نوع مطلب: گفتگو با دوستان
برای: نگاه احمدی
پیش نوشت یک: این مطلب، در جواب سوال یا چالش مشخصی نوشته نشده است. بلکه موضوعی است که مدتهاست گوشهی ذهنم بوده و اخیراً احساس کردم فرصت مناسبی است که دربارهاش صحبت کنیم. چون اولین بار چنین بحثی هنگام گفتگو با دوست خوبم نگاه احمدی مطرح شد تصمیم گرفتم عنوان نوشته را به نام نگاه بنویسم و به این بهانه، فهرست دوستانی را که در روزنوشتهها از آنها نام بردهام و میبرم تکمیلتر کنم.
پیش نوشت دو: قبلاً یک بار اشارهای به بحث برند شخصی داشتهام و آنچه اینجا میآید به نوعی مکمل آن یا در ادامهی آن است. ممکن است در طول این نوشته، ناگزیر برخی از حرفهای همیشگیام را تکرار کنم. لطفاً آن را به بزرگی خودتان و تلاش من برای حفظ روند منطقی و پیوستگی متن، ببخشید.
پیش نوشت سه: مانند همهی آنچه تا کنون گفتهام و مانند آنچه همهی انسانها همواره گفتهاند، این حرفها صرفاً دیدگاه امروز من به مسئلهی موضع گیری در فضای دیجیتال است. این دیدگاه، حاصل تجربهی چند سال اخیر است که کمابیش در بخشهای مختلف فضای دیجیتال حضور داشتهام و شاید در آینده، تجربههای بیشتر، تغییرات و تعدیلاتی را در آن به وجود آورد. اگر چه امروز، آنچه مینویسم باور قطعی من در حال حاضر است.
نکتهی اول: دربارهی مفهوم موضع گیری
بین نسل قدیم رایج است که میگویند انسانها را باید در سفر شناخت.
چرا سفر به عنوان بستری برای شناخت بهتر انسانها مطرح است؟
نمیتوانیم این مسئله را به مدت طولانی کنار هم بودن ربط دهیم. چه بسا بسیاری از ما در زندگی روزمره نیز ساعات طولانی با همکارانمان در یک جا باشیم یا حتی به واسطهی شیفتهای کاری، شبانه روزی در کنار هم باشیم و بودن با یکدیگر را تجربه کنیم.
آنچه باعث میشود سفر به عنوان یکی از فضاهای شناخت انسانها محسوب شود، وقوع رویدادهای خارج از روال روزمره است.
ما انسانها در زندگی روزمره، آنقدر در کنار هم هستیم و عادتها و اخلاقها و ارزشها و اولویتهای یکدیگر را میشناسیم که ناخودآگاه، میآموزیم چگونه با حداقل اصطکاک و تنش، در کنار هم باشیم و زندگی کنیم و رابطه برقرار کنیم.
اما در سفر، مدام شرایط جدیدی پیش میآید که تجربهی قبلی در مورد آن وجود نداشته است. پس این رویدادهای بیسابقه یا کمسابقه فضایی را ایجاد میکنند که هر بار، دوباره رفتار و مواضع و تصمیمها و تعارضها و الگوها و اولویتهای یکدیگر را مشاهده و درک کنیم.
شما و همکارتان، به هر حال یا در پارکینگ شرکت جای پارک دارید یا ندارید. اگر هم زمانی بر سر چنین موضوعی بحث شده باشد، امروز دیگر فراموش شده و یک دغدغه نیست.
اما وقتی با هم به مسافرت میروید و در پارکینگ هتل یا ویلا، فقط یک جای پارک وجود دارد، دوباره دو طرف این فرصت را دارند که الگوی رفتاری و فکری دیگری را بیازمایند.
اکنون اجازه بدهید با این مقدمه به سراغ فضای دیجیتال یا فضای آنلاین یا به قول قدیمیترها و کمسوادترها، فضای مجازی برویم. چون آنها که ذهن جوان یا سن جوان یا دانش کافی دارند به خوبی میدانند که در رقابت بین فضای دیجیتال و فیزیکی، اگر دنیایی قرار باشد مجازی نامیده شود، آن دنیا، جهان فیزیکی است و حقیقت زندگی امروز در فضای آنلاین حضور و بروز دارد.
زندگی ما انسانها در فضای آنلاین، تقریباً هر روز و هر لحظه مانند یک سفر است.
مدام اتفافات جدید میافتند و تجربههای جدید روی میدهند و فرصتهایی به وجود میآید که ما رفتار و پاسخ دیگران را بیش از پیش مشاهده و تجربه کنیم.
امروز یک سیاستمدار میمیرد. فردا آتش سوزی میشود. پس فردا تصویر چند زنده در خانهی مردگان منتشر میشود. دیگر روز، یک مجری در سیما و صدا، رفتاری انجام میدهد که عکسالعمل مردم را برمیانگیزد.
توضیح میان بحث: سیما و صدا را اشتباه ننوشتم. به نظرم از صدا و سیما بهتر است. اخیراً در چند رویداد متوجه شدهام که این سازمان، سیمای مردم و صدای خود را پخش میکند و فکر میکنم با این روند – که تغییر خاصی هم در آن مشاهده نمیشود – تعبیر سیما و صدا بسیار معقولتر و قابل درکتر از صدا و سیما باشد.
ادامهی بحث اصلی:
بگذریم. داشتم میگفتم که هر روز و هر لحظه، در محیط اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و دیجیتال ما، رویدادی، بحرانی، خبر خوشی، اتفاق ناخوشی روی میدهد و اگر هم چنین نشود، کمپینی یا چالشی رواج مییابد و باعث میشود ما و رفتارمان در قبال آن رویداد، مورد توجه دیگران قرار بگیریم.
این همان مفهومی است که من نامش را موضع گیری میگذارم.
رفتارهای زیر نمونههایی از موضعگیری هستند:
- من به یک مهمانی میروم و عکس مشترکی را که انداختهایم و همه منتشر کردهاند منتشر میکنم (یا منتشر نمیکنم).
- من عکس مشترکی را که از من و دوستم منتشر شده است لایک میکنم (یا نمیکنم).
- من خبری را که دیگران به اشتراک گذاشتهاند، بازنشر میکنم (یا نمیکنم).
- من نسبت به رویدادی که در کشور اتفاق افتاده عکسالعمل نشان میدهم (یا نمیدهم).
- من در مقابل حرف بیپایه و اساسی که کسی در فضای آنلاین مطرح کرده، اعتراض میکنم (یا نمیکنم)
- من برای فوت یا درگذشت یا شهادت یک نفر، مطلبی منتشر میکنم (یا نمیکنم).
- من بلافاصله پس از یک رویداد بزرگ ملی که به نوعی همهی هموطنانم را درگیر کرده است، روند فعالیت روزمرهی خودم را مختل میکنم (یا نمیکنم).
- من با شادیهای مردم شادی میکنم (یا نمیکنم).
- اگر با شادیها همراه میشوم، با غمها هم همراه میشوم (یا نمیشوم).
فکر کنم اصل حرفم را تا همینجا گفتهام. هویت هر یک از ما، حاصلجمع تمام مواضع ماست.
لطفاً جملهی بالا را چند بار دیگر بخوانید و بعد متن را ادامه دهید.
در توضیح جملهی فوق، میخواهم بر دو نکته – که البته واضح است و شما هم میدانید – مجدداً تاکید کنم:
نکتهی اول مجموعهی نمیکنمها و نمیدهمها و نمینویسمهایی است که داخل پرانتزها نوشتهام. موضع نگرفتن خود یک موضع گیری است. حتی اگر بکوشیم با بازیهای کلامی، این واقعیت را انکار کنیم.
نکتهی دوم اینکه فرایند برندسازی، طی سالهای اخیر دچار یک دگرگونی جدی شده است. قبلاً میتوانستیم تا حدی برندسازی را به عنوان یک فرایند مستقل در مقطع زمانی مشخص ببینیم. البته آن زمان هم، متخصصان و بزرگان برند، چنین برداشتی را تایید نمیکردند. اما به هر حال، حس عموم مردم این بود که تو میتوانی دو یا چند نقاب بر چهره داشته باشی و در شرایط خاص، نقابهای جدیدی را که لازم داری بر چهره بزنی.
پدران ما خوب به خاطر دارند و جوانهای هم سن من هم میدانند که تا همین چند سال قبل، طول ریش بسیاری از مردان، به جلسهی روزانهشان بستگی داشت. برای رفتن به ادارهی دارایی ریش میگذاشتند و برای عروسی آن را میزدند. برای نانوایی هم طول متوسطی را در نظر میگرفتند.
یکی از بستگان را به خاطر دارم که ریش داشت و قسمتهایی از آن را میزد و همیشه به شوخی میگفت: به این مدل میگویند: همراه با مردم، همگام با مسئولین!
خلاصه اینکه هویت را با تیغ ژیلت هم میشد مهندسی کرد. تسبیح و دکمهی یقه و سایر ابزارها هم به کار میآمد.
اما آن دوران گذشته است. امروز باید بپذیریم که نمیتوان به سادگی با چند نقاب زندگی کرد.
هر قدمی که در فضای آنلاین برمیداریم، آجری است که بر دیوار هویت و برند خود قرار میدهیم. ما هر لحظه و هر ثانیه که موبایل در دست داریم یا به اینترنت وصل هستیم یا دیگران موبایل در دست دارند و در اطرافمان هستند، در حال برندسازی و تثبیت یا تعریف هویت خود هستیم.
همهی اینها را گفتم که تاکید کنم، اگر یک موبایل در جیب شماست، هر رویدادی که در جهان اتفاق میافتد، بخشی از هویت شما را خواهد ساخت.
این کار یا با حرف زدنهای شما انجام میشود یا با حرف نزدنهای شما.
مدتی قبل در آمریکا انتخابات برگزار شد. همهی کسانی که این نوشته را میخوانند و در فضای دیجیتال حضور دارند را میتوان به دو دسته تقسیم کرد. آنها که به این رویداد اشاره کردهاند و آنها که نکردهاند.
هر دو گروه، با این کار، بخشی از هویت و نگرش خود را آشکار کردهاند. یعنی به هر حال رویدادی که در نقطهای از جهان به وقوع پیوسته، هویت شما را دگرگون کرده است و شما مجبور هستید که تسلیم تک تک رویدادهای جهان شوید. نمیتوانید بگویید آن رویداد روی هویت من اثر نداشته یا ندارد.
دنیای سختی است. هر نفسی که فرو میرود، بخشی از هویت ما را میسازد و چون برمیآید، ممکن است بخشی از هویت ما را بر باد داده باشد. برای اینکه تصویر ثابت و هویتی قطعی از خود بسازید فقط میتوانید بمیرید تا شاید مردم شما را از موضع گیری معاف کنند.
حالا که به اینجای بحث رسیدیم. اگر بپذیریم که ما مجبور به موضعگیری هستیم یا به عبارتی، هر رفتار یک فرد زنده در دنیای فوقِ متصلِ (Hyperconnected) امروزِ ما نوعی موضعگیری تلقی میشود، میتوانیم دو نتیجهی اصلی موضع گیری را با هم مرور کنیم:
- نتیجهی اجتماعی
- نتیجهی فردی (بر روی برند شخصی و هویت من)
هر نوع موضعگیری ما، میتواند سرنوشت جامعهی ما را دگرگون کند. آنها که زمانی در آمریکا، چند عکس یا جمله یا توییت را بازنشر میکردند و سرگرم میشدند، هرگز فکر نمیکردند که رفتارهایشان باعث تغییر سرنوشت کشورشان یا حتی جهان شود. مطمئناً بخش زیادی از آنها صرفاً داشتند وقت میگذراندند.
چون قبلاً در بحثی تحت عنوان جیش العدل، به تبعاتِ ناخواستهیِ اجتماعیِ تصمیمهایِ انفرادیِ ما در فضایِ آنلاین اشاره کرده بودم، آن بحثها را تکرار نمیکنم.
امروزه بحث تبعات اجتماعی تصمیمهای انفرادی ما در فضای آنلاین را با عنوان Clicktivism مورد بررسی و مطالعه قرار میدهند. کلیک تیویزم را به نظرم میتوان به جنبشهای کلیکی ترجمه کرد.
جنبشهای کلیکی، بر خلاف آنچه در نگاه اول به نظر میرسد، کوچک و کم اهمیت نیستند و گاه میتوانند تغییرات مثبت یا منفی بزرگی ایجاد کنند.
آنچه جنبشهای کلیکی را به بحثی پیچیده و دشوار تبدیل میکند این است که انسانها عموماً نمیتوانند تبعات رفتار خود را در سطح کلان پیشبینی کنند. شما وقتی به خیابان میروید و فریاد میزنید، میدانید دارید چه میکنید. هر چند آنجا هم نتیجه چندان واضح نیست. شما وقتی یک محصول را نمیخرید یا بیشتر میخرید میدانید که دارید اثری روی جامعه و اکوسیستم اقتصادی میگذارید.
اما وقتی در حال غلت زدن در تختخواب یا نشستن روی توالت فرنگی، موبایل خود را چک میکنید و یک ویدئو را – مثلاً مربوط به آتش سوزی پلاسکو – تماشا میکنید و حتی آن را لایک هم نمیکنید، احتمالاً سرنوشت ایران و جهان را عوض کردهاید. چون اینستاگرام، بر اساس مشاهدهی شما، پیشنهادهای خود را به دیگران هم تغییر میدهد و یک نوع دومینو به وجود میآید که اولش با ماست و آخرش بی ما.
اگر هنوز این فضا را که به آن فضای سفارشی شدن بیش از حد یا Hypercustomized میگویند درک نکردهاید، کافی است شب هنگام سری به پیشنهادهای اینستاگرام بزنید. خانم جهانبخت و آقای خزایی و آقای تتلو و دیگران، فضا را تسخیر کردهاند. همه یواشکی اینها را میبینند و لایک نمیزنند و رد میشوند و تعجب میکنند که اینها از کجا در پیشنهادها آمده. به تایملاین سر میزنید، همهی فیلسوفهای ایرانی قطار شدهاند. یکی در میان بین فیلسوفها، چند شاعر و ادیب هم میبینید.
این فضا را در اکانتهای بیرون ایران کمتر تجربه میکنید. چون زندگی دولایهای، بخش مهمی از هویت ماست و ابزارهای دیجیتال هم، صرفاً آینهای هستند که سبک زندگی ما را منعکس میکنند.
اگر روزی فرصت داشتید کتاب Networked Affect را بخوانید تا ببینید که بهترین شیوهی سنجش میزان دروغ و ریا در یک جامعه در دوران معاصر، اندازهگیری تفاوت ژانر عکسهای تایملاین و عکسهای پیشنهادی اینستاگرام در اکانتهای مردم آن جامعه است.
باز هم زیاد به حاشیه رفتم و به اصل بحث برمیگردم. حرفم این است که موضعگیریهای ما اصلاً کوچک یا کم اهمیت نیستند. حتی اگر بکوشیم این واقعیت را انکار کنیم.
در مورد اثر رفتارهای کوچک بر سرنوشت جوامع بزرگ، به شرط آنکه عمر و فرصتی بماند، در کتاب پیچیدگی به تفصیل خواهم نوشت. اما آنچه شاید فعلاً برای ما مهمتر است، جنبهی فردی مسئله است.
آنچه تا اینجا نوشتم را مقدمهای در نظر بگیرید تا در قسمت دوم، از اثر اجتماعی موضع گیریهای فردی کمی دور شویم و بر روی بحث اثر موضعگیریهای فردی بر هویت و برند شخصی بیشتر صحبت کنیم.
سلام به محمدرضای عزیز و دیگر دوستان هم قبیله ای
پیشنوشت:بعد از مدت ها بالاخره تصمیم گرفتم تا یکی از کامنت هام رو منتشر کنم. اخیرا، به شدت در کامنت گذاری وسواس پیدا کردم و نوشته هام به سختی می تونند تاییدیه انتشار در متمم یا روزنوشته ها رو بگیرند. البته از این موضوع بیشتر از اینکه ناراحت باشم، خوشحالم. علت این خوشحالی هم بالا رفتن کیفیت بحث هاییه که دیگر دوستان در اینجا مطرح می کنند و نمی تونم به خودم اجازه بدم که کامنت های بی کیفیت ( حداقل از نظر خودم ) رو منتشر کنم. چون میدونم این سختی ها، میوه هایی هم دارند که به سختی هاش می ارزه.
اصل مطلب:
برداشتی من از بحث این بود که موضع گیری، چیزی سوای رفتارها و انتخاب های ما نیست و حتی موضوع جدیدی هم نیست. همیشه بوده و خواهد بود ولی اهمیتش به واسطه گسترش ارتباطات دیجیتال خیلی خیلی زیاد شده و ما به راحتی گذشته نمی تونیم چندین چهره از خودمون نشون بدیم و بی توجهی به این موضوع، تبعات سنگینی برای ما و جامعه داره.
وقتی که وضعیت خودم رو بررسی می کنم، موارد زیادی رو به یاد میارم که تصمیماتم داخل پرانتزی بوده( تصمیم به کاری نکردن). این موضوع باعث شد که تلاش کنم تا علت این تصمیمات رو ریشه یابی کنم تا آمادگی بیشتری برای بخش دوم موضوع داشته باشم.
به نظرم برای اینکه بتونیم مواضعمون رو آگاهانه انتخاب کنیم باید حداقل روی دو موضوع کار کنیم: ۱- قدرت تحلیل ۲- مدل ذهنی
قدرت تحلیل:
لازمه تصمیم گیری و موضع گیری مناسب در شرایط جدید، اینه که ما بتونیم شرایط رو به خوبی تحلیل کنیم . وقتی که ذهن ما توانایی درک و تحلیل شرایط رو نداشته باشه و به خوبی پرورش پیدا نکرده باشه، در مواجهه با شرایط جدید یا دنبال لقمه های آماده ( تحلیل های دیگران) می گرده تا از اون پیروی کنه و یا اینکه به طور کامل تسلیم بشه و کاری نکردن رو به عنوان موضع خودش انتخاب کنه.
مدل ذهنی:
ما با مدل ذهنی که داریم بعضی موضوعات رو دغدغه می دونیم و بعضی ها رو نمی دونیم. بعضی موضوعات رو مرتبط می دونیم و بعضی ها رو غیر مرتبط. یا اینکه موضع گیری رو در سرنوشت جامعه مفید می دونیم و یا موضع گیری را بر روند های جامعه بی تاثیر می دونیم. هر یک از این موضوعات و موضوعات مشابه، روی تک تک موضع گیری های ما تاثیر داره. ما شرایط جدید را هم با مدل ذهنی گذشته خود می سنجیم و لازمه تا مدل ذهنی ما در مواجهه با شرایط جدید، خودش رو به روز رسانی کنه. بخشی از مدل ذهنی ما که از طریق تقلید کورکورانه بدون تحلیل و بررسی به وجود اومده، نقطه ضعفی در مدل ذهنی ما است که به سختی می تونیم اونها رو بروزرسانی کنیم وموضع گیری های آینده ما را تحت تاثیر قرار میده.برای اینکه مواضعم شفاف تر بشه و بتونم از بند تقلیدات کورکورانه گذشته آزاد بشم، به عنوان یک میکرو اکشن تصمیم گرفتم تا علت اتخاذ این مواضع رو در آینده بیشتر بررسی کنم تا قدمی برای شفاف سازی اصول و مواضع بردارم.
بی صبرانه منتظر بخش دوم بحث هستم.
برای محمدرضا
محمد رضای عزیز یا شاید بهتر باشد اینحا نیز تاکید کنم معلم عزیزم (بی ریا و آنچه از حسم برمی آید)
شاید به دلیل تنظیم نادرست وقتم، هر چند یکبار به روزنوشته هایت سر می زدم تا آن روز و آن ماجرای آتش سوزی و پاسخت. و گشتم نوشته جیش العدل را دوباره خواندم و بعد متوجه شدم چقدر بیانم از اثری که قصد منتقل کردن آن را داشتم فاصله داشت. و ابتدا برای خودم آن را تصحیح کردم.
و بعد منتظر ماندم تا نوشته های دوباره تو…
(تو در نوشته دومت در همین متن اشاره کردی که : « قضاوتهای من، مانند هر کس دیگری، به گذشتهام آلوده است». تفاوتی اگر بین دیدگاههای من و تو و دیگری هست، تفاوت در «آلایندهها» ست.
راستش را بخواهی درست سه سال پیش، در همین ماه بهمن برای سفری در شمال کشور بودم و آنجا حادثه ای طبیعی به یکباره همه مردم و مسافران را غافلگیر نمود. خسارت ها وارد کرد، جان ها گرفت و بعد به خاطره ای تبدیل شد. من و خانواده ام هم یکی از قربانیان آن حادثه بودیم. یادم هست که آن روزها مردم در فیسبوک بیشتر موضع می گرفتند اما در روزهای اوج آن حادثه نه برقی بود، برای ثبت رخداد و نه تلفنی و نه هیچ چیز دیگر…حادثه آتش سوزی و موضع گرفتن ها و نگرفتن ها، مرا دوباره برد به آن تاریخ و دیگر ننویسم که چه شد که آن نوشته انتخاب شد….)
سه انتخاب از این متنت برای من اثرگزاری بیشتری داشت یا بهتر بگویم در خاطرم حک شد.
• دنیای سختی است. هر نفسی که فرو میرود، بخشی از هویت ما را میسازد و چون برمیآید، ممکن است بخشی از هویت ما را بر باد داده باشد. برای اینکه تصویر ثابت و هویتی قطعی از خود بسازید فقط میتوانید بمیرید تا شاید مردم شما را از موضع گیری معاف کنند. (وقتی پاراگراف های اول را می خواندم، نتیجه گیری ام همین شد که دیدم خودت هم آن را نوشتی.)
• هر نوع موضعگیری ما، میتواند سرنوشت جامعهی ما را دگرگون کند. آنها که زمانی در آمریکا، چند عکس یا جمله یا توییت را بازنشر میکردند و سرگرم میشدند، هرگز فکر نمیکردند که رفتارهایشان باعث تغییر سرنوشت کشورشان یا حتی جهان شود. مطمئناً بخش زیادی از آنها صرفاً داشتند وقت میگذراندند.
• اگر روزی فرصت داشتید کتاب Networked Affect را بخوانید تا ببینید که بهترین شیوهی سنجش میزان دروغ و ریا در یک جامعه در دوران معاصر، اندازهگیری تفاوت ژانر عکسهای تایملاین و عکسهای پیشنهادی اینستاگرام در اکانتهای مردم آن جامعه است.
بی اختیار به یاد بومرنگ افتادم و اثر پروانه ای و دیگر اینکه این روزها موضع گرفتن یا نگرفتن هایمان نیز، همچون افکاری که در ذهن می پرورانیم و احساساتی که درگیرش هستیم، چه اثرها دارد و من تا کنون به اینشکل به موضوع نگاه نکرده بودم که به لطف تو و نگاه نکته بین و دقیقت، پرده ای از چشم هایم گشوده شد.
و باز فقط تشکر از تو ماند و صد شکر که هر اتفاقی، حتی ناخوشایند و تلخ هم باشد درونش درسی بزرگ، نهفته است که به آن نیاز داشتیم.
این بار، هر روز منتظر خواندن نوشته های تو هستم…
در واقع سوال منم سوال محمدرضا است؛ من خیلی وقتها برای مطلبی که خیلی دربارش صحبته پست نمی ذارم نه به خاطر اینکه برام مهم نیست به این علت که به نظرم من چیز جالب و مهمی برای گفتن ندارم. یا اگه چیزی رو شخص دیگه ای برام بفرسته خیلی کم پیش می اد برای شخص دیگه ای فوروارد کنم، چون اصولا هر مطلب از چندجا به آدم می رسه. چرا منم هی تکرارش کنم؟
این میشه در واقع موضع نگرفتن. منتظر قسمت دوم هستم تا جواب سوالاتمو ببینم.
ممنون
درود بر بهترین معلم زندگیم محمدرضا شعبانعلی
محمدرضا در نوشته ات تاکید بر “تجربه”کردی.اینکه نظر امروز تو حاصل تجربه ی تو و فعلا نظر قطعیته.واقعیتش معنای آکادمیک تجربه رو نمیدونم(هنوز در متمم بهش برنخوردم که یاد بگیرم) ولی فکر میکنم تجربه حاصل یه سیکل (عمل-اشتباه-اصلاح) است که به یادگیری منتج میشه.از طرف دیگه تو داری در مورد “دنیای دیجیتال” صحبت میکنی دنیایی که تغییراتش وحشتناکه و تا آدم به خودش بیاد همه چیز تغییر کرده (هر وقت به عنکبوت های تار بسته در فیسبوک نگاه میکنم تنم از شدت این تغییرات میلرزه)
-بنظرت تجربه ای که حاصل یادگیری گذشته هست آیا جواب تغییرات آینده رو میده؟ اون هم آینده ای که “رویداد های بی سابقه یا کم سابقه” قراره در اون رخ بده یعنی رویدادهایی که تو قبلا تجربه نکردی و هیچگونه آمادگی براش نداری. این رویدادهای “بی سابقه یا کم سابقه” یک روند می آفرینند یا هر رویدادی مجرد از رویداد دیگر است؟
مسئله ی بعدی اینکه در متن گفتی : هویت هر یک از ما، حاصلجمع تمام مواضع ماست-مثلا بعد فوت آیت الله هاشمی یا فاجعه پلاسکو من اولین موضع و نظری که برام مهم بود موضع و نظر تو بود.و وقتی بعد از این حادثه ها روزنوشته ها رو باز میکردم طبق انتظارم با موضع گیری تو مواجه میشدم.اگر هر اتفاق و به تبع اون موضع گیری های تورو یک رویداد فرض کنیم این رویداد های نامربوط است ولی موضع گیری های تو در روند شکل گیری هویت (اجتماعی-فردی) تو تاثیر به سزایی داره
مثلا فوت آیت الله هاشمی و حادثه ی پلاسکو هیچ ربطی به هم ندارن(حداقل از دید من) و هر دو یک رویداد و یک اتفاق ناگوار برای کشور بودن ولی من فکر میکنم تمام این موضع گیری های تو روی روند شکل گیری “برند شخصی” تو اثر میذاره(هم در بعد اجتماعی هم فردی)
حالا که موضع گیری انقدر مهمه و ما هر لحظه و هر روز مجبوریم موضع بگیریم و حتی اگر موضع نگیریم هم خودش یک نوع موضع گیری محسوب میشه ما باید چیکار کنیم؟! بخاطر همرنگ جماعت شدن هر روز یه موضع جدید بگیریم؟!
از طرفی دیگه هم مردم ایران هر روز یه سوژه جدید دارن و من فکر میکنم ما تو یه سیکل اشتباه افتادیم و دائما در حال بازی نقش قربانی در مثلث کارپمن هستیم.یعنی من هر رویدادی رو که در این چند وقت مشاهده کردم به بازی کردن نقش قربانی مردم توجه فراوانی کردم. رویدادها میان و میرن ولی نقشی که ما داریم بازی میکنیم ثابته! نقش قربانی ! (که البته این هم خود جای بحث فراوانی دارد)
یه روز ستایشه یه روز گورخوابه یه روز آیت الله هاشمیه یه روز پلاسکوئه و بزودی سوژه ی بعدی هم رونمایی میشه…
موضع بگیریم یا نگیریم؟! مسئله این است.
محمدرضا جان.
برخی از نکاتی رو که اشاره کرده بودی، قصد داشتم در ادامه توضیح بدم.
برخی دیگه رو هم که در ذهن نداشتم، بعد از اشارهی تو به فهرست نکات اضافه کردم و امیدوارم در قسمت دوم بتونم تا حدی در موردش بنویسم.
تنها یک نکتهی مهم در ابتدای بحث تو بود که چون در قالب قسمت دوم بحث نمیگنجید، فکر کردم شاید خیلی کوتاه اینجا در موردش بنویسم تا بعداً راجع بهش بیشتر حرف بزنیم.
تجربهی واژهی مبهمی است. شاید واژهای که علمیتر هست Path-Dependency باشه. من هر وقت Path-Dependency یا وابسته بودن به مسیر به ذهنم میرسه، در هنگام نگارش لغت «تجربه» رو جایگزینش میکنم.
مطلبی در این زمینه برای متمم آماده شده، اما چون در هفتهی تفکر سیستمی (هفتهی ۵۰) قراره منتشر بشه من الان خیلی نمیخوام اون بحث رو تکرار کنم.
فقط من تجربه رو به معنای این نمیبینم که: قبلاً رویدادی یا روندی وجود داشته و ما میخواهیم آن را به آینده تعمیم بدهیم.
صرفاً منظورم از تجربه “انباشت اقدامها و پاسخهای قبلی” است که معمولاً حاصلجمع آنها را «ذهن» یا «ذهنیت» مینامیم.
به عبارتی، اینکه تو امروز تاکسی سوار شدهای و برای ۸۰۰ تومان کرایه، ۱۰۰۰ تومانی دادهای و بقیهی پولت را به تو ندادهاند، احتمالاً روی تصمیم تو در زمینهی بیمه کردن نیروی انسانیات نقش دارد. چه نقشی؟ نمیدانیم.
اما میدانیم که احتمالاً مغز دیگری که همهی تجربیات تو را دارد اما این یک تجربه را ندارد، ممکن است در مواجهه با تصمیم بیمه، انتخاب دیگری انجام دهد.
بر این اساس، به نظرم «تغییرات سریع محیط» روی «کیفیت سناریونویسی» یا «کیفیت پیشبینی آینده» تاثیر دارد. اما «تجربه» صرفاً به انباشت «اقدام-پاسخها»ی گذشته باز میگردد و اینکه هر «اقدام-پاسخ» جدیدی که به وجود میآید، در ذهن انسانهای مختلف، بر اساس «مسیری که در گذشتهی زندگی خود» طی کردهاند به شکل متفاوتی ثبت خواهد شد.
بنابراین، تاکید من بر اینکه بر اساس تجربهام مینویسم، به معنای اینکه «فرد مجربی هستم» یا اینکه «حرفهایم اهمیت یا اعتبار خاصی دارد» نیست. بلکه بهترین ترجمه برای تجربه این است که: «قضاوتهای من، مانند هر کس دیگری، به گذشتهام آلوده است». تفاوتی اگر بین دیدگاههای من و تو و دیگری هست، تفاوت در «آلایندهها» ست.
پی نوشت: قرار بود وبلاگت رو معرفی کنی توی روزنوشته. چی شد؟
مرسی از پیگیری و اهمیتی که برای ما متممی ها قائل میشی این مارو خیلی دلگرم میکنه
همین الان یک وبلاگ ساختم با عنوان “دست نوشته های یک متممی” به آدرس motamemi.blogfa.com
درود فراوان