میخواستم در جواب کامنت مصطفی خودمانی، چند جملهای دربارهٔ «انحصار در تأمین امنیت» بنویسم و با تکیه بر بهانهای که حرفهای پیمان در یکی از کامنتها دربارهٔ کرونا به دستم داده بود، کمی هم راجع به حاشیههای مدیریتی کرونا حرف بزنم. اما دیدم که فضای روزنوشته خیلی رسمی و جدی شده. به همین خاطر، چند عکس از گوشه و کنار گوشی پیدا کردهام و اینجا میگذارم تا بین نوشتههای جدی فاصله بیفتد. پیشاپیش از اینکه به کیفیت عکسها گیر نمیدهید ممنونم. توضیح اول: پایین این مجموعه عکس، یک کلیپ ویدئویی کوتاه از کوکی و بلوط گذاشتهام. توضیح دوم: دو تا از عکسها را قبلاً در اینستاگرام قرار دادهام و تکراری است. با متمم:تعداد ماهواره های استارلینک و موقعیت آنها در آسمان ایران درباره تاریخچه بیکاری | بیکارها از چه زمان وارد لغتنامه شدند؟ درباره نقد […]
مطالب مرتبط با گربه
لحظه نگار | کوکی و بلوط
مدتی بسیار شلوغ بودم و فرصت نشد مطلبی در روزنوشته منتشر کنم. از طرف دیگر، خبر مهمی هم در جامعه در جریان نیست که بهانهای برای نوشتن باشد. این بود که گفتم بعد از مدتها، چند عکس و فیلم از کوکی و بلوط برایتان بگذارم. کیفیت عکسها چندان خوب نیست. اما خودم دوستشان دارم و در گوشهای از موبایلم آنها را آرشیو کردهام. احتمالاً بدون توضیح من هم متوجه میشوید که در دو تا از عکسها، کبوتری بر پنجرهی واحد همسایه نشسته بوده و کوکی و بلوط به آن کبوتر خیره شدهاند. در پایان هم دو کلیپ قرار دادهام. یکی از کلیپها مربوط به مراسم ماساژ دادن بلوط است که معمولاً روزانه چند بار تکرار میشود. کلیپ دیگر هم مربوط به نوازشها و دعواهای کوکی و بلوط است. پیش از این، کوکی نمیگذاشت بلوط او […]
بلوط | خواهر کوکی
حدود دو ماه و نیم پیش یا کمی بیشتر، بلوط را در پارک دیدم. مریض بود و به نظر نمیرسید که بتواند روزهای زیادی زنده بماند. غذا هم نمیخورد. فقط به پایم آویزان شده بود و خودش را به زحمت از تنم بالا میکشید. سعی میکرد با تمام ناتوانی – که راه رفتن را هم برایش دشوار کرده بود – دنبالم بیاید. تصمیم گرفتم او را پیش خودم بیاورم و کمکش کنم که خوب شود. فرایند سادهای نبود. انواع بیماریها و مشکلات را داشت و مدت درمانش نسبتاً طولانی شد. بگذریم از اینکه در یک فقره از بیماریهایش، آنفولانزای پنهانی داشت که در خانه آشکار شد و کوکی را هم گرفتار کرد و بر خلاف نظر دامپزشکان که میگفتند کوکی میتواند سریع بیماری را رد کند، بیش از یک ماه درگیر ماند و وضعیتی شدیداً […]
لحظه نگار – کوکی
توی کوچه افتاده بود. شاید حدود دو هفته از تولدش میگذشت و ظاهراً چون مادرش، اونها رو وسط یه پروژهی ساختمونی به دنیا آورده بود، سر کارگر ساختمانی اونها رو پرت کرده بود بیرون و این توی جوب آب داشت میمرد. نگهداری بچه گربه کار سختیه. باید شیر خشک مخصوص گربه بخوره (شیر گاو لاکتوز داره و نمیتونن هضم کنن) و بعد از هر بار غذا خوردن هم، شکمش رو تا مقعد آروم آروم بمالید تا نفخ نکنه (مامانشون اول با زبان و بعد با دست، این کار رو بعد از همهی نوبتهای شیر انجام میده). این که البته دست و پاهاش هم ضعیف بود و نمیتونست روی پاهاش وایسه و مشکلاتش مضاعف بود. اسمش شد: کوکی. چون اولش راه رفتن بلد نبود و مثل عروسکهای کوکی راه میرفت. حس خوبیه که الان بزرگ شده […]
گندم
داشت سر کوچه از چند تا گربهی دیگه کتک میخورد که بهشون رسیدم. معمولاً گربهها وقتی بهشون میرسم، دیگه دعوا نمیکنن و آروم میشینن. در تفسیر خودخواهانه و خودمحورانه، میتونم بگم که به احترام من – که بهشون غذا میدم – جلوم دعوا نمیکنن. اما واقعیت اینه که با دیدن من، فکر میکنن غذا از روشهایی سادهتر از جنگیدن هم به دست میاد (این یکی از اون نکاتی هست که انسانها هنوز به صورت کامل متوجه نشدن. به خاطر همین جنگها و جنگافزارها هنوز بینشون رواج داره). اما ظاهراً این گربهی کوچیک، فهمیده بود که پیش من جای امنیه. اینه که از توقف گربههای دیگه استفاده کرد و دنبال من چند صد متر راه اومد تا به خونه رسیدیم. دلم نیومد بذارم پشت در بمونه. گذاشتم باهام بیاد بالا. نه من اصرار خاصی کردم و نه […]
لحظه نگار: باز هم گربه همسایه
احتمالاً گربهی همسایه را به خاطر دارید. قبلاً عکسی از او گذاشته بودم. کنار خانهی من زندگی میکند و البته خانهاش کمی از من بزرگتر است (من یک چهاردیواری دارم و بقیهی زمین مال اوست). این بار که همدیگر را دیدیم، حسابی به هم خیره شدیم. به خاطر اینکه ماههاست با او حرف میزنم من را میشناسد و فرار نمیکند. آنقدر به همدیگر نگاه کردیم که حوصلهاش سر رفت و خوابید (ما آدمها یاد گرفتهایم که یک کار تکراری را برای مدت طولانی و حتی برای یک عمر انجام دهیم. اما گربهها هنوز برای این نوع اسارت، تربیت نشدهاند). معمولاً اگر با ماشین جایی بروم، در ماشینم برای انواع گرسنگان (آدمها و سگها و گربهها و پرندگان) چیزهایی میگذارم که در راه به آنها بدهم و اگر فرصت کنم مینشینم و آنها را نگاه میکنم. […]
لحظه نگار: گربه همسایه
یکی از برنامه های لذت بخش زندگی من، سرگرم شدن با حیوانات خیابونیه. نمیتونم هیچ وقت با خودم بیارمشون خونه یا توی خونه حیوون نگه دارم. چون به نظرم مسئولیتش خیلی سنگینه (بچه هم به همین دلیل نمیتونم داشته باشم). اما وقتی براشون آب یا غذا میبرم حس خوبی دارم. ما گربهها رو از لحاظ وفاداری با سگها مقایسه میکنیم و احساس میکنیم خیلی وفادار نیستند. به همین علت، گربه صفت بودن رو یک صفت با بارمعنایی منفی میدونیم. به نظرم اگر مبداء مختصات رو عوض کنیم و آدمها رو معیار قرار بدیم، گربه صفت بودن یکی از صفات متعالی محسوب میشه که خیلی از ما انسانها هنوز به اون درجه از رشد نرسیدیم. اینا ماشین من رو هم میشناسن. از دور که میام، حرکت نمیکنن. معمولاً شبها، ماشین رو نزدیکشون نگه میدارم که کمی […]
لحظه نگار: فرصتی ساده و ارزان برای تجربهی حال خوب
راهکارهای مفید و غیرمفید زیادی برای تجربهی کوتاه مدت حال خوب هست. از الکل تا زاناکس و چرخیدن در کافی شاپ تا شرکت در پارتیهای شبانه. از رفتن به سینما تا نشستن پای تلویزیون. اما پیشنهاد من اینه که اگر فرصت کردید این راهکار من رو هم امتحان کنید. غذا دادن به حیواناتی که در خیابان سرگرم جستجوی غذا یا گردش هستند. در مقایسه با هر تفریح دیگری که میشناسم، بسیار ارزون قیمت هست (اون بستهی غذا که میتونه طی یک یا دو هفته مصرف شه از یک فنجان چای در یک رستوران یا کافیشاپ ارزونتره) و حس خوبی هم که به ما میده ماندگارتره. پی نوشت ۱: تجربهی تعامل با سایر حیوانات، خیلی تجربهی آموزندهایه. به نظرم در حد سفر به کرهی ماه (یا شاید حتی سفر به بیرون از منظومهی شمسی). انسان با […]
آخرین دیدگاه