دوره آموزشی مقدمه‌ای بر تفکر سیستمی (کلیک کنید)

برای محمد امجدی: درباره مرز “مربوط‌ها” و “نامربوط‌ها”

پیش نوشت: قبلاً هم دیده‌اید که بعضی پاسخ‌ها را برای بعضی دوستانم، در قالب پست می‌نویسم. عموماً وقتی طولانی می‌شود (یا برایم مهم است) چنین می‌کنم. همان توضیحاتی که در موارد مشابه قبلی داده‌ام اینجا هم صادق است. من مشخصاً با این فرض می‌نویسم که محمد امجدی می‌خواند. همچنانکه هر بار دوستی را خطاب قرار می‌دهم مشخصاً برای او می‌نویسم. اکثر دوستانم را – لااقل آنها را که کامنت می‌گذارند – تا حدی می‌شناسم و گذشته‌ی دوستی و رابطه‌مان بر نحوه‌ی نوشتنم و حرفی که می‌زنم تاثیر می‌گذارد.

خوشحال می‌شوم هر کس دیگری این پاسخ‌ها را بخواند. اما امیدوارم اگر جایی بحثی تکراری دید، یا اشاره‌ای دید که مبهم بود، یا توضیحاتی که بیش از حد شخصی بود، توضیح فوق را در تفسیر و قضاوت در مورد نوشته‌ام لحاظ کند.

کامنت محمد:

محمد رضای عزیز
چند ماهی هست که سوالی رو میخوام مطرح کنم. فکر کنم ذیل این یادهست، مکان نامناسبی نباشه.
در این چهارسالی که از طریق روزنوشته ها با شما آشنا شدم، بارها و بارها مطالبی رو در این سایت مطالعه کردم که (لااقل به نظر من به عنوان یک مخاطب کاملا عام) کاملا تخصصی و البته (باز به نظر من) در موضوعاتی غیر مرتبط با هم بوده اند (البته خود این نکته که یک مخاطب عام چطور میتونه پی به تخصصی بودن یک مطلب ببره خودش محل ایراده ! بر من ببخش )
سوالی که ذهن من رو درگیر کرده اینه که به احتمال زیاد بابت آموختن در هرکدام از این حوزه ها ساعت ها، روزها و شاید ماه ها وقت صرف کردی. اما موضوعی که من درکش نمیکنم اینه که : نخ تسبیح این دانه های علمی به ظاهر نامرتبط چیه که محمدرضا حاضر میشه این همه زمان برای یادگیری آنها صرف کنه؟
این سوال رو به این علت پرسیدم که خودم با این مشکل (البته در محدوده ای بسیار کوچک) مواجه هستم. بار ها و بار ها مطالعه در زمینه مباحثی که به آنها علاقه مند بودم را به این دلیل که با حوزه کاریم نامرتبط هستند رها کردم.

ممنون و با ارادت همیشگی

محمد جان.
کامنت تو رو (یا بهتر بگم سوال تو رو) صبح خوندم. سوالت “دقیق” و “منطقی” و “شفاف” هست. دقت کلامی هم که زحمت کشیدی و در تنظیمش به کار گرفتی، درک می‌کنم و ازت ممنونم.
امروز روز شلوغی بود و لا به لای کارها، فکر می‌کردم که چی بنویسم در جواب این حرف تو.
جوابش رو بلدم. مطمئنم. می‌دونمش. صبح هم می‌دونستم. اما نمی‌دونستم – و نمی‌دونم – که با چه بیانی می‌تونم توضیحش بدم که اگر به اندازه‌ی سوال تو، “دقیق” و “منطقی” نیست، لااقل “شفاف” باشه.

می‌دونی محمد.
من هم مثل تو بحث “ارتباط داشتن” و “ارتباط نداشتن” رو به عنوان یک دغدغه داشته‌ام و دارم.
مفهوم نخ تسبیح رو که تو به کار بردی، من هم به کار برده‌ام و می‌برم. بنابراین، صورت مسئله رو به صورت کامل می‌فهمم (یا فکر می‌کنم می‌فهمم).
چیزی که به ذهنم رسید، اینه که اون مرزی که مربوط رو از نامربوط جدا می‌کنه در طول زمان برای ما تغییر می‌کنه.
اجازه بده از زندگی خودم مثال بزنم که چون تجربه کردم، برام توصیفش راحت‌تره.
یادمه زمان دبیرستان، سوال مهم انتخاب رشته‌ این بود که می‌خواهیم به سراغ پزشکی برویم یا مهندسی (لااقل برای من سوال بود. چون من علوم انسانی رو اون موقع به خوبی نمی‌شناختم). هر چیزی که به مهندسی ربط داشت “مربوط” بود و هر چیزی که به پزشکی ربط داشت “نامربوط”.
بعد به دانشگاه رفتم.
من دانشجوی مکانیک جامدات شدم. چند ماهی، مرز ذهنی من چنان دقیق شده بود که نه فقط در حد مهندسی و پزشکی، که بین “جامدات” و “سیالات” هم مرز می‌دید. می‌توانی تصور کنی که با چنین شرایطی، فاصله‌ی مکانیک با مهندسی شیمی چقدر زیاد بود و فاصله‌ی مهندسی شیمی با خود شیمی چقدر زیادتر.

البته مدت زیادی طول نکشید که مرزها تغییر کرد. کم کم احساس می‌کردم که “مهندسی” یک چیز است و “غیرمهندسی” چیز دیگر. منظورم مدرک مهندسی نیست. یا دانشگاه‌ها و دانشکده‌های مهندسی.

منظورم نگاه مهندسی است. نگاهی که دنیا را به شکل یک “ساعت” می‌بیند و در جستجوی ساعت ساز می‌گردد و قوانین حاکم بر این ساعت را جستجو می‌کند و نگاه دیگری که غیرمهندسی است. از “زیبایی ساعت” لذت می‌برد و برایش تیک تاک ساعت، نوای گذر زمان است و نه حاصل لغزش دو چرخدنده که در ناحیه‌ی ادندوم بالای پروفایل دنده، بر هم ساییده می‌شوند و یک قفل یک طرفه را، یک دنده به پیش می‌رانند.

در اینجا، کم کم، مرزهای جدید شکل می‌گیرد. بعضی مهندس می‌شوند. بعضی شاعر. بعضی نقاش و بعضی عکاس. بعضی دانشمند.

راستی نمی‌دانم وقتی بچه بودی هیچ وقت دوست داشته‌ای دانشمند بشوی یا نه. من دوست داشتم. به نظرم هم از فضانورد جالب‌تر بود و هم از خلبان.

تازه با خودم فکر می‌کردم که اگر دانشمند باشی، شاید فضانوردها هم تو را با خودشان به فضا ببرند و خلبان‌ها هم تو را با خود سوار هواپیما کنند.

یک زمانی، بزرگترین مرز دنیا برایم، مرز بین آنها بود که دانشمند هستند و آنها که دانشمند نیستند.

بزرگتر که شدیم، فهمیدم شغلی به نام دانشمند، دیگر وجود ندارد. الان محقق دانشکاهی داریم. دانشمند نداریم. نشنیده‌ام که کسی می‌میرد بگویند: دانشمند بود و مرد.

و اگر معیار را آن چیزی بگیریم که روی سنگ قبر می‌نویسند (که به نظرم معیار بدی هم نیست) شغلی به نام دانشمند وجود ندارد.

بگذریم.

داشتم می‌گفتم که مرزها تغییر می‌کنند. گاهی پررنگ‌تر. گاهی کم‌رنگ‌تر. گاهی هستند و گاهی نیستند. گاهی بین اتاق‌های یک خانه هم مرز می‌بینیم و گاهی بین کشورهای جهان هم مرزی مشاهده نمی‌کنیم.

این که در هر لحظه در چه جاهایی چه مرزهایی می‌بینیم، به نظرم تابع تمام مسیری است که در زندگی طی کرده‌ایم و قطعاً لحظه به لحظه هم این نگاه، “نو” می‌شود.

تعبیر نخ تسبیح را – که خودم هم زیاد به کار می‌برم – می‌فهمم.

اما شاید تعبیرعمیق‌تری هم بتوان مطرح کرد: سوالی که زندگی ما پاسخ به آن است.

ذات تسبیح و تسبیح به دست بودن هم، از نخ آن که بگذری، خود بخشی از پاسخ به یک سوال است.

امروز که فکر می‌کنم، احساس می‌کنم که بهترین شیوه‌ی تشخیص مربوط از نامربوط، این است که ببینی سوالت چیست.

برای من یک زمان، نرم افزار Ansys مربوط بود و نرم افزار Catia نامربوط. چون سوالم این بود که: “با یاد گرفتن کدام نرم افزار، می‌توان درآمد بیشتری کسب کرد؟”

زمان دیگری، برایم مولوی و عین القضات و هیچنز و داوکینز به یک اندازه مربوط هستند. چون سوالم چیز دیگری است: اینکه دنیا را از چه زوایایی می‌توان دید؟

اما یک چیز را می‌دانم. اینکه کم کم اگر احساس کنی به سالهای قبل از مرگ نزدیک می‌شوی، سوال کلیدی‌ات ممکن است به این سمت برود که “می‌خواهم دنیا را بیشتر بفهمم”.

و البته ممکن است کم کم به این دید برسی که از لحظه‌ی تولد، در حال تجربه‌ی “سال‌های قبل از مرگ” بوده‌ای. بی آنکه بدانی یا به خاطر داشته باشی.

اینجا سوال جدید این می‌شود که: چه چیزهایی کمک می‌کند که دنیا را بهتر بفهمیم؟

و البته پاسخ این سوال، برای همه‌ی ما یکسان نیست. هر یک از ما در پاسخ به این سوال، مرزهای جدید و متفاوتی تعریف و ترسیم می‌کنیم.

زمانی فکر می‌کردم که سوال “از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود؟” یک سوال مربوط است (برای درک جهان).

مدتی گذشت و احساس کردم که این سوال خود شیفتگی زیادی در خود دارد و با فهم بهتر جهان ارتباطی ندارد. سوال مربوط این است که: “از کجا آمده است آمدنش بهر چه بود؟”.

علومی که به هر یک از این سوالات پاسخ می‌دهند، نام‌های متفاوتی دارند.

زمانی هم به این فکر می‌کنی که جستجوی هر دو سوال، اتلاف وقت برای نامربوط‌هاست و آنچه “نه زاییده و نه زاده شده” و اول و آخر و ظاهر و باطن خودش است، فارغ از قاعده‌ی پست و ضعیف علت و معلول است و هر دو سوال (و جستجوی پاسخ آنها) می‌تواند نامربوط و هرز باشد.

شاید آن زمان، هدف مربوط‌ تر، نوشیدن بیشتر دنیا باشد.

خیام هم که تمام عمرش، بر سر کوزه‌ها ناله می‌کرد و فانی شدن آتشش می‌زد و به زمین و زمان بد می‌گفت و غصه می‌خورد که این کوزه گر دهر، چرا این جام لطیف را می‌شکند، بعد از مدتی نگاه دیگری پیدا کرد و آنجا که در مورد “از دست شدن یاران موافق” می‌گفت، زندگی را “شرابی” دید که هر کس زودتر از آن مست شود، لذت و رغبت بر خاک افتادن و مرگ در او افزایش می‌یابد.

بگذریم.

بیشتر از این نمی‌شد حاشیه رفت.

فقط خواستم بگویم معیار امروز من برای تشخیص “مربوط” و “نامربوط” و اینکه وقتم را برای چه بگذرانم و برای چه نگذرانم، این است که چه چیزی به من در درک بهتر دنیا کمک می‌کند.

خواه شعری از حافظ باشد، خواه نوشته‌ای از کریس اندرسون یا ترنس دیکون. خواه حرفهای آندره ژید به ناتانائیل و خواه حرفهای ناتانیل برندن. خواه تلخی های شاملو و خواه شیرینی های مشیری.

اگر هم احساس کنم که جایی چیزی، به این درک بیشتر کمک نمی‌کند، رهایش می‌کنم. حتی اگر هزینه های مادی برایم داشته باشد. شبکه های اجتماعی، تدریس و حضور اجتماعی گسترده، تنها نمونه‌هایی از اینها بوده. حاصل این نگاه هم، درآمد یا ثروت یا موقعیتی بوده که می‌توانسته باشد و نیست یا بهتربگویم لذت‌هایی بوده که می‌توانسته نباشد و هست.

خلاصه‌ی کلام اینکه: به نظرم مرز بین مربوط و نامربوط، در طول زمان با نگاه ما و بر اساس تجربه‌ها و زندگی ما تغییر می‌کند. نمی‌شود آن را به سرعت یا حتی به صورت آگاهانه تغییر داد. به نظرم، همین که برای آنچه فکر می‌کنیم “مربوط” است، متعهدانه جان بگذاریم، مرزهای مربوط و نامربوط‌ مان را به تدریج جابجا می‌کند و سرزمینی دوست‌داشتنی‌تر (نه الزاماً وسیع‌تر) برایمان می‌سازد.

پی نوشت: خیلی نامربوط شد! شاید حاصل بی‌خوابی‌های چند روز اخیر باشد. اما قصد ندارم آن را دوباره بخوانم یا ویرایش کنم.

 

فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) کارآفرینی کسب و کار دیجیتال

ویژگی‌های انسان تحصیل‌کرده آموزش حرفه‌ای‌گری در محیط کار



18 نظر بر روی پست “برای محمد امجدی: درباره مرز “مربوط‌ها” و “نامربوط‌ها”

  • علی طاعتی مرفه گفت:

    به نظرم وقتی هدف برایمان واضح و مشخص باشه، مسیرهای رسیدن به اون هدف هم برامون واضح و مشخص میشه و راه از بیراهه قابل تشخیص میشه.
    مثلا کسی که میخاد از قم به تهران بره (هدف=رفتن به تهران)، مسیرها مشخصه: زمینی شامل اتوبوس، تاکسی، خودروی شخصی و… یا هوایی و… در این حالت حرکت به سمت اصفهان «نامرتبط» هست و حرکت در اتوبان قم-تهران «مرتبط».

  • علیرضا دورباش گفت:

    سلام
    احساس می کنم یکی از دلایل درونی و شاید ناخودآگاه مطالب جذاب، آموزنده، علمی و به روزی که در سایت متمم و همین جا توسط محمدرضای عزیز به اشتراک گذاشته می شود ریشه در این دارد که “معلمی پیرهنی است که به زیبایی قواره تن شماست” و هم راستا با نگرش صحیح بزرگانی که در باب سیستم آموزشی موفق گفته اند که:
    سیستم آموزشی موفق، سیستمی است که شوق یادگیری را در افراد ایجاد و تقویت کند
    مطالبی که در چند سال اخیر از شما یاد گرفته ایم هم بسیار کاربردی بوده و هم ما را تشنه و شیفته آموختن نموده است
    دیگر این که با توجه به این گفته که انسان خیلی از متوسط اطرافیانش فراتر نمی رود، فضای متمم و اینجا به گونه ای بوده که حس می کنم با سایر دوستان طی سال های اخیر رشد کرده ایم و مطالب سنجیده تر و خوب تری با گذر زمان نقل می کنیم و این هم افزایی بسیار امید بخش است

  • مریم میم گفت:

    پاسخت کاملا مربوط و خوب بود، کمتر کسانی هستند این روزها که اصلا این سوال براشون مطرح باشه. این روزها به بهانه کشف پدیده های دنیا اون قدر بین همه چیز مرزهای جدا کشیده شده، که دیگه این سوال برای خیلی ها مطرح نمیشه، مثلا رشته دانشگاهی من(برق) ۶ تا گرایش داره که هر کدوم از این گرایش ها خودش به چند تا زیر بخش تقسیم میشه ، بعد سن ما که بیشتر میشه و ارشد و دکترا میخونیم حتی از رشته اصلی که واردش شدیم هم فاصله میگیریم و( به بهانه جابه جا کردن مرزهای علم ! )فقط بخش خیلی خیلی کوچیکی از اون رو درک می کنیم، که این به نظرم بدترین اتفاقه. قرار بود اگه وارد اون رشته میشیم دردی از دنیا دوا کنیم و دنیا رو بهتر بفهمیم در حالی که فاصلمون روز به روز از درک دنیا و اتفاقاتی که دور و برمون می افته بیشتر و بیشتر میشه.

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser