به لطف و دعوت دوست خوبم آقای محسن امین، فرصتی شد تا امروز به دفتر روزنامه همشهری سر بزنم. ساختمانی زیبا به همراه محیطی مهربان و دوستداشتنی و محدودهی وسیعی از فعالیتها. تا جایی که من میدانم دفتر روزنامه همشهری یکی از گستردهترین مجموعههای مطبوعاتی است که جمعی بزرگ و متنوع از اهل نشر و قلم را زیر یک سقف گرد آورده است.
از بخش خبری تا بخشهای تحلیلی و از بخش بورس تا بخش فرهنگ و مجموعه گستردهای از مجلهها مانند دانستنیها و دوچرخه و خردنامه و سرزمین من.
فرصتی بسیار ارزشمند بود تا فرایند تولید محتوا در چنین حجم گستردهای را ببینم و اصول و چارچوبهایی را که برای انجام کار هماهنگ و کیفی در چنین حجمی گسترده به کار گرفته میشود، بیاموزم.
با وجودی که در تمام ساختمان چرخیدم و بخشها را دیدم، اما فضای بسته به شکلی بود که خجالت کشیدم عکسهای زیادی بیندازم و برای شما بیاورم (یا حتی بپرسم که این کار مجاز است یا نه). اما چند عکس را از فضای بیرونی و طبقهی هم کف انداختهام که گفتم شاید برای شما هم جالب باشد.
این نمای حیاط ساختمان است که از بالکن طبقهی ششم قابل مشاهده است. تجربهای آرامبخش و لذتبخش از مشاهدهی سبزی و سکون:
راستی! خودم هم به حیاط رفتم و همانجا عکس انداختم:
یک عکس سلفی هم با آقای محسن امین انداختم. من که هیچوقت نفهمیدم برای سلفی گرفتن باید دقیقاً کجای موبایل را فشار داد و به کدام سوراخ آن نگاه کرد. اما آقای امین واقعاً در این کار حرفهای است:
در طبقهی همکف، موزه مانندی داشتند که دیدنش بسیار لذتبخش بود. از جمله صفحه سربی مربوط به چاپ نخستین شمارهی همشهری را در آن قرار داده بودند:
نمونههایی از دستگاههای چاپ قدیمی هم در آنجا بود و البته در میان همهی آنها، یک صحنه دلخراش هم وجود داشت و آن، دوربین باقی مانده از سقوط هواپیمای C-130 بود که هنوز در کنارش، کارت خبرنگاری شهید کربلایی احمد قرار داشت:
عکس او را با لبخند و مهربانی، بر دیوار یکی از واحدهای روزنامه هم دیدم. اما آن زمان، قبل از بازدید از این موزه بود و هنوز نمیدانستم تصویر چه کسی است.
یکی دو ساعت هم در خدمت دوستان عزیزم در همشهری بودم و با هم در مورد صنعت محتوا و استراتژی محتوا و آیندهی حوزهی محتوا با توجه به توسعهی تکنولوژی و نقش نویسندگان و تولیدکنندگان قبلی و قدیمی این حوزه در ساختار جدید، صحبت کردیم:
خیلی دوست دارم گزارشی از آن گفتگو خدمت شما ارائه کنم. اما با توجه به اینکه قبلاً به صورت پراکنده، در جاهای مختلف در این باره حرف زدهام، تصمیم گرفتم، صرفاً سرفصلها و روند بحث را برای شما تعریف کنم:
بحث با این موضوع آغاز شد که در دوران جدید، هر کسی یک رسانه است. یا لااقل خودش، احساس میکند که یک رسانه است و در چنین شرایطی، رسانههای سنتی و تولیدکنندگان سنتی محتوا، که سالها در این حوزه اشتغال داشتهاند، بر لبهی یک تیغ قرار دارند:
از یک سو، شعار Content is king از سلطنت محتوا و طبیعتاً سلطنت تولیدکنندگان محتوا میگوید و از سوی دیگر، حالا که هر کسی – به درست یا نادرست – خود را تولیدکنندهی محتوا میداند، تصویر دنیای واقعی، بیش از آنکه به تاج و تخت سلطنت شبیه باشد، به کارگری در میان جمع مورچهها شبیه است.
سوال اینجاست که کدام وضعیت، به واقعیت نزدیکتر است؟ در ادامهی بحث، به عنوان دیدگاهی شخصی، توضیح دادم که به نظر میرسد سلطنت، سهم تولیدکنندگان محتوا باشد. به شرط آنکه از چارچوبهای قدیمی بیرون بیایند و مدل ذهنی حاکم بر شرایط جدید و نیز بخشی از الگوها و ارزشهای رواج یافته را بپذیرند.
در ادامه به تفکیکی که همیشه بین صنعت رسانه و صنعت محتوا وجود داشته است اشاره کردم و توضیح دادم که امروز، اصطلاح MCI یا Media & Content Industry به عنوان یک صنعت واحد، در گزارشهای سازمانهای بینالمللی، مورد اشاره قرار میگیرد و به نظر میرسد که مرزها، بیش از گذشته، در این حوزه از بین رفتهاند.
یکی از بحثهایی که همیشه دوست داشتهام و امروز هم فرصتی شد تا در ادامه صحبتها، به آن بپردازم، قرار گرفتن حوزهی استراتژی محتوا در اختیار فعالان حوزهی وب و تکنولوژی دیجیتال بود. در حدی که حتی در ویکی پدیا هم، تلویحاً و تصریحاً در اشاره به استراتژی محتوا، صرفاً به جنبههای تکنولوژیک آن توجه میشود.
شاید ناآشنایی اهل قلم و اصحاب رسانه با فضای تکنولوژی جدید، باعث شد که کسانی که در طراحی یک وب سایت یا کد نویسی تخصص داشتند، عنان مدیریت عصر محتوا از متخصصان محتوا بگیرند و به بهانههایی نظیر بهینه سازی موتورهای جستجو و بهبود تجربه کاربری و موارد مشابه، مانع انتقال تجربههای قبلی به دوران جدید و به کارگیری آنها در راستای تامین خواستههای مخاطبان باشند.
همچنین با اشاره به بحث رابرت رز و تعبیری که به کار میبرد و میگفت محتوا، تنها عامل تمایز است که در صنایع باقی مانده است، به شرکتهایی مانند ردبول، دوپون و زیپو اشاره کردم که در حوزههای مختلف، سودآوری قابل توجهی از دانش خود در حوزه استراتژی محتوا کسب نمودهاند. در حدی که کمتر کسی امروز در دنیا، ردبول را به عنوان یک شرکت تولیدکنندهی نوشیدنی طبقه بندی میکند. بلکه ردبول را شرکت متخصص در تولید محتوا میدانند که محصول فرعی آن، نوشابههای انرژی زاست.
در ادامه به بحث Content و Container یا همان ظرف و مظروف پرداختم که قبلاً در بحث عصر محتوا، به آن اشاره کرده بودم و احتمالاً آن را مطالعه کردهاید.
موضوع دیگری که در ادامه به آن رسیدم، بحث Content Shock یا شوک محتوا بود. این نگرانی چند سال در میان اهل رسانه وجود داشت که ظرفیت مصرف محتوا (Content Consumption) در مخاطب، نسبتاً ثابت است و حتی اگر رشد کند، بسیار جزیی خواهد بود. در حالی که عرضهی محتوا، به شدت رو به افزایش است و عملاً برای مخاطبی که معدهی کوچکی برای هضم و جذب محتوا دارد، سفرهای گسترده پهن کردهایم که هر روز نیز، گستردهتر میشود. به عبارت دیگر، نویز و صداهای پراکندهی نامربوط، از هر کسی که رسانهی کوچکی در اختیار دارد، آنقدر زیاد خواهد بود که صداهای بلند و رسا و درست هم، در آن فضای مغشوش، به گوش شنوندهی مشتاق خود نخواهد رسید.
اما چیزی که باعث شد شوک محتوا، آنطور که انتظار میرفت به وجود نیاید، ظهور صنعت موتورهای جستجو و در راس آنها گوگل بود. به شکلی که به رغم افزایش عنان گسیختهی حجم محتوا، این روزها جستجو بسیار سریعتر و اثربخشتر از گذشته انجام میشود و اگر قبلاً برای پیدا کردن موضوعی، باید تا صفحهی دهم و بیستم گوگل میرفتیم، امروز بخش زیادی از مخاطبان، بدون نیاز به جستجوی صفحهی دوم، به موضوع مورد نظر خود دست مییابد.
به عبارتی، گوکل با سنجش اعتبار محتوا (Credibility) و ارتباط آن با نیاز مخاطب (Relevance) و نیز سفارشی کردن جستجوها بر اساس سوابق قبلی (Customization) کمک کرده است که نویزها، از بین بروند و صداهای معتبر، به سادگی و در نظامی نسبتاً عادلانه، به گوش مخاطب برسند.
اتفاقاً اگر امروز، نگرانی وجود دارد، از این سفارشی شدن بیش از حد است که چون قبلاً در مطلبی تحت عنوان Google Blindness در موردش نوشته بودم، آنها را اینجا تکرار نمیکنم.
در ادامه به بحث صنعت محتوا پرداختیم و آن را به چهار حوزهی تولید، توزیع، تحویل و مصرف تقسیم کردیم و ویژگیهای هر بخش از این صنعت را مورد بررسی قرار دادیم. همچنین به تفاوت رسانههای Paid و Earned و Owned اشاره کردم و اینکه بسیاری از ما، اشتباهاً این سه رسانه را یکسان در نظر میگیریم و این خطا خصوصاً در مورد رسانههای Eared (مثل کانال تلگرام و اکانت اینستاگرام) وجود دارد و باعث میشود که عرضه کنندگان محتوا، به اشتباه فکر کنند به مخاطب خود دسترسی پیدا کردهاند و صاحب رسانه شدهاند.
سرگرم شدن بیش از حد بسیاری از اشخاص حقیقی و حقوقی به این بازیچههای جدید، تاییدی بر صحت این مدعا است.
در ادامه به ویژگیهای مخاطب در دوران جدید اشاره کردم. این که مخاطب دچار توهم دانستن است و شنیدن اطلاعات پراکندهی غیرمستند و بیریشه، باعث شکلگیری پدیدهای شده است که میشود آن را جهل مسلح نامید. همچنین مخاطب علاقمند به کسب سهم بیشتری از تصمیم گیری است و با وجودی که دانش و صلاحیت و درک او، نسبت به دهههای گذشته چندان بیشتر نشده، در تخصصیترین حوزهها هم خود را صاحب رای و نظر میداند. مجدداً کامنت گذاری بیرویهی مردم در شبکههای اجتماعی، دربارهی هر موضوع مربوط و نامربوط و در نظر نگرفتن فاصله و شکاف بین خطیب و مخاطب، میتواند عمق این ویژگیها را بیشتر نمایان سازد.
بحث محتوای پ. و.رن (که قبلاً در نوشتهای به نام ما چگونه یاد میگیریم در موردش نوشتم) بحث دیگری بود که به آن اشاره کردم و توضیح دادم که مخاطب امروز، تا چه حد تشنهی این محتواست و رایج شدن علاقه به جملات کوتاه، نشانهای از شکلگیری و ترویج گستردهای این ذائقه است.
در نهایت بحث ما، با پیشنهادهایی برای شرایط امروز به پایان رسید که از جملهی آنها میتوان به توجه بیشتر به محتوای سبز، اولویت قرار دادن رابطه با مخاطب به جای تشنگی برای دریافت کلیک او، توجه بیشتر به اهمیت نویسنده در مقایسه با اهمیت پلتفرم، به تفاوت دیدگاه Digital Based و Digital First، به توجه به درگیر کردن مخاطب و سنجش آن و تلاش برای بهبود آن و در نهایت استفاده از رسانه برای شکل دادن به گروههای اجتماعی، چیزی که خلاء آن این روزها به شدت احساس میشود، اشاره شد.
برای من، قطعاً تجربهی ارشمندی بود. گفتگو از دغدغههایی که داری با کسانی که تمام آن دغدغهها را زندگی و تجربه کردهاند و در چنین دورانی، به قلم زدن و نوشتن و تلاش برای ارتقای دانش و نگرش و فرهنگ، مشغولند، طبیعتاً میتواند جنبههای زیادی از مسائل نادیده و ناملموس را برای انسان، آشکار کند و خوراکی برای هفتهها و ماهها فکر کردن و اندیشیدن، فراهم آورد.
اجازه بدهید در پایان، چند عکس دیگر را هم که در آنجا انداختیم، خدمت شما نشان دهم (به هر حال، برای من اینجا، جایگزین اینستاگرام هم هست!).
در آخر هم، عکسی که با دوستانم انداختیم و ارزشمندترین یادگاری امروز برای من است:
ممنون استاد عزیز ما.
من تقریبا از اول دبیرستانم همشهری جوان میخونم همه ی نویسنده هاش عاااالین یه دوره ای جوان یه دوره ای پالتیک یه دوره ای داستان رو هم خوندم البته اون زمان شعبانعلی دات کام نبود وتنها ترجیح من گروه مجلات همشهری بود آقای امین بارنجی با سر دلیری فریدالدین حداد عادل و و آقای رسولی و مجموعه احسانهای نشریه و احسان رضایی نویسنده محبوووب من که به نظرم از بدو تولد کتاب دستش بوده والبته الانم بهترین برنامه کتابخوانی «کاغذ رنگی» تلویزیونو اجرا میکنن احسان ناظم با اون رویدادهایی xهفته که کلا طنز اخبار هفته بود خلاصه من که خیلی اراااادت دارم همیشه هم به یادشون هستم.بهترین لحظه های زنگیم با نوشته های این دوستان رقم خورد.
سلام
موضوع جهل مسلح به نظرم نکته بسیار مهمی هست که تا حالا اون طور که باید بهش توجه نشده، حداقل من اولین بار هست که میبینم کسی به این موضوع میپردازه و خیلی هم قابل توجه هست.
ممنون میشم در آینده بیشتر به این موضوع بپردازیم. همه ما دائما روزانه میبینیم که افراد با اطلاعات سطحی درباره موضوعی که تخصص ندارند، یک سد بزرگ ذهنی برای خودشون جهت پذیرفتن و حتی توجه به حقایق دقیقتر ایجاد میکنن.
ممنون محمدرضا
خیلی مفید بود. ممنون میشم از این گزارش ها بیشتر ببینیم.
سلام.
این صحبتی که در مورد ردبول شد و نقشش در تولید محتوا و اینکه بعدش به عنوان یک شرکت تولید کننده نوشابه های انرژی زا شناخته میشه رو میخوام بیشتر در موردش بدونم.
سلام
خیلی ممنون بابت این گزارش که با دیدنت هم حال من بهتر شد هم آموزنده بود.
بعضی وقتا به مطالعه ی کم(روزنامه) تو ایران فکر میکنم و اینکه چه سهم بزرگی از تولید این روزنامه ها با پول خود مردمه.حالا به این نتیجه رسیدم که چه کار سختی دارن روزنامه ها،با جامعه ای طرف هستن که هم توهم فهمیدن داره،هم عادت به خلاصه کردن و سرسری رد شدن،هم کلی ابزار برای زودتر مطلع شدن و اتفاقا از نوعی که با خصوصیات خلقیش سازگاره.
من هنوز با اینکه دوستان نزدیک توصیه میکنن که تو گوشی و جاهای دیگه روزنامه رو دنبال کنم و کمتر هزینه کنم،عادت دارم روزنامه بخرم.(البته بخشیش بر می گرده به مشکل من که نمیتونم مطالبی که برام مهمه رو با این دستگاه ها بخونم و تمرکز ندارم.در مورد مطالب اینجا و متمم هم صادقه،یه زونکن تو خونه دارم که مطالب مورد علاقم تو این دوتا سایت رو پرینت گرفتم و خوندم.بعدش بایگانیشون کردم.تو خونمون معروفه به زونکن شعبانعلی:))
ممنون از شما…
چه گزارش خوب و مفیدی. حداقل به اندازه یک کتاب ۳۰۰ صفحه ای مطلب داره. حیاط مصفایی هم دارند.
شنبه مصاحبه با سردبیر مجله موفقیت را در همشهری جوان میخواندم او هم از برگشتی نشریات میگفت (که به نظر ایشان مسئلهایی است که برای همه نشریات کشور اتفاق افتاده است و اینکه نشریات مجبور شدهاند تیراژ خود را پایین بیاورند) و اینکه مخاطب حوصله خواندن مطالب طولانی نشریات را دیگر ندارد و حتی پستهای یک خطی شبکههای مجازی مخاطب بسیاری دارد (حداقل لایک و share میشود!) ولی به ازای هر خط بیشتر هزار تا هزار تا مخاطب آن کمتر میشود!
در چنین وضعیتی کار نشریات و ناشران کتابها روز به روز سختتر میشود چون اشتهایی برای مخاطب باقی نمانده که بخواهند آنها غذایی برایش آماده کنند و اگر اشتهایی هم هست در حد یک اسنک کوچک است نه غذاهای سنگین و دیرهضم که زمان زیادی طول میکشد که حتی خورده شود!
سلام محمدرضا
دوست خوب من
چقدر از شریک کردن ما با این تجربه لذت بردم .
شاید یکی از دلایل آن زندگی کردن با محسن امین، مهدی شادمانی و دوستانی که به صورت مکتوب با آنها روزگار گذرانده ام .
من بارها و بارها جملاتت را در باب ستایش کتاب خوانده ام و از این نگاه بهشتی ات لذت برده ام .
من هر بار که می خواهم کسی را تشویق به کتاب خواندن کنم یکی از مواردی که همیشه گفته ام این است کتاب ها آدم تربیت می کنند .
و به نظرم می توان گفت مجلاتی که تولید محتوا می کنند هم از این حالت مستثنا نیستند .
سلام محمدرضا جان
امیدوارم حالت خوب باشه
لینک رسانه های اجاره ای اشتباه نوشته شده و کاربر به سایت shananali.com هدایت می شه
(owned و …)
موفق باشی
ممنونم الیاس جان که بهم گفتی. خیلی لطف کردی.
سلام به محمدرضای عزیز
لینک عصر محتوا هم همین مشکل رو داره 🙂
سلام محمدرضای عزیز،
مطلب بسیار سودمندی بود. ممنون می شوم که در مورد محتوای سبز و تفاوت های Digital based و Digital first بیشتر توضیح دهی.
ارادتمند
اکبر عزیز. در هر دو مورد حتماً به زودی سعی میکنم در متمم مطلبی بنویسم.
اما فعلاً در حد خیلی خلاصه، Green Content یا Evergreen Content محتوایی است که در اثر مرور زمان کهنه نمیشود و یا به عبارت بهتر، در هنگام نگارش آن، علاوه بر مخاطب امروز، مخاطب فردا هم لحاظ شده است.
Digital Based کسب و کارهایی هستند که علاوه بر فضای فیزیکی و فضای سنتی خود، پایهای برای حضور در فضای دیجیتال هم بنا کردهاند. اما Digital First نگاهی به کسب و کار (یا استراتژی) است که مبنای اولیه خود را فضای دیجیتال قرار میدهد.
وقتی یک روزنامه، نسخهی کاغذی دارد، بعد عدهای هم میآیند و همان را به شکل دیجیتال هم عرضه میکنند، در واقع هنوز فضا فضای فیزیکی است. یا وقتی مدرسی، مطلبی را تدریس میکند و همان را فیلم برداری میکند و در فضای وب عرضه میکند، نگاه Digital Based دارد.
اما در روزنامه نگاری Digital First، نخستین دغدغه، عرضهی نهایی محتوا به شکل آنلاین است و در کنار آن، شکل فیزیکی هم تهیه و تنظیم و ارائه میشود.
در بین نشریات مطرح بین المللی، Guardian نمونهی یک نشریهی موفق Digital First است و New York Times نمونهی یک نشریهی سنتی Digital Based. بررسی مدل درآمدی آنها و سهم آنها از فضای آنلاین هم به خوبی، ظرفیتهای استفاده شده و استفاده نشدهی هر کدام را نشان میدهد.
عالی… و به قول خودتان خوراک هایی برای تحقیق و فکر کردن دادید
این روزها محتوایی که در خور خوانندگان باشه در خیلی از روزنامه ها هم کم پیدا میشه،خیلی از تولیدکنندگان محتوا بیشتر روی تیتر کار می کنند تا متن.البته متمم باعث شده که توقع ما از رسانه های از هر نوع به مرتب بالاتر بره.
محتوا سبز در ورژن فارسی متاسفانه کم هست
یادش بخیر. زمانی هر هفته همشهری جوان میخریدم. از اون تیم فقط محسن امین مونده و کامران بارنجی. حداقل تو عکس که این دو تا هستن.