این روزها کمی تراکم کارها بیشتر از همیشه است و به همین علت، کمتر برای بهروزرسانی روزنوشتهها فرصت پیدا میشه.
به همین علت، تصمیم گرفتم چند تا عکس آرشیوی رو به عنوان #لحظه نگار منتشر کنم تا اینجا به روز بشه.
اگر کامنتهای بچهها در متمم رو پیگیری کنید (و من هم جزو کسانی باشم که کامنتهام رو میخونید) احتمالاً توضیح من رو درباره پرورش گیاهان و به طور خاص کاشت ریحون (یا به شکل رسمیتر: ریحان) دیدین.
در گذشتههای دور، خاک یکی از داشتههای مهم انسانها محسوب میشد.
این روزها هم البته، کسانی که در روستاها و شهرهای کوچک زندگی میکنند، هنوز از این نعمت برخوردار هستند.
اما زندگی در شهرهای بزرگ، معمولاً ما رو از خاک دور میکنه و دغدغهی خاک، بیشتر میمونه برای سیاستمدارها تا به بهانهی اون، مردمشون رو به جنگ با مردم جاهای دیگه ترغیب کنن.
و این از طنزهای زندگی مدرن شهری محسوب میشه که یکی از فراوانترین منابع موجود در زمین رو، باید در ظرفهای مخصوصی در گوشهی خونههامون نگهداری کنیم.
بگذریم. دلم میخواست این چند تا عکس رو با شما به اشتراک بذارم.
قطعهی کوچکی از خاک که ابعادش، پنجصدم متر مربع هم نمیشه، اما بهانهی خوبیه تا بعضی لحظهها، حواسم از همهی چیزهایی که در اطرافمون میگذره پرت بشه.
حتماً شما هم دیدین که برای کارآفرینی و استارت آپ و کلمههایی مثل اینها، خیلی از کتابها و اسلایدها، از عکس گیاههای در حال رشد استفاده میکنن.
فکر میکنم این یکی از زیباترین استعاره های مفهومی درباره کسب و کار هست (به سرمایهی اولیهی کارآفرینی هم میگن Seed Captial که اشاره به همین دانه و استعارهی گیاه داره. اصطلاحات دیگه مثل Branch و Organic Growth هم به نوعی به همین نگرش اشاره دارند).
البته متأسفانه گاهی اوقات، یا شاید بیشتر اوقات، از زاویهی نامناسبی به این استعاره مفهومی توجه میشه.
استارت آپ و کارآفرینی، در ذهن بسیاری از کسانی که شوق این نوع فعالیتها رو دارن، بیشتر از جنبهی رشد سریع و تصاعدی مورد توجه میگیره. اینکه از تقریباً هیچ، یک داشتهی بزرگ ایجاد بشه.
در حالی که این استعاره، جنبههای دیگری هم داره. از جمله اینکه روزها و هفتهها، باید مشغول آبیاری، تنظیم نور و رطوبت و به طور کلی مراقبت از خاکی باشی که هیچ نشانهای از حیات در اون دیده نمیشه.
من اگر میخواستم یه استارت آپ داشته باشم و براش تیم جمع کنم (به قول این استارتآپیها، تیم ببندم)، یا در یک شرکت بزرگ، واحدِ عرضهی محصول تازهای رو تأسیس کنم، برای انتخاب اعضای مناسب، به همه یک گلدون کوچیک با بذر دفن شده میدادم و میخواستم که چند هفته بعد بیان و دستاوردشون رو نشون بدن.
اگر چه در بین این بچههای استارتآپی که با گفتن کلمههایی مثل هک رشد و Scale-up چشماشون برق میزنه، مطمئنم به سادگی نمیتونستم به گزینههای مناسب برسم.
اما بپردازیم به حاشیهها:
- متخصصان آب و آبیاری و کشاورزی، گیر ندن که چرا اینقدر متراکم. فکر نمیکردم همهشون سبز شن با اون بیدقتی و بیتجربگی من. اینها مربوط به اولین تجربه است.
- عکس بزرگتر شدنشون رو هم ندارم.
- اون چیزی هم که توی عکس سوم میبینین علفه. علف هرز. مادر گرامی به محض دیدنش، اومد علف رو از ریشه در بیاره، جلوش رو گرفتم و گفتم: من برای اون هم اندازهی بقیه زحمت کشیدم. تازه مگه این همه پدر و مادر، بچه دارن مثل علف هرز، از ریشه میکنن بچهرو؟ تازه کلی خرجش میکنند و آب و کود و آموزش تابستانی و کلاس زبان که به چند زبان زندهی دنیا، بیخاصیت باشه.
واقعا خوشحالم که یک نفر در مورد علفهای به اصطلاح هرز چنین نظری داره. وظیفه مهم این گیاهان مفید جلوگیری از تبخیر رطوبت خاک و خنک نگه داشتن و جلوگیری از فرسایش اون. حتی در گرمترین روزهای تابستان در اوایل صبح باغهامون خیس بودن از شبنم و رطوبت. محل سکونت خوبی اند برای انواع حشرات جهت گرد افشانی. در زمستان هم پس از خشک شدن تبدیل به خاک برگ مناسبی می شدند. در گذشته باغها پر بود از این نوع گیاهان، و باغهامون پر محصول و سرسبز. باغها پر بود از خرگوش و مار و موش و شغال و روباه. یکی دیگر از وظایف این گیاهان مفید، متصل کردن ریشه های دیگر درختان. ریشه این گیاهان مثل یک شبکه بزرگ در زیر خاک باعث می شه همدیگر رو برای جذب آب و مواد معدنی پشتیبانی کنند. سرتون رو درد نیارم یادمه از زمانی که کار نابلدان جهاد سازندگی شروع به توزیع سموم علف کش در روستاها کردند به بهانه اینکه این گیاهان قوت خاک رو می گیرند در ظرف کمتر از ده سال بخش بسیار بزرگی از باغ و بوستان ها به بیابان بی اب و علف تبدیل شد.
پ.ن: شغل پدر بزرگ من زمان باغداری بود و الان بیابان داری.?
سرباز: ما برای چه میجنگیم؟
فرمانده: برای خاکمون.
سرباز: یعنی این خاک برای منه؟
فرمانده: بله.
سرباز: پس چرا وقتی پدرم مُرد، برای قطعه کوچکی از خاک (قبر) پول دادیم؟
محمدرضا
قبلاً عذرخواهی می کنم کامنت بی ارتباط میذارم زیر این پست …
خیلی خیلی دلتنگتم
کاش الان به یکسال قبل همین موقع بر می گشتیم ، و انتظار دیدنت رو در روز ۲۶ مرداد می کشیدیم.
از کامنتها و حرفهایی که این چند وقته گفتی میشه حدس زد که داری برای سبک سلامت زندگی کردن گامهای عملی برمیداری
یه جا از نون سنگگ گفتی
یه جا از تردمیل گفتی
اینجا هم از سبزی کاشتن
مائده تردمیل رو دادم رفت.
یکی از دوستام، پرسید آدم تردمیل داشته باشه استفاده میکنه؟
گفتم بیا ببر جواب سوالت رو خودت پیدا کن.
اونم اومد برد 😉
سبزی هم اگر خودت کاشته باشی نمیتونی بخوری. دلت نمیاد.
اما جدا از این فکتها، آره دارم سعی میکنم کمی سلامتتر زندگی کنم.
البته خودم فکر میکنم سهمِ فعالیت فیزیکیِ کم، در سبک زندگی ناسالمِ من، خیلی بیشتر از غذای ناسالم هست.
شاید الان دو سال بشه که معمولاً این آبمیوهها با مواد نگهدارنده و فست فود رو خیلی کم میخورم یا تقریباً نمیخورم.
این اعتراف رو هم بکنم:
حس میکنم اگر بعضی مسئولین خیلی حرف نزنن، شهرداری هم روی در و دیوار دائماً پرت و پلا ننویسه، سبک زندگی میتونه خیلی سالمتر باشه. حتی با غذای ناسالم و بدون تحرک فیزیکی.
شاعر میگه: تو سجده بگذار و سر از خاک برندار، ما همگی به معراج میرویم.
در بعضی نسخهها هم شنیدهام چنین اومده:
تو چندان پسندیدهی پروردگاری؛ که اگر سر از سجده بر نداری، بندگان رستگار شوند.
تردمیل داشتن هم ماجرایی شده
منم از تردمیل فقط در حدی که خمس و زکات بهش تعلق نگیره استفاده میکنم 🙂
چند وقت پیش به سرم زد تو گلدون سبزی بکارم بعد دیدم چند تا گلدون گلی که داشتم به فنا دادم واسه همین هنرمو خرج این کار نکردم، حالا که توام دلِ خوردن سبزیهارو نداری قبل از اینکه اون دوستت بیاد سبزی هارو ببره خبرم کن من بیام 🙂
اگر Gboard رو نصب کنید که کیبورد گوگل هست به راحتی میتونید با نیمفاصله بنویسید.
ببخشید این رو در پاسخ به خانم لیلا نوشتم که گویا اشتباهی رخ داد و اومد بالا. شرمنده.
سلام محمدرضا
با این که من تجربه کاشتن سبزی (از هر نوعش) رو زیاد دارم و چند سال پیش که هنوز وضعیت آب مثل الان نبود بخشی از هزینههای خانواده هم از این راه تامین میشد. اما تا حالا ریحون رو از چشم دوربین ندیده بودم. و این خیلی برام جالب بود. مخصوصا عکس اولی
راستی میدونستی همونطور که گربهها اسم مخصوص به خودشون رو دارن ? علفها هم برای خودشون اسم دارن. مثلا این علفی که تو این عکسه اگه اشتباه نکنم و درست دیده باشم علف گندمیه (از تیره گندمیانه) و خودش چند نوع داره. معمولا توی روزهای اول همه مثل همن و وقتی بزرگ شدن و گل دادن تازه میشه اسمشونو گفت. با کمی سرچ فهمیدم که برخی از اینا مخصوص مناطق سردی مثل سیبری و روسیه بودن که برای ایجاد مرتع به ایران اورده شدن اما از بخت بدشون ما الان به عنوان علف هرز میشناسیمشون
در ضمن سبزی هرچی پرتر بهتر (کارت درسته)
محمدصادق. توضیحت رو در مورد تنوع علفها نمیدونستم. تازه رفتم کمی سرچ کردم. حالا از این به بعد باید بیشتر به علفهای دور و بر نگاه کنم.
اما روی حساب اینکه آدمها هم اسمها و نژادهای مختلف دارن، میشد توقع داشت علفها هم اسمها و نژادهای مختلف داشته باشن 😉
در مورد “سبزی هر چی پرتر، بهتر” هم کاش بعداً برام توضیح بدی.
چون میتونم بفهمم که توی زمین زراعی، دسترسی گیاه به خاک و مواد، نسبتاً خوبه.
اما وقتی توی یه خاک خیلی محدود مثل گلدون، سبزی میکاری، واقعاً خلوتتر بودن منطقی نیست؟ (لااقل خیلی خلوتتر از اینکه من کاشتم).
محمدرضا اول از همه باید بگم که من تجربه ای از کشت سبزی تو گلدون ندارم چون همیشه خاک به اندازه کافی دور برم بوده. البته این چند سالی که تهران هستم واقعا کمبودش رو حس میکنم.
اما چنتا نکته بود که با تجربه شخصیم دوس داشتم اینجا بنویسم.
حتما میدونی که گیاهانی مثل ریحون، گندم، عدس، شاهی، و تقریبا بیشتر سبزیجات خارج از خاک هم رشد میکنن و کافیه بعد از ریشه زدن، ریششون توی آب باشه یا هر روز بهش آب برسه. به همین دلیل، به نظرم به مواد غدایی آنچنانی ( که در خاک موجود باشه) برای ادامه رشدشون نیاز ندارن. چون مثل صیفی جات میوه دار نمیشن و از این جهت نیاز به مواد غذایی زیادی هم ندارن.
ما معمولا سبزی رو توی باغچه خیلی متراکم میکاریم اول به این علت که خاک محدودی داریم دوم این که وقتی ریحون متراکمتر باشه تنه نمیکنه (ساقش کلفت نمیشه) و از اونجایی که ما معمولا سبزی رو برای مصرف استفاده میکنیم? سبزیهای خیلی نازکتر و خوشمزه تر و تردتری حاصل میشه. ( البته یه مقدار بهینه هم هست که هزینه بذر زیاد نشه)
تو اون عکسایی هم که من دیدم تو از خاک خیلی غنی برای سبزی استفاده کردی ( اگه اشتباه نکنم خاک برگ) که بیشتر از نیازشون هم هست.
اما توی گیاهان دیگه موضوع فرق میکنه. مثلا چقندر یا سیب زمینی یا هویج یا صیفیجات. برای این محصولات ما یه مرحله داریم به نام تُنُک کردن. که گیاهانی که چندتا کنار هم هستن رو در میاریم و یکی یا دوتا رو میذاریم تا باعث نشه کوچیک بشن یا اینکه میوه ندن یا زیر سایهی اون یکی قرار بگیرن
اما توی سبزی گمون نمیکنم باعث کاهش رشد یا حتی نرسیدن نور به بقیه بشه. چون در همان اوان نوجونی خورده میشن. اما اگر هدف بزرگ شدن و گل دادن و بذر دادنش باشه بهتره که خیلی خلوتتر از اینکه که کاشتی باشه.
یادش به خیر.
مامان دلش سبزی میخواست و اجازه نداشت بخوره, بخاطر این که یوقت الودگی نداشته باشه.
از این گلدونا گرفته بودم و بذر شاهی و رحیون, تو خاک پرلیت کاشتیم که خیالمون از بابت تمیزیش راحت باشه. فقط یدونه ریحون سبز شد, فکر کنم بذرش خراب بود, اما شاهی ها چندبرابر عکس شما متراکم تر بودن انقدر که خم شده بودن, بعدشم جناب گربه پرید روشون و از بین رفتن . : | اشکمو دراوردی با این عکس اقا معلم.
راستی, من اون کامنت رو تو متمم خوندم, گفتم اگر همون حرف رو من یا کس دیگه زده بود, بچه ها(یا خودم) به سادگی از کنارش می گذشتن. یا یه چیزی تو دلشون بهمون می گفتن. ؛ )
آقا معلم, دلت میاد بچینی و بخوریشون؟
پی نوشت: با گوشی تایپ کردم, بلد نبودم نیم فاصله بگذارم, البته اگر این امکان باشه.
محمدرضا. چه کار خوبی میکنی که روزنوشته ها رو با وجود تراکم زیاد کارهات، به روز میکنی.
چون احتمالا خودت میدونی که وقتی بیشتر از دو سه روز نباشی، فضای اینجا و کلا این دور و برها، برای دوستهای متممی ات، چقدر سنگین و دلگیرکننده میشه.
به نظر من، با نوشته هایی که چه از جنس لحظه نگار باشن و چه غیر از اون، همچنان لذت واقعیِ وبلاگ خوانی و همزمان، آموختن رو بهمون هدیه میکنی.
دیدن این عکسها هم واقعا لذتبخش و طراوت بخش بود. و کارت هم عالی بوده به نظر من.
ممنون که اونها رو به ما هم نشون دادی.
اتفاقا من وقتی کامنتت رو توی متمم خوندم با خودم گفتم ای کاش محمدرضا عکس ریحون ها رو هم بهمون نشون میداد. چون مطمئن بودم که ازشون عکس گرفتی.
این پُست، یه یادآوری شیرین دیگری هم برای من داشت.
یاد یکی از پست های قدیمی وبلاگ خودم – با مضمونی تقریبا مشابه – افتادم که عنوانش رو گذاشته بودم:
“انتظار با صبوری و عشق”
البته مال اون اولها بود که تم نوشته هام حالا که میبینم، انگار بیشتر حالت انگیزشی داشت. 🙂
البته توی ذهن خودم، به اونها به عنوان نوشته های الهام بخش برای خودم و مخاطبان وبلاگم نگاه میکردم و میکنم.
حالا با خوندن پست دوست داشتنی و آموزنده ی تو، هوس کردم من هم اون پست رو – که البته خیلی هم کوتاه و ساده هست – بازنشر کنم.
پی نوشت:
البته من جعفری کاشته بودم. 🙂