امروز فرصتی دست داد تا به دیدن شاهین شاکری و ندامفاخری دوستان خوب و قدیمیام بروم. بعد از سالها، نشستیم و کلاه قرمزی دیدیم. احساس خوبی داشتم. اینکه رسانهی ملی ما میتواند برای چند دقیقه ما را با لبخند و بدون حس نفرت روبروی خود بنشاند، احساس خوبی است. کلاه قرمزی درسهای بزرگی برای من داشت:
مجموعه کلاهقرمزی، معنای واقعی «بومی سازی» است. این روزها بومی سازی را به دو معنای عجیب به کار میبریم. اولین کاربرد بومی سازی وقتی است که یک دانش یا یک ابزار را نمیفهمیم و چون نمیفهمیم موضوع را آنقدر ساده میکنیم و تغییر میدهیم تا به سطح فکری ما نازل شود! سپس میگوییم بومی شد! دومین کاربرد بومی سازی، تحمیل سلیقههای شخصی به فضای رسانهای به اسم بومی سازی است. در عین حال همه میدانیم که معنای واقعی بومی سازی، تطبیق محتوا و شکل پیام با سلیقهی مخاطب است.
مجموعه کلاه قرمزی شخصیت پردازی بومی دارد. حماقت کلاه قرمزی برای ما غریبه نیست. ببعی برای ما یادآوری میکند که اگر به زبان مادری حرفی برای گفتن نداشته باشیم، در زبان بیگانه هم حرف بیشتری نخواهیم داشت. پسرخاله فداکاری و مرام گذاشتنهای بیحساب و کتاب و غیرمنطقی در فرهنگمان را یادآوری میکند. جیگر به ما الگوهای تهاجمی گفتگو را یادآوری میکند. گویندهای که قبل از شنیدن پاسخ شنونده برای چند بار، حرف خود را با صدایی بلند و تهاجمی تکرار میکند. هیچکدام از شخصیتهای این نمایش عروسکی برای ما غریبه نیستند و شاید اگر منصفانه نگاه کنیم، هر کدام از ما در بخشهای مختلف زندگی، این نقشهای متفاوت را بر عهده گرفتهایم.
درس دیگر مجموعه کلاه قرمزی برای ما این است که یک ایده را نمیتوان بارها و بارها فروخت. مخاطب در رسانه، آنقدر که ما فکر میکنیم فراموشکار نیست که حرفهای سال قبل را دوباره برایش تکرار کنی و او به همان اندازه متاثر شود. شاید همین است در این مجموعه، هر سال یک شخصیت جدید با ایدههای جدید اضافه میشود.
درس سوم که البته بیش از ما برای تصمیمگیران صدا و سیماست، تفاوت میان کسانی است که خود حرفی برای گفتن داشتهاند و صدا و سیما برای آنها بستر رشد بوده است، در مقایسه با کسانی که صدا و سیما برای آنها بستر میشود و آنها نمیدانند که چه استفادهای از یک «بستر» میتوان کرد!
درس چهارم برای ما «منتقدان» است. ما که به هر بهانهای قهر میکنیم و تحریم میکنیم و به گوشهی کتابخانههایمان فرار میکنیم یا از زیرزمینهایی در غرب جهان، مینشینیم و هر چه خواستیم به شرق جهان فحش میدهیم! طهماسب و جبلی قهر نکردهاند. ایستادهاند. مرزها و محدودیتها را دیدهاند. تهدیدها و خط قرمزها را فهمیدهاند و تلاش کردهاند با توجه به تمام محدودیتها، از تمام ظرفیتهای ممکن برای فعالیت فرهنگی خود استفاده کنند. کاری که دشوار اما پرثمر است.
ایرج طهماسب و حمید جبلی انسانهای کوچکی نیستند. آنها در مقابل والت دیزنی و پیکسار ایستادهاند. مخاطب ایرانی، قطعاً کلاه قرمزی را اگر نه بیشتر از باربی و میکی ماوس و اسپایدرمن، اما کمتر از آنها دوست ندارد. اگر کاراکترهای خارجی، امروز در فرهنگ ما جا باز کردهاند، دلیلش غرب زدگی ما مخاطبان رسانه نیست، دلیلش دست تهی رسانههای ماست.
اینکه هنوز مردم ما در لابهلای هزاران شبکهی ماهوارهای، حاضرند دقایقی را صرف صدا و سیما کنند پیام مثبتی برای مسئولین رسانهی ملی ماست. پیامی مبنی بر اینکه هنوز فرصت هست. صدا و سیما اگر چه سخت، اما هنوز هم میتواند گزینهای برای مردم ما باشد. اگر تلاش کند مفاهیمی را که سالها «بر زبان آورده است» کمی «بفهمد».
با سلام
با تشکر از نقد و بررسی های آموزنده
نون بگييرم!
منو به بچگيم بردين.دمتون گرم(هم بابت اين حس و هم پيامي كه دادين)
سلام
بسیار زیبا توصیف کردید. هم در مورد شخصیتهای کلاه قرمزی و بقیه و هم در مورد استادان طهماسب و جبلی عزیز
ولی نباید از سازنده هنرمند و با ذوق و زحمتکش کلاه قرمزی و پسر خاله چشم پوشی کرد. منظورم هنرمند عزیز کشورمان سرکار خانم مرضیه محبوب است که با ساخت عروسک پسرخاله و کلاه قرمزی و شخصیتهای دیگر موجب ساخت و تولید برنامه های زیبا ، آموزنده و جذابی برای کودکان و بزرگسالان گردید
خوب نمی شه گفت عملکرد رسانه ضعیف نیستش خوب اینو همه می دونند .مشکل اینجا می تونه باشه که بعضی ها ممکنه کمبود اطلاعات داشته باشن نتونن حرفشونو حتی به زبان مادریشون هم بگن یا بعضی ها اون داشته هاشون قبول نکنن از داشته های دیگرون تقلید کنن .برنامه های صدا و سیما هر کدوم نشون دهنده یه صعف هستش حالا جنبه مثبت هم می شه نگاه کرد
متنی رو که خوندم برام خیلی جالب و خوب بود چون منم در ایام عید فقط یه قسمت از کلاه قرمزی که آقای شهاب حسینی میهمان برنامه بودن رو دیدم و با نظرتون موافقم و تنها جمله ای که به ذهنم میرسه و می تونم بگم اینه که : سخت است فهماندن به کسانیکه برای نفهمیدن پول میگیرن.
شخصیت فامیل دور به ما توقعات بی پایان . نابجایی را که زا عزیزانمان داریم را به ما یادآور می شود.