پیش نوشت صفر: این متن در ادامهی گام اول و گام دوم و گام سوم و گام چهارم و گام پنجم و گام ششم تا عید با متمم نوشته شده است. طبیعتاً مطالعهی این قسمت، پس از مطالعهِ قسمتهای قبلی میتواند تصویر شفافتری در ذهن خواننده ایجاد نماید.
مقدمه یک: از میان انبوه دلایلی که باعث میشود برنامه ریزی را دوست نداشته باشیم، بزرگ بودن هدفهاست.
ذات برنامه ریزی در این است که معمولاً نقطهی دوردستی را در نظر میگیریم و به تبع آن، هدفها هم بزرگتر میشوند.
مثلاً من برای پایان سال ۹۵ برنامه ریزی میکنم و یکی از اهدافم را، شرکت در یک دورهی آموزشی تخصصی و به پایان رساندن آن، در نظر میگیرم.
در این میانه، هزاران اتفاق خواهد افتاد. ممکن است آن دوره با تاخیر برگزار شود یا اینکه اجرای آن طول بکشد. ممکن است رویدادهای ماههای بعد، به شکلی باشد که به نتیجه برسم اصلاً شرکت در آن دوره اشتباه بوده و یا لااقل، ضروری نیست.
ممکن است محدودیتهای زمانی و مالی، شرکت در آن دوره را از اولویتهای من خارج کند یا به تاخیر بیندازد.
به هر حال، هدف برنامه ریزی محقق نمیشود. کافی است مروری به گذشته بیندازید و دهها مورد از این دست را ببینید. حاصل این رویداد، آن است که احساس ما به برنامه ریزی بد میشود و فکر میکنیم که برنامه ریزی، فقط روی کاغذ قابل انجام است و در عمل، قابل اجرا نخواهد بود.
مسئلهی ابهام در محیط هم که به دلیل پیچیدهتر شدن تعاملات در دنیای امروز، هر روز رو به افزایش است و قبلاً به آن اشاره کردهام، مزید بر علت میشود.
چند هزار سال پیش، در عصر کشاورزی، کشاورز یک برنامه بیشتر نداشت و آن هم کشت سالیانه بود. طبیعتاً چند سالی موفق میشد و بعضی سالها هم خشکسالی میآمد که آن را ناشی از خشم خدایان میدانست و به جبران آن، برمیخاست.
در چنین شرایطی، یک کشاورز با مرور زندگی گذشتهی خود، ممکن بود دهها برنامه را به خاطر بیاورد که عمدتاً هم موفق بودهاند و معدود سالهایی هم با سیل یا خشکسالی مواجه بوده که درصد کمی از شکستهایش را تشکیل میداد.
اما در زندگی امروزی، چه کسی که خانه داری میکند و چه کسی که به کار در یک مجموعهی بزرگ یا مدیریت آن مشغول است، با مروری کوتاه به گذشته، به سختی میتواند معدود برنامه ریزیهای موفق را مشاهده کند و بیش از آن، انبوهی از شکستها و موانع و دردسرها و محققنشدنها و چالشها را هم به خاطر خواهد آورد.
اصل بحث من چیز دیگری است. فقط خواستم به عنوان مقدمه بگویم که با پیچیدهتر شدن دنیا، گامهای برنامه ریزی، کوتاهتر و ریزتر میشوند و این روند اجتناب ناپذیر است. بگذریم از کسانی که چنان تعطیل هستند که مثلاً در صنعت مخابرات فعالیت میکنند و برنامه ریزی استراتژیک ۱۰ ساله هم دارند! (اینها چیزی را از صنعت خودرو، آنهم سه یا چهار دهه قبل، کپی کردهاند و چون نفهمیدهاند که چه چیزی را کپی میکنند، میکوشند بدون اصلاح و تغییر، آن را در فضای دیگری به کار بندند).
مقدمهی دو:
به هر حال، این فرهنگ هدفگذاری بزرگ، به شکلهای مختلف در حوزههای مختلف مشاهده میشود.
برخی اتفاقهای حاشیهای هم آن را تقویت میکنند. مثلاً آموزشهای تجاری، خواسته یا ناخواسته به این مسئله دامن میزنند (البته چارهای هم نیست).
دیروز در یک پیامک تبلیغاتی دیدم نوشته بودند: با شرکت در دورهی دو روزهی مذاکرهی ما در آخر هفته، به یک مذاکره کننده حرفهای تبدیل شوید!
هر چه با خودم فکر کردم که بعد از پانزده سال کار کردن و ده سال قرارداد بین المللی بستن و دور دنیا چرخیدن و با مدیران ارشد شرکتهای بزرگ داخلی و خارجی نشست و برخاست کردن و ده سال درس دادن و چند کتاب نوشتن، نه تنها نمیتوانم کسی را به یک مذاکره کنندهی حرفهای تبدیل کنم، بلکه خودم هم به یک مذاکرهکنندهی حرفهای تبدیل نشدهام! انقدر هم از خودم ناامید شدم که تدریس را رها کردم و احساس کردم که یاد گرفتن مذاکره، مهارتی است که به صورت دائمی و طی بیست یا سی سال، انجام میشود.
اما خوب. این را هم میفهمم که اگر تبلیغ کنند: دورهی دو روزهی مذاکره. به ما ۹۵۰ هزار تومان بدهید و البته هیچ چیز هم نخواهید شد!
احتمالاً کسی ثبت نام نمیکند.
پیام هدفگذاریهای بزرگ و بلندپروازانه به شکلهای مختلف به ما می رسد. آنچه گفتم فقط یک نمونه بود. تبلیغهای کارآفرینی، موفقیت، تبدیل شدن به یک مدیر نمونه، بهترین همسر، بهترین پدر و …، همه از همین جنس است.
کسی را میشناسم که هنوز کارمند خودش را نمیتواند با خودش همراه کند، اما هنر همراه شدن با کائنات را آموزش میدهد و تبلیغ میکند.
با این اوضاع، بی دلیل نیست که ما هر چه هم برای خودمان، برای زندگیمان، برای یادگیری، برای بهبود کیفیت رابطه عاطفی، برای شغل، وقت میگذاریم و برنامه ریزی میکنیم، در آخر، آنقدر که باید، خوشحال نیستیم.
اصل ماجرا:
پیشنهادی داشتم که سعی کنیم کمی از این فضا دورتر شویم.
اینکه برای یادگیری یک خرده-مهارت وقت بگذاریم:
مهارت مذاکره، مهارتی بسیار بزرگ است. اما مهارت نه گفتن در مذاکره، مهارتی سادهتر و قابل دستیابی است.
مهارت داستان نویسی، مهارتی بزرگ است. اما مهارت نوشتن گزارش روزانه، مهارتی سادهتر و قابل دست یابی است.
مهارت کار کردن با فتوشاپ، مهارتی بزرگ است. اما مهارت، اصلاح و تنظیم و تعدیل رنگ تصاویر، مهارتی کوچکتر و قابل دستیابی است.
جنس بحث خرده-مهارت، شبیه جنس بحث میکرواکشن است. آنجا میخواستیم یک رفتار بزرگ را به رفتارهای کوچکتر تقسیم کنیم، اینجا با یک مهارت، چنین میکنیم.
پیشنهاد من این است که:
یک مهارت را انتخاب کنیم و سعی کنیم تعدادی خرده مهارت در زیر آن بنویسیم. شاید حرفهای دوستان متممی در زیر بحث شناسنامه مهارت، بتواند الهام بخش باشد (البته بحث آنجا، خرده مهارت نیست. اما الهام بخش است).
و این مهارتها را آنقدر کوچک و کوچکتر کنیم تا نهایتاً به حدی برسد که با صرف زمان و انرژی کم، قابل دستیابی باشد.
تا پایان سال، فرصت زیادی است و میتوانیم فهرست بلندبالایی از خرده مهارتها را تنظیم کنیم و یاد بگیریم.
پیشنهاد من این است که اگر حوصله داشتید، بعضی از این خرده-مهارتها را اینجا هم بنویسید تا من و بقیه خوانندگان هم، از آنها الهام بگیریم.
من بنا به کار خودم، در جلسات رسمی زیادی شرکت میکنم و خصوصاً در مواقعی که جلسات در بیرون فضای ایران است، بحث لعنتی چای و قهوه و انواع قهوه و طعم آنها و مقایسه با چای، همیشه رایج است و من، تمام مدت مانند بُز اخفش، روبرو را نگاه میکنم و سر تکان میدهم.
خودم در این ماجرا تعطیل هستم. هر چیز گرمِ سیاهی را چای میدانم و هر مایع قهوهای تلخی را قهوه!
میخواهم برای تشخیص انواع چای و قهوه و طعم و ویژگیهایشان وقت بگذارم. میدانم اصل این کار تخصصی است. اما من همین که مثلاً بدانم فرق قهوهی پرو با قهوهی اتیوپی چیست و مثلاً قهوهی هند چه ویژگی دارد، برایم کافی است.
به هر حال، هر جلسهی مذاکره و گفتگویی، بخش کوچک حاشیه و آمادهسازی و مقدمات هم دارد (و این نوع Icebreaking ها و شکستن یخها لازم است ) و بحث کردن در مورد این موضوعات بیخاصیت، به نظرم خیلی منطقیتر از بحثهای سیاسی یا اقتصادی است که موضع طرف مقابل را نمیدانم و هر حرف یا اظهار نظری، میتواند نوعی ریسک محسوب شود.
احتمالاً در کنار خرده مهارت فوق، چند مورد خرده مهارت دیگر را هم انتخاب میکنم و تا عید برای آنها وقت میگذارم.
چند مطلب پیشنهادی:
با متمم:
فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی
[…] عزیز در یکی از پستهای گذشته ی خود با عنوان: برنامه ریزی برای یادگیری خرده مهارتها (که امیدوارم بتوانید پیش از خواندن ادامه ی این مطلب، […]
سلام، این خرده مهارت واقعا پیشنهاد راهگشایی بنظر میرسه.
من کهدخر چی از شما یاد میگیرم سوال بزرگتر و فکر میکنم تا حدی عمیقتری به ذهنم میرسه.
چالشی که من داشتم و تا حدی باعث بی انگیزگی میشه، آماده نبودن بود.
توضیح اینکه من وقتی میتونم مهارت را به خرده مهارت بشکنم که نقشه راه مهارت را بدونم. اصلا هم مهم نیست برنامه ریزی زمانی با ددلاین کنم که مثل روز یا هفته اول خرده مهارت یک، روز وهفته دوم خرده مهارت دو و قس علی هذا .
واقعا خیلی از مهارتها هم هست که نقشه راه مشخصی نداره، یا لااقل ما نداریم.
همین نقشه راه متمم خیلی به ذهن نظم میده.
ولی خب خیلی مهارتهایی هستند که در سرفصلهای شسته رفته دانشگاهی نمیگنجه یا بگنجه هم بعضا کاربردی نیست.
چیزی در این خصوص به ذهنتون میرسه ؟
میدونم در خصوص خیلی مهارتها خیلی شخصی میشه، شاید مثل مهارت نوشتن.
خرده مهارتی که این روزها به شدت سعی می کنم براش وقت بزارم و تمرینش کنم مقاومت در برابر وسوسه موازی کاریه.
قبلا جزو افتخارات من بود که همزمان چند کار رو می تونم انجام بدم اما غافل از اینکه چه فشار زیادی به مغزم وارد می کنه . بعد از شنیدن فایلهای صوتی مدیریت توجه سعی کردم باکمک تمرین ها این عادت رو ترک کنم ضمن اینکه به طرز محسوسی از بروز خطا و اشتباه در امور جلوگیری میشه و همین امر باعث افزایش اعتماد به نفس در کار و آرامش حاصل ازآن هم باعث بهبود عزت نفس من خواهد شد. من دوست دارم مهارت توجه و حضور داشتن با تمام وجود رو کسب کنم.
من در مذاکره خـرده مهارت «کاهش تنش در گفتگو» یا میشه گفت «مدیریت مذاکره و جلوگیری از تنش» رو انتخاب میکنم.
در بحث مهارت تصمیم گیری هم فکر میکنم خـرده مهارت «توانمند شدن در تشخیص اولویت کار» رو بتونم تمرکز کنم پیشرفت خوبی رو شاهد خـواهم بود.
این رو یادم رفت بنویسم و اینجا در پاسخ به خودم اضافه میکنم:
برای توانمند شدن در مطالعه متون انگلیسی، خـرده مهارت مطالعه و آموختن (حداقل) ۷ کلمه در هفته را تعیین میکنم.
این مورد رو (با توجه به بارها شکستی که داشتم) از روش «برنامه ریزی هفتگی» استفاده کردم و امیدوارم اینبار حتما بتونم پیش برم.
بعد از خواندن این پست، تصمیم گرفتم که برایش وقت بگذارم و مدت ها رفتارها و اعمالم را بررسی و کنترل نمایم تا بفهمم چه خرده مهارتی را اگر انتخاب کنم می تواند در من تغییرات اساس و بنیادی ایجاد نماید.
به مدت یک هفته به بررسی اعمال و رفتارم پرداختم که به بعضی موارد آن اشاره می کنم
اولین مورد به نحوه نوشتن من بر می گردد ، وقتی که قرارشد گزارشی برای شرکت تهیه کنم، سریع شروع به نوشتن گزارش کردم چون دوست داشتم آن را زود به انجام برسونم، با آنکه من برای تهیه آن گزارش ۳ روز مهلت داشتم و می توانستم در این سه روزه با آرامش و حوصله بند بند گزارش را آماده کنم. ولی متاسفانه خیلی سریع و درمدت زمان ۳ الی ۴ ساعت گزارشم را آماده کردم و ارسال کردم و بیشتر مدت زمان آن دو روز باقی مانده از فرصتم را، به مطالعه موارد غیر ضروری پرداختم. با آنکه گزارشم مورد تایید مدیریت قرار گرفت ولی خودم از آن گزارش رضایت نداشتم.
مورد بعدی به متمم خوانی من بر می گردد. معمولا صبح ها بعد از روشن کردن رایانه به سایت متمم سر می زنم و درس های آن را مطالعه می کنم. خیلی سریع درس های متمم را مطالعه می کنم حتی در مطالعه متن ها جمله ها را تا پایان نمی خونم همین که احساس می کنم منظور نویسنده را فهمیده ام به جمله بعدی می روم ( من از همون دانش آموز هایی هستم که در دوران مدرسه اولین نفر برگه هایم را تحویل می دادم).
مورد سوم مربوط می شود به خواندن کتاب STEP to Understanding برای یادگیری زبان انگلیسی. در مطالعه این کتاب نیز خیلی عجله دارم. و خیلی سریع دوست دارم مطالعه کتاب را تمام کنم، و بروم درس بعدی، با آنکه می دانم یادگیری زبان به واسطه درگیر بودن با زبان نتیجه می دهد. ولی باز در خواندن این کتاب عجله می کنم.
من حتی در جلسات کاری و مذاکره ای هم خیلی سریع اصل موضوع را مطرح می کنم و حوصله بحث های حاشیه ای را ندارم و دوست دارم هم خیلی زود جواب مورد نظرم را از طرف مقابل بگیرم.
با توجه به مطالب بالا که تقریبا یک هفته ای ذهن من را با خودش درگیر کرده بود. به این نتیجه رسیدم خرده مهارتی که می تواند به من خیلی کمک کند، خرده مهارت ” آرامتر انجام دادن” می باشد.
من باید تلاش کنم تا فعالیت هایم را آرامتر انجام بدهم و سعی کنم از فرآیند و مسیر لذت ببرم تا نتیجه مسیر، آن وقت هم زندگی با لذت تری خواهم داشت و هم اینکه نتایج فعالیت هایم مطلوب تر خواهد شد. و به عنوان یک میکرو اکشن از همین کامنت شروع کردم. الان که دارم می نویسم، خیلی دارم با خودم کلنجار می روم که عجله نکن و با حوصله انجام بدهم.
سلام
*مهارت یادگیری*
خرده مهارت: تسلط بر تکنیک های خلاصه نویسی
.
*زبان بدن*
خرده مهارت: تشخیص دروغ در ارتباطات و مذاکره
.
شاید بشه لیست رو طولانی تر کرد اما فکر میکنم همین دو تا خوبه و لازم.
پی نوشت. اسفند ماه، با اینکه بازار هر سال خلوت تر از پارسال هست، کلی فکر آدم رو مشغول میکنه. چند گام از متممی ها عقب هستم که باید سعی کنم خودمو برسونم.
من مدت حدود ۲ ساله كه با متمم آشنا شدم. تا حالا برنامه منظمي براي مطالعه نداشتم. تصميم دارم از امروز تا عيد روزي ۳۰ الي ۴۰ دقيقه بصورت منظم براي مطالعه دروس وقت بزارم. در حوزه تصميم گيري و مذاكره. احتمالا در آمار كامنتها و تمرينها متونيد منو چك كنيد 🙂 . همچنين روزي ۵ تا ۱۰ دقيقه براي ياد گيري يك يا دو كلمه جديد انگليسي بنظرم مناسبه.
همیشه لیست بلندبالایی کتاب دارم که باید بخونمشون، ولی یه مدت بود که میزان مطالعه من در طول روز به صفر رسیده بود. یه مدت که با یکی از دوستانم یک کتاب رو انتخاب میکنیم و از شبی ده صفحه شروع کردیم به خوندن والان به شبی بیست صفحه رسیدیم. گرچه دیگه جفتمون بیشتر از ۲۰ صفحه میخونیم. این روش رو ادامه بدیم.
من همیشه با خودم قرار میذاشتم روزی یک ساعت یا دوساعت زبان انگلیسی بخونم که هیچوقت اینکارو نکردم. حالا میخوام اگه بشه روزی یه ربع زبان بخونم.
از زمانی که توی گام اول تین دوره از مطالب به این مسئله اشاره شد که بهتره به جای اینکه عید نوروز لحظه استارت پروژه های جدیدمون باشهء لحظه جشن گرفتن برنامه های موفقمون باشه من آستینارو بالا زدم و یه برنامه روزانه برای خودم چیدم و دقیقا کارهایی که قرار بود از عید شروع کنم رو از اون روز برنامه ریزی کردم که اینها بودن.
۱٫ تثبیت ورزش روزانه در زندگی
۲٫ تقسیم بندی کتاب fluent forever به طوری که تا عید تمام بشه چون بخش زیادیش رو خوندم و قصد دارم از عید به بعد به طور جدی دنبال اجرایی کردن برنامه هاش باشم
۳٫ روزانه ۱ ساعت آموزش cplex
۴٫ تثبیت مطالعه آزاد روزانه در برنامم. البته برای اینکه با هدف آموزش زبان سازگارتر باشه این یک ساعت به زبان انگلیسی خواهد بود.
القصه اینکه این برنامه ها تا حالا تقریبا خوب پیش رفتن و حس میکنم نبتید تا تثبیت کامل اینها در زندگیم چیز دیگه ای اضافه کنم و ترجیحم تینه که کیفیت همین برنامه هارو ارتقا بدم.
محمدرضا سلام
خوندن این متن دوباره منو یاد سوال هام انداخت که تقریبا دوسالی هست براش جواب پیدا نکردم
و مطمءنم که سوال خیلی از هم سن و سال های منم هست:
۱٫اینکه ما از هر علمی یخورده بلد باشیم نمیشیم همه کاره و هیچ کاره؟(دامی که مهندسان صنایع ممکنه توش افتاده باشند)
۲٫اینکه از هر علمی یخورده بلد باشیم و یه شاخشو عمیق واردش بشیم بهتره یا کلا از همون اول یه زمینه تخصصی انتخاب کنیم و واردش بشیم؟؟
پیشاپیش از جوابت ممنون معلم
مهارت اصلی: مهارت فروش، مدیریت فروش.
خرده مهارت:
۱٫ مهارت گوش دادن فعال
۲٫ مهارت پرسیدن با کیفیت (Qualification Questioning)
۳٫ مهارت مدیریت زمان
۴٫ مهارت referring
با سلام
من میخواستم برنامه ریزی شخصی را کامل یاد بگیرم که تا عید سعی میکنم خواب بهینه و منظم در شبانه روز را یاد بگیرم
دوستان خوب من ، محمد رضاي عزيز
يك سئوال :
خرده مهارت در حوزه ترکیب بازاریابی خدمات چه چيزيهايي مي تواند باشد . البته من درس شناسنامه مهارتها و كامنت تمام دوستان را خوانده ام و نتوانستم به ايده اي برسم . لطفا مرا راهنمايي فرماييد .
من هم براي خودم يك خرده مهارت رو تعيين كردم و به جاي نواختن كامل سنتور كه يه مهارت كامل و شش دونگه ، مهارت حداقلي رو در مورد نحوه توليد صداي درست با اين ساز و نواختن يك آهنگ به روش شنيدن و تمرين و تكراردر برنامه ۴۰ روزه خودم در نظر گرفتم . البته براي رفع اشكال دوستي هم دارم .
يك ميكرواكشن خانوادگي رو هم تعريف كردم و اون جايگزيني ۱۵ دقيقه اي متمم خواني(به اضافه روز نوشته ها) در خانواده به جاي برنامه هاي بي سروته تلويزيوني است .
من مي خوام تا عيد درس هاي مقدماتي مديريت رو+ بخشي از درسهاي عمومي رو كه لازم دارم تموم كنم.
تا عيد سه تا موزيك جديد رو با گيتار خوب تمرين كنم.
توي شركت ارزيابي عملكرد پرسنل رو قبل از عيد براي تعيين حقوق سال بعد تموم كنم.
تارگت فروش ٩٤ رو محقق كنم.
پروژه واردات رو هم حداقل با يك شركت خارجي تموم كنم طوري كه ارديبهشت كالاها اماده ترخيص باشند،
خورده مهارت من :
مهارت حل مسئله:این مدل رفتار عموما در نخستی ها و بیشتر انسان ها دیده میشه ,اینکه سعی کنیم بدون آزمون و خطا به دنبال راه حل بگردیم ,ذهن ما برای انجام این مهارت بین تجارب ما در گذشته ارتباط برقرار می کنه و براساس اون برای حل مسائل جدید استدلال می کنه.
هرچند این مهارت خیلی بزرگیه ولی با قرار دادن خودمون در چالشهای کوچک و کسب تجربه می تونیم در این مهارت پیشرفت کنیم
منم ميخوام در زمينه نوشتن مقاله انگليسي، خرده مهارت يادگيري نوشتن پاراگراف رو شروع كنم تا در ادامه، گام به گام بتونم مقاله كامل بنويسم.