دوره آموزشی مقدمه‌ای بر تفکر سیستمی (کلیک کنید)

خاطره سالهای اول استخدام: یک سال تکراری

این رو در جواب کامنت جواد یکی از دوستانم می‌خواستم زیر پست رادیو مذاکره صحبت با احمدرضا نخجوانی بنویسم. گفتم اینجا بنویسم برای بقیه هم شاید جالب باشه.

سال ۱۳۷۹ و ۱۳۸۰ یک شغل جالب داشتم. در یک شرکت که نماینده شرکت خارجی بود، من رو سر یک کار جالب گذاشته بودند. باید نامه‌های سوالات فنی و شکایات مشتریان رو می‌گرفتم و فاکس می‌زدم به شرکتهای اصلی تولید کننده محصولات.

مهارت کلیدی من بلد بودن زبان بود. می‌گفتند: باعث میشه که اشتباه برای کس دیگری نامه را نفرستی! یک سال شغل من همین بود.

مدیرم هم وعده‌ی پیشرفت شغلی (مثل الان که مد شده و همه میگن: اینجا جای پیشرفت داره و هرکی از هر جا اخراج میشه میره میگه: اونجا نمیشد پیشرفت کرد! انگار عملیات نظامیه!) نمیداد. میگفت تو رتبه تک شریف داری و درست خوبه و لیسانس بیاد دستت از این مملکت میری.

خوشحال می‌شم بدونم از بین کسانی که این متن رو می‌خونند چند درصدشون با معدل ۱۹ شریف، رتبه تک رقمی، مدرک مهندسی، آشنایی خوب با زبان انگلیسی، تسلط بر نرم‌افزارهای کامپیوتری و ۱۷ زبان برنامه نویسی در آن زمان (که البته شرکت حاضر نشد به من کامپیوتر بده اون موقع. میز هم به زور دادند. بنابراین اینها دو ریال هم ارزش نداشت. به قول نسل امروز، من داشتم هدر می‌رفتم!!!) حاضر میشد با حقوق ماهی ۱۲۰ هزار تومان به صورت پاره وقت ماهی ۱۴۴ ساعت! (ظهر و عصر و شب و …) کار کنه و بهش به طور تضمینی بگن که رشد نمی کنه!

هر روز کارم همین بود. یک ماه اول با رضایت کار رو انجام دادم.

هر روز برای این حقوق ۱۲۰ هزار تومانی به محل کارم می‌رفتم. یادمه تا دو سال بعد هم حقوقم همین حدود بود. وقتی آقای بحرینیان (مدیر تکلان توس) سمند سفیدش رو یک سال بعد آورد تو پارکینگ. روزها زودتر میرفتم که بتونم چند دقیقه سرم رو به شیشه ماشینش بچسبونم و کیف کنم! و با خودم می‌گفتم اگر در لحظه مرگ بتونم سوار این ماشین بشم، راضیم.

دیدم دارم دیوونه میشم. ماه دوم،‌ یک واژه نامه تخصصی از اصطلاحات فنی درست کردم (فارسی – انگلیسی – آلمانی). کامپیوتر که نبود. تو یک دفترچه می‌نوشتم. شبها میومدم خونه تایپ می‌کردم. لپ‌تاپ‌ هم که رواج نداشت. موبایل هم خیلی کم بود. حداقل ماها نداشتیم.

ماه سوم، شروع کردم به کد گذاری مشکلات. خیلیهاشون شبیه هم بودند. یک دفتر برداشته بودم و اونها رو طبقه بندی می‌کردم. چهار پنج ماه گذشت. کم کم وقتی مشتری فاکسی میفرستاد،‌ تماس می‌گرفتم و می‌گفتم که: قبلاً هم بخش دیگری از سازمان شما، یا سازمان دیگر، مشکل مشابهی داشته و چنین جوابی داده‌اند. فکر می‌کنید این جواب کمکی به شما می‌کنه یا باید نامه رو برای دفتر مرکزی شرکت ارسال کنم؟

گاهی مشکل حل می‌شد. گاهی نه. کم کم بخش قابل توجهی از مشکلات اینجا حل می‌شد. شاید یک سال شده بود که اولین اتفاق خوب افتاد. یکی از مشتریان در نامه خودش به شرکت اصلی نوشته بود: ما قبلاً از راهنمایی های شعبانعلی استفاده کرده‌ایم اما مشکل حل نشده.

خیلی خوشحال شدم. فکر کردن شرکت مادر،‌ اگر این نامه رو بخونه به من جایزه می‌ده. اون زمان تازه ایمیل هم راه اندازی شده بود و تازه کامپیوتر دار شده بودم. یادم نمیره که از داده پردازی ایمیل گرفته بودیم و دیدم که دو تا ایمیل با هم اومده. یک ایمیل برای مشتری با کلی توضیح و راهکار و اینها.

و اولین ایمیل خطاب به محمدرضا شعبانعلی! میدونستم که الان من رو کشف کرده‌اند و می‌خوان از اعتمادی که برای مشتری ایجاد کرده‌ام تشکر کنند.

ایمیل زدند: «آقای شعبانعلی. مسئولیت ارائه راهکار فنی به مشتری خیلی بالاست. ما خودمان هم بدون تایید مدیر سرویس ایمیل نمیزنیم. لطفاً در حیطه وظایف خود عمل کنید!».

من نامه عذرخواهی فرستادم. اما به صورت غیر رسمی کارم رو ادامه می‌دادم. چند ماه دیگر هم گذشت تا در چند بازدید کارشناسی، به تدریج تعاریف مثبت دیگری از من شنیدند. مدیر من هم وقتی دید که من ارشد قبول شدم اما انصراف دادم که کار کنم و خرج زندگیم را در بیاورم، اعتماد بیشتری به من پیدا کرد. این بود که فضا کم کم عوض شد و من به تدریج طی سالهای بعد،‌ مدیر شرکت خدمات پس از فروش آن برند شدم.

فکر می‌کنم مشکل امروز ما – حداقل برای خیلی‌ از ما – نبودن فرصت نیست. مشکل توقع بسیار بالا و صبوری کم است.

همین الان خیلی‌ها می‌گویند که آنجا فرصت رشد بوده. من جایی هستم که سه سال حمالی کنم هم به جایی نمی‌رسم. اما مطمئنم که حاضر نیستند این فرض خود را امتحان کنند. مشکل ما حرفه‌ای کار نکردن است. حرفه‌ای به معنای اینکه ساده‌ترین کار را با دقت انجام دهیم و همیشه بدانیم که پیشرفت،‌ حاصل انجام کامل شرح شغل در شرایط مثبت و ایده‌آل نیست. پیشرفت حاصل کار کردن فراتر از شرح شغل، در شرایطی است که هیچ امیدی برای بهبود وجود ندارد.

 

فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) کارآفرینی کسب و کار دیجیتال

ویژگی‌های انسان تحصیل‌کرده آموزش حرفه‌ای‌گری در محیط کار



147 نظر بر روی پست “خاطره سالهای اول استخدام: یک سال تکراری

  • بهاربهار گفت:

    بچه ها یه چیزی بگم ؟!
    جای یه نفر این روزا خیلی خالیه.
    همون روزای اول باهاش همدردی کردیم ولی دیگه سراغشو نگرفتیم.
    “پسرک خامه فروش” خونه ما در چه حاله؟!!!
    امیدوارم دلش آروم شده باشه.

    • شهرزاد گفت:

      بهار جون. آره پسرک خامه فروش عزیز هر وقت نیستش، واقعا جاش خالی میشه. مثل همه دوستان دیگه…
      ولی بعد از اون مساله اومد و گفت که دلش آرومه و همه ما خیالمون تا حدی راحت شد.
      توی پست “گفتگو با یک دوست: حسن جان! من و تو متهمیم!”، هم اومد و بی سرو صدا یه کامنت گذاشت و با اون کامنتش هم حسابی کولاک کرد…!;)
      در هرصورت امیدوارم این دوست خوب و مهربونمون همیشه خوب باشه و دوباره با حرف زدن های شیرین و قشنگش به این خونه، گرمی بیشتری ببخشه.

      راستی بهار عزیزم… برات در راهی که در پیش رو داری، یک دنیا موفقیت و رضایت و شادمانی آرزو میکنم.:)

  • fariii گفت:

    از خوندن متن و خیلی کامنت ها لذت بردم. از دوستان یک سئوال دارم و ممنون میشم اگه کسی می دونه راهنمایی کنه:

    من در حال حاضر به صورت غیر رسمی مدرس یکی از دروس دبیرستان هستم. خصوصی و غیر انتفاعی. کارم رو دوست دارم.
    چطور می تونم تو این کار رشد و پیشرفت داشته باشم؟ راهش چیه از نظر شما؟
    اگه اینجا جای مناسبی برای این سئوال نیست عذر می خوام و حق میدم اگه این کامنت تائید نشه.
    با احترام برای همه.

    • Hassan 3 ensani گفت:

      دوست عزیزم بهت پیشنهاد میکنم اگه امکانشو داری یک اموزشگاه خصوصی (کنکور،تقویتی ) راه بنداز!

      و اگه کارت عالی باشه شک نکن دانش اموزا خودشون میان سراغت!

      یا اگه توی تحصیل موفق بودی کار مشاوره تحصیلی هم خوبه!

      من با اینکه ۱۸ سالمه یک گروه مشاوره دانش اموزی متشکل از معدل های الف دانشگاه و معدل های بالای دبیرستان راه انداختم! که کارمون مشاوره و برنامه ریزی تحصیلی و ارائه تکنیک های مطالعس! باور کن دانش اموزا عاشق کارای جدید و نو ان! موفقم شدیم تا حدودی !

      مطمئن باش اگه طرحت نو باشه و روش کار کنی شک نکن نه تنها تو کار دبیری بلکه در تمام دوران موفق میشی:))

      در ضمن من عاشق حرفه ی معلمی هستم ولی به دلایلی ازش دست کشیدم! موفق باشید

      • fariii گفت:

        با شما موافقم و خیلی ممنونم که نوشتید. کاش دوستانی که با این نظر مخالفند هم دلیل و دیدگاهشون رو می نوشتند. بهر حال مرسی. موفق باشید.

    • محسن رضایی گفت:

      سلام فری جان.

      منم تدریس خصوصی ریاضی دارم.یکی از مهمترین نکات تو این کار حوصله است.نمیدونم جاهای دیگه چطوره ولی تو ایران دهن به دهن چرخیدن یکی از صفات طبیعی افراده.هر چقدر کارت خوب باشه روشات تازه باشه و…دهنهای بیشتری رو به کار خواهی انداخت!!

      یکی از راههای شناسوندن خودت اینه با اساتید دانشگاههای اطرافت صحبت کنی که کلاس حل تمرینشون رو بهت بدن.البته نمیدونم نوع درست این برد رو داشته باشه یا نه.من اینو تو زمینه ریاضی بکاربردم.

      والبته تبلیغات هم که میتونه بکار بیاد.پخش تراکت تو دبیرستان ها.توسط آشنای دبیرستانی باشه بهتره.

      شیوه خاص داشتن.یادت نره بقول دکتر عزیز علم علمه ولی معلمی هنره.من خودم عمده تمرکزم رو روانشناسی بچه هاست تا الزاما خود مطالب درس.یعنی شناخت زمینه مخاطب .خیلی مهمه.باید بدونی چه بذری تو چه زمینی میکاری.

      مثلا من واسه بعضیا از تعریف واژه ریاضی شروع میکنم.بعضیا حوصله ندارن نه و…

      موفق باشی بهرحال .

  • آزاده اخراج!!! گفت:

    سلام.بچه ها دوست دارم یه چیزی بگم من خیلی تنها بودم ولی الان هرروز قبل از شروع کارم دلم پر میزنه واسه اینکه بیام در این خونه رو بزنم و برا ده دقیقه هم شده از دنیا واتفاقاتش دور بشم.کارام بد به گره میخوره دارم با همه چیز تو کارم دسته و پنجه نرم میکنم .دعام کنید میخوام دیگه شکست نخورم.اینا حرف دلم بود با این همه غرور و شاید صبوری با هیچکس حرف نمیزنم امروز زیادی از دلم شد خواستم فریادمو با ادمایی که نمیشناسمشون تقسیم کنم.منو ببخشید

    • هیوا گفت:

      آزاده عزیز
      امیدوارم یا تلاش هوشمندانه ت مشکلاتت رو حل کنی و اوضاع بهتر و بهتر بشه.

    • شهرزاد گفت:

      آزاده جون. چقدر خوب که تو هم مثل خیلی از ما با اومدن روزانه به این خونه حس خوبی داری.
      دوست خوبم اول، که خیلی برات دعا میکنم تا به تمام چیزهای قشنگی که توی ذهنت داری و براشون تلاش میکنی، برسی.
      دوم، به این دوستت اجازه میدی یه خواهشی رو که قبلا ازت داشت دوباره تکرار کنه؟؟ … عزیزم، بیا یه روش جدید رو در پیش بگیر و ببین نتیجه ش چی میشه؟ ضرری که نداره … باشه؟
      اولیــــــــــــن کاری که می کنی، اینکه این اسمی که برای خودت انتخاب کردی رو عوضش کنی.
      مثلا به جای آزاده اخراج!!!، بذاری : “آزاده موفق”! یا هر چیز دیگه ای که به خودت احساس خوبی میده …
      بعدش بیا از همین فردا، تمام این احساس ها و کلمه ها و جمله های منفی؛ مثل “تنهایی – دورشدن از دنیا و اتفاقاتش – کارهایی که بدجوری به هم گره میخوره – دست و پنجه نرم کردن – شکست – و …”، همه ی اینها رو فراموش کن و بجای اونها احساس های مثبت و کلمه ها و جمله های مثبت رو جایگزین کن.
      تو تنها نیستی – یه عالمه دوست و همدل خوب داری، فقط اگه خوب دقت کنی – نیازی نیست از دنیا و اتفاقاتش دور بشی، هیچکدوم از ما جزیره نیستیم و برای حس خوب داشتن و موفق شدن، به همدیگه نیاز داریم – کارها اگه موقتا به نظر میاد که گره خورده، مطمئنا گره کور نیست، با کمی درایت و تلاش و مثبت اندیشی، حتما و به زودی، اگه به ظاهر گره ای هم درکار باشه، باز میشه – تو با همه چیز دست و پنجه نرم نمی کنی، تو فقط داری تجربه میکنی و درسهای جدید می آموزی – شکستی در کار نیست، تو فقط ممکنه باختی و زمین خوردی،؛ دوباره میتونی تجدیدقوا کنی، مصمم تر از قبل بلند بشی و به امید خدا اینبار برنده بشی.
      فایل «نقطه شروع» رو یادت میاد؟! … یه بار دیگه بذار با دقت بهش گوش بده.
      و وقتی همه ی این کارها رو بهشون توجه کردی و تصمیم داری توی شیوه ی زندگی و فکر و احساست تجدیدنظر کنی، یادت نره که یه کار مهم دیگه مونده که باید در کنار همه ی اونها بهش توجه کنی و هیچوقت فراموشش نکنی. میدونی اون چیه؟
      «توکل به قدرت و لطف بیکران خدا»
      خدایی که شک نداری که تو رو، توی این راه پرفراز و نشیب، تنها نمیذاره …

      • آزاده م گفت:

        آزاده جان دوست هم نام و خوبم با شهرزاد کاملا موافقم:)
        آزاده یکی از دوستان من هم نمایندگی بیمه داره. میگه درآمدم بیشتر از راه بیمه عمر هستش. البته دوستم به همراه دیگر نمایندگان سطح استان در یک کلاس آموزشی شرکت کرده بود که خیلی راضی بود.در این کلاس آموزشی نحوه برخورد و نحوه توضیح دادن فواید بیمه عمر به مشتری رو یاد گرفته بود.
        من خودم پیش همین دوستم بیشتر از دو سال هست که بیمه عمر هستم. به نظرم این بیمه بیشتر برای خانم های شاغل (که بیمه نیستن) و خانم های خانه دار مناسبه و همچنین برای کودکان. یعنی میتونی بیشترین تبلیغاتت رو در این گروه داشته باشی..مثلا اکثر فروشندگان فروشگاه ها بیمه بازنشستگی ندارن و این همیشه براشون دغدغه ست. و یا با کادر مدارس هماهنگ کنی که جلسه ای رو با اولیا دانش آموزان داشته باشی برای تبلیغ بیمه عمر که چقدر میتونه در آینده بچه ها فایده داشته باشه برای کمک هزینه ازدواج و یا دانشگاه و ..
        ببخش اگه اینهاییکه به ذهنم اومد خیلی ساده بود. آخه فضای کاری متفاوتی داریم.:)
        راستی آزاده جان این دوستم از صفر شروع کرده بود ولی الان خدا رو شکر راضی هست.:)
        موفق باشی عزیز

        • محسن رضایی گفت:

          سلام آزاده عزیز.

          میگن کسی به ما بی احترامی نمیکنه مگه اینکه ما زمینه رو براش فراهم کنیم.

          چند وقت پیش که سر زدم و اسمت رو دیدم و نظرت رو دیدم منفی زیاد داره…فکر میکنم منم یه منفی دادم!!به یکی از حرفات…احساس کردم کسانی که اسمت رو میبینن این حس بهشون دست میده.بعد فکردم که ای بابا آخه چرا این حس بدو به این خانم داری…یه کم احساس کردم نیاز به بازبینی دارم.

          عزیز دل همنوا با شهرزاد خانم میگم که اسمت رو عوض کن.بذار آزاده آزاد.یا هرچی که عکس اخراجه.اخراج شو ازین حالت.اخراج شو عزیز…اخراج شو عزیز…کین درد مشترک بی اخراج نمیشود!!

          اگه با نوشته های قبلیم حس بدی بهت دادم منو ببخش اگه منفیهام ناراحتت کرده منو ببخش.تو هم مثه همه عزیزی برای همه ما.با ما باش و شاد و آزادو…

          • بهاربهار گفت:

            سلام آزاده عزیز م
            سلام دوست خوب و صبور من
            در عالم دوستی یه پیشنهاد دارم امیدوارم بپذیری و اونم اینه که از این به بعد با اسم دیگه ای بیای اینجا.این کار به ظاهر کوچیک و کم ارزش میتونه نقطه شروع خوبی باشه.
            تو برای همه ما عزیزی .
            بزرگترین دارایی ما تو این خونه وجود استاد با ارزش و دوستان با ارزشه .
            تو تنها نیستی همه ما کنارت هستیم عزیز دلم.
            میخواستم بگم اسمت رو” آزاده آزاده” بذار ، گفتم شاید درست نباشه من دخالت بکنم . عزیز دلم هر اسمی که خودت دوست داری بذار ولی دیگه “اخراج!!” نباشه لطفا.
            بذار همه بدونن که آزاده خونه ما قوی تر از این حرفهاست.
            بذار همه بدونن که آزاده ما “بیدی نیست که با این بادا بلرزه”
            برات دنیا دنیا موفقیت و پیروزی آرزو میکنم آزاده آزاد من.

    • عبداله گفت:

      سلام

      هم موسم بهار طرب خيز بگذرد/ هم فصل نا ملايم پاييز بگذرد
      گر ناملايمی به تو روی آورد قضا/ دل را مساز رنجه كه اين نيز بگذرد.
      عباس فرات

  • فرناز گفت:

    این جمله رو باید با طلا نوشت
    پیشرفت حاصل کار کردن فراتر از شرح شغل، در شرایطی است که هیچ امیدی برای بهبود وجود ندارد.

  • الهه گفت:

    استاد عزیز،ممنون از پست زیبا تون و کامنت های دوستان.
    استاد، شما هر روزتون رو زندگی می کنید…
    با تشکر.

  • شهرزاد گفت:

    سلام. چقدر زیبا … چقدر لذت بردم از این پست و از کامنتهای دوستان.
    لذت بردم از این پست، بخاطر اینکه محمدرضای عزیز، میاد دوستانه، تجارب کاریش رو برای دلگرمی بخشیدن و انگیزه بیشتر در اختیار دیگران قرار میده؛ و از کامنتها بخاطر اینکه چقدر بعضی با این پست دلگرم شدند و انگیزه گرفتند، و چقدر بعضی، تجارب خوبشون رو در اختیار بقیه گذاشتن. از همه ممنونم.
    دوستان عزیزم … یه نکته دیگه ای هم من بگم و اون اینکه سعی کنیم توی محل کارمون، به دیگران کاری نداشته باشیم. دیگران رو با خودمون و خودمون رو با دیگران مقایسه نکنیم. بدونیم که هر آدمی منحصر بفرده. و هر رویدادی گذرا… و همه چیز پویا و در حال تغییره و ما این هستیم که با نگاهمون، با احساسمون، با گفتارمون، با رفتارمون و با واکنشهامون، به این تغییر، شکل میدیم.
    سعی کنیم با احساس مسئولیت و داشتن وجدان کاری، همونطور که محمدرضای عزیز گفتن و همونطور که آقای تقوی گفتن، کاری که ازمون خواسته میشه رو به بهترین نحو انجام بدیم. مهارتهامون رو بالا ببریم و به همراه صداقت و تلاش (همونطور که آقای نخجوانی گفتن) که به نظر من بزرگترین ارزشهای کاری ما رو تشکیل میده، پیش بریم.
    اینها در ابتدا، رضایت درونی که به نظر من باارزش ترین دارایی ماست، رو برامون به همراه داره و البته با کمی صبوری و شکیبایی، حتما رضایت اطرافیان و مدیران ارشد و در نتیجه پیشرفت بیشتری رو برامون به ارمغان خواهد آورد.

  • بهاربهار گفت:

    سلام محمدرضا
    حال و روز الان من شبيه اون دوران اوايل کار شماست.
    من هم فوق ليسانس دارم هم زبان انگليسي بلدم هم فرانسه هم عربي هم هم هم . (چه فايده!)

    چند سال پيش رفتم سرکار تعاوني مسکن ۳ ماه روي هم رفته حقوقم شد ۷۰ هزار تومن. کارمند نمونه شدم اونجا .صبرم بالا بود. کار تعاوني مسکن موقت بود. تموم شد.
    رفتم آموزشگاه زبان انگليسي تدريس کردم ، کلاس گرفتم تو ۳ ماه تابستون ، خورد به ماه رمضون تو اوج گرما که واقعا آدم رو هلاک ميکرد. کلا حقوقم شد ۱۰۰ تومن.
    توي سازمان آب و برق ايندفه رفتم سرکار باز کار موقتي بود کلا حقوق ندادن بهم!! اين نيز بماند. گذاشتم به حساب کسب تجربه! (خداييش خيلي صبوري کردم)

    هميشه دوست داشتم به کار مورد علاقه ام برسم. بيشتر از من بابام داره لحظه شماري ميکنه. امروز گفتن خودتو آماده کن که بري سرکار.
    با این سابقه درخشانم توکل به خدا ديگه .
    دوستان دعا کنيد.:-)

    • حمیده گفت:

      سلام بهارجون میشه بدونم عربی رو کجا یادگرفتی؟ببخشید ربطی به موضوع نداشت

    • سیمین-الف گفت:

      بهارجون اینا که گفتی خیلی خوبه، تلاش و صبوری کن. قطعا موفق خواهی شد. من چشم انداز خوب و درخشانی رو در شغلت حس می کنم.
      همسایه های این خونه یکی از یکی فعالتر و موفق ترند. خداروشکر.
      جای تبریک داره به صاحب این خونه ی متفاوت، تبریک تبریک.

    • علیرضا داداشی گفت:

      سلام.
      حالا که تلاش کرده ای و توکل می کنی، قول بده همچنان با انگیزه هم بمانی .
      من هم قول می دهم برایت دعا کنم: فارسی و عربی.
      موفق باشی.

    • zoorba.booda گفت:

      سلام
      به عنوان يه برادر كوچيكت يه توصيه دارم كه شايد خودتم بهش رسيدي ولي من بازم ميگم
      ببين اول اينكه هر كاري رو قبول نكن (حتي اگه بيكار باشي)
      دوم اينكه اگر يه كاري رو شروع كردي هميشه سعي كن بيشتر از حد انتظار كارفرمات عمل كني (شايد بعضي تخصص هاي ما توي كارمون به درد نخوره پس غصه تخصص هاي بي ربط به كارمونو نخوريم)
      سوم اينكه نسبت به كارت حتماً حتماً حتماً ديد درازمدت داشته باش
      اينو كسي بهت ميگه كه ۴سال كارمند بوده تو شرايط خيلي سخت تر از ايني كه تو گفتي و ۷سال هم هست كه كار خودشو راه انداخته و نقش به اصطلاح ! كارفرما رو داره
      ببخشيد كه يه خورده تند گفتم ولي باور كن اگه اينكارو بكني پشيمون نميشي
      اميدوارم موفق، راضي و بسامان باشي دوست هم خونه اي

      • بهاربهار گفت:

        سلام برادر بزرگوار من.
        مرسی از اینکه تجربیات گرانبهاتو در اختیارم گذاشتی .
        انشاالله در کاری که پیش رو خواهم داشت اینها رو به کار خواهم گرفت.

    • آزاده م گفت:

      بهار جان من هم برات دعا میکنم عزیزم. لطفا خبرش رو بهمون بده.
      راستی بهار میتونم بپرسم کاری که دوست داری چی هست؟ چرا در همین زمینه دنبال کار نمیگردی؟

      • بهاربهار گفت:

        سلام آزاده نازنینم دوست مهربون من.
        ممنونم از لطف تو و بقیه دوستان خوبم.
        نمیدونی چه خون دلهایی برای کاری که دوست دارم خوردم.
        تمام تجربیات قبلیم رو هم گذاشتم به حساب
        پله های یه نردبون که منو به اون کار میرسونه.
        کاری که به همین نزدیکیها قراره برم و مشغول بشم همون کاریه که دوسش دارم .
        همونیکه سال ها دنبالش بودم. خیلی ذوق دارم براش.
        قرار شده به این زودی ها برم سرکار. البته تا زمانیکه واقعا واقعا نرفتم سرکار باورم نمیشه که به آرزوم رسیدم.
        دوست دارم روز اول کارم بعد از تموم شدن کار بیام اینجا خبرشو بهتون بدم .
        این خونه خیلی واسم با برکت بوده.
        الهی همتون به آرزوهاتون برسید.

    • محسن رضایی گفت:

      “یا ماحچت الناس اشکثرما طلعتک من عینی…”

      شعری عاشقانه که استقامت عاشق رو میرسونه.به امید اینکه عاشق باشی و با استقامت.

      “الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیکم الملائکه : معنیش رو که دیگه میدونی بهار خانم.

    • رضا گفت:

      سلام دوستان .
      من حدود ۲ ساله مهممون محمد رضا هستم ولی تا حالا کامنت خاصی نذاشتم ( همیشه فکر میکردم حرف خاصی ندارم بزنم ). همیشه ۱ ساعت زودتر میرم سر کار تا با خوندن shabanali.com چیز جدید یاد بگیرم . منم ۳ سال پیش تو حساس ترین سازمان دولتی کشور کار میکردم ، حقوق و مسکن و کلاس کاری و … برای من ۲۵ ساله با مدرک ارشد برق انصافا خوب بود اما واقعیتش حالم خوب نبود چون داشتم پول مفت میگرفتم بابت فقط ساعت ۵٫۵ صبح بیدار شدن و سوار سرویس شدن و رفتن سر کار و ….. تصمیم گرفتم بیام بیرون ( همه مخالف بودن ) ، بعد ۱ سال با دوستام شرکت زدیم ، الان در آمدم ۱/۴ و درگیری هام ۴ برابر شده ، اما حقیقتا راضی ام از این سختی ها . به امید بهتر شدن هستم و تلاش میکنم . ولی می ترسم …….
      برام دعا کنید ….

      • بهاربهار گفت:

        سلام آقا رضا .
        امکانش هست راجع به مطلبی در همین خصوص با شما مشورت بکنم. ؟
        چون احتمال میدم که نخواید که ایمیلتون در معرض دید عموم باشه من ایمیلم رو میذارم .
        bahar5066@yahoo.com
        ممنونم

    • ياسين اسفنديار گفت:

      سلام به بهار عزيز
      هميشه بهاري باشي و بهاري بماني
      خيلي بشما حسوديم ميشه چرا؟
      چون نه زبان انگليسي ام خوب است و نه فرانسه و نه عربي
      البته در حال يادگيري انگليسي هستم ولي ما كجا و شما كجا!!!
      چي مي خوام بگم؟ شما داراي تخصص هايي هستيد كه در اين دوره هر كسي اين تخصص ها را نداره و از همه مهمتر فراگير هم نيست كه برم كلاس و ياد بگريم.(مثل حسابدراي) چرا كه علاقه مي خواهد.
      پس قدر داشته هايت را بدان و تلاش بيشتر و بيشتر و بيشتر در افزودن آنها بكن.
      مي گويند حقيقت هرچه عربان تر ، گرانتر
      بنظرمن شما يك باور كم داريد و در نوشته هايت جاي آن را خالي ديدم. هدف در كارهايت كم رنگ بود . اونجايي كه از تجربه در سازمان آب صحبت كردي. چه تجربه اي كسب كردي؟ و يا اينكه؛ چون اونجا رفتي پس تجربه كسب كردي!!
      چي ديدي در مسكن مهر و كلاس انگليسي و سازمان آب داشتي كه نظرت و جلب كرده باشه. شما الان داراي نگاه متفاوت در سه شغل متفاوت هستي واين تمايز شماست . قدرش را بدان.انشاء الله سر شغل مورد علاقه ات بروي.
      زندگي به من ياد داده كه شغل مورد علاقه ات را زندگي بهت نمي دهد. خودت بايد از زندگي بگيري. خودت بايد هزينه كني . شايد بايد چيزي را فداي آن كني تا به آن برسي . كه البته خيلي ها اين كار را نمي كنند. هر چيزي هزينه اي دارد. به فرموده حضرت علي (ع) : بزرگترين تفريح كار است. شايد اين جمله براي آنهايي كه به كار خود علاقه اي ندارند ثقيل باشد . ولي براي محمدرضا و آقاي نخجواني و خيلي هاي ديگه سخت نيست. بلكه يك تفريح شيرين است.

      • بهاربهار گفت:

        سلام آقای یاسین.
        خیلی ممنونم از اینکه برام نوشتید.و البته خیلی هم خوشحال شدم.
        کافیه علاقه داشته باشید و اراده کنید ۳تا زبون که سهله بیشتر از اینا رو هم یاد میگیرید.

        من هم تا به الان واقعا برای هدفهام تلاش کردم، زمین خوردم دوباره بلند شدم. حتی به قول شما خیلی چیزها رو فدا کردم که به اون هدف برسم. فعلا که روزگار و زندگی شغل مورد علاقه ام رو بهم نداده ولی من ازش میگیرم. 🙂

        میگن “الزمن دوار”

        مابقیش رو به خدا واگذار کردم. توکل به خودش.

        به قول فرانسوی ها :

        Aide-toi, le ciel t’aidera.
        به خودت کمک کن تا خدا به تو کمک کند.
        همون از تو حرکت از خدا برکته خودمونه.

  • سیمین-الف گفت:

    سلام استاد عزیز
    چه خوب اینبار هم ما رو وادار به تامل کردید.
    نظرات دوستان عزیزمو که می خوندم، اغلب در حرفه شون از صفر شروع کرده بودن و با تلاش به موقعیت خوب فعلی شون رسیدن و بقیه دوستان، بخت باهاشون یاره که توی اوایل راه از تجربیات اونا می تونن استفاده کنند. یه جورایی خوش به حالشون.
    من هم وقتی برمی گردم، می بینم خیلی تلاش کردم و زحمت کشیدم تا به این مرحله از شغلم رسیدم.
    همزمان باید درس می خوندم و سرکار می رفتم. اون موقع مربی یه مهد بودم که باید ۷ صبح سر کار حاضر می شدم تا ۴ بعد از ظهر. هیچ تجربه ایی هم توی اون کار نداشتم. این در حالی بود که رشته ام هم مرتبط نبود. مدیرم و جو خوبی که در اونجا حاکم بود باعث شدند که-پس از سه سال که اونجا به علل ملکی بسته بشه-من توشه ایی به دست بیاورم و به کارم در جاهای دیگه بتونم ادامه بدم.
    مدت ۷ سال توی اون مقطع تجربه کسب کردم و بعد به واسطه همون مدیر برای مدیریت یه مهد کودک دولتی تشویق و ترغیب شدم. البته جو حاکم توی اونجا جوری بود که زیاد دوام نیاوردم و پس از یکسال و نیم، استعفا دادم . با شرایط خوبی که داشت، عطاشو به لقاش بخشیدم و دومرتبه دنبال کار گشتم. هیچ وقت نخواستم توی یه جا، در جا بزنم و با شرایطش خودمو مجبور کنم که بمونم. همزمان از کلاسهای مرتبط زیادی استفاده کردم و همیشه در حال “تیز کردن تبرم” بودم. البته که سختی زیادی کشیدم. ولی حالا من هستم که کارمو انتخاب می کنم که کجا باشم و چه ساعاتی حضور داشته باشم. ضمن اینکه در کارم تنوع زیادی قائل شدم و در حیطه های مختلفی فعالیت می کنم.
    برای همه دوستانم آرزو می کنم همیشه در کار و زندگی شون حس خوب رضایت و مفید بودن رو تجربه کنن، آمین.

  • ثمانه گفت:

    به کسی که اینطور زندگی کردن رو به آدم یاد میده باید با صدای بلند گفت:
    سلام٬ صبح بخیر 🙂

  • میترا گفت:

    🙂
    یاد توصیه استاد مشترکمون، دکتر دورعلی، افتادم: “اگر آدمی باشین که هر کاری را به بهترین شکل انجام میده، یعنی حتی اگر شیشه هم پاک میکنید به بهترین شکل کارتان را تمام کنید، ده سال بیشتر طول نمیکشه تو حرفه خودتون بهترین میشین”.

  • معصومه1 گفت:

    استاد عزيزم ممنون.

  • آزاده اخراج!!! گفت:

    استاد منم الان به خاطر یه سری مشکلات توی همین مرحله هستم و با اینکه الان با این شرایط اقتصادی شاید باور نکنید ولی به خاطر امیدم به آینده الان شش ماه ماهی صد و خورده ای درآمد داشتم ولی همچنان با پررویی دارم ادامه میدم ولی نمیدونم چی میشه !!!!تو بدترین شرایط دارم ریسک میکنم.من نماینده بیمه هستم اگه خودتون یا بچه ها میتونن در رابطه با فروش بیمه های عمر راهنماییم کنید.باز هم به بلندای همت شما هزاران آفرین

  • قاسم گفت:

    مثل همیشه بسیار زیبا

  • Hassan 3 ensani گفت:

    ما همه دوست داریم یک کار خوب با یک میز و یک کامپیوتر به ما بدهند و ما امضا بزنیم و ماهی n تومن حقوق بگیریم!

    دوست داریم کارمند شویم!

    پدر سید سهیل رضایی که همراه با سهیل رضایی و سپاس فرزند ایشان در برنامه رادیو جوان حضور داشتند میگفت این جور کار ها نفس ادمی را ضعیف میکند!
    راست میگفت! من یکجا نشینی پشت یک میز و انجام کار های تکراری را دوست ندارم ! اب یه جا بمونه میگنده:)
    این هم از نشانه های جهان سومی هاست!
    خیلی وقت ها به دنبال راه میگردیم اما به دنبال این نیستیم که خود راهی بسازیم!

    به دوستانم توصیه میکنم اگه راه پیدا نکردند استین بالا زده و خودشان راهی باز کنند تا هم خودشان موفق شوند هم برای دیگران راهی ساخته باشند!

    این استنباط بنده از صحبت های استاد شعبانعلی در برنامه کار افرینی شبکه سه بود:D

    • شهرزاد گفت:

      چقدر از این جمله خوشم اومد و حتما به عنوان یکی از جمله های محبوبم توی دفترچه ام یادداشتش می کنم:
      ” اگر راهی پیدا نکردید، آستین را بالا زده و خودتان راهی باز کنید؛ تا هم خودتان موفق شوید و هم برای دیگران راهی ساخته باشید.”
      فوق العاده بود… ممنون آقای انسانی.:)

  • رضا گفت:

    سلام

    قبول، اما گاهی هست که مدیرا جلوی پیشرفت شخصی‌ات رو می‌گیرن. مثلا اگر همون مدیری که شما باهاش کار می‌کردین از پاسخ خودسرانه شما به بعضی از پیام‌ها مطلع می‌شد و شما رو در دم بدون در نظر گرفتن چیزی اخراج می‌کرد باز هم این خاطره‌ای شیرین بود؟
    گاهی اوقات مدیران با یه سری عبارت مثل «این توی تعهدات قرارداد ما نیست» یا «این وظیفه‌ی ما نیست» اجازه نمی‌دن محصولی که باید درست تولید بشه، تولید بشه به نوعی جلوی کاری که درسته رو میگیرن بدون توجه به اینکه این محصول بخشی از هویت آينده‌ی اونهاست. شاید شما رو با گفتن این که «شما حق ندارین کاری رو که بابتش پول نمی‌گیرین انجام بدین» از انجام کارتون منع کنن.

    این تصویر هم کمی درد دل من رو منتقل می‌کنه.
    http://image-store.slidesharecdn.com/72e219ee-d50b-11e3-b5d3-22000a901256-medium.jpeg

    • صادق گفت:

      با سلام
      دقیقا با شما موافقم ولی این مهندس شعبانعلی یا هر انسان خلاق دیگری برای آن موقعیت (توبیخ و اخراج توسط مدیر) هم راه حلی می اندیشید.
      ما باید به این باور برسیم که هیچ گاه تسلیم نشویم.
      اما دلیلی که باعث می شود جوان ها زیر بار چنین کارهایی نرند اینه که موردهایی اطرافشون می بینن که با رانت، پارتی بازی و … تونستن به درآمد خوبی برسن و جایگاه خوبی داشته باشن.
      ولی در جواب به این جوونا از جمله خودم باید بگم که این قضیه برای الان صادقه.
      دوسال دیگه یا پنج سال وضعیت تو با اون فردی که خودت را با اون مقایسه می کنی یه زمین تا آسمون فرق می کنه.
      به امید روزی که همه فقط با کار و تلاش و خلاقیت به یه جایی برسن

  • پاسخ دادن به ستاره لغو پاسخ(مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    پاسخ دادن به ستاره لغو پاسخ

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser