پیش نوشت یک: قرار این بود که گهگاه هنگام مرور کتاب کانکتوگرافی نوشتهی پاراگ خانا، برخی نکتهها و خواندهها و حاشیهها را با شما در میان بگذارم.
بنابراین آنچه در اینجا میخوانید، ادامهی سلسله مطالبی است که در زمینه #کانکتوگرافی منتشر میشوند.
پیش نوشت دو: قبلاً هم یک بار در مطلبی تحت عنوان راه های موفقیت در آینده دیگر مثل گذشته نیست اشارهای به مگاترند (Mega-trend) یا ابرروند کرده بودم. این دومین باری است که در روزنوشتهها به این مفهوم اشاره میشود.
سایمون آنهولت و پلهایی به همه جا
پاراگ خانا، هفتمین صفحه از کتابش را با نقل جملهای از سایمون آنهولت آغاز میکند:
«فکت اصلی و کلیدی عصری که ما در آن زندگی میکنیم این است که همهی کشورها، همهی بازارها، همهی بسترهای ارتباطی و همهی منابع طبیعی به یکدیگر متصلند.»
سایمون آنهولت را – متاسفانه – قبل از اینکه پاراگ خانا از او جملهای نقل کند، نمیشناختم. به همین علت، آشناییام آنقدر قدیمی و عمیق نیست که بتوانم چیز زیادی دربارهاش بگویم. جز اینکه واقعاً میکوشد بینالمللی و فراتر از مرزها فکر کند و دغدغهاش سیاستگذاری به نفع همهی مردم جهان است.
این را میتوانید از ایدهی بسیار زیبایش تحت عنوان GlobalVote هم بفهمید.
هر بار در هر جایی از جهان انتخابات برگزار میشود، او روی سایت Global Vote از همهی مردم جهان میپرسد که شما کدام گزینه را برای کل جهان مناسبتر میدانید؟ اگر چنین ایدهی ارزشمندی را صرفاً زیبا بنامیم، در حقش اجحاف کردهایم.
سایمون آنهولت کتابی هم به نام Places دارد که عنوان فرعی آن چنین است: Identity, Image, and Reputation.
چون هنوز خواندن این کتاب آنهولت را به پایان نرساندهام، نمیتوانم در مورد آن قضاوت چندانی داشته باشم؛ جز اینکه تا اینجا، درباره برندسازی ملی و برندسازی کشورها حرفهای بسیار زیبا و کاربردی و ارزشمندی مطرح کرده است.
مگاترندها یا اَبَررَوَندها (Mega-trends)
در ادامه پاراگ خانا به این نکته اشاره میکند که باید پیوستگی یا Connectivity را یک ابر الگو یا ابر روند در نظر گرفت (هر دو واژهی meta-pattern و mega-trend را تقریباً به یک معنا به کار میبرد).
او در توضیح ابرروندها در کتاب خود به نکتههای متعددی اشاره میکند:
ابر روندها، ایدههایی تاریخی هستند که در بستر زمان شکل میگیرند و طی دورههایی طولانی باقی میمانند. گاهی ابرروندها آنقدر طولانی میشوند که حضور و اثرگذاری آنها را فراموش میکنیم. چون عمرشان فراتر از عمر یک نسل است. ابرروندها فراگیر هستند تاریخ زندگی انسان را متحول میکنند.
خانا برای اینکه درک بهتری از مفهوم ابر روند داشته باشیم، به دو نمونه از ابرروندها اشاره میکند:
- توسعه شهرنشینی
- فراگیر شدن تکنولوژی
البته اگر بخواهیم واقعاً مفهوم ابر روند و شیوه استفاده از مگاترندها در تحلیل را بیاموزیم و درک کنیم، فکر میکنم خواندن کتاب پاتریک دیکسون تحت عنوان The Future of (almost) Everything بسیار مناسبی است. خصوصاً اگر قصدمان از خواندن پاراگ خوانا، افزایش قدرت تحلیل و نگاه به آینده باشد، به نظر کتاب دیکسون را باید به عنوان مکمل آن خواند.
دیکسون شش مگاترند را در زمان حاضر شناسایی و تحلیل کرده است:
- Fast (همه چیز سریعتر میشود)
- Urban (توسعه شهرنشینی)
- Tribal (شکلگیری قبیلههای جدید)
- Universal (جهانی شدن همه چیز)
- Radical (افراطیگری)
- Ethical (تغییر نگرش به اخلاق)
مگاترندی که دیکسون تحت عنوان یونیورسال مطرح میکند، تا حد زیادی به فضای کتاب کانکتیویتی خانا نزدیک است.
در اینجا خانا جملهای را مطرح میکند که به نظرم یکی از کلیدیترین جملههای این کتاب است: پیوستهشدن و اتصال، یک ابزار نیست. بلکه ضربهای است که همه چیز را برای همیشه تکان میدهد و متحول میکند.
نزدیکترین بحثی که از این جنس در متمم داریم، درسی با این عنوان است: تکنولوژی خنثی نیست.
هر توسعهی جدیدی در امکانات و فناوری را میتوانیم در یک طیف قرار دهیم:
یک سمت طیف میتواند تکرار کاراتر فعالیتهای موجود باشد و و سمت دیگر تحول فعالیتها و نگرش موجود.
تبلت مشخصاً بعد از موبایل، صرفاً شکل دیگری از انجام فعالیتهای موجود بود؛ البته کاراتر بودن یا نبودنش میتواند محل بحث باشد.
اما موبایل، شکل کارآتر تلفن نبود. موبایل به کلی تحولی در جهان ایجاد کرد. در حدی که میتوان تاریخ بشر را به قبل و بعد از آن تقسیم کرد و رویدادهای کمی را میتوان در تاریخ یافت که به اندازهی اختراع موبایل بر مسیر زندگی بشر تأثیر گذاشته باشند.
حرف خانا این است که پیوستگی از جنس همین تحولات و ابر روندها است. پیوستهتر شدن دنیا، زندگی و اقتصاد و سیاست دیگر را کاراتر نکرد؛ بلکه تحولی بزرگ ایجاد کرد و شکل جدیدی از زندگی، اقتصاد، سیاست و جغرافیا به وجود آورد که برای نسل قبل (و حتی بسیاری از مردگان متحرکی که امروز میان انسانها حرکت میکنند) قابل درک نیست.
محمدرضا.
اولين بار كه اين نوشته (مگاترندها (ابرروندها) در جهان امروز) رو خوندم، بلافاصله مفهوم پارادايم شيفت اومد توي ذهنم و حس کردم میتونه ارتباط جالبي بین این دو وجود داشته باشه.
و بهش فكر كردم ببينيم آيا واقعاً ميشه شباهتی يا ارتباطي بين «مگاترند» و «تغيير پارادايم» پيدا كرد يا نه؟
و البته برام عجيب بود كه اگر جواب مثبت هست، پس چه چيزي باعث شده بود كه خودت بهش اشاره نكني.
بعد برام جالب بود وقتي ديدم یکی از دوستانمون – آقاي رسولي – هم در زير اين پست، اشاره اي به پارادايم داشتند.
الان كه بعد از مدتي دوباره اين پست رو خوندم، اين سوال دوباره و پررنگ تر از قبل توي ذهنم شكل گرفت و خيلي دوست داشتم – هر وقت فرصت داشتی – نظرت رو در موردش بدونم. اينكه:
آيا ما ميتونيم با درك مگاترندها و تلاش براي تحليل شون، به درك بهترِ پاراديم شيفتها برسيم و تصور بهتري از دنياي پيچيدهي جديد پيدا كنيم؟ (یا حتی برعکس)
و در نتیجه با شناخت و تشخيص زودتر و دقيقتر اونها، قادر باشیم فرصت بيشتري براي رشد و ايجاد ارزش در يك كسب و كار فراهم كنيم؟
اگه بخوام یه مثال بزنم. به عنوان نمونه:
شاید بتونیم رباتها (مثل رباتهای تلگرامی) رو يك پارادايم شيفت در شبكههاي اجتماعي یا نرم افزارهای پيامرسان در نظر بگيريم كه ميتونن در مگاترندهايي مثل Fast يا Digital Transformation تاثيرگذار باشند. یا برعكس. اصلاْ چنین مگاترندهایی بتونن سبب یکچنین تغییر پارادايمهايی بشن.
(امیدوارم تونسته باشم اون چیزی که در ذهن دارم رو به درستی بیان کنم)
و بعد با توجه به این موضوعات؛ حالا سعی کنیم اونها رو بهتر بفهمیم، و دقیقتر و عمیقتر تحلیل کنیم، و در تصمیمگیریهامون به نقش اونها بيشتر توجه کنیم.
با توجه به اينكه در درس “پارادايم چيست؟” متمم هم به اين جمله شگفت انگيز اشاره شده كه:
“دقت داشته باشیم که پارادایمها به سرعت تغییر نمیکنند. دنیای آینده را کسانی میسازند که زودتر از دیگران به تغییر پارادایمها توجه میکنند.”
[…] مگاترندها (ابرروندها) در جهان امروز […]
[…] مخاطب» شکل پذیرفته است. اگر با مگاترندها صحبت کنم، «Tribe» حول تو شکل […]
شما چه مگاترندهایی رو شناسایی کردید؟
من تخصصش رو ندارم و صرفاً در حد خوانندهی این نوع مطالب، گزارش میدم پویان.
اگر چه بر اساس چیزی که تا امروز خوندهام، به نظر میاد که بزرگترین مگاترندی که عقل انسان در طول زندگی بر روی زمین بهش رسیده، Evolution باشه.
“پیوسته بودن و اتصال یک ابزار نیست، بلکه ضربه ای است که همه چیز را برای همیشه تکان می دهد و متحول می کند”
مطلب دیگری از متمم که به جمله فوق بسیار نزدیکه درس “پارادایم چیست؟” است. در این درس می خونیم که “اختراع چرخ از نگاه مهندسی، یک ابزار جدید و از لحاظ اقتصادی یک پارادایم جدید بود.”
اختراع چرخ (که میتونیم اون رو ذیل ابرروند پیوستگی و اتصال در نظر بگیریم) باعث شد که اقتصادهای بومی، خودکفایی و استقلال، بی معنا بشن. همچنین کارها تخصصی تر شدن و هرکسی روی کارهایی که در انجامشون مزیت نسبی داشت متمرکز شد.