بیست سال از نخستین روزهای آشنایی با تو میگذرد.
آن روزها، با حرص و ولع، نوشته های تو را میخواندم و تنها دلهره ام، نگرانی از روزی بود که تمام کتابهایت به «پایان» برسند.
چه بسیار از تو آموختم و چه پیوسته از تو می آموزم.
تو به من آموختی که کلمات، صرفاً برای انتقال مفاهیم نیستند. آنها ابزار خلق زیبایی اند.
با کلمات میتوان صحنه رقصی زیبا ساخت. چنان زیبا و مسحور کننده، که مخاطب در برابر آن، حتی «بودن» خویش را نیز به فراموشی بسپارد.
تو واقع گرایی را به من آموختی و نشانم دادی که «باورها»ی یک ملت را نمی توان به سادگی تغییر داد اما میتوان
همان باورها را، معنایی نوین بخشید تا قطار تفکر ملت، در یک ایستگاه متروکه، متوقف باقی نماند.
تو روشنفکر بودی. روشن تر از زمان خویش. اما به من یاد دادی که «ساده حرف زدن» و «برای همه حرف زدن» هنری است که هر روشنفکری از آن برخوردار نیست و چه بسیار تفکرات سطحی که در پشت عبارتهای پیچیده پنهان شده اند.
تو به من آموختی که دنیا، بزرگتر از «همشهریان من»، «هم کیشان من» و «هم وطنان من» است.
یک ایرانی، ممکن است در پاریس، معلمی همچون «ماسینیون» را روحی آشنا و خویشاوند بیابد، هزاران بار آشناتر از آنکه هم اکنون دست در دست و سایه به سایه در کنارش ایستاده است.
تو همیشه خود را «معلم» نامیدی و من هر بار خود را «معلم» مینامم، از اینکه با تو در زیر سایه یک «واژه» قرار میگیرم، احساس غرور میکنم.
چه آنها که دوستت دارند و چه آنها که نفرینت میکنند،
همه خوب میدانند که:
تو بخشی جدایی ناپذیر از تاریخ سرزمین منی…
لینک مرتبط اول: پیامک های طنز در تمسخر دکتر شریعتی
اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است
( دکتر علی شریعتی )
این روزها به مناسبت رمضان، بازار نیایش داغ است. به این مناسبت، کتاب “زیباترین روح پرستنده” اثر دکتر شریعتی را بازخوانی می کنم، تا روحم را با مفاهیم جملاتش سیراب کنم و مواظب باشم، عبادتم، عبادتِ بردگان و تجار نباشد (اشاره به سخن امام علی).
سلام
ممنون که برخلاف خیلی ها که با “دفاع بد” سعی دارن شخصیت دکتر شریعتی رو با اغراق بزرگ کنن و برخلاف خیلی های دیگه که با “حمله های ناشیانه” سعی دارن شخصیت بزرگ دکتر رو پایین بیارن. با یه بیان قشنگ از دکتر تمجید کردید
علی یارتون
سلام استاد. سر کلاس مهارتهای فردی اسم مقاله knowing doing gap رو بردید من تو اینترنت که سرچ کردم چند تا مقاله با همین عنوان پیدا شد خواستم ببینم میشه اسم نویسنده رو هم بگید.
یه پیشنهاد: یه صفحه مجزا برای هر کدوم از کلاستون تو سایت قرار بدید تا بعد از کلاس اگه بحثی نظری در مورد اون جلسه بود تو سایت منتقل کنیم.
Robert sutton
خیلی پیشنهادت منطقیه. زود این کار رو میکنم.
“نظریه امت و امامت” و “تفسیر انقلابی از تشیع″ و تاثیر این دو مقوله بر آینده ایران! باعث شده بود که نظرم منفی باشه نسبت به شریعتی . شریعتی رو یه شعبده باز(سخنور) میدونستم که سعی میکرد شمع رو به عنوان خورشید به ما قالب کنه(میدونم نگاه دقیق و عمیقی نیست، جامعه و کلا علوم انسانی پیچیده تر از این حرفهاست که بتونیم نظرات قطعی در موردش داشته باشیم مگر در موارد مشخصی. ).
احتمالا تفسیرهای افرادی چون عباس میلانی و امثالهم رو در این مورد شنیده ای.
اما با خواندن پستهای تو در مورد شریعتی (امشب چند ساعت وبلاگ برای فراموشی را خواندم) و فکرکردن الان باورم اینه که نگاهم درست نبوده . آدمها خاکستری اند. آدم های مهم(از گاندی گرفته تا هیتلر) را هم نمی توان نادیده گرفت… به قول خودت کاش شریعتی کمی فلسفه(نیچه،اپیکور،شوپنهاور،…!) و اقتصاد میخواند(چی میشد) ..
۱ نکته : میدونم قبول داری که میشود حتی در مورد آدمی که ۱ میلیارد طرفدار دارد هم نظر داد. شکی در این نیست . اما در اینکه ۱میلیلرد طرفدار دارد شک دارم(آیا این ۱میلیارد نفر او را میشناسن ؟ از کجا میدونیم ۱ میلیارد ؟ من که به این آمارها اعتقادی ندارم) اصلا خیلی وقتها در این دنیا با این وضع مردم(که البته بهتر از گذشته هستن ) داشتن طرفدار زیاد میتونه نشانه خوبی نباشه …
چه چرندیاتی میگفتم..
🙁
تو از ماه گفتی و من از ناخن انگشت!
راستش وقتی نوشته های علی شریعتی را می خوانم در مرز دانستن و نداستن قرار می گیرم .گاه با خودم می گویم که آیا من واقعا حرف هایش را می فهمم!!!نکند برداشت من با آنچه منظورش بوده است تفاوت داشته است !!ولی بعد ها فهمیدم که مخاطبان علی شریعتی هر کسی برداشت های خاص خود را از نوشته هایش دارند.
سلام،
واقعن خوشحال میشم اگر ببینم ی روز، از استاد محمد تقی شریعتی هم به اندازه ی پسرش یاد میشه،
از تنها دلایلی که باعث میشه به سبزواری بودنم افتخار کنم، همشهری بودن با اون استاد بزرگوار و پسرش دکتر شریعتی یه…
اگه امکانش باشه ی روز، ی مطلب در مورد ایشون بنویسین، خیلی متشکر خواهم بود ازتون.
سلام
نوشته های این مرد زندگی و دنیای منو عوض کرد. براش درود می فرستم
یادم نمیره در مهمترین روزهای زندگی سحر کلام علی شریعتی و نادر ابراهیمی چطور منو به جلو می بردند. روحشون شاد
پدرم موافق شریعتی بود و مادرم مخالف. و من میان این دو تفکر بزرگ شدم. کتابهای شریعتی در قفسهی کتابخانهی پدرم، از همونهایی بود که کیفیت چاپ و کاغذ داغونی داشت و من هیچ وقت رغبت خوندن کامل اون کتابها رو نداشتم الا یادداشتهای اول و آخر کتاب که بدون استثنا همه از اشعار انقلابی قبل از انقلاب بودند. میتوانم شریعتی را جزوی از تاریخ ایران بدانم و حتی او را در جایگاه معلم پدرم و نسل قبل ببینم اما نمیتوانم از او چیزی جز اندیشه های غبار گرفته یاد کنم.
“دنیا، بزرگتر از «همشهریان من»، «هم کیشان من» و «هم وطنان من» است.” و دنیای من در این روزگار، یک ذهن ناآرام و قلبی فارغ از فضاهای ذهنی است. امروز فقط… شریعتی را دوست دارم.
خدایا هدایتم کن (مناجات بسیار زیبا از دکتر چمران)
خدایا هدایتم کن ، زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.
خدایا هدایتم کن که ظلم نکنم ، زیرا میدانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.
خدایا نگذار دروغ بگویم ، زیرا دروغ ظلم کثیفی است.
خدایا محتاجم نکن که تهمت به کسی بزنم ، زیرا تهمت خیانت ظالمانه ای است.
خدایا ارشادم کن که بی انصافی نکنم ، زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد.
خدایا راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم ، که بی احترامی به یک انسان همانا کفر خدای بزرگ است.
خدایا مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم .
خدایا پستی و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند.
خدایا من کوچکم ، ضعیفم و ناچیزم ، پرکاهی در مقابل طوفانها هستم ؛ به من دیده ای عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستی بفهمم و بدرستی تدبیر کنم.
خدایا دلم از ظلم و ستم گرفته است ؛ تو را به عدالتت سوگند می دهم که مرا در زمره ستمگران و ظالمان قرار نده.
خدایا می خواهم فقیری بی نیاز باشم که جاذبه های مادی زندگی مرا از زیبایی عظمت تو غافل نگرداند.
خدایا خوش دارم گمنام و تنها باشم تا در غوغای کشمکشهای پوچ مدفون نشوم.
خدایا دردمندم ، روحم از شدت درد می سوزد ، قلبم می جوشد ، احساسم شعله می کشد و بند بند وجودم از شدت درد صیحه می زند ؛ تو مرا در بستر مرگ آرامش بخش.
خدایا خسته شده ام ، پیر شده ام ، دل شکسته ام ، ناامیدم و دیگر آرزویی ندارم.احساس می کنم که این دنیا دیگر جای من نیست ، با همه وداع می کنم و می خواهم با خدای خود تنها باشم.
خدایا ، خدایا ! به سوی تو می آیم ، از عالم و عالمیان می گریزم ،
تو مرا در جوار رحمتت سکنی ده.
متنی زیبا از دکتر علی شریعتی
مردم اغلب بی انصاف، بی منطق و خود محورند، ولی آنان را ببخش .
اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند، ولی مهربان باش .
اگر موفق باشی دوستان دروغین ودشمنان حقیقی خواهی یافت، ولی موفق باش.
اگر شریف ودرستکار باشی فریبت می دهند، ولی شریف و درستکار باش .
آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند، ولی سازنده باش .
اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند، ولی شادمان باش .
نیکی های درونت را فراموش می کنند،ولی نیکوکار باش .
بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد،
ودر نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان “تو و خداوند” است نه میان تو و مردم .
روحش شاد و یادش گرامی باد.
سلام آقای بهرامی
این متن از دکتر شریعتی نیست
میخواهم بگویم ……
فقر همه جا سر میکشد …….
فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ……
فقر ، چیزی را ” نداشتن ” است ، ولی ، آن چیز پول نیست ….. طلا و غذا نیست …….
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک کتابفروشی می نشیند ……
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خرد میکند ……
فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند …..
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود …..
فقر ، همه جا سر میکشد ……..
فقر ، شب را ” بی غذا ” سر کردن نیست ..
فقر ، روز را ” بی اندیشه” سر کردن است
———————————————————————————————————
این حرفهای زیبای شریعتی را، میتوان مثل نیایش هر روز صبح خواند و خواند و خواند…
محمدرضای عزیز
با شریعتی سبب شدی هم بخورم، و به سالهایی که پر از بههم خوردهگی بود برگردم
ار دیروز دلم میخواست پستی براش بذارم اما تلاقی کرد با اون پست پس از انتخاباتم…
حالا شما رو به اون سالهای خودم دعوت میکنم
http://aria5511.blogfa.com/post-80.aspx
http://aria5511.blogfa.com/8803.aspx
http://aria5511.blogfa.com/8804.aspx
محمدرضای عزیز :” آیا کتاب “روشنفکران ایرانی روایت یاس و امید ” دکتر میرسپاسی را مطالعه کردی؟ اگر نخوندی بخون و اگر خوندی چه نظری داری؟
نخوندم مجتبی جان. ممنون که معرفی کردی. میخونم بعد با هم راجع بهش حرف میزنیم.
درود بر همه دوستان.
کتاب با دید پراگماتیسمی نوشته شده است. و در تقابل با اگزیستانسیالیسم و افکار شریعتی و همفکران می باشد. هرچند کتاب به پاک کردن صورت مسئله پرداخته و نه به جواب مسئله ولی خالی از لطف نیست نگاهی به آن انداخته شود.
درود خدا بر معلم بزرگ ایران، دکتر علی شریعتی و تمامی معلمین گرانقدر که عمری تلاش را برای انسان سازی سپری داشتند تا آرامش و آسایش را تقدیم بشریت نمایند
سخنان استاد شریعتی، مختص زمان و مکان خاص نیست و حتی اکنون که کتب ایشان را مطالعه می کنم، احساس می کنم هنوز هم در کنار این مردم هست و دانشی با شرایط روز را به من می آموزد و گرد و غبار تاریخ بر روی این دانش ننشسته
چه خوب هست که، همه ما ملت ایران در شناخت بیشتر این انسان فخیم و استاد بزرگ کوشا باشیم و به داشتن انسانهای بزرگ ایرانی در عصر تاریخ افتخار کنیم
از شریعتی بجز کویر و وصیتنامه و چندسخن پندآموز! نخوانده ام.اما برای من هم شریعتی بزرگ معلمی است.یادگرفته ام بت نسازم از کسی او هم بت نیست برایم.از او یاد گرفتم که حرفهایی هست برای هیچ کس! نوشته هایی نوشته میشوند که بی مخاطب اند و اینکه بعضی حرفها در کلمات نمیگنجند اما مخاطبی هست که انها را میفهمد.
سلام محمدرضای عزیز وقت بخیر یک مصاحبه از دکتر عباسی میذارم جسارتا استاد اگر امکان داره به عنوان روز نوشت منتشرکنیددرباره اش بابچه ها بحث کنیم البته معذرت میخوام که به مطلب امروز ربط نداره ضمنا عکسی رو که گذاشتی شبیه دکترشریعتی هست متشکرم دکتر حسن عباسي: با اندیشههای تکنوکراتیک، نمی توان “ربا” را از اقتصاد کشور زدود
مقام معظم رهبري در بيانات نوروزي سال ۹۲ در حرم امام رضا عليه السلام، اشارهاي به موضوع اقتصاد بدون نفت كرده و نقدي به تفكر تكنو كرات در دولتهاي گذشته داشتند. پ
به همین منظور خبرنگار پایگاه ۵۹۸ برای آشنایی بیشتر مخاطبین با مفهوم تکنوکرات و سابقه این نوع تفکر در مدیریت کشورمان به گفتگو با استاد حسن عباسی رئیس مرکز تحلیل و بررسیهای دکترینال امنیت بدون مرز پرداخته است که در ادامه می آید.
جناب آقای عباسی، لطفاً بفرمایید نوع و ماهیت تکنوکراتها در ایران چگونه بوده است؟ و آیا تفکر تکنوکراسی بعد از دوره اصلاحات در بدنه اصولگرایی نيز وجود داشته یا خير؟
بسم الله الرحمن الرحيم. به نظر من تکنوکراسی در بدنه اصولگرایی اتفاق افتاده است. ما بخش اول مدیریت تکنوکراتها را در دولت سازندگی داشتیم و در دولت دوم سازندگی تکنوکراسی به اوج خودش رسید و این وضعیت در سال ۷۶ در دولت دوم خرداد تعمیق پیدا کرد و در دولت اول اصولگراها یک مقدار تعدیل شد. ولی در اواسط همان دولت این مشکلات خودش را نشان داد و در دولت دوم اصولگراها، تکنوکراسی در برخی از موارد به غایت خودش رسید.
به طور مشخص در حوزه طرح تحول اقتصادی افرادی که از نظر مبانی نظری پشت طرح تحول اقتصادی بودند و کسانی که آن را اجرا و پیاده کردند نگاهشان, نگاه تکنوکراتانه است و نگاهشان یک نگاه ارزشی و دینی نیست. میتوان گفت ضریب نفوذ بانک در دولت دوم اصولگرایان به نسبت ۱۶ ساله اصلاح طلبان چند برابر بوده است، یعنی تکنوکراسی اقتصاد لیبرالی در دولت دوم اصولگراها ضریب نفوذش از ۱۶ ساله فعالیت اقتصادی اصلاح طلبان بیشتر بوده است! تکنوکراسی بعد از دفاع مقدس به گونهای زیر ساختهای اقتصادی کشور را لیبرالی کرد که هر چه دولتها رو به جلو حرکت کردند عمیقتر و نهادینهتر شد.
بنابراین تکنوکراسی چیزی نبود که از جامعه ما رخت بسته باشد، بلکه از سال ۶۸ کارش شروع شد و همینطور رو به جلو حرکت کرد و تنها دورهای که یک مقدار تعدیل شد، دوره دولت نهم بود. با توجه به اینکه مقام معظم رهبری فرمودند در دولت نهم و دهم ارزشها پر رنگتر شده، چطور ممکن است که یک دولت هم بتواند ارزشها را پر رنگ و مفاهیم انقلاب را زنده کند و هم در کنار آنها، نگاهش به مسائل مدیریتی یک نگاه تکنوکراتانه باشد؟
حوزههایی که در آنها مباحث انقلابی پر رنگ جلوه کرد؛ سیاست خارجی و دفاع از حقوق مظلومین در سراسر جهان بود. شما میدانید که در دوره حاکمیت اصلاح طلبان در سه تا چهار جنگی که صورت گرفت، تقریباً ایران محاصره شد. در جنگ افغانستان و جنگ عراق ما کاملاً منفعل بودیم، اما در دوره حاکمیت اصولگرایان ما در سه جنگ؛ سی و سه روزه لبنان، بیست و دو روزه غزه و جنگ هشت روزه سال گذشته غزه، کار کاملاً برعکس شد.
بنابراین، در حوزه سیاست خارجی، در حوزه پرونده هستهای، در حوزه دفاع از مظلومان در سراسر جهان و در حوزه محرومیتزدایی در بخشهای داخلی به خصوص در حوزه فکر و فرهنگ، کسانی که مدعی اندیشه و تفکر دینی بودند در رأس کارها قرار گرفتند که نگاهشان ذوب در فرهنگ سلطه و استحاله فرهنگی نبود اما در روشها محل اشکال بود. این نکته را حتماً فراموش نکنید، تکنوکراسی مدیریتهای اصلی را دست نمیگیرد، بلکه تکنوکراسی ذیل مدیریتهای انقلابی و مذهبی و دینی با روشهای غیردینی و روشهای سکولار جامعه را مدیریت میکند.
به عنوان نمونه، در حوزه مسائل اقتصادی يك مدیر متدین و مذهبی را قرار میدهیم، اما در روشها افراد متخصص و تکنوکراتهایی که قائل به اندیشه فریدمن و اندیشه نئوکینزی هستند کار را در درست میگیرند. در حال حاضر سند رسمی در جمهوری اسلامی (در یکی از مراکز تحت مدیریت مجمع تشخیص مصلحت) منتشر شده که در صفحه ۷۸۲ آن سند ملی نوشته شده که الگوی توسعه مطلوب برای کشور مکتب “نئوکنزی”هاست! شما ممکن است بتوانید مدیر اقتصادی انقلابی را انتخاب کنید، اما آنچه که کشور باید بر اساس آن پیش برود، این است که اقتصاد کشور بر پایه اقتصاد نئوکنزی باشد.
بنابراین در آن مرکز پژوهشي و در آن نهاد مشورتی، در آن وزارتخانه یا در آن مجلس یا در فلان بخش دولت یا جاهای دیگر است که حرف و مدل مکتب “نئوکنزی” پیاده میشود. و شما به عنوان یک مدیر متدین و اصولگرا حرف و مدل مکتب نئوکنزی را امضا میکنید! لذا در دولت نهم به سوی بازخوانی و احیای ارزشهای انقلاب پیش رفتند ولی هر چه در دولت دهم جلوتر آمدیم این روند کمرنگ شد.
آیا ارتباطی هم با بحث تحول در علوم انسانی دارد؟
بله. ارتباط خیلی جدی دارد و اساساً یکی از دلایل تعمیق تکنوکراسی از جنس حاکمیت فن سالاران که نگاهشان صرفاً یک نگاه مدرن غیر ارزشی است، ناظر به این است که تکنوکراتها و این متخصصین در علوم انسانی، فنی و پزشکی و حوزههای دیگر در دانشگاه تربیت شدهاند که دانشگاه این متخصصان را اینگونه بار آورده است و همین افراد وارد فضای مدیریتی میشوند و به تعبیری دیگر “از کوزه همان طراود که در اوست” و هر چه که در دانشگاه یاد گرفتهاند همان را در جامعه پیاده کردهاند.
بالاخره یک جریان سیاسی در ایران نگاهش به اقتصاد نگاه فریدمنی است و یک جریان دیگر نگاهش نئوکنزی. شاید برای شما نیز جای تعجب باشد که اصولگراها نگاهشان نگاه فریدمنی است و اصلاح طلبان نئوکنزی!
بنابراین فرقی ندارد که شما از نظر مسائل سیاسی و اعتقادی اصولگرا باشید يا اصلاح طلب. بلکه مهم این است که هر دوی اینها اقتصادشان لیبرالی است و پنبه این نوع اقتصاد لیبرالی را مقام معظم رهبری در سال ۱۳۹۰ در دیدار با دانشجویان دانشگاه کرمانشاه زدند. ایشان در آنجا تعبیر به “اقتصاد آدام اسمیتی” کردند.
بنابراین تکنوکراسی، فن سالاری خاصی است که متخصصین فارغ التحصیل از نظام دانشگاهی به صورت تیمهای مشورتی و کارشناسی و مدیریتی ذیل وزرا مشغول به کار شده و عمل میکنند و سازو کار آنها و نظر آنها اندیشههای دینی و شرعی را “وتو” میکند.
راهكار حل رهایی از اين معضل و این نوع تفكر چيست؟
برای حل این مشکل دو راهکار وجود دارد؛ اول اینکه نظام مقننه و قانونگذاری باید دستورات و روشهای دینی را تبیین کند و به طور حرفهای باید تحول اساسی در حوزه علوم انسانی صورت گیرد تا این اندیشه مدیریتی، مقوم سازو کار در مرحله مدیریت اجرایی کشور باشد. یعنی نه بیتفاوت به مسائل شرعی باشد و نه در تعارض با مسائل شرعی.
به عنوان نمونه ما میتوانیم ۲۵ خرداد ۹۲ را نقطه عطفی در نظر بگیریم که باید یک سوال از مجلس شورای اسلامی پرسید. چون ۲۵ خرداد ۹۱ رئیس محترم مجلس، دیداری با مراجع عظام تقلید در قم داشتند و آن طور که در رسانهها بیان شد، به ایشان فرمودند که ۸۰ درصد اقتصاد کشور ربوی است و مجلس باید یک فکری اساسی برای حل این معضل بکند. حالا از مجلس پیگیری شود كه یک سال گذشته، شما چه کردید؟ حالا اگر شما پیگیری کار را در دست بگیرید، خواهید ديد که دست اندرکاران مجلس همان تفکر تکنوکراسی داخل دانشگاه هستند! یعنی یا از دانشگاه علامه آمدند یا از دانشگاه صنعتی شریف یا از دانشگاه شهید بهشتی. اینها هم عمدتاً نگاهشان به مسائل، ناظر بر نگاه نئوکنزی و يا فریدمنی است و تلقیشان کلاسیک یا نئوکلاسیکی است.
خب چطور ميشود با این اندیشههای تکنوکراتیک، “ربا” را از اقتصاد کشور زدود. چون اصلاً تفکر اقتصاد لیبرالی بقائش به رباست. حالا شما یک مدیر متدین را در مجلس یا دولت یا هر جایی دیگر قرار میدهید که خود این افراد، شعارها را در حد شعار خوب بلد هستند و مطرح میکنند، ولی اراده و تلاشی برای تحول در علوم انسانی صورت نمیگیرد.
از این دانشگاهی که علمش سکولار است و روشها و مدلهای سکولارشان در آن طرف دنیا جواب نداده و اقتصاد اروپا و آمریکا دچار مشکلات و اعوجاج و رکود شده است، اين مدلها را وقتی در جامعه اسلامی و دینی پیاده میکنیم، میشود مدیریت استراتژیک و دیگر مدیریت دینی و مذهبی نیست.
چه ايرادي در نوع مديريت استراتژيك وجود دارد؟
مدیریت استراتژیک اداره جامعه را مبتنی بر دانش استراتژیک رقم میزند و در مقابل مدیریت تاکتیکی قرار دارد. ولي مدیریت فقهی همان قواعد حکومتداری را بر پایه انگارههای وحیانی و عقل و اجماع و سنت انجام میدهد و لذا وقتی که ساز و کارهای شما سکولار و غیر وحیانی و غیر شرعی بود، قطع به یقین مدیریت تکنوکراتیک تحت عنوان مدیریت استراتژیک قدرت خودش را اعمال ميكند و آرام آرام فضا را برای مدیریت فقهی تنگ خواهد کرد و نتيجه اينكه در جمهوری اسلامی شما به یک استحاله جوهری خواهید رسید و آن این است که یا در نظام ولایی و شرعی باید شرع و ساختارهای فقهی مبنای تصمیم در حوزههای خاصی مثل فرهنگ و اقتصاد و … باشد یا اینکه استانداردهای دانش حکومتداری غربی یعنی علوم استراتژیک.
خب ما در قواعد فقهی قاعده “نفی سبیل” داریم و همچنین قاعدهای که به تبع آن باید از مظلومین دفاع کنیم. اگر همین را با مفهوم منافع ملی که اساساً یک مفهوم اقتصاد پایه است در سیاست خارجی و مسائل کلان امنیت ملی مقایسه کنیم، تعارضها خودشان را نشان خواهند داد. جوابی که تکنوکرات میدهند این است که منافع ملی را دنبال میکنیم و بقیه موارد را رها میکنیم و هیچ نگاه ارزشی به مناسبات در سیاست بین الملل نداریم. اما قاعده نفی سبیل در اینجا تکلیفش چیست؟ مدیریت استراتژیک به شما میگوید صرفاً منافع ملی! ولی مدیریت فقهی میتواند بالاتر از مدیریت استراتژیک حتی منافع ملی ما را تأمین کند که آن سعادت ملی است.
شما ببینید در قرآن، ما یک نفع و ضرر داریم و یک مقدار بالاتر از آن خسارت و فلاح. یعنی بالاتر از منفعت، فلاح وجود دارد و بالاتر از ضرر، خسارت. منفعت و ضرر در قرآن با عدد محاسبه میشود اما محاسبه فلاح و خسارت احصا میشود. یعنی به قدری ارزشش بالاست که با حسابهای مادی نمیتوان ارزش گذاری کرد. همان طور که میدانید “خسارت” در قرآن دنیوی و اخروی است ولی “ضرر” عمدتاً دنیوی، “منفعت” هم دنیوی است ولی “فلاح” دنیوی و اخروی.
حالا اگر آمدید یک سطح بالاتر از منافع ملی، فلاح ملی را دیدید و در مقابل ضرر ملی، خسران و خسارت را مشاهده کردید، اگر خواستید امنیت ملی و سیاست خارجی را ناظر بر منفعت و ضرر نبینید بلکه ناظر به فلاح و خسارت ببینید، قاعده “نفی سبیل” را مبنا قرار دادهاید.
خب، وقتی تکنوکراتها میآیند و علوم شناخته شده در سیاست خارجی، در روابط بین الملل، در علوم اقتصادی، در علوم استراتژیک و در علوم سیاسی که صرفاً ناظر به منفعت ملی است را بكار ميگيرند، همین علومي كه در دانشگاهها تدریس شده و همینها مبنای عمل در سیاست خارجی در مجلس و دولت قرار گرفته، شما عملاً بحثهای تکنوکراسی را پیاده کردهاید و بنابر این فرقی ندارد که مدیر شما متدین باشد یا نباشد.
پس منشأ اختلافی که در مدیریت کشور بین اصولگراها و اصلاح طلبان وجود دارد چیست؟ با توجه به اینکه بحث فقه مدیریتی هنوز هم مورد دغدغه رهبری است، آیا جنگ زرگری بین آنها وجود دارد یا نه؟
اول اينکه جنگ زرگری نیست و دوم اینکه نکتهای در اینجا وجود دارد. شما ببینید، اصلاح طلبان خیلی معتقد نیستند که مدیریت فقهی باید جاری بشود و مبنا فقه باشد. ولی بالاخره اصولگراها در افواه یعنی در دهان این ادعا را دارند، اما تلاش مضاعفی نمیکنند تا این خلاء را پر کنند. یکی اینکه حوزه علوم انسانی را تقویت کنند و دوم بپذیرند که اگر غفلت کنند استحاله جوهری جمهوری اسلامی صورت میگیرد.
نمیگویم مدیریت علمی بلکه میگویم مدیریت استراتژیک، چون جامعه یا با روشها و دانش استراتژیک اداره میشود یا با فقه. از این دو حالت هم خارج نیست؛ یا ولایت، ولایت استراتژیستهاست یا ولایت فقها.
البته عمده مدیریت الآن در جهان در دست استراتژیستهاست. یعنی هر رئیس جمهوری، هر شاهی، هر نخست وزیری و هر وزیری در جهان بالاخره یک سری از استراتژیستها برایش استراتژی برای حکومتداری تهیه میکنند. استراتژی، قواعد اداره جامعه مبتنی بر عرف و خرد بشری است. ولی وقتی شما یک ظرفیت عظیمتر از عرف و خرد بشری یعنی وحی را هم داخل کنید راحتتر میتوان جامعه را اداره کرد و بهتر میتوان از موانع عبور کرد و مشکلات را پاسخ داد.
غرب خودش را در حوزه دانش استراتژیک از چنین منبعی ـ وحی ـ محروم کرده است. وقتی شما ما به ازای استراتژی از ظرفیت دانش فقهی نیز استفاده کنید ـ البته ظرفیت فقهی به معنای فقه حکومتی که مد نظر مقام معظم رهبری است ـ بهتر میتوانید پاسخگوی مسائل باشید.
یکی از مشکلات این است که این ظرفیت هنوز برای خیلیها شناخته شده نیست و بعضیها فکر میکنند که یک مدیر اگر متدین بود کفایت میکند. همین مدیر متدین به دانشگاه علامه و صنعتی شریف و شهید بهشتی و تهران و … سر میزند، چهار تا استاد اقتصاد فریدمنی يا نئوکنزی میآورد که با دیدگاه آنها کشور را اداره کند. این میشود تعارضی که در جریان اصولگرا وجود دارد.
چون جریان اصلاح طلب، مدیریتش با همان اندیشههای سکولار در دانشگاه انطباق دارد و اساساً مدیرش هم سکولار است. اما شخصیت اصولگرا خودش قائل به این است که سکولار نیست، اما برای روشهایی که میخواهد در جامعه یا در حوزه وزارت خانهاش یا هر جاي ديگر پیاده کند، به سراغ اندیشههای سکولار در دانشگاه میرود و اسمش را هم گذارههای علمی یا مشاوران علمی میگذارد، غافل از اینکه این اندیشه یک اندیشه سکولار است که در آن طرف دنیا شکست خورده.
من شما را ارجاع میدهم به کتاب دو سال پیش آقای ژوزف استگلیتس، برنده جایزه نوبل اقتصادی با عنوان “سقوط آزاد”. او در این کتاب بیان میکند که آن چیزی که سقوط کرده اقتصاد اروپا و آمریکا نیست، بلکه “علم اقتصاد” است که سقوط کرده. یعنی علم اقتصاد ناکار آمدیش مشخص شده و قادر نیست که مشکلات اقتصادی را حل کند. آقای ژوزف استیگلیتس برنده جایزه نوبل اقتصاد آدم کوچکی نیست. حالا اندیشههای آنها که سالها پیش رد شده است، بعضی همین اندیشهها را در دانشگاههای ما تدریس میکنند. و مدیر متدین و اصولگرای ما هم همین اندیشهی ترجمهای شکست خورده و امتحان پس داده را در جامعه پیاده میکند.
بنابر این باز هم شما به تکنوکرات بازگشتید، اما تحت عنوان اصولگرایی. شما اگر به طرح تحول اقتصادی و افرادی که مجریان و عوامل و دست اندرکاران این طرح بودند نگاهی بیندازید، ميببینید که قرابتشان با اندیشه اقتصاد دینی چه مقدار است! همین نکتهای که اشاره کردم، وقتی بزرگان در حوزه علمیه به رئیس مجلس تأکید دارند كه ۸۰ درصد اقتصاد کشور ربوی است، دلیلش این است که اقتصاد در دست تکنوکراتهای اقتصادی است و آنها چیزی غیر از اقتصاد ربوی را نمیتوانند در جامعه پیاده کنند.
بنابراین تکنوکراسی خودش را به شکلهای مختلف بروز میکند. حضورش را ضروری جلوه میکند و یک برچسب علمی بودن بر روی حرفهای خودش میزند. یک بار یک جایی من انتقاد کردم که مدل اقتصاد که اجرا میشود، لیبرالی است. بعداً جواب دادند که سی واندی سال است که در فلان دانشگاه تدریس میکنم اما نمیدانم اقتصاد لیبرالی چیست؟ و افتخارم این است که فلان وزیر و فلان وزیر، شاگردان من بودهاند!
شما ببینید، کسی که افتخارش این است که وزرای متعدد اقتصاد شاگردش بودهاند، میگوید من چیزی به معنای اقتصاد لیبرالی نمیفهمم! و فقط یک اقتصاد به اسم اقتصاد بازار آزاد داریم. و بعد اندیشه این افراد در طرح هدفمندی یارانهها به عنوان مجریان این کار مبنا قرار میگیرد. فرقی هم ندارد اگر قرار بود هدفمندی یارانهها را یک دولت سکولار هم انجام بدهد حتماً از این روشها استفاده میکرد.
چه اقتصادی در چارچوب اقتصاد لیبرالی و تکنوکرات مأبانه نیست؟
تنها اقتصادی که بیرون از این چارچوب است، اقتصاد مقاومتی است. و متأسفانه اقتصاد مقاومتی را با اقتصاد ریاضتی خلط میکنند در صورتی که اصلاً اینگونه نیست و ابعاد دیگری دارد که یک جزء کوچک آن مفهومی بود که در سخنرانی مشهد هم به آن اشاره شد که اقتصاد مقاومتی به مفهوم مقاوم سازی اقتصاد است.
مقاوم سازی ارکان یک اقتصاد، یک وجه جوهری آن است. شما یک برنامهای باید داشته باشید تا بتوانید ربا را که جوهر نظام اقتصادی امروز است و به تعبیر بزرگان ۸۰ درصدش ربوی است، این زهر و جوهر را از این اقتصاد بگیرید تا اقتصاد مقاوم بشود. شما چطور از بدن یک معتاد آن زهر مواد مخدر را آرام آرام از بدنش خارج میکنید تا سرحال و رنگش شاداب میشود. در واقع از آن پژمردگی خارج میشود و شادابی پیدا میکند و بدنش با ورزش مقاوم میشود.
حالا یک اقتصادی که بر اثر ربا و نفوذ ربا در بعضی از بخشها و بعضی از قسمتها مثل نظام مالی و غیره پژمرده و افسرده و دچار فساد شده است، اگر این زهر را از درون عضلات آن و از تار و پود آن خارج کنید، خود به خود مقاوم سازی انجام شده است. و مباحثی که در اقتصاد مقاومتی و توصیهای که قبلاً شده بود در قضیهی بانکداری بدون ربا و نظام اقتصادی این چنینی و مباحثی که قبلاً در ۱۶ شهریور۹۰ در دیدار با خبرگان رهبری و بعد هم سایر بزرگان در قم در دیدار با رئیس مجلس در ۲۵ خرداد ۹۱ مطرح شد، اینها مقوم مبحث اقتصاد مقاومتی است و هیچکدام از مکاتب مدرن و مباحث چپ و راستی که امروز در دانشکدههای اقتصاد ما تدریس میشود، یارای مواجهه و مقابله با ساختار ربوی نهادینه شده و تئوریک موجود در علوم اقتصادی امروز را ندارد.
و لذا یک وجهش را در حوزه اقتصاد و یک وجهش را در سیاست خارجی اشاره کردم. در تعلیم و تربیت، در هنر و در هر بخش دیگر هم همین گونه است. پس در واقع باید موضوع را اینگونه دید که مدیریت تکنوکراتیک، مدیریتی است که حاکمیت طیفی از کارشناسان و نخبگان را بر دستگاههای تخصصی اعمال میکند که آنها صرفاً به بعضی از انگارههای مدرن عمدتاً مغایر با شرع اعتقاد داشته باشند. و پیامدهای آن عموماً خودش را بعد از ۱۰ تا ۱۵ سال نشان خواهد داد که شما الآن پیامد حرکت تکنوکراتهای دهه ۷۰ را در جامعه میبينید و پیامد حرکت تکنوکراتهای اخیر را طبیعتاً ۲۰ سال دیگر باید ببینید.
.
در عجبم از مردمی که برای استفاده از خانه دیگران «اجاره» پرداخت میکنند و آن را شرعی میدانند اما پرداخت «اجاره» برای استفاده از «سرمایه دیگران» را «ربا» می نامند.
تا حالا به این فکر نکرده بودم مثال جالبی بود..
جناب شعبانعلی تا اونجا که من میدونم ربا مربوط میشه به قرض. یعنی انسان وقتی پولی رو قرض میده اگر بخواد سودی از اون بگیره میشه ربا و حرامه. استفاده از سرمایه دیگران که شما مثال میزنید مقوله دیگری هست که در دین بهش میگن مضاربه که کاملاً حلال است بدین معنی که دو نفر با هم عقد قراردادی میبندند که به موجب آن شخص مالک به شخص دیگر (عامل) سرمایه ای میسپارد تا با آن تجارت کند و هر دو در سود آن شریک باشند. یعنی فرق بزرگی هست بین قرض و استفاده از سرمایه دیگران برای سودآوری. مصداق قرض برای نیاز فوری و ضروری هست جایی که مشکلی پیش اومده و حتماً نیاز به پول داره یه نفر. حالا به نظر شما گرفتن سود از این آدم بدبخت و محتاج، کار درستی هست؟
اما یه موقع هست که یکی فکر اقتصادی خوبی داره ولی سرمایه نداره خوب میره سرمایه ای از یه نفر میگیره و قرارداد مضاربه میبنده و هر دو درصدی از سود رو طبق قرارشون بر میدارند و اصل سرمایه هم به مالک برمیگرده.
نتیجه اینکه به نظرم حرام بودن ربا در شرایطی که اسلام صورتهای دیگری از معامله مثل مضاربه، جعاله بیع و … رو حلال دونسته کاملاً عقلانی به نظر میرسه
سلام محمدرضای عزیز متشکرم ارزیابی شما از مصاحبه دکتر چیه؟
@ بهرامی
واقعا نمی دونم در حرف های حسن عباسی دنبال چی هستید…
این فرد واقعا یک شارلاتان علمی به تمام معناست…
همیشه هم طوری صحبت میکنه انگار به کشفیات مهمی رسیده که هیچکس دیگه ای از اونها خبر نداره، از اسمی هم که برای موسسه خودش انتخاب کرده (مرکز بررسی های دکترینال!!!) میشه به ماهیت حرف ها، اندیشه ها و مقاصدش پی برد…
برای من جای تاسفه که در ذیل مطلبی در خصوص دکتر شریعتی، شخصی از حسن عباسی و توهمات اون یاد کنه…
سلام حسین جان بی تعصب صحبت کنیم قشنگ تره شما کمی مستند تر صحبت کن چون با عصبانیت صحبت کردی کامنتی که گذاشتی دلنشین نبود چرا اینقدر دگم برخورد میکنیم حسین جان مردم عام باچیزی که نمیشناسن مخالفت میکنن
اولا محمدرضا جان، ببخشید که اینجا این مطالب داره بحث میشه…
و اما در جواب آقای بهرامی؛
در خصوص مستندات شاید نشه همه مستندات رو اینجا ارائه کرد، با این حال گفتن موارد زیر برای شناخت این شارلاتان علمی خالی از لطف نیست:
۱- عبارت “کسینجر اسلام” رو در گوگل جستجو کنید، احتمالا با نتایج جالبی روبرو میشید. این شارلاتان علمی ادعا میکنه نشریه نیویورک تایمز به اون لقب کسینجر اسلام رو داده، احتمالا ایشون نمی دونسته در زمانه ما به دلیل دسترسی به اینترنت به راحتی میشه آرشیو نشریات رو جستجو کرد! در هیچ یک از شماره های این نشریه مطلبی در خصوص این شارلاتان وجود نداره. آدمی که به این راحتی دروغ میگه، و اونهم دروغی در این حد و اندازه، اصولا آدم درست و حسابی نیست، چه با معیارهای مذهبی و چه با معیارهای صرفا اخلاقی. جالبه سایت های مختلفی این ادعای حسن عباسی رو بررسی کردن، چه سایت های داخلی و چه خارجی!
۲- این شارلاتان علمی ظاهرا برای جلب توجه ادعاهای خنده دار کم نداره، یکی از این ادعاها به عنوان مثال: “وی طی سخنانی در نشست بخش تحول علوم انسانی نمایشگاه قرآن، از پفک و چیپس، دو کالای خوراکی به عنوان توطئه صهیونیسم نام برده و گفته است که مصرف آنها باعث عقیم شدن دختران میشود” خوب واقعا شما چی داری بگی در برابر این حرف های خنده دار و عجیب غریب…..
۳- یک نکته برای دوستان اقتصادی عرض می کنم، این شارلاتان علمی به هیچ عنوان اعتقادی به علم اقتصاد نداره، عین عبارت ایشان “…جمهوری اسلامی از جایی زمین میخورد که اسمش بانک مرکزی و وزارت اقتصاد است…””…علومی که از غرب آمده است مال جامعهی خودشان است و به درد ما نمیخورد. اینجا مسئولان با علومی که نباید بیاموزند، تربیت میشوند و با همین دانش کسب شده، مسئول دستگاههای دولتی میشوند و نتیجهاش را امروز در در وزارت اقتصاد میبینیم… ” ظاهرا ایشون در مکاشفاتشون به این نتیجه رسیدن که همه دنیا اشتباه میکنه و کسینجر اسلام نسخه شفابخش رو پیدا کرده…
۴- این شارلاتان علمی ادعای انقلابی بودن زیادی داره، جالبه این نقل قول از دریابان شمخانی “اگر حسن عباسی و عباسیهای دیگر به جبهه میآمدند و ما کمبود نیرو نداشتیم، مساله فرق میکرد. ایشان در جبهه حضور نداشتند”
۵- اصولا سابقه علمی این فرد به شدت مبهمه، برخی از سایت های طرفدار وی اون رو ملقب به دکتر عباسی کردن، در صورتی که مجتبی ذوالنور، جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران در سال ۱۳۸۳ درباره مدرک تحصیلی وی گفته: “برادرم آقای عباسی دکتر نیستند. ایشان در رشته فلسفه مقطع کارشناسی مشغول تحصیل هستند” جالبه ایشون با مدرک لیسانس موسسه ای با عنوان “مرکز بررسی های دکترینال” راه انداخته و به ترویج شارلاتانیزم علمی می پردازه و متاسفانه به دلیل حمایت هایی که از وی صورت میگیره، به راحتی به فعالیت های خودش ادامه میده….
*دست آخر اینکه تنها با جستجوی همون یک عبارت “کسینجر اسلام” میشه ته و توی قضیه رو فهمید…
**در ضمن من با عصبانیت صحبت نکردم، فقط تاسفم رو اعلام کردم، اگر از دید شما فقط “خواص” میتونن حرف های این شارلاتان رو درک کنن، پس من افتخار میکنم که جزو مردم عوام این کشور باشم و مخالف شارلاتانیزم علمی…
*** یادم میاد توی دوره فوق لیسانس مدیریت، دانشگاه علامه طباطبایی، سر کلاس مدیریت استراتژیک، استاد که از سرشناس ترین اساتید مدیریت استراتژیک در ایران هستش، مثالی از شارلاتانیزم علمی در حوزه استراتژی زد و از اینکه بعضی افراد با تکرار مداوم “استراتژی” میخوان خودشون رو بزور به عنوان استراتژیست مطرح کنن اما در چنته چیزی ندارن، چند لحظه سکوت برقرار شد و بعد استاد پرسید کسی میتونه توی ایران مصداقی از این شارلاتان های به اصطلاح استراتژیست معرفی کنه؟ جالب بود از بین ۱۰ نفر، ۹ نفر گفتن حسن عباسی!!!
سلام حسین جان فکر کردم سرکلاسهای درسش نشستی بررسی کردی بعد نقد بازم تاکید میکنم مخالفت عام باچیزی که نمیشناسن. چیز جدیدی تو حرفات ندیدیدم من خواستم مصاحبه نقد بشه محمدرضا حرف خوبی میزنه میگه وقتی به جایی اشاره میکنم چرا به نوک انگشت خیره میشین اگرتوان نقد نداری چرا این صحبتهای تکراری بقیه رو کپی پیست کردی حداقل میگفتی ۴۰۰جلسه نه ۴ جلسه سرکلاس دکتر نشستم تادلمون خوش باشه
من میگم شارلاتان علمی، شما میگی برو سر کلاسش؟!!!
۱- به اندازه کافی مطالب این شارلاتان علمی در اینترنت موجود هستش، ضمن اینکه به سبب نوع کار و فعالیتم مدت زیادی با این شارلاتان علمی برخورد نزدیک و مستمر داشتم و خیلی بهتر از شما که بزرگترین افتخارت سر کلاش ایشون نشستن و نقل قول کردن ازش هستش، تمامی خصوصیات اخلاقی و بار علمی و بنیان نظری حرف هاش رو میشناسم و میدونم… حالا اگه دلت با دونستن این چیزا خوش میشه، پس خوش به حالت که از این لحظه میتونی دلت رو خوش کنی!
۲- این ها صحبت های تکراری بقیه نیست، مستنداتی هستش که در کامنت قبلی درخواست کردی و الحمدلله همشون قابل بررسی هستن و هر کسی که کوچکترین تردیدی داره میتونه اونها رو بررسی کنه، و البته محض اطلاع شما خیلی چیزهای دیگه هم هست که نه امکان گفتنش اینجا هست و نه من به خودم اجازه میدم که از فضای میزبانم محمد رضا سو استفاده کنم و اونها رو اینجا مطرح کنم…. حرف های این شارلاتان علمی هم اصلا در حدی نیست که لازم باشه شخصی اونها رو نقد کنه، اصولا در طول تاریخ کم نبودن افرادی مثل این آقا که چرند و پرندیات اونها برای آگاهی و عبرت من و شما ثبت شده…
* این بحث همینجا برای من تموم شده هستش، مستندات لازم رو ارائه دادم، کلید واژه “کسینجر اسلام” رو برای بررسی دوستان مطرح کردم و دلایل خودم رو هم در زمینه های مختلف عنوان کردم و لزومی نمی بینم بیشتر از این در برابر جزمیت اندیشی شما که گویی از شیفتگان و مریدان این شارلاتان علمی هستید چیزی بگم
بابا این حسن عباسی میگه بورس قماره و… به بچه بگی میخنده
امثال این ادم زیاده تو کشور یکیشم رایفی پوره خداییش ادم میمونه چی بگه این دومی که میگفت سال ۲۰۱۲ صد درصد یه اتفاقی میوفته ایران جنگ میشه و از این شر و ور هابعد جای تاسف اینجاس که تو بهترین دانشگاه های ایران براشون سمینار میزارن با پول های چند میلیونی بعد برای یه پژوهش میگن پول نداریم
قسمت اين بود که من با تو معاصر باشم
تا در اين قصــــه پر حادثــه حاضــــر باشم…
آری ،این چنین بود برادر …
زبانم الکن است در برابر نوشته های معلم این روزگارم ،که برای معلم روزهای نبوده ام نوشته است .
تنها ،به پاس معلمی ،به پاس عشقی که همیشه به شریعتی داشته ام ودارم .اگر نشسته ام،قیام میکنم در برابر معلمی که چون او، اندیشیدن را به من می آموزد . واگر ایستاده ام ،سر خم میکنم ،به پاس احترام این واژه ،که حقا کسی که کلمه ای به من بیاموزد .مرا بنده ی خویش ساخته …
تبصره برای نامه های رها : این نوع ستایش،نوعی عبادت است .نه بت پرستی 😉