسه بهتر بود میامد درباره عزت نفس و داشتن و نداشتناش صحبت میکرد و در مثالی میگفت کسی که زیر بار جریمهاش نمیره و یا از جریمه شدن فرار میکنه و التماس میکنه که جریمه نشه داره از کیسه عزت نفساش خرج میکنه!
احسان م سلام
من بعنوان يك خواننده تمام مطالب سايت شخصي محمدر رضا شعبانعلي چند نكته به ذهنم رسيد ودوست داشتم خدمتتون عرض كنم:
۱- به نظر شما نويسنده يك كتاب ۳۰۰ صفحه اي مي خواهد ۳۰۰ مطلب بگه وخواننده باخواندن آن كتاب ۳۰۰ جور مطلب دريافت كنه يا ۲۹۹صفحه براي رساندن منظورش كه دريك صفحه جاميشه توضيح مي دهد؟
۲- فرض كنيم نويسنده فقط اين چند جمله را نوشته بود:
نخواهید که معلم فرزندتان، برای بیست هزار تومان، سرش را به التماس جلوی شما کج کند. اگر چنین شود، شاید فرزندتان مجبور شود روزی برای هزارتومان سرش را جلوی دیگران کج کند.
از یکدیگر دوستانه، جدا شدیم و من داشتم به این فکر میکردم که پدر و مادرهای ما، هر کدام در شغلشان، چقدر موجب کاهش عزت نفس ما شدهاند. زمانی که پدری یا مادری، در جایی در یک برخورد روزمره، در حال خرج کردن از کیسه عزت نفس ما هستند، کاش فکر کنند که جایی دیگر هم، کسی همین رفتار را با فرزندشان دارد. شاید محتاط تر باشند.
من وشما ازكجا متوجه مي شديم كه منظور چيست وماجرا از كجا شروع شد؟
۳- اين معلم ما تلاش ميكنه مطالبي كه قبلا عنوان كرده ومدتي از آن گذشته به هر بهانه اي ياداوري كند حتي اگر مورد بي مهري خواننده قرار بگيرد ؛گواه اين حرفم نوشته ها و مطالب راديو مذاكره است.
۴- انصاف نيست بيش از ۷۰۰ مطلب متنوع از يك خانه مجازي بدون مزد ومنت خوانده باشي يا گوش داده باشي ولذت برده باشي وبراي زندگي روز مره بكار ببري بعد گير كني روي يه مطلب كاملا شخصي صاحب خانه اونم بدليل اينكه احتمالا ارتباط درستي با مطلب بر قرار نكردي.
۵-خوشحال مي شوم اگر شما يك سايت با اينهمه مطلب مفيد معرفي كنيد بدون قفل وكليد كه از مطلبش استفاده كنم.
سلام مهدی
آقای شعبانعلی در قسمت نظرات همین مطلب نوشته اند :
“امیدوارم با مرور دوباره متن بیشتر دقت کنی که این متن در مورد خلاف و پلیس و محمدرضا و جریمه نیست.
و کامنتهای بچهها بیشتر از هر چیزی حقانیت عنوان متن رو اثبات کرد که نوشتم: عزت نفس هنوز دغدغه جامعه ما نیست.
حتی دیده نمیشه. حتی فهمیده نمیشه.
متنی که من نوشتم ظاهراً اصلاً خونده نشده و هنوز بعضی ها توش داستان پلیس و جریمه میبینند.
من هر چی این متن رو میخونم قصهی دیگری توی اون میبینم…
خیلی برام جالبه…”
و مطلب من این بود که چرا پیام اصلی این مطلب را خواننده نگرفته!
(که دوباره آنرا اینجا میگذارم چون انگار آنرا نخواندی) :
درباره اینکه چرا بیشتر جوابهای این پست درباره پلیس و جریمه شدنه
۱٫ اقای شعبانعلی در این پست خاطرهایی را درباره پلیس مطرح میکنه که اکثر محتوای این پست را تشکیل میده!
۳٫ پلیس و رفتار پلیس برای هر کدام از ما میتونه بر حسب تجربیاتی که داشتهایم معنای مثبت و منفی داشته باشه و بنابراین با موضع گیری درباره ان صحبت کنیم
۲٫ بعضی از دوستان در اینکه اصلاً به اون شکل جریمه دادن کار درستی است ابهام دارند
۴٫ بخشی که نتیجهگیری ماجرا و ربط دادن اون به عزت نفسه کوتاهه و به نظر من باید برعکس باشه یعنی این پست که عنوانش نشان میده درباره عزت نفسه بهتر بود میامد درباره عزت نفس و داشتن و نداشتناش صحبت میکرد و در مثالی میگفت کسی که زیر بار جریمهاش نمیره و یا از جریمه شدن فرار میکنه و التماس میکنه که جریمه نشه داره از کیسه عزت نفساش خرج میکنه!
و این مطلب ربطی به تعداد پستی که در این سایت بدون مزد و منت گذاشته شده ندارد و نفی کننده زحمات آقای شعبانعلی نیست (و نمیدانم چرا از صحبت من این برداشت را کردی و انتظار داری سایت دیگری به تو معرفی کنم!)
هدفم این بود که به عنوان مخاطب سایتی که برایش احترام و ارزش زیادی قائلم نظرم را درباره علت درک نشدن پیام این مطلب بنویسم و همانطور که میدانی ما از انتقادات بیشتر یاد میگیریم تا دست و کف و هورا کشیدن برای همدیگر!
سلام احسان گرامي
تيتر مطلب عزت نفس بودوبه نظر من نتيجه هم به تيتر مربوط .
اگر دوستان عزيز درمورد عزت نفس يا به تعبير استاد مسير اصلي كامنت ميذاشتند ۲۱۰دقيقه فايل صوتي يك باركامل مرور مي شد
وگرنه براي عبور از طرح زوج وفرد اين ملت راهاي عجيببي ابداع كرده اند مثل :
پاشيدن برف شادي روي پلاك؛ دويدن همسر راننده پشت پلاك خودرو ؛اندختن پارچه روي پلاك….
پس به نظر ميرسه پرداخت جريمه و خريد طرح روزانه يابا تاكسي رفتن اينهمه جاي بحث نداره ودق دقه استادهم فقط ميتونه مسير اصلي (عزت نفس)باشه .
مولانا توي مثنوي براي گفتن يك بيت نهايي ،چقدر از فيل حرف زد ه
احتمالا اگه براي اون شعر مولوي قرار بود كامنت بذاريم مشغول تشر يح اعضاي بدن فيل مي شديم
اگه پیامی درک نمی شه به شعور مخاطب نباید حمله کرد بلکه این طرز گفتاره که زیر سواله.هر معلمی برای رسوندن مطلب از مثال استفاده می کنه و این مثال خوبی نبود.همونطور که در مورد شریعتی مرحوم گفته شده همپای مردم حرکت کردن و از جملات ساده و فن بیان روان استفاده می کردند. فقط یک عده خاص پیام ایشون رو گرفتند و باقیه هویجند.نخیر همه متوجه منظور ایشون هستند والا کسی وقتشو صرف این خوندنها نمی کرد.شاید شما منظور دیگران رو متوجه نشدید.
محمدرضا شعبانعلی ادم خوبیه.اهل خدمته.اهل تحقیقه وو…بیشتر از یک ویژگی خوب داره که هرکدوم ازون ویژگی ها ،خوب، در هرکسی باشه کارشو راه میندازه.
نه گفته کاملم نه کسی ایشون رو کامل میدونه(حداقل ما مسلمونها که معتقدیم کاملین چند تان!!) ولی به نظر من مهترین نکته که خارج از خصوصیات ایرانی بودنمون نیست اینه که انتظار کمال از ایشون داریم! چون حرفهاش خوبه و لطف کرده این سایت رو راه انداخته.
یه چیزی که خیلی مهمه ومن خوشم اومد اینه که نظرات مخالفشون رو بیان کردن خارج از اینکه کی اون کارو کرده.
خود محمدرضا گفته منو نقد میکنن من نق میزنم.خیلی کار مثبتیه که اینو گفته.ما هم ازش سو استفاده نمیکنیم.من موندم چرا برخی فرق مخالفت ،ابراز عقیده،سوال داشتن، و…رو با “دشمنی و انکار سرسختانه” نمیدونن!! فکر میکنم بیشتر ابراز عقیده و مخالفت کردن تا دشمنی!
یکی از دوستان حرف جالبی میزد میگفت این که کسی دروغ بگه یه چیزه اینکه کسی دروغ گفته ادعای راستگو بودن میکنه چیزیه که مسئلس!
اگه محمدرضا از نظر برخی (کم و زیادشون مهم نیست) رفتار بهتر رو انتخاب نکرده یه بحثه اینکه از نظر همونا محمدرضا در قبال یک رفتار نابهتر ادعای بهتر بودن رفتارشو میکنه با توضیحات بعدی یه چیز دیگس که به نظرم مسئله هم همینه که کش داد بحثو.
در مجموع هم که خیلی بحثای خوبی پیش اومد دیگه برچسبای رنگارنگ نمیدونم چرا میزنن حتی خود محمدرضا.
آقای رضایی عزیز سوء تفاهم نشه من ایشون رو نقد نمی کنم (مگه من کیم؟)بلکه نگارش ایشون رو نقد کردم. طوری مثال زدن که پیام اصلی گم شد.این هم اشکالی نداره اما یه جایی فرمودن که از همین کامنتها میشه فهمید مردم اصلا نه دغدغه عزت نفس رو دارن نه می دونن چیه نه این متن رو خوندن نه می فهمن چیه! در واقع ایشون هستن که دیگران رو نقد کردن ندیده و نشناخته. من از کامنتها متوجه شدم خیلیها حتی خواستن بگن آقای شعبانعلی عزت نفس رو متوجه نشدن و تعجب کردن!من مطمئنم کسانی که حداقل این وبلاگ رو انتخاب کردن آدمای بی مطالعه ای نیستن.
عزت نفس از جمله مسائلی است که بسیاری از موقعیت ها و شرایط زندگی مان را تحت الشعاع قرار می دهد. یک روز اخیر بعد از این توضیحات، همه وقت فکر میکردم که کجاها اینچنین کاری از من سر زده و هنوز کجاها دارم از عزت نفسم هزینه میکنم…
اما وقتی اینجا آمدم و خواندم، واقعاً عزت نفس دغدغه مان نیست!! ما حتی وقتی اشتباهی میکنیم ولی نیاندیشیم و نپذیریم که اشتباه میکنیم و تکرارش کنیم، مجبور خواهیم شد که از عزت نفسمان هزینه کنیم.
استاد به وضوح یکی از اشتباهاتمان را به ما یادآور شد، ولی باز هم تکرارش میکنیم!!
سلام به رسم ادب و علاقه
+نمی دونم چرا با خوندن نظرات توی ذهنم انیمیشن هایی تداعی شد که فردی شیر آب یا بنزین رو باز می گذاشت و بعد پرداخت کردن هزینه رو دلیل می آورد!
محمدرضا جان …احياناً اگه خواستي جريمت كنن و امتناع كردن ….يه خبر بده من آشنا دارم.
خير پيش
سلام.
دیروز که این پست گذاشته شد خوندمش. اولین لایک رو با یه لبخند که موقعی که خیلی از یه چیزی لذت میبرم میاد روی صورتم براش زدم. و رفتم و حالا اومدم دوباره سری به خونه بزنم. چقدر اسم محمدرضا رو دیدم. خوشحال شدم. اومدم بخونم و یاد بگیرم و لذت ببرم. خوندم و یاد گرفتم و لذت بردم اما ناراحت هم شدم.
پست در مورد عزت نفس بود. نمیدونم ولی من احساس میکنم واقعا قانون و عزت نفس حتی اگر فایل عزت نفس رو هم گوش نداده باشیم ربطی به هم ندارن. چه بسا گاهی رعایت یه قانون هر روز از درون داغون تر از روز قبلت بکنه. جدا از این تفاوت واضح چیزی که ناراحتم کرد همین ناخن انگشت اشاره و نگاه بازپرس مانند خود ما مردمه.
سلام. می دونم شما انسان فکوری هستید نظرات دیگران باعث نمی شه عزت نفستون را از دست بدید ،این که اینقدر شجاعی اید که آزادانه زندگی شخصیتون رو تعریف می کنید و از قضاوت دیگران واهمه ای ندارید، این هم از اعتماد به نفس بالای شماست. این که کسی بخواد مقابلش سرخم کنید و از کیسه اعتماد به نفستون خرج کنید با تمام وجود درک می کنم.
شاید تعریف یک خاطره از زمانهای کودکیم برای شما و دوستان این خانه خالی از لطف نباشه: زمانی که کلاس دوم ابتدایی بودم ناظم به دلیل اینکه فکر می کرد که من باعث شکستن شیشه عینک یکی از همکلاسی ها شدم من را به شدت مورد بازخواست قرار داد و من کودکانه توضیح می دادم که من این کار رو نکردم و مطمئن باشید اگر من عینک را شکسته بودم برای دوستم عینک می خریدم. و ناظم به جای قبول کردن این موضوع از من با عصبانیت بیشتر گفت پول باباتو به رخم می کشی و گفت برای تنبیه می ندازمت توی انباری و تا وقتی اشتباهتو نپذیری و از من عذرخواهی نکنی باید همونجا بمونی . من هم که بسیار بچه بودم ولی به دلیل عزت نفسی که همش رو مدیون پدرم هستم بغزم رو می خوردم تا گریه نکنم و اون ناظم ضعف من رو نبینه و با اون صدای پر از بغض گفتم حتی اگه تا ابد توی انباری باشم به خاطر کاری که نکردم عذرخواهی نمی کنم و اون روز وقتی بعداز ۱ ساعت مجبور شد من رو از اون انباری دربیاره با وجود اینکه مقصر اصلی رو پیدا کرده بود گفت باید عذرخواهی کنی و منم در انباری رو بستم گفتم همین جا می مونم و با اخم در رو باز کرد و گفت این دفعه رو چشم پوشی میکنم برو. ولی وقتی از اون انباری بیرون اومدم احساس خیلی خوبی داشتم که تازه اسمش رو فهمیدم عزت نفس.
ممنون که خودتون رو زندگی می کنید و ما رو در تجربیاتتون شریک می کنید.
فقط یه چیزی رو نمی فهمم که خیلی از ما اگه خود واقعی مون رو توی آیینه بهمون نشون بدن کیلومترها ازش فرار می کنیم ولی به خودمون اجازه می دیم با شنیدن یه برش از زندگی یه آدم کل زندگیش رو قضاوت کنیم.
پ.ن: ببخشید که طولانی شد بعضی از خاطرات و حرف ها یه جایی از قلبت رو لمس می کنن که هر کاری می کنی همچنان خاموش بمونی و یاد بگیری نمی شه یهو یه عالمه حرف ذهنتو درگیر می کنه که اگه نزاری بخشی ازش چکه کنه سرت می ترکه.
سلام استاد خسته نباشید. من از خوانندگان خاموش سایت شما هستم و تمام نوشته هاتون رو خوندم و فایلهایی رو که با مدیران موفق مصاحبه داشتید گوش دادم و عالی عالی هستش. یه سوال خیلی “رک” و خصوصی داشتم ببخشید که فکر می کنم جوابش از طرف یه آدمی که خودش یه مدیر موفقه که سرش تو حساب و کتاب شرکت و روابط و اینها بوده برای همه بچه های اینجا می تونه جالب باشه. البته می دونم که گفتید وقت ندارید به همه کامنتها جواب بدید و سرتون شلوغه حالا اگه دوست داشتید جواب بدید:
ببخشید اگه یکی از بستگان خیلی خیلی نزدیک شما که خیلی خیلی باهاش رو در بایستی دارید به شما بگه “آقا محمدرضا این بچه ی ما تا فوق لیسانس خونده الان بیکار تو خونه مونده داره دیوانه می شه، قربون دستت یه جا تو اداره یا بین دوستا و همکارات سفارشش و بکن دست این بچه ی ما رو یه جایی بند کن ثواب داره بخدا ” اونوقت شما چه جوابی بهش می دید؟! خیلی لطف می کنید اگه این سوال رو از مدیران موفقی که باهاشون مصاحبه می کنید هم تو مصاحبتون بپرسید تا نظر مدیران موفق مملکتمون رو بشنویم و بنظرم بچه هام این تیپ سوالا رو خیلی بیشتر دوس دارن. خیلی خیلی لطف می کنید. با تشکر از زحمات دلسوزانه و ارزشمند و جواب صادقانه شما.
یعنی استاد چند وقتی است به شدت درگیر سبک زندگی و شیوه تفکر و اندیشه محمدرضا شعبانعلی شده ام!!!
ممنون اول از خدا به خاطر بودن شما و اینکه معلم هستید حتی در فضای مجازی!! و بعد ممنون از شما که میخواهید باشید و معلمی میکنید!!!
ممنون
این خیلی خوبه که شما رفتارهای خیلی خوبو دیدد… ولی برای من که دخترم و دارم این کشور هر روز رفت و امد می کنم پلیس یعنی وحشت یعنی اداره منکرات یعنی خراب شدن یک روز خوب به خاطر حجاب یعنی رفتار بد و توهین و تمسخر … و از همه مهم تر پایین امدن عزت نفس من و خانوادم توسط پلیس همین…. در مورد پلیس هیچ چیز خوبی به ذهنم نمیرسه
سلام عرض می کنم با ادب واحترام
لطفا دلنوشته ات را که هر روز صبح بلافاصله پس از بیداری به عنوان نیایش صیحگاهی چند بار می خوانی برایم بفرست
منتظرم هر چند ممکن است تا زمانی که جواب برهی چندین روز یا چندین ماه بگذرد
سپاسگزارم
ارادتمند – حسین