پیشنوشت: این مطلب زیرمجموعهٔ گفتگو با دوستان محسوب میشود. حرفهایی که در پاسخ به صحبتها، نظرات، سوالها و تحلیلهای دوستانم مینویسم. فعلاً بحثش را باز کردهام تا بعد از نسیم طالب به سراغ آن برویم.
ابتدا حرفهای نوید شهبازی و هدی را که زیر «نسیم طالب؛ شام خوب، صبحانهٔ بد» نوشته بودند میآورم.
حرفهای هدی
من تصمیم دارم که مترجمی زبان انگلیسی بخونم. سرچ کردم و از چت جی پی تی سوال کردم که آیا در آینده با وجود پیشرفت هوش مصنوعی آیا همچنان نیاز به مترجمان انسانی هست یا نه. جواب مثبت بود و گفته شد که این رشته و حرفه منسوخ نمی شه.
می خواستم نظرت تو رو بدونم. آینده مترجمی زبان انگلیسی چیه از نظرت؟ یه استادی داشتیم که میگفت یاد گرفتن زبان چینی در عصر حاضر کار هوشمندانهایه. به نظرت اینطوره؟ آیا انگلیسی بهتر و پرکاربردتره یا چینی؟
شاید بشه گفت چند سالیه که دارم روی انتخاب رشته فکر میکنم. این روزا دیگه تقریبا روی مترجمی زبان انگلیسی settle کردم.
حرفهای نوید
حالا که بحث زبان شد، منم این رو مطرح کنم. با پدیدار شدن LLMها و در آینده هوش مصنوعی (و شاید چیپ مغزی)، حوزه آموزش زبان در ایران و جهان چه آیندهای داره؟ آیا ممکنه توی همین ۱۵-۱۰ سال آینده یادگیرندههای زبان بتونن کلا از معلم بینیاز بشن؟ یا مثل الان یک ابزار کمکی برای همه باقی میمونه؟
خود همکاران باتجربهتر و باسوادترمون میگن که اون رابطه حسی و انسانی که معلم (البته نه هر معلمی) با شاگرد برقرار میکنه، هوش مصنوعی هیچوقت نخواهد تونست برقرار کنه.
از طرفی خودت هم در گفتگوی آنلاین گفتی که توی هر حوزهای متخصصان برتر باز جاشون محفوظ هست چون خود هوش مصنوعی هم نیاز به منبع و پشتیبان داره.
این بحث میره توی فهرست صحبتهایی که قراره با هم دربارهاش حرف بزنیم و تبادل نظر کنیم. بعد از نسیم طالب میام سراغش
در این بین هم، اگر شما هم نظری دربارهاش داشتید خوشحال میشم اینجا مطرح کنید که نگاههای همدیگه رو بهتر بدونیم.
سلام محمدرضا. وقت بخیر.
درباره موضوعی که نوشتی، حدسی ندارم؛ اما امیدوارم کمکم به این سمت بریم که زبانهای مختلف حذف بشن و با یک زبان واحد بتونیم با هم ارتباط برقرار کنیم. اینطوری صورت مسئله از ریشه پاک میشه.
اگر کارکردهای هنری و ادبیاتی برای زبان در نظر بگیریم، شاید بشه از زبانهای متعدد دفاع کرد. ولی برای «انتقال پیام» احتمالأ یک زبان کفایت میکنه و شاید هم همین باعث بشه که سوءتفاهمها کمتر بشه.
مثلاً همین دیشب بود که داشتم تفاوت دو واژه Probability و Likelihood رو از منظر ریاضی بررسی میکردم. حالا همین دو تا کلمه رو ممکنه کسی تو فارسی به احتمال ترجمه کنه. ممکنه هم دقت به خرج بده و دو تا کلمه احتمال و درست نمایی رو از هم تفکیک کنه.
در هر صورت عمری که داره اینجا صرف ترجمه میشه، مشکلی از مشکلات دنیا رو حل نمیکنه (نسبت به زمانی که اصلاً فارسی وجود نداشته باشه). به نظرم وقتی میشه زبانهای متعدد رو پذیرفت که هر کدوم مشکل متفاوتی رو حل کنند.
مثلاً ریاضی، زبان علم هست. یا زبانهای برنامهنویسی متفاوت رو میتونم بفهمم که هر کدوم برای یک مسئله خاص ساخته شدند.
یکی میاد SQL میسازه برای کار با داده. اون یکی میاد C++ رو میسازه برای نوشتن کد سطح پایین. انگار هر کدوم یک موجود جداگانه در طبیعت هستند که یک گوشهای برای خودشون جا خشک کردند و چه خوب هم جا گرفتند.
اما این که به آب در زبان عربی، ماء میگن و در انگلیسی water و در گویش یزدی، او، خودش یک مشکل هست که بوجود اومده و آدمها باید بخاطر بسپارند که اینها یکی هستند.
امیدواریام هم از این جهت هست که زمانی ما، دهها سیستم برای اندازهگیری چیزهای مختلف داشتیم. الان هم با این که هنوز سیستم متریک جا نیافتاده ولی به هر حال بخش بزرگی از داستانهای ما حل شده.
امیر. این بحثی که مطرح کردی، خیلی قشنگه. و طبیعتاً بهشدت با سناریوسازی و گمانهزنی همراهه. به تعبیر دقیقترش، هر چیزی میگیم خیلی Speculative هست.
این موضوع که گفتی برای خود من هم جذابه و دوست دارم در موردش حرف بزنیم یا به بهانهٔ ترجمهٔ ماشینی، این نوشته رو به حرف تو هم ربط بدم که همهمون بیشتر در موردش فکر کنیم و حرف بزنیم.
اما برای اینکه صورت مسئله، یعنی چیزی که در ذهن تو هست برام شفافتر بشه، میپرسم. این عبارت «زبانهای مختلف حذف بشن» و «بتونیم با یه زبان واحد حرف بزنیم» رو با چه فرایندی توی ذهنت تصور میکنی؟
یعنی مثلاً همونطور که یهسری زبانها قبلاً بودن و کمکم مُردن. تو میگی سرعت و شدت تنازع برای بقا بین زبانها بیشتر میشه و زبانهای ضعیفتر زودتر بازی رو به زبانهای قویتر واگذار میکنن؟ (سناریوی A)
یا مثلاً میگی کمکم با گسترش تکنولوژی و امکان ترجمه سریع و دسترسی به داشتههای زبانی مختلف، زبانها شروع میکنن از همدیگه یه چیزهایی میگیرن (سریعتر و عمیقتر از قبل) و چند دهه بعد، شاید یه زبان داشته باشیم که مخلوطی از زبانهای فعلیه و بخش بزرگی از دنیا به اون زبان حرف میزنن؟ (سناریوی B).
البته دو سناریوی بالا کاملاً مستقل نیستند و همپوشانی هم دارن.
اگر فرایندی که توی ذهنت هست رو درست متوجه نشدم، خوشحال میشم برام با جزئيات بیشتر بگی که حدوداً چی توی ذهنته.
پیشاپیش بگم که من چیزی که خودم تصور میکنم اینه که:
اگر قرار باشه مسیری که تو میگی طی بشه، محتملترین سناریو اینه که زبانها اول در سناریوی B با هم رقابت میکنن و به تدریج زبانهایی که بازی در زمین B رو نپذیرن، انقدر ضعیف میشن که میمیرن و از صورت مسئله حذف میشن. و با این منطق، احتمالاً سناریوی A به شکل پررنگ ادامه پیدا میکنه و یکی از سه چهار زبان پرگویندهٔ امروز، با جذب حداکثری داشتههای زبانهای دیگه، به زبان غالب تبدیل میشه.
البته اولش نوشتم که «اگر فرض کنیم قراره به سمت زبان واحد بریم»
پینوشت: به نظرم بچههای مذهبیتر در این زمینه پاسخشون مشخصه و نباید بحث اضافهای داشته باشن (مگر بحثهای کلامی). چون جواب مشخصه و در نص قرآن در موردش پاسخ داریم: «و من آیاته خلق السموات والارض و اختلاف السنتکم و الوانکم» اختلاف زبانها جزو آیات الهی گفته شده و تمام.
سلام محمدرضا. خیلی خوشحال شدم پیامت رو دیدم.
واقعیتش به این موضوع قبلاً فکر نکرده بودم و از دیروز دارم بهش فکر میکنم.
میشد در قالب سناریوهایی که گفتی مطرحش کنم؛ اما گفتم به عنوان یک تمرین فکرکردن کمی متفاوت انجامش بدم و از منظر تأثیر «زبان دوم» در تکامل زبانها بررسی کنم.
منظورم اینه که فکر نمیکنم اختلافی وجود داشته باشه که رایجترین زبان دوم دنیا، انگلیسی هست.
حالا با توجه به بحثهای دهکده جهانی و ارتباطات دیجیتال، احتمالا آدمها برای تعامل این زبان رو انتخاب میکنند و تو محیط کار هم استفاده میکنند.
نمونه ازش کم نداریم. استارتآپی مثل اسنپ همین الان هم بخشهای خاصیش، جلسات انگلیسی برگزار میکنند؛ چون نیروی خارجی هم دارند.
حالا فکرشو بکنید که همین زبان، کمکم پذیرای مفاهیم از زبانهای دیگه هم میشه که بتونه ارتباط بهتر شکل بگیره.
مثلاً الان مفهوم غیرت یا تعارف رو تو انگلیسی نداریم؛ اما اگر ارتباط فارسی و انگلیسی جدیتر بشه، کمکم لغتش هم بوجود میاد. اینجا میتونه LLM هم به کمک بیاد و بعد از بوجود اومدن لغتهای مناسب، ترجمه به سرعت به انگلیسی انجام میشه.
زبان انگلیسی برای بیان کارهای علمی هم که هست و خلاصه به نظر کاندید خوبی میتونه باشه. هر چند تاکید خاصی رو این زبان ندارم.
حالا اصلا فرض کنیم زبان دوم همه دنیا، x شد. چطوری زبانها کمکم بمیرند و جای خودشون رو به زبان دوم بدن؟
فکر کنم مشابه این موضوع رو در گویش هم داشتیم. الان من پدر مادری رو نمیشناسم که به بچهاش گویش یزدی یاد بده. چرا؟ چون کارکرد و Relevancyاش رو از دست داده.
از یه جایی به بعد همه دستاوردها و مفاهیم مهم تو اون زبان دوم هستند و آدمها شاید به نظر فارسی حرف بزنند اما واقعاً انگلیسیه.
نمونهاش رو تو حرفهای دو تا پزشک متخصص میشه دید. جز افعال و کلمات ربطی هیچ کلمه فارسی مهمی ندارند.
خلاصه این که بعد از مدتی که زبان دوم کامل رایج شد و همه جا پذیرفتنش، کمکم آدمها خودشون به این نتیجه میرسند که زبان اول چه چیز عبثی هست و به بچهشون هم ممکنه یاد ندن و زنجیرهاش قطع میشه و خلاص.
پینوشت: چیزی که گفتم خیلی ایدهآلگرایانه است. و میدونم چیزهای مهمی رو در نظر نگرفتم. مثلاً مذاهب و ادیان ابراهیمی به این سادگیها زیر بار زباندیگهای مثل انگلیسی نمیرن؛ چون معتقدند زبان برتر عربی هست. اما اینها هم شاید کمکم درست بشه. نسل جدید این اباطیل رو نمیپذیرند.
پینوشت دوم: نکتهای که راجع به مسلمانان گفتید با تعریف دقیق اون درسته. اما چیزی که دارم اخیرا زیاد میبینم اینه که تعریف مسلمانی هم بین مردم مختلف شده.
من دوستانی دارم که نماز روزه به جا میارن و ظاهراً مسلمان هستند. اما معتقدند اگر جایی دین صریحا دستوری داد که مخالف عقل بود، باید به عقل توجه کرد. حالا اگر تعداد این افراد هم زیاد بشن، دین اسلام داخل ایران هم کمکم مثل عربستان مینیمال و آپدیت میشه. با این دست فرمون قرآن هم اگر چیزی گفت از کجا معلوم که منظورش این بوده و اصلا تحریف نشده.
سلام.
من به این فکر کردم که همونطور که سرعت و شدت مرگ زبانها بیشتر میشه آیا با گسترش تکنولوژی انگیزه هایی برای تولد زبان جدید هم می تونه بوجود بیاد؟ مثلا توی کامیونیتی یه گیم، پلتفرم یا متاورس، اعضای اون جامعه به دلایلی شبیه نیاز به تعلق و استتوس، برتری طلبی، انحصار یا شاید محرمانگی و خاص بودن مثلا بخوان زبان جدیدی بوجود بیارن که فراگیر و ماندگار هم بشه تو جهان خودشون؟
محمدرضا جان سلام
وقتتون بخیر. امیدوارم حالتون خوب باشه
شما در گفتگو با تعدادی از بچه های متممی در مورد یادگیری موضوعات جدید گفتید که استراتژی تون معمولا اینه که روی چیزهای مهم تمرکز میکنید. میخواستم سوال کنم اگه احیانا در مورد مسائل دیگه هم همین استراتژی رو دارید لطفا بیشتر در موردش برامون توضیح بدید مثلا در مورد نوشتن یه کتاب و یا فرضا الآن برای اجرای یه پروژه ای مثل متمم چطور کارها رو دسته بندی میکنید و چه موضوعاتی رو در الویت قرار میدید و چطور اقدام میکنید. با توجه به اینکه فکر کنم ما همه مون میدونیم مثلا در متمم چقدر به یکسری جزئیات اهمیت میدید. مسائل مهمی که باید بهشون پرداخته بشه و همینطور جزئیات مهمی که براشون وقت میذارید رو معمولا چطور انتخاب میکنید.
در کل اگه امکانش هست و صلاح میدونید ممنون میشم لطف کنید هروقت فرصت کردید روش تصمیم گیری و اقداماتتون رو در مورد شروع و ادامه یه پروژه اجرایی برامون بگید.
حدس میزنم این موضوع بیشتر دغدغه کسانی باشه که در دنیای ترجمه و یا حوزه هوش مصنوعی حضور جدیتری دارند، یعنی یا نان یا نامشون وابسته به این بیزینس هست، و حالا که مدلهای هوش مصنوعی ظهور کردن و در حال گسترش هستن ممکنه معادلات بازیشون کلا دگرگون بشه.
من خودم در هیچ کدام از این دو حوزه فعالیت جدی ندارم. دیدگاهی که در ادامه با شما شریک میشم رو به عنوان یک تجربه شخصی، محدود، سطحی و دمِ دستی از منِ عوام در نظر بگیرید. (دروغ چرا؟ هدفم بیشتر engage شدن در روزنوشتههاست و این که خواننده کاملاً منفعل نباشم).
خب بریم سر اصل مطلب. من خودم این اواخر با کمک ChatGPT مشغول ترجمه پایاننامهام از فارسی به انگلیسی هستم. البته همون ۳ سال پیش بعد از دفاع شروع به ترجمه کردم، اما چون اون موقع ChatGPT عمومی نشده بود و مجبور بودم ترجمهام رو دستی انجام بدم، زود خسته شدم و رها کردم.
این تسکِ ترجمه پایاننامه رو بیایم به دو بخش سفتکاری و نازککاری تفکیک کنیم. بر اساس تجربه من، ابزار ChatGPT در سفتکاری خوبه، یعنی به من کمک میکنه که کلیات و چارچوب اولیه رو نسبتاً خوب و سریع در بیارم. به همین خاطر اون ترجمهای که قبلاً دستی انجام میدادم و برام طاقتفرسا و زمانبر بود، الان با سرعت خوبی پیش میره. اما وقتی به نازککاری و جزئیات میرسم، این ابزار هنوز خنگ هست و اون پرداخت نهایی رو خودم باید انجام بدم. چکشکاری اولیه رو خوبه اما هنوز ظرافت لازم برای صیقلکاری و جلادهی رو نداره.
به مرور زمان ابزارهای هوش مصنوعی حتماً بهتر و پرظرفیتتر میشن و ظرافت کارشون بالاتر میره، اما شک دارم که به این زودیها بتونن کاملاً مستقل عمل کنن و نیازی به مصحح و ناظر نداشته باشن. به همین خاطر، به نظر من، در ترجمه تجاری و کارراهاندازی خیلی خوب و بهینه و کمهزینه میتونن باشن، اما از ترجمههاش شاهکار جاودان در نمیاد.
سلام
۱۴ سال پیش، فایل درباره معرفت نفس را که از یکی از دوستان گرفته بودم از استاد صمدی آملی گوش میکردم. ایشان اشاره میکرد که یک نفس را فقط یک نفس می تواند تربیت کنم. به نظرم منظور استاد پرورش بود بیشتر تا آموزش. آموزش را می توان از یک ربات حتی بهتر از انسان یاد گرفت( در حال حاظر، اگر درخواست خود را به نحو خوبی مطرح کنیم) ولی پرورش یافتن نه
سلام و درود
به معلم و سایر دوستان عزیز،
به نظرم یک مبحثی که میتونه جای تامل داشته باشه،
مبحث انتقال احساسات و عواطف انسان هاست،
که قاعدتا با توسعه جامعه بشری این احساسات و عواطف هم تکامل بیشتری پیدا میکنه و پیچیده تر میشه ،
شاید هم با توجه به توسعه روزافزون دانش
ماشین هم بتونه تو انتقالات احساسات کمک شایانی کنه،
با زبان دست و پا شکسته که میدونم، هر از گاهی از
pi.ai این سوال ساده رو میپرسم؛
"?how are you"
و در پاسخ جملات مشابه جمله زیر رو دریافت میکنم؛
I'm doing well, thanks for asking! Just chugging along as an AI, eager to help you with anything you need. 😊 How about you
و همیشه مکانیزم درک احساسات هوش مصنوعی ذهنم درگیر میکنه…
سلام و عرض ادب
به گمانم اظهار نظر متقن در این زمینه زمانی امکان پذیر باشه که ما یا دیدگاهی شفاف و معتبر از آیندهی جهان داشته باشیم و یا محدودیتهای مسیر جدید را به درستی بشناسیم و درک کنیم.
از فضا، هیچ کدام هم امکانپذیر نیست. اگر چیزی هم وجود داشته صرفا حدس و گمانهایی در حد یک پیشبینی هست بدون اینکه اسناد معتبر یا تحلیلهای جامعی وجود داشته باشه که این مسئله هم خودش نشئت گرفته از محدودیتها و مخدوشگرهای ذاتی ذهن انسان به هنگام تحلیل داده هاست.
پس عملا هم میشه گفت که بله انسان با توان درک عواطف و انتقال اون در خلال کلمات، حریف قدر قدرتی برای مترجمهای ماشینی آینده هست و هم میتونیم بگیم که خیر، چه بسا به قدری اتفاقات و اختراعات و ابداعات عجیب و غریب باشند که بتونن همین انتقال حسی که امروز برگ برنده ما هست رو هم از ما بگیرند.
و اما یک واقعیت (که تازه نسبت به مسائل روز، قدیمی هم محسوب میشه) :
Learning to solve complex sequences of tasks—while both leveraging transfer and avoiding catastrophic forgetting—remains a key obstacle to achieving human-level intelligence. The progressive networks approach represents a step forward in this direction: they are immune to forgetting and can leverage prior knowledge via lateral connections to previously learned features. We evaluate this architecture extensively on a wide variety of reinforcement learning tasks (Atari and 3D maze games), and show that it outperforms common baselines based on pretraining and finetuning. Using a novel sensitivity measure, we demonstrate that transfer occurs at both low-level sensory and high-level control layers of the learned policy. (+)
و این مسیر به همینجایی که هستیم ختم نمیشه!
سلام.
من این نکتهای رو که در ابتدای صحبتتون نوشتید میفهمم و باهاش موافقم. فقط میخوام یه نکتهٔ مهم رو یادآوری کنم. اون «اظهارنظر متقن» که شما اشاره کردید، تقریباً ارزشی نداره. یعنی اگر ما به نقطهای برسیم که همهچیز انقدر شفاف بشه، دیگه حرفی که داریم میزنیم «خاطره» و «روایت» محسوب میشه یا در بهترین حالت «مشاهده / observation».
اما زندگی و کسبوکار، تقریباً همیشه مستلزم «پیشبینی سناریوهای مختلف» و «ارزیابی سناریوها» و «تصمیمگیری بر اساس این ارزیابیها»ست. این مسئله در مورد ازدواج، مهاجرت، انتخاب شغل، انتخاب رشتهٔ تحصیلی، سرمایهگذاری در شرکتها، انتخاب استراتژی و حتی در نظریهپردازیهای علمی صادقه.
دیگه اون موقع که اسناد معتبر و تحلیلهای جامع وجود داره، حرف زدن از این بحثها چندان ارزشآفرین نیست.
ما الان میدونیم یاهو بازار جستجو رو به گوگل باخته. اسناد معتبر و تحلیلهای جامع هم هست. خب. چه کنیم؟ هیچی.
سوال روی میز اینه که آیا گوگل بازار جستجو رو به Open AI خواهد باخت یا نه؟
اینجا نه اسناد معتبر داریم و نه تحلیل جامع. و دقیقاً تا وقتی اینها نیست، جواب این سوال ارزش داره.
من فکر میکنم ضعف هم ناشی از چیزی که شما گفتید نیست. چندان به محدودیتهای ذهن انسان و مخدوشگرها ربط نداره. اینها باز به این فرض اهمیت پیدا میکنن که فرض کنیم «تمام دادههای موجود برای پاسخ به سوال» وجود داره. فقط مغز ما نمیتونه اونها رو تحلیل کنه. یا نویزهای زیادی وجود داره که سیگنالها رو در سایهٔ خودش قرار داده.
در حالی که ماجرا این نیست و سادهتره: آینده هنوز نیامده. همین. پس ما فقط ناچاریم از سناریوها حرف بزنیم. نه «مشاهدهها» و نه از «خاطرات.»
ربط مقاله رو هم راستش نفهیدم. جداگانه خونده بودمش و میشناختمش. اما اینجا نفهمیدم چه ربطی داره.
چقدر بهتر بود که اول thesis (ایدهٔ مورد دفاع) خودتون رو میگفتید.
بعد از داخل این متن، گزارهٔ مورد نظرتون رو جدا میکردید و مینوشتید.
بعد توضیح میدادید که اون گزاره بر اساس چه منطق و استدلالی، از ایدهٔ مورد دفاع شما پشتیبانی میکنه.
وگرنه گزارهٔ «این مسیر به همینجایی که هستیم ختم نمیشه» خیلی کنفوسیوسی میشه و ته هر نوشتهای میشه نوشته بشه 😉
بعنوان کسی که پدرش سالها مترجم فنی بوده، فکر میکنم این دو تا تفکیک رو بشه انجام داد.
ترجمه های کتبی:
ذهنیت من بیشتر روی ترجمه متون علمی و فنی هست. در این گونه ترجمه ها، فکر نمیکنم جای تردید باشه که استفاده از هوش مصنوعی، جایگزین انسان میشه تا حدود بسیار زیادی. یک صاحب صنعتی رو تصور کنید که یه دستگاه خریده و میخواد کاتالوگش رو ترجمه کنه که کارش راه بیفته. طبیعتا اولین گزینش، استفاده از انواع هوش مصنوعی هست. (شاید، حداقل در آینده نزدیک بشه به بقیه متون مثل متون ادبی هم این موضوع رو بسط داد. ولی ممکنه شدت و ضعفش متفاوت باشه.
ترجمه های شفاهی (حضوری):
بنا به خاطراتی که پدرم تعریف میکرد، در ترجمه های شفاهی، مترجم حرفه ای، صرفا نباید انتقال دهنده کلمات باشه و اینجا، نقش انسانی انسان (عواطف، احساسات، همدلی و درک متقابل و…)، معنای بیشتری پیدا میکنه. گرچه در این خصوص هم ادعاهایی هست که هوش مصنوعی هم بتونه کارها رو بکنه، اما در هر صورت هنوز میشه برای شخصی که مترجمه، هویت قائل شد و کماکان امیدوار بود که ترجمه توسط انسان، نیاز حساب بشه.
سلام
من چند سالی میشه که بخشی از درآمدم از ترجمه است. این موارد گزارشی هستن از اتفاقاتی که اطرافم میافتن.
۱- درآمدی که از بازار داخلی داشتم به قدری ناچیز بود که اگه تو بازار آزاد زندگی میکردم، حتی پول برق لپتاپم هم در نمیومد. سال ۸۸ با کلمهای ۶-۷ تومان (تک تومان، نه هزار تومان) شروع کردم. بازار خارجی بهتره، فقط به خاطر نسبت تبدیل ارز. در حال حاضر برای من (اگه با همون واحد کلمه یا per source word بسنجیم) هر کلمه بین ۰٫۲ تا ۰٫۳ دلار آمریکا دستمزدشه.
۲- استدلال کردن برای کیفیت ترجمه خیلی سخته. مترجمهای دیگه میتونن به راحتی کار رو بیارزش جلوه بدن و زمانی که تضاد منافع وجود داشته باشه، به احتمال زیاد این اتفاق میافته.
۳- رقابتی که در بازار ترجمه میبینم شکل عجیبی داره. اون تصوری که از ترجمه وجود داره که فهم عمیق از دو زبان رو میطلبه، بیشتربه نویسندگی نزدیکه تا ترجمهای که من انجام میدادم. برای من بازار ترجمه شبیه به جایی بود که برای هر مورد تقاضا، صدها مورد عرضه وجود داشت. تنها چیزی که برای مشتری مهم بود هم سرعت عمل بود.
۴- کاری که من انجام میدادم بیشتر ترجمهی محتوای اپلکیشن و متن دستورالعمل بود. تو این کار، مترجم باید بتونه در کوتاهترین زمان ممکن، متن رو به روانترین شکل ممکن ترجمه کنه. برای من، بازار این کار بعد از معرفی ChatGPT عملا دیگه وجود نداره.
۵- در حال حاضر دیگه کار ترجمه انجام نمیدم. فقط از اسمم استفاده میکنم تا کارها رو بگیرم و تحویل دوستم بدم تا درآمدش بینمون تقسیم بشه. کارایی که الان تحویل میگیرم، تقریبا همشون آموزش دادن به مدلهای یادگیری ماشینه.
سلام.
نامربوط اینکه : نمیدونم بعد از چند سال هست که کامنت میذارم. ولی هر هفته تو روزنوشته و جدیدا تلگرام، محمدرضا و بقیه دوستان که اینجا کامنت میذارن رو دنبال میکنم. آخرین بارها زمانی بود که انتشار کتاب پیچیدگی جریان داشت و اگر درست یادم باشه درباره swarm ها از محمد رضا پرسیده بودم و شیرینی خوندن جوابش بعد یکی دو روز رو یادم نمیره (لاقل تا الان نرفته). دوستتون دارم و امیدوارم سلامت باشین.
و اما مربوط :
بنظرم سهم بزرگی از موفقیت این مدلها که باعث شده استفاده ازشون گسترده بشه. این واقعیت بوده که در ترجمه موفق بودن.
اگر ترجمه رو یه نگاشت در نظر بگیریم از فضای سابجکتیو صاحب هوش ۱ به فضای سابجکتیوصاحب هوش ۲ ، با این ضابطه که طوری در فرمت اطلاعات تغییر پیدا کنه علیرغم اینکه صاحب هوش ۱ دیگه اونو نمیفهمه ولی از محتوای اطلاعاتیش حدالامکان مراقبت شده که نفر ۲ بتونه با فیدبک اش نیاز نفر ۱ رو تشخیص و پاسخ متناسب بده.*
بنظرم یک شاخص میزان متناسب بودن فیدبک ها (که نشان از کیفیت ترجمه داره) دوام ارتباط هست. چند نفر رو میشناسم روزانه بیش از اینکه با آدما صحبت کنن دارن با این LLM ها حرف میزنن. طبعا نمونه خیلی کوچیکیه ولی حجت رو بر من تمام کرده که این مدلهای زبانی اگر یک چیز رو خوب بلد باشن، ترجمه ست. (البته این ترجمه از زبان انسان هست به زبان ماشین و بالعکس/ ولی در زمینه ترجمه زبانهای انسانی هم، با واسطه گری زبان ماشین بنظرم تغییر بزرگی اتفاق افتاده نسبت به گوگل ترنسلیت سالهای پیش)
بنابراین دستیار ترجمه بیهمتایی هستند. اما مساله اینجاست که آیا این مدلها که خود بخوبی ترجمه را یاد گرفتند میتوانند ترجمه را هم به خوبی یاد بدند؟ پاسخ شخصیم اینه که نه لزوما چون شیوه ای که ما باهاش زبان رو یادمیگیریم با شیوه ای که این مدلها زبان ها رو میفهمند متفاوته. ولی خیلی به درست بودن جوابم مشکوکم.
بنظرم یه سوال مهم دیگه اینه که ترجمه با چه هدفی؟ بعضی از هدف ها (مثلا زبان روزمره ) رو LLM ها هم در حوزه دستیاری ترجمه و هم دستیاری آموزش ترجمه ارضا میکنند. برخی از هدف ها هم داخل محدودیتهای عملکردی این مدلها قرار میگیرند. (همچنان حس میکنم مثلا یک پژوهشگر مستشرق انگلیسی زبانی که به عربی مسلط هست با استفاده از موتورهای جست و جو و دانشش در زبان عربی بهتر میتواند به نتایج مدنظرش برسد نسبت به حالتی که از دانشش در عربی استفاده نکند و با چت انگلیسی با GPT یا یکی از این مدلها، بخواهد به پاسخهای مطلوبش نزدیک شود)
*بابت تعریف شخصی و بدون رفرنس ام از "ترجمه" عذر میخوام.بعنوان فهم شخصیم از ترجمه گفتم. امیدوارم توجه به حرفهای اشتباهی که زدم بهونه ای برای یاددادن باشه. البته این بهانه هم نباشه، همیشه یک بهانه برای یادگرفتن از این جا هست. ارادت .
سلام
من موضوع رو اینطوری میفهمم که مساله ترجمه زبانهای بشری به همدیگه در آینده، احتمالا دیگه یک مساله نخواهد بود که هوش مصنوعی بخواد اون رو حل کنه
چیزی که الان از کارکرد هوش مصنوعی (به عنوان یک یوزر) درک میکنم، داره این سیگنال رو به من میده که میتونه متن عمومی رو ازیه زبون به یه متن قابل قبول در یک زبان دیگه ترجمه کنه – و احتمالا باید بتونیم در آینده بهش بگیم: این متن رو در این بافتار یا context مشخص برای من ترجمه کن و اون هم بفهمه چی دارم بهش میگم و این کار رو به خوبی انجام بده
من یه اشارهای میکنم به موضوعی که در درس هوش مصنوعی و صنعت نشر کتاب | گام جدید مایکروسافت؛ انتشارات ۸۰۸۰ متمم اخیراً بهش پرداخته شد:
" ترجمه بیکیفیت ماشینی چیزی نیست که بهسادگی از شرّ آن خلاص شویم. این شرّ را هوش مصنوعی به صنعت نشر تحمیل کرد و چیزی هم که میتواند آن را رفع کند، خود هوش مصنوعی است. یعنی ما نه از ناشران میتوانیم انتظار داشته باشیم حرفهایتر باشند و نه از این دسته از مترجمان میتوانیم انتظار داشته باشیم اخلاقگراتر شوند. فقط باید به این امید باشیم که هوش مصنوعی پیشرفت کند و کیفیت ترجمه ماشینی بهتر شود."
سوالی هم که میشه طرح کرد اینه که الان ترجمه ماشینی چطوره (با توجه به کلمه شر در متن بالا، من کنجکاوم ضعفهاش رو بیشتر بدونم)؟
البته فکر میکنم موافق باشی که این شر رو در مورد بسیاری از ترجمه های انسانی هم میشه به کار برد. این چیزیه که صدای مترجمهای خوب رو درآورده.
در اینجا به نظرم باید دو مورد رو تفکیک کرد.
یه نفر ممکنه بگه ترجمه فارسی ollama برای چنین متنی بد بود اما اگر بررسی کنیم ببینیم که یه پرامپت ساده و ضعیف به یک LLM داده باشه.
اما یه نفر دیگه ممکنه یه agent با یک workflow کارآمد رو توسعه داده باشه که از چندین ابزار از جمله یک fine-tuned LLM در اون استفاده شده تا با درک بهتر از کانتکست، ترجمه مفهومی خوبی ارائه بده. قاعدتاً چک نهایی توسط انسان هم بخشی از این فرآیند باید باشه.
با در نظر گرفتن این موضوع، سوالی که به ذهنم میرسه اینه که پتانسیل واقعی ترجمه ماشینی الان در چه سطحیه؟ (مثلاً ممکنه ۶۰ از ۱۰۰ باشه)
بعد از سوال بالا، یه سوال دیگه هم پیش میاد: مهارت مترجم در استفاده از این پتانسیل چقدره؟ (مثلاً ممکنه ۲۰ از ۶۰ باشه)
اینطوری میشه شری که بهش اشاره شد رو بین این دو تقسیم کرد.
بعد از فهمیدن وضعیت فعلی ترجمه ماشینی، سوال بعدی که مطرح میشه اینه که نقطه مطلوب ترجمه ماشینی کجاست؟
درود
اتفاقا من چند وقت پیش این سوال رو وقتی داشتم زبان می خوندم از خودم پرسیدم و مدت خیلی کوتاهی بعد به جوابش رسیدم .
فک می کنم توی یکی از درس های متمم بود که خوندم هوش مصنوعی نمی تونه مسائل و مفاهیم رو بهم ربط بده . مثل ما که مطالب رو طبقه بندی می کنیم و بهم ربط می دیم اونو با آموخته ها و وقایع قبلی تطبیق می دیم .
مثلا وقتی یه مطلب رو translate می کنیم وسط اون ترجمه یهو یه کلمه می بینیم که هر چی فکر می کنیم می بینیم وجود اون کلمه وسط اون جمله بی منطق .
بعد خود کلمه رو می بینی که چندین معنی داشته و اون اشتباهی یه معنای دیگه رو اون جا ، جا داده .
فرآیند یادگیری و یاد دادن فقط رد و بدل کردن دیتا نیست . کلی سایت و منابع و کتاب وجود داره ولی چی می شه که ما سایت های خاص ، کتاب های خاص و آدمای خاص رو دنبال می کنیم و دوست داریم از اون ها چیزی یاد بگیریم .
اغلب معلم های خوب برای یادگیری بهای زیادی دادن . خیلی آزمون و خطا کردن و انقدر اون مفاهیم درونی شده که وقتی باهاشون همراه میشی مثه صحبت کتاب (از کتاب) که کتاب رو به سفر تشبیه کرده ، انگار وارد یه سفر میشی .
بعضی وقت ها توی کتاب های زبان خودمون هم تعابیری می بینیم کلماتی می بینیم که برای فهمش باید کتاب های دیگه رو مطالعه کرده باشیم تا بفهمیم چرا اینجا از این کلمه استفاده کرده .