چند ماه پیش، از سر بیکاری تصمیم گرفتم زمانی را که مشغول نوشتن یک مطلب در متمم هستم در قالب یک ویدئوی تایم لپس ضبط کنم.
جالب اینجاست که پس از گذشت چند ثانیهٔ اول، به کلی فراموش کردم که دوربین را روشن کردهام. به خاطر همین، ناخواسته به یک ویدئوی نسبتاً طبیعی تبدیل شد. شاید اگر یادم میماند که موبایل در حال ضبط کردن است، کمی کمتر به صفحهٔ نمایش اخم میکردم.
قاعدتاً چنین ویدئویی برای شما جذابیت و ارزش ندارد. اما روزنوشتهها، در دسترسترین جایی است که میتوانم چنین چیزهایی را در آن ذخیره کنم و نگه دارم.
توضیح: طبیعتاً در ویدئوی تایملپس نمیتوان موسیقی را ثبت و ضبط کرد. اما چون آن روز یکی از کارهای علیرضا قربانی پشت سر هم در اتاق پخش و تکرار میشد، همان را روی این ویدئو گذاشتم تا به حال و هوای آن روزم نزدیکتر باشد.
چند مطلب پیشنهادی:
با متمم:
فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی
چقدر این ویدئو حسش خوب بود. کیف کردم.
مجموعهای از احساسات خوب رو ازت میگیرم محمدرضا.
آهنگ مورد علاقه و فرم عینک شبیه هم بیتاثیر نبود.
تمام ویدئو رو با لبخند و ذوق دیدم.
سلام عرض میکنم
شاید ۲ تا پرسش من خیلی مرتبط با این پست نباشه، اما تشویق ما به گفتگو توسط شما باعث شد اینجا بنویسم.
همین امروز صبح، بنا به ضرورتی، داشتم برخی مطالب شما رو مرور می کردم و متوجه شدم خیلی وقته در خصوص فیلم هایی که میبینید، صحبت نکردین. قبلا جسته و گریخته در این خصوص صحبت میکردین یا مثلا در ارتباط با بحث مذاکره پیشنهاد فیلم میدادید.
آیا دیگه فیلم نمی بینید ؟ یا میبینید ولی چیزهای مهمتری هست که این مبحث رو از اولویت خارج میکنه؟
خیلی وقتها که سرتون شلوغه و وقت نمیکنید روزنوشته رو آپدیت کنید ، گفتین که با لحظه نگار اینکارو انجام میدید. آیا میشه گهگاه با پست هایی در ارتباط با فیلم از دیدگاه خودتون ( تحلیل، نظر ، نقد ، پیشنهاد و… ) هم اینکارو انجام بدین؟
و سوال دوم اینکه : آیا میتونم درخواست کنم تا جایی که براتون امکان داره ، در مورد کتاب جدیدی که دردست تهیه هست، صحبت کنید؟ یکی از دلایل این درخواست اینه که به نظرم ما روزنوشته ایها رو عادت دادین که کمی زودتر یا بیشتر از جاهای دیگه از کارها و مطالب شما آگاه بشیم و لذت ببریم …
پیشاپیش ممنونم
محمدرضای عزیر امیدوارم هموراه موفق و سلامت باشی.این ویدئو خیلی حس خوبی داشت.
محمدرضا سلام
تایم لپس تمرین متمم رو دیدم یاد فهرست کتاب های پیشنهادی امسال تو متمم افتادم.
راستی فهرست امسالت شامل چه کتاب هایی می شه؟
جواد جان. اتفاقاً چند روزه کتابهام رو جلوم گذاشتم که فهرست بنویسم. بعضیهاش خوبه اما ترجمههای دوستداشتنی نداره. (البته طبیعتاً تألیفیها چنین چالشی ندارن).
دوست دارم فهرستم به شکلی نباشه که در پایان هر کتاب بنویسم: البته ترجمهٔ بد / ضعیفی داره.
دارم با این وضعیت کلنجار میرم ببینم چی میشه؛ در تلاش برای جستجوی عنوانهایی که چنین توضیحی لازم نداشته باشن.
محمدرضا جان. اول که تقریبا می تونم منظورت رو از ترجمه دوست نداشتنی درک کنم. یادمه اوایل که کتاب thinking fast and slow ترجمه شده بود خیلی ها تعریفش می کردن منم رفتم خریدم ( با سیستم یک و بدون توجه به سایر پارامترهای انتخاب کتاب) منتهی وقتی خوندمش خیلی نتونستم با ترجمه کتاب ارتباط بگیرم.دوم. طبیعتا انتظار نداری یا لزومی نداره من اینجا پاسخ بدم چون خودت با توجه به برندت و جایگاهات بهتر میدونی چی کار کنی. منتهی در حد یک پیشنهاد میگم. به نظرت چطوره اون کتاب هایی که ترجمه خوبی ندارن رو به صورت زبان اصلی (مثلا در اینجا) معرفی کنی و عنوان هایی که تالیفی ند و ترجمه خوبی دارند رو در پست متمم (با توجه به قوانین متمم) این طوری دوستانی که کتاب به زبان اصلی هم می خونند از معرفی کتاب خوب محروم نمی شن.
محمدرضای عزیز،
امیدوارم حالت خوب باشه
قبل از نوشتن کامنتم در متمم راجع به لیست کتاب، گفتم شاید اینجا فرصت کوچکی باشه برای گفت وگو در مورد دو کتاب که در لیست من خواهند بود.
همزمان با انتشار مصاحبه تصویری شما با دوستان عزیزمون، من مشغول خواندن کتاب « ژاک قضا و قدری و اربابش» از دنی دیدرو بودم. وقتی اسم دیدرو را در مصاحبه شنیدم و شما اون قسمت از سرگذشت عجیبشون رو نقل کردی، فهمیدم حسی که نسبت به اثر دارم چندان هم بی پایه نبوده و بسیار برایم جذابتر شد خواندن ادامه داستان. کتاب برای من تداعی های بسیار داشت از همین روز هایی که در آن هستیم و برای من داستانی گیرا بود.
کتاب بعدی «پادشکننده» هست که میدونید سال گذشته چاپ شد. این کتاب اولین تجربه کاری من در این زمینه بود و قطعا کیفیت کتاب با فیدبک هایی که میگیره میتونه بهتر بشه و همچنین به تجربه و دانش من هم اضافه کند. واقعیت این هست که در زمان کار روی این کتاب، حدسم این بود که شما هم میخونیدش و سعیام این بود بهترین کیفیت ممکن رو داشته باشه.
ترجمه نشدن بعضی از کلمات، نظر من بود که در کتاب اعمال شده، مثل «آپشنالیتی» که در این کتاب عنوان شده و برداشتم این بود که در گذر زمان این کلمه میتونه به همین شکل حیات خودش رو در میان ما ادامه بده. (من یک سوگیری منفی نسبت به فارسی سازی هر کلمهای دارم و احتمالا حدس میزنید که از چه چیزی و چه کسانی به وجود آمده است)
میخواستم ببینم نظر شما در مورد کیفیت کارمون چطور بوده؟ آیا اثر رضایت بخش بوده؟
ممنون از زمان و توجهت محمدرضا جان
آرزوی سلامتی برای شما و عزیزانتان
بهنام جانم.
ممنونم از توجهی که همیشه به من داری و بارها این رو حس و تجربه کردهام.
اگر اجازه بدی در روزهای آینده، در قالب یک مطلب مستقل کمی دربارهٔ این کتاب بنویسم. البته حرف خاصی ندارم و شاید نوشتهٔ بسیار کوتاهی بشه. اما فکر میکنم انتشار مستقل چنین مطلبی، به جای نوشتن در قالب کامنت، باعث میشه که بچههای دیگه هم اگر کتاب رو دیده یا خوندهان، بیان نظرشون رو بنویسن و شاید نظرات بیشتر و بهتری جمع بشه.
خبر بسیار خوشحال کننده ای بود برام.
ممنون از لطف و محبت شما
سلام محمدرضاجان
خیلی عالی بود.من را یاد وقتی انداخت که کتاب ام را روی گربه ام می گذاشتم ودرس می خواندم. واون با صدای
خُرخُراش که در حد ژنراتور برق بود رضایت اش را از مشارکت در مطالعه ام اعلام می کرد.زیبایی این تایم لپس
ناگزیرم کرد اولین کامنت ام را بگذارم.
سلام محمد رضا
سال نوت مبارک باشه . انگار شما هم حین کار چاییت سرد میشه. خواستم اضافه کنم ویدیو گفتگوت را دیدم و بسیاراموزنده بود برام و امیدوارم بازهم این مدل گفتگو ها را بیشتر در وب نوشته ها ببینم.
آره پانیذ. سرد میشه و بارها و بارها دوباره گرمش میکنم و همین اتفاق میفته. اون چیزی که آخرش بعد از ده بار سرد و گرم شدن میخورم، یه مایع سیاهرنگه که طعمش هیچ ربطی به طعم اولیه نداره.
یه مدته یه دونه از این لیوانهای دوجداره گرفتهام برای چایی و اوضاع کمی بهتر شده. البته اونم دردسر خودش رو داره. چون اولش باید خیلی صبر کنم تا دمای چایی به یه سطح قابلتحمل برسه.
اما این فیلم مال قبل از اون لیوانه. درست یادم نیست. فکر کنم شش یا هفت ماه پیش ضبط کردم.
در مورد اون فیلم هم، امیدوارم به زودی «مرتکب» چنین کاری نشم. البته تجربهٔ خیلی خوبی برام بوده و انصافاً بازخوردهای خوبی هم گرفتم. اما حس اینکه یه سری مطالب، نصفهنیمه و شتابزده گفته میشه و من نمیتونم پاورقی بزنم و لینک بدم، برام جذاب نیست. همینه که الان دارم یه مقدار توضیحات مینویسم برای اسامی و اصطلاحاتی که توی گفتگو بود.
در عین حال، باید اعتراف کنم که این وسوسه در من خیلی جدیه که گاهی چند دقیقه فیلم یا وویس ضبط کنم و روی روزنوشتهها بذارم راجع به موضوعات ریز و کوچیکی که وسط کار به ذهنم میرسه. فکر میکنم رواج این ویدئوهای کوتاه در اینستاگرام باعث شده که یه جور مقاومت ذهنی نسبت بهش داشته باشم. نمیدونم.
سلام محمدرضا امیدوارم حالت خوب باشه
چندوقتی بود که دوس داشتم یه سوالی رو ازت بپرسم اما یا فضاش نبود یا خودم هی منصرف میشدم. از اونجایی که حضور بلوط توی این ویدئو به شدت پر رنگه بلاخره تصمیم گرفتم این سوال رو اینجا بپرسم.
اگر چه میدونم بارها به بهانههای مختلف در مورد موجودات دیگه صحبت کردی اما به صورت یکجا و پیوسته و کامل نیست. سوالم رو به چندتا سوال جدا از هم تقسیم میکنم اما به صورت کلی سوالم اینه که چطور باید با موجودات دیگه برخورد کنیم؟
۱. آیا باید به موجودات دیگه کمک کنیم و به اونها غذارسانی کنیم؟
۲. توی بحث غذارسانی باید به چه چیزی توجه کنیم (میل شخصی خودمون؟ نیاز موجود دیگه؟ یا تاثیری که داریم روی طبیعت میذاریم؟)
۳. آیا غذارسانی به موجودات سرگردان دیگه مثل سگها و گربهها و کبوترها و… میتونه در بلند مدت به طبیعت آسیب برسونه یا اینکه طبیعت مسیر خودش رو طی میکنه؟
۴. از نظر محیط زیستی و اثری که بر روی جامعه انسانها میذاره چطور؟
۵. زیاد میشنویم که مثلا میگن سگها رو توی کوه رها نکنید چرا که با گرگها جفت گیری میکنن و به مرور نسل گرگها در خطر میفته. تو این موضوع رو چطوری میبینی اصلا مهمه که گرگ به گرگاس تبدیل بشه؟ برای طبیعت مهمه این موضوع؟
۶. تجربه سایر کشورها توی این موضوع چی بوده و آیا راه معقولی وجود داره تا نه موجودات آسیب ببینن نه محیط زیست و نه طبیعت؟
این سوالات رو برای این از تو پرسیدم چون میدونم توجه ویژهای به موجودات دیگه داری و قطعا خواندهها و شنیدهها و تجربیاتت توی این زمینه از من و امثال من خیلی بیشتره و قطعا نظراتت میتونه برای ما در برخورد با این موجودات کمک کننده باشه.
امیدوارم اگر وقت و حوصله ای بود برامون بیشتر در موردش بنویسی و قطعا حرفهات به سوالات من محدود نمیشه و به سوالات بیشتری پاسخ خواهی داد.
محمدصادق جان. واقعاً پاسخ دادن به این سوالها میتونه یه کتاب طولانی باشه. سعی میکنم در آیندهٔ نزدیک، کمی دربارهشون بنویسم. طبیعتاً رویکردهای متعددی به این بحث وجود داره. اما من سعی میکنم خیلی مختصر، چند نکتهٔ کلیدی و به طور خاص، روش تحلیل مسئله رو بنویسم.
یعنی بگم که نگاه فلسفی، تحلیل سیستمی، الگوهای ارزشی و همینطور نگرش اقتصادی ما چهجوری میتونه روی پاسخ این سوالها تأثیر بذاره.
اما خلاصهاش رو بگم، غذا دادن به حیوونها یه چیزی مثل اعتقاد به وجود خداست. بیش از اینکه شواهد بیرونی له یا علیهش وجود داشته باشه، به نوع نگاه درونی تو و تصویری که از جهان میسازی و جایگاهی که برای خودت در عالم تعریف میکنی برمیگرده.
فقط چون چند بحث نیمهباز دارم (اسامی و اشارات مصاحبه و همینطور بحث تقلید و تفویض). اول اونها رو مینویسم و بعد جواب حرفهای تو رو مینویسم. چون ترجیحم اینه که شتابزده ننویسم و به جزئیات بیشتری در حاشیهٔ این موضوع اشاره کنم.
هنوز نتونستم درک کنم چرا محمدرضا شعبانعلی میگه بزرگترین دستاوردش اینه که پدرش رو با پول خودش توی لیموزین سوار کرده؟
مثلا چه فرقی بین تفکر نوید محمدزاده توی فیلم متری شیش و نیم با این تفکر هست؟ اونم دلش خوش بود که بابا مامانش رو فرستاده جای خوب…
جسارت و گستاخی بنده رو ببخشید البته
جسارت و گستاخی چیه مسعود جان؟ قربونت برم. خب نمیفهمی دیگه.
اما یه چیز دیگه رو بفهمی خیلی توی زندکی کمکت میکنه. همیشه و همه جا، حرفت رو جایی که ربط داره بزن. این کامنت رو باید زیر پستی که مربوط به گفتگو بود میذاشتی.
چشم اونجا درج میکنم
اول هم میخواستم اونجا بذارم، استاد عزیز ما بعد از چندین سال شاگردی شما حداقل اتیکتهای برخورد رو از خود شما بلد شدیم. ولی همون موقع «سهیل رضایی درونم» فعال شد و با خودم گفتم چرا باید فضای خوبی که در کامنتهای اون پُست بین شمس و «ما مولاناها» هست رو با یک کامنت منفی یا به قول بچههای امروزی هِیتری خراب کنم. نکنه عقدههای درونی من بوده که جلو درکِ من رو از این جمله شما گرفته. با خودم گفتم حتما پدر شما هم اون پست و کامنتهاش رو میخونه و اگه به این کامنت برسه احتمال داره ناراحت بشه و من چقدر میتونم شیطان صفت باشم که حال خوب یک پدر رو با چیزی که درک نکردم و مقایسه استاد خودم با یک خلافکار، خراب کنم.
اینطوری بود که به طرز «منطقی، بی منطق» رفتار کردم و تصمیم آخرم رو گرفتم
چقدر زیبا و دلنشین بود این تایم لپس.
درسهایی که از این ویدئو گرفتم:
۱) تمرکز و دقت در هنگام کار (یاد کتاب تمرکز عمیق افتادم)
۲) تمیز و خلوت بودن میز کار که نشانگر فکری آرام و محیطی خلاق و عمیق است (یکی از اصول کار متمرکز)
۳) لذت و عشق همراه با کار (نوازش بلوط)
۴) آرامش بههمراه موسیقی مناسب و بینظیر (با حال و هوای روحی شخص و فضای آن لحظه)
۵) ابزار کار مناسب و لذتبخش (Surface Book) 😉
ممنون که هستی و میآموزی