در رسانههای ما رسم شده که هر کاری ایلان ماسک انجام میدهد، به سرعت به تیتر خبری تبدیل شود. حتی اگر این کار در حد یک شوخی توییتری باشد.
به همین خاطر، وقتی مشخص شد ایلان ماسک و ویوک راماسوامی مسئولیت دفتر افزایش کارآمدی دولت را بر عهده خواهند داشت، فکر میکردم دربارهٔ این موضوع حرفها، خبرها و تحلیلهای بسیاری منتشر شود.
اما ظاهراً رسانههای ما صرفاً به نقل اصل خبر اکتفا کردند. علاقهمندان تکنولوژی در شبکههای اجتماعی هم بیشتر به پیروزی مدیران حوزهٔ فناوری بر سلبریتیهایی مانند اپرا وینفری، تیلور سوئيفت و لیدی گاگا پرداختند و خبر را از این زاویه بررسی کردند.
به همین خاطر، تصمیم گرفتم گزارشی کوتاه از این تصمیم ترامپ بنویسم و چند جمله هم دربارهٔ رابطهٔ این کار با چالشهای سیستم بروکراتیک کشور خودمان توضیح دهم.
حرفهایی که مینویسم، چندان جدید و عجیب نیست و اگر کتاب ارزشمند دونالد ساووی با عنوان «تاچر، ریگان و مالرونی» را خوانده باشید، تقریباً نکتهٔ تازهای در حرفهای من پیدا نخواهید کرد (معرفی کتاب در سایت انتشارات دانشگاه پیتسبورگ).
ضمناً لازم است تأکید کنم توضیحاتی که در ادامه میخوانید، کمی سادهشده است. اما به کلیت موضوع لطمه نمیزند و برای بحث ما کافی است.
دولت ناکارآمد | اصطلاح جمهوریخواهان
حداقل در یک قرن گذشته، اصطلاح دولت ناکارآمد (inefficient)، اصطلاح محبوب جمهوریخواهان بوده است. حدس زدن علت هم دشوار نیست:
تفکر اقتصادی دموکراتها به چپ گرایش دارد (از چپ کمرنگ مثل بایدن تا چپ پررنگ مثل سندرز). تفکر چپ، معتقد به دخالت دولت در امور ریز و درشت جامعه است. به همین علت، دموکراتها معمولاً با ساختن نهادها، تعبیهٔ فرایندها و تقویت رگولاتوری، بدنهٔ دولت را چاق میکنند. طبیعتاً هزینهٔ این اقدامات هم باید از جایی تأمین شود و منبع آن چیزی نیست جز مالیات.
در مقابل، جمهوریخواهان مدام به بزرگ شدن بدنهٔ دولت اعتراض دارند و معتقدند که دولت باید تا حد امکان کوچک شود. آنها دولت را منشاء ناکارآمدی (inefficiency) میدانند و معتقدند هر جا دولت پای خود را بیشتر از گلیمش دراز کند، دردسرساز میشود. وقتی از ناکارآمدی دولت حرف میزنیم، جملهٔ فریدمن میتواند توصیفی مختصر و مفید باشد که: «اگر دولت را مسئول بیابان کنید، بعد از پنج سال میآید و میگوید: شن کم آمد.» (اگر فریدمن با جمهوری اسلامی آشنا بود، جملهاش را اینطور اصلاح میکرد: دچار ناترازی شن شدیم).
لازم است تأکید کنم که کسی مثل میلتون فریدمن را نمیتوان به سادگی در تقسیمبندیهای جناحی جا داد، اما خوب است به خاطر داشته باشیم که او با تیم ریگان همکاری نزدیکی داشت.
خلاصه این که معمولاً دموکراتها دولت و فعالیتهای متمرکز را افزایش میدهند و جمهوریخواهان سعی میکنند بدنهٔ دولت را کوچکتر و دخالت دولت را در اقتصاد کاهش دهند (لااقل ادعای کلی و جهتگیری عمومی سیاستهایشان چنین است).
کمیتههای اصلاح ناکارآمدی
در نخستین سالهای قرن بیستم، تئودور روزولت، کمیتهای به اسم Committee on Department Methods تشکیل داد تا روشها و فرایندهای ستادی دولت را بررسی کرده و ناکارآمدیهای آن را تشخیص دهد.
ویلیام تفت هم که در همان سالها به ریاستجمهوری آمریکا رسید، کمیسیونی به اسم Commission on Economy and Efficiency تشکیل داد تا ناکارآمدیها را بررسی کرده و گزارش دهد (+).
در سالهای نزدیکتر به ما، رونالد ریگان هم تیمی راه انداخت تا موضوع Efficiency and Cost Control را پیگیری کنند (+).
جالب است که همیشه بخش بزرگی از این کمیتهها را مدیران بخش خصوصی تشکیل میدادهاند. در مورد ریگان، حتی تأمین مالی این کار هم توسط بخش خصوصی انجام شد و بزرگترین مدیران آمریکا داوطلبانه در آن مشغول به کار شدند. تیم ریگان ۲۰۰۰ عضو داشت که حداقل ۳۰۰ نفر از آنها از برترین مدیران کشورشان بودند.
کمیتهٔ ریگان ۴۷ جلد گزارش (بیش از ۲۱۰۰۰ صفحه) حاوی نزدیک به ۲۵۰۰ توصیه ارائه کرد که گفته میشد پیادهسازی آنها طی سه سال بیش از ۴۰۰ میلیارد دلار صرفهجویی به همراه خواهد داشت.
دربارهٔ این که چه حجمی از این توصیهها عملی شده و صرفهجویی نهایی آنها چقدر بوده، اختلافنظر وجود دارد. خود دولت ریگان مدعی بود بخش بزرگی از این توصیهها را عملی کرده و صرفهجویی پیشبینیشده محقق شده است. اما منتقدان معتقد بودند که صرفهجوییها بین ۱۰۰ تا ۲۰۰ میلیارد دلار بوده و نه بیشتر (تحلیلگران بیطرف معتقدند حدود یکسوم پیشبینی اولیه محقق شد).
حضور ایلان ماسک ادامهٔ یک روند است و نه رویداد اتفاقی
شاید برای کسانی که فکر میکنند اتفاقی خارقالعاده و نامتعارف در آمریکا افتاده و خورشید مردان تکنولوژی در افق سیاست طلوع کرده است، جذاب نباشد که بدانند این اتفاق اصلاً تازگی ندارد و استفاده از مطرحترین مدیران بخش خصوصی در بهینهسازی دولت توسط جموریخواهان، رویهای کاملاً متعارف است و یکی از مکانیزمهایی است که کمک کرده حاکمیت آمریکا از کوری استراتژیک فاصله گرفته و در مقاطعی بتواند «نهادهای عمومی» را با «عقل خصوصی» اصلاح و تعدیل کند.
این کار اینبار DoGE یا Department of Government Efficiency نام گرفته که از نظر نامگذاری هم به سبکی که در یک قرن گذشته رایج بوده نزدیک است.
اصلاح ناکارآمدی در نظام سیاسی کشور ما
مدیران ارشد و سیاستگذاران کشور ما را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: آنها که چپ هستند و میفهمند چپ هستند. آنها که چپ هستند و نمیفهمند چپ هستند. البته واضح است که همه در یک حد چپ نیستند و درجهٔ چپ بودنشان، مثل چپهای همهجای دنیا متفاوت است. باورهای مذهبی (خصوصاً تشیع) هم به تقویت این نگرش کمک کرده است. مفاهیمی مثل «اعتراض»، «عدالت» و «قیام علیه نظام سلطه و استعمار» که امثال شریعتی از داستانها و روایتهای دینی استخراج کرده و با آن آتش انقلاب را گرمتر میکردند نیز از همین مخزن فکری تغذیه شد (شریعتی باب استفعال را بسیار دوست داشت و علاوه بر استعمار و استثمار و مانند اینها، حتی از استحمار یعنی خر کردن مردم هم استفاده میکرد. بعد از انقلاب، واگنهای استضعاف و استکبار و … هم بر این قطار واژگانی افزوده شد).
البته چپ بودن تفکر مسئولین در اوایل انقلاب بسیار بیشتر از امروز بود که نمونهٔ آن را میشود در اصل ۴۴ قانون اساسی دید:
«نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بر پایه سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی با برنامهریزی منظم و صحیح استوار است.
بخش دولتی شامل کلیه صنایع بزرگ، صنایع مادر، بازرگانی خارجی، معادن بزرگ، بانکداری، بیمه، تأمین نیرو، سدها و شبکههای بزرگ آبرسانی، رادیو و تلویزیون، پست و تلگراف و تلفن، هواپیمایی، کشتیرانی، راه و راهآهن و مانند اینها است که به صورت مالکیت عمومی و در اختیار دولت است. بخش تعاونی نیز شامل شرکتها و موسسات تعاونی تولید و توزیع است که در شهر و روستا بر طبق ضوابط اسلامی تشکیل میشود بخش خصوصی شامل آن قسمت از کشاورزی، دامداری، صنعت، تجارت و خدمات میشود که مکمل فعالیتهای اقتصادی دولتی و تعاونی است. مالکیت در این سه بخش تا جایی که با اصول دیگر این فصل مطابق باشد و از محدوده قوانین اسلام خارج نشود و موجب رشد و توسعه اقتصادی کشور گردد و مایه زیان جامعه نشود مورد حمایت قانونی جمهوری اسلامی است.
تفصیل ضوابط و قلمرو و شرایط هر سه بخش را قانون معین میکند.»
دربارهٔ تعاونیها که باید جداگانه نوشت که از یک آيهٔ «و تعاونوا علی البرّ و التقوا» کلمهٔ تعاون را برداشتند و همان بلایی را سر اقتصاد آوردند که با قرضالحسنهها بر سر نظام اقتصادی کشور آوردند که هنوز هم درستوحسابی جمع نشده است (جالب که قرضالحسنه را هم از یک آیهٔ دیگر برداشتهاند: و من یقرض الله قرضا حسنا). طبیعتاً موضوع آیه کاری نبوده که اینها میکنند، اما گاهی خودشان هم یادشان میرود که این معنایی را اینها بر سر آن واژهها بار کردهاند، به همین علت، خودشان هم جرئت نمیکنند به سادگی این ساختارهای مندرآوردی را زیر سوال ببرند.
تفسیر اصل ۴۴ | کاهش ناکارآمدی یا کوچک کردن دولت؟
مشخصاً از همان روزهای اولی که قانون اساسی تصویب شد، بخشی از مسئولان، کموبیش به ضعف این اصل پی برده بودند. چنانکه بازرگانی خارجی را کموبیش از همان ابتدا به بخش خصوصی سپردند (البته با کنترل شدید دولتی که تا امروز هم ادامه دارد). در مورد بقیهٔ بخشها هم به تدریج معلوم شد که این اصل، ضعفهای بسیار دارد.
در بازنگری سال ۱۳۶۸ هم خلاء بنیانگذاری جمهوری اسلامی در ذهن سیاستمداران کشور آنقدر پررنگ بود که غالب تغییرات قانون اساسی، مستقیم و غیرمستقیم به ساختار قدرت برمیگشت و نه ساختار اداری و بروکراتیک.
این بود که پس از نزدیک به سه دهه از استقرار نسخهٔ اول قانون اساسی و حدود شانزده سال پس از بازنگری، دیگر مشخص شده بود که این اصل آنقدر محدودکننده و متمرکزکننده است که حتی اگر آن را صوری فرض کنیم و جدی نگیریم، همین شکلِ جدینگرفتهاش هم دردسرساز است.
ظاهراً با توجه به این که اصلاح قانون اساسی بر اساس روند اصل ۱۷۱ دردسرها و چالشهایی داشت، تصمیم گرفته شد این اصل «تفسیر» شود که نهایتاً تفسیر جدیدی از آن منتشر شد. نگاهی ساده و اجمالی به تفسیر جدید نشان میدهد که محتوای اصل به کلی دگرگون شده تا از آن رویکرد نادرست و ضعیف اولیه فاصله بگیرد. اگرچه اشتباهاتی مثل ساختار تعاونی هنوز در این اصل باقی است.
جالب است که عدهای از همان زمان تا امروز مشغولند ثابت کنند که آنچه انجام شده، تغییر اصل نبوده و صرفاً تفسیر بوده است و آنقدر که در این باره حرف زدهاند، دربارهٔ محتوای جدید اصل ۴۴ (یا تفسیر اصل قدیم، هر کدام که میپسندید) حرف نزدهاند.
هر چه بود، تفسیر جدید اصل ۴۴ دولت را به سمت کوچک شدن و خصوصیسازی برد. و خصوصیسازی هم به همین شکلی انجام شد که میدانید و میبینید.
من به جزئیات عملیاتی کاری ندارم. آنچه میخواهم بگویم دربارهٔ تفاوت «کاهش ناکارآمدی» و «کوچک کردن دولت/حاکمیت» است.
المانهای اصلی در افزایش کارآمدی
در مثالهای آمریکایی که نقل کردم، هیچوقت «کوچک کردن / Downsizing» هدف مستقیم در نظر گرفته نشده است. اگرچه معمولاً افزایش کارایی به کوچک شدن و حذف زوائد منتهی شده است.
ما در این یک مرتبهای هم که تصمیم گرفته شد اصل ۴۴ را – که مرتبطترین اصل به بروکراسی اقتصادی و عملیاتی است – اصلاح کنیم، به جای افزایش کارآمدی بر کوچکسازی متمرکز شدیم (منظورم واژههایی نیست که در تفسیر آمده، بلکه روح تفسیر است).
وقتی به دنبال کوچکسازی میرویم، نهایتاً هدفمان کاهش تصدیگری دولت/حاکمیت است. و معمولاً هم اتفاقی که در نهایت میافتد، واگذاری منابع عمومی به قیمت بسیار ناچیز به بخش خصولتی است.
اما وقتی در پی افزایش کارآمدی (یا کاهش ناکارآمدی) هستیم، دو کار بیش از هر چیز باید مورد توجه قرار گیرد:
- فعالیتهای موازی
- فعالیتهایی که هزینه دارند اما نقش مستقیم در رفاه مردم و رشد اقتصادی ندارند
همانطور که میدانید، و قصهاش در اینجا نمیگنجد، در کشور ما برای هر کاری چند نهاد موازی وجود دارد. و از سوی دیگر، هزینههای فراوانی وجود دارند که ارتباط مستقیم و حتی غیرمستقیم با رفاه مردم و رشد اقتصادی ندارند (از همین کلینیکهای حجاب بگیرید تا صدا و سیما و بروید بالا و پایین و چپ و راست و بقیهٔ نمونهها را بیابید).
بیراه نیست اگر بگوییم در کشور ما دو دولت و دو ملت وجود دارند. یک دولت رسمی، یک دولت موازی، یک ملت واقعی و یک ملت موهوم که بسیاری از مسئولان مدعیاند خواستهها و حرفها و انتظارات آن را نمایندگی میکنند. این چهار گروه بر سفر سفرهای نشستهاند که باید فقط یک «دولت-ملت» بر آن مینشست.
با توجه به این که اگر در ساختار سیاسی فعلی کشور ما «کارآمدی قوای حاکمه» به عنوان یک هدف تعریف شود، ذینفعان بسیاری آسیب میبینند، به نظر میرسد که ساختار فعلی همیشه ترجیح خواهد داد «کارآمدسازی» را به «کوچکسازی» تفسیر کند.
و این نگاه، که احتمالاً عدهای از مسئولان آن را در راستای حفظ نظام و ساختار سیاسی تفسیر میکنند، دقیقاً همان جایی است که به پاشنهٔ آشیل ساختار فعلی تبدیل شده و مشخصاً به همین وضع هم باقی خواهد ماند و به نقطهضعف جدیتری هم بدل خواهد شد.
سلام محمدرضا جان.
وقتتون بخیر.
امیدوارم عالی بلشید.
همون طور که احتمالاً بدونید، بیت کوین در این هفته های اخیر رشد زیادی رو تجربه کرده و به بالای صدهزار دلار رسیده.
امروز دیدم بلافاصله با این اتفاق، وزیر اقتصاد حرف از تشکیل اتحادیۀ رمزارزها زده و گفته که شما بیاید تشکیل بدید، حتی حمایتتون هم می کنیم(+)!
من با دیدن این خبر، یاد این روزنوشتۀ شما افتادم.
به گمانم هرچی در دولت ترامپ، سعی بر تمرکز زدایی خواهد بود، در کشورمون مواظب هستند که اموری از دست دولت خارج نشه خدایی نکرده و به شکل جهادی، به سمت تمرکز بیشتر حرکت می کنند.
اهمیت "توزیع شدگی" رو از شما یاد گرفته ایم.
خاطرم هست چند سال پیش، به کتاب The Sovereign Individual اشاره کردید که نویسنده در اون به این نکته اشاره می کنه که پول توزیع شده خواهد آمد. کِی این حرف رو زده؟ زمانی که اصلاً قرن بیست و یکم شروع نشده!
نمی دونم آیا در سری درس های سیستم های پیچیده که در آینده در متمم منتشر خواهد شد _ و من برایش خیلی شوق دارم _ به این توزیع شدگی (مخصوصاً برای پول) پرداخته خواهد شد در ابتدا یا نه؟
پی نوشت اول: من فکر می کنم از طرفی، پیشرفت تکنولوژی و از طرفی دیگر روند توزیع شدگی، کار رو برای دولت های تمرکز گرا، خیلی سخت تر خواهد کرد.(خوش بختانه!)
پی نوشت دوم(نا مربوط): آقای همتی یک حرف جالبی زده، دلم نیومد اشاره نکنم.
چند هفته پیش که رفته بودند یک اجلاس شرکت کنند(بریکس)، در اومدن بیرون گفتن: " بالاخره بعد از ۶۰ سال، اتحادیه جنوبی ها علیه شمالی ها در حال شکل گیری است (+)"
من اول جمله شون رو خوندم، فکر کردم وزیر اقتصاد، داره در مورد "نبرد وایکینگ ها" که در گذشتۀ دور اتفاق افتاده صحبت می کنه.
به گمانم نقشه هایی که ایشون مطالعه کرده اند، از نظرِ جهت های اصلی (جنوب، شمال، شرق و غرب)، کمی
دچار" نا ترازی" هستش.
محسن فعلاً یه چیز کوتاه بگم تا بعد.
اینها یه مسئلهای که دارن اینه که به خاطر این مسیر سقوط دائمی که دارن طی میکنن در این چند دهه، مدام «گروه استراتژیک» خودشون رو عوض میکنن. یه زمانی میگفتن کشور برتر در دنیا و مدیریت جهانی و این اراجیف (اون موقعی که احمدینژاد بود و تب بصیرت داشتن). بعد هی گفتن کشور برتر منطقه و تأثیرگذاری در منطقه و …
بعد دیدن توی منطقه، فقط از طالبان و داعش جلوتریم. و عملاً در این گروه استراتژیک (کشورهای خاورمیانه) جای آبرومندی براشون نیست.
الان رفتن سراغ «جنوب اقتصادی» که تعریف شفافی نداره و هر کشوری در شمال اقتصادی نباشه رو شامل میشه. الان دیگه تا زمانی که به سطح کنگو و بورکینافاسو هم سقوط کنن، میتونن با اطمینان از «جنوب اقتصادی» حرف بزنن. چون دیگه جایی از این پایینتر نیست که اینها رو از اینجا بندازن بیرون و بیفتن پایینتر.
اما خب. روی اینها هم عجیبه. لازم بشه از کل باشگاه کشورهای جهان هم خارج میشن میگن ما اصلاً کشور نیستیم. ما جزو باشگاه گربههای سطلآشغال هستیم و ما تنها گربهای هستیم که عکسمون رو توی نقشههای جهان میکشن.
اگر مستلزم این ادعا میومیو کردن هم باشه، یه قانون براش تصویب میکنن و انجام میدن.
ممنون محمدرضاجان. خیلی خوب بود. همین اندازه اولیه هم برای من آموزنده بود. ذهنم در این موضوعات مرتب تر شد.
سلام محمد رضا
من هم میخوام به اون دو آیه ای که اشاره کرده ای ، یک مورد مشابه اضافه کنم.
جمله ای منسوب به پیامبر اسلام است که فرمودند: من دست کارگر رو می بوسم.خب من که متخصص علوم حدیث نیستم.ولی تا جایی که عقل ناقص من میرسه ایشون با این سخن بر مفهوم کاربه معنای عام و اینکه کارکردن ارزشمنده و افراد سربار جامعه نباشند تاکید کرده.
یکبار با فردی که طرفدار جمهوری اسلامی بود و از قانون کار فعلی هم حمایت می کرد صحبت میکردم. میگفتم قانون کار در کشور ما خیلی به سمت کارگران سوگیری داره و به ظاهر و در کوتاه مدت و خیلی سطحی بیشتر منافع اونها رو تامین میکنه و به ضرر کارفرماها و تولید کننده هاست و در بلند مدت هم میتونه یکی از موانع سرمایه گذاری در بخش تولید باشه (در کنار سایر عوامل) که همین موجب کمبود فرصتهای شغلی درآینده میشه و نهایتا به ضررکارگرها هم هست.
در پاسخ گفت : پیامبر دست کارگر رو بوسیده نه کارفرما.
آقای افراسیابی سلام
در رابطه با اینکه قانون نقص زیادی دارد با شما همنظرم.
اما فکر میکنم تعمدا به این سبک تدوین شده.در ظاهر به نفع عموم مردم(کارمندان و کارگران)است.همان شعارِ همه با هم برابرند و ما انقلاب کردیم تا حق مظلوم را از ظالم بگیریم.نیاز به تفسیر ندارد که ظالم یعنی سرمایهدار و کارفرما و مظلوم یعنی کارگر و کارمند.
من از حقوق کار در سایر کشورها اطلاعی ندارم.اما حدس میزنم قانون اینجا با کلی تغییر طوری که بشود از یک طرف جریمههای هنگفت گرفت تنظیم شده است.طبیعتا باید از سمت کارفرما باشد.هم ببرای ادامه ففعالیت مجبور به پرداخت است و هم سهلالوصول .
پس آنقدرها هم که ما فکر میکنیم بیفکر و بیبرنامه و احمق نیستند.هستند ولی نه اونقدر که ما فکر میکنیم.خیلی بیشتر از اون…
سلام آقای ضامنی
در خصوص تعمدی بودن شاید عده ای بودند که هوشمندانه متن قانون رو دوپهلو و مبهم مینوشتند که بعداً بتونن تفسیر خودشون رو حاکم کنند ولی به نظرم این افراد در اکثریت نبودند.اکثریت بیشتر بر موجی سوار شدند که جریان چپ از سالها قبل ایجاد کرده بود و از طرفی به خاظر غلبه نگاه ایدئولوژیک پس از انقلاب ۵۷ میگشتند آیه یا حدیثی هم براش پیدا میکردن.
حالا از سیاستمداران و قانون گذاران که بگذریم ، جامعه هم نگاه مثبتی نسبت به سرمایه داران و ثروتمندان نداشت. انگار پولدار بودن نوعی گناه محسوب میشد و با کاربرد واژه هایی مثل سرمایه داران زالوصفت، طوری وانمود میشد که گویی ثروتمندان حق بقیه افراد جامعه رو خوردند و اگر کسی یا حکومتی پیدا شود که حق جامعه رو از آنها بگیرد خوشحال هم می شدند. شاید به همین دلیل بود که به مصادره های اموال بعد از انقلاب اعتراضی نشد.
از احمد عزیز هم که پایین کامنت شما روند تصویب این قانون رو به لحاظ تاریخی توضیح دادند ممنونم.
جناب افراسیابی سلام
من با اجازۀ محمدرضا پایین کامنت شما و جناب ضامنی چند خطی اضافه میکنم.
قانونِ کار را باید بهنظرم اولین دستپختِ (درکنار قانون مواد مخدر) مجمع تشخیص مصلحت نظام در نظر گرفت که در سال ١٣۶٧ – بعد از اختلاف بین مجلس و شورای نگهبان، مبنی بر غیر شرعی بودن مصوبۀ مجلس – از فِر بیرون اومد و تا الان هم تو سفرۀ ماست.
شاید برای شما جالب باشه بدونید که بسیاری از مخالفتها با این قانونِ ظاهراً مدرن، ماهیت چپِ اون نبود، بلکه علت این بود که فقها معتقد بودند همون قواعد فقهیِ اجارۀ اشخاص که در قانون مدنی (مواد ۵١٢ بهبعد) هم منعکس شده کافیه و نیاز به وضع قانون جدیدی نیست.
البته میدونیم که مجمع نهایتا با نظر مجلس موافقت کرد، اما باور کنید اگر من الان بین این دو گزینه (یعنی قانونِ کار و قواعد اجارۀ اشخاص) یک حق انتخاب داشته باشم، قطعا طرف فقها را میگیرم. مثل دفاعی که از مالکیت خصوصی در برابر مالکیت عمومی داشتند ودرنتیجه جلوی یک فاجعه خیلی بزرگ گرفته شد.
من به علت نقل از حافظه، متاسفانه در مورد تاریخ تصویب «قانون کار» دچار اشتباه شدم و سال ١٣۶٧ را که سال تصویب «قانون مبارزه با مواد مخدر» بود را به قانون کار هم سرایت دادم.
محمدرضا جان با عرض پوزش اگر صلاح میدانید آن را اصلاح بفرمایید.
ارادتمند
قانون کار مصوب ١٣۶٩ است و در کنار قانون مبارزه با موادمخدر جزو اولین دستپختهای مجمع تشخیص مصلحت نظام محسوب میشود. 😰
سلام محمدرضا،
مانی حقیقی یه فیلمی ساخته سال ۹۸ به اسم تفریق یه مصاحبه مشهوری هم کرده در کنفرانس اون فیلم راجع به زندگی دوزیستانه ما در ایران، این بخش از صحبت های تو منو یاد اون مصاحبه و اون فیلم انداخت.
تحلیل خیلی ارزشمندی بود و البته آموزنده.
به شخصه وقتی ترامپ، ایلان ماسک رو برای همکاری دعوت کرده، یک کلمه در ذهن من درخشید و هربار خبرها و تصاویر ماسک رو بیشتر در کنار ترامپ میبینم، تکرار این کلمه در ذهن من پررنگ و پررنگتر میشه: دانش.
و این یعنی ترامپ در کنار هیجان و همه اقداماتی که میتواند همه معادلات را بهم بزند، فردی را کنار خود قرار داده که با دانش، این انرژی و شوق امریکایی بودن ترامپ را در مسیر بهتر عقلانیت و قدرتمندتر شدن امریکا قرار دهد.
این حرف من شاید به مزاق بسیاری در کشور عزیزمان خوش نیاید؛ ولی واقعیتی هست در این دنیا و آن اینکه دانایی، توانایی است.
و تلهی که ممکنه در مسیر کشور ما و تصمیم بگیران قرار بگیرد، این هست که ما این ترامپ را با ترامپ سال ۱۳۹۸ مقایسه کنیم. به هیچ وجه نباید دچار خطای راهبردی این نگاه نادرست شد.
محمدرضا، من دوست داشتم شهود اقتصادی مفیدی داشته باشم. مثلا الان،به درستی متوجه نمیشوم که قرضالحسنهها چه هستند و چرا مشکلزا هستند. شهود درستی در مورد بورس و تورم و غیره ندارم.یا نمیتوانم درست به این فکر کنم که سیاستهای خاویر میلی در آرژانتین در بلندمدت مفید خواهند بود یا مضر؟ یا حتی نمیدانم برای بررسی اقتصاد یک کشور به صورت کلی به چه معیارهایی باید نگاه کنم تا کمتر درگیر تبلیغات سیاستمدارها بشم و بیشترین سیگنال از واقعیت رو بگیرم.
میخواستم بپرسم به نظرت چهکاری میتونه یک شهود خوب اقتصادی برای استفادهی شخصی و مدیریت زندگی و داشتن کمی قدرت پیشبینی بسازه. متاسفانه نمیتوانم فرصت زیادی به مطالعهی اقتصاد بگذرانم اما مطالب افرادی مثل نسیم طالب که اصرار داره اقتصاددانها پیشبینی چیزهای مهم رو بلد نیستند باعث شده یک گاردی هم نسبت به خوندن اون مطالب پیدا بکنم و احساس میکنم شاید گمراهتر هم بشم.
سلام میلاد جان. میفهمم چی میگی.
الان دارم کمی اینور اونور میدوم.
امشب (به وقت ایران) سر حوصله برات مینویسم. اگر دیدم کامنتم طولانی شد، پستش میکنم.
اگر پست شد، به خاطر اون تیکهای که دربارهٔ نسیم طالب خواهم نوشت، احتمالاً تیترش رو بذارم «نسیم طالب: شام خوب، صبحانهٔ بد».
خیلی متشکرم محمدرضا جان. واقعا دغدغهی فکری بزرگی برام شده بود و بیصبرانه منتظر کامل شدنش هستم. باز هم ممنون.
میلاد جان.
احتمالاً این توضیحاتی که مینویسم، بازم خیلی شفاف نکنه کل بحث رو. اما حداقل مزیتش اینه که وقتی کامل شه و تا نسیم طالب بریم، بعد یه زمینی برای گپ زدن ایجاد میشه. یعنی یه سری موضوع جلومون قرار میگیره که بتونیم با هم بررسی کنیم ببینیم کجاهاش مهمتره و چه بخشهاییش ارزش بررسی بیشتر داره.
سلام محمدرضاجان
بارها با دیدن کتابهای همایون کاتوزیان به این فکر کردم که تا بحال ازشون پیش نیومده یا نخواستی حرفی بزنی(حداقل من در خاطر ندارم) علیرغم اینکه فکر میکنم موضوعاتش مورد علاقه یا توجه کلی تو هستن.
خودم به شخصه همیشه علاقه داشتم اقتصاد و سیاست دورانی که اغلب نوشته های کاتوزیان هم بهش پرداختن رو بیشتر بخونم و بشناسم.(دوران قاجار به بعد).
همیشه ته ذهنم بود که بپرسم؛ فضاش پیش نیومده بود.