نمیدانم شما هم مثل من فکر میکنید یا نه. اما برای من، خود کیارستمی از اکثر آثار هنری و دستاوردهایش جذابتر است. هر وقت میبینم جایی صدا یا تصویری از اوست و قصه یا خاطرهای نقل میکند، سراپا گوش میشوم. البته حواسم به این هم هست که جذابیت خودش به خاطر این است که در پس ذهنمان هست که پشت این سادگی گفتار و رفتار، کوهی از اعتبار و دستاورد قرار گرفته است.
یک بار مطلبی از او با عنوان «استقبال غیرمنتظره» در یکی از گزارشهای هفتگی منتشر کردم. آنجا داستان حضور غیرمنتظرهٔ شترها در خیابان را شرح میداد. اخیراً هم کلیپ کوتاهی از او در اکانتی به اسم بانی کستر دیدم که خاطرهای از دیدار با کوروساوا را بسیار شیرین روایت میکرد. آن کلیپ را در اینجا میگذارم که اگر شما هم ندیدهاید، ببینید.
سلام محمدرضا،
من پای لحظه نگاری های تو یه بار یه کامنتی با همین مضمون نوشتم و تو برام از فضای امکان گفتی و از نظر علم ارتباطات توضیح دادی که روش بهتر بیان این در خواست چجوری می تونست باشه؟
شاید کمی سودو ساینس به نظر برسه و باعث ناامیدی تو از شاگردت بشه اگه بدونی که بعد از اون داستان من خیلی ذهنم درگیر این موضوع بود که چطور می تونم به این هدف خودم برسم؟ در حدی که حتی وقتی در دوره آموزشی هدف گذاری داشتی توضیح میدادی اگر فرضا می خواید هدف گذاری کنید برای بهبود یه رابطه یا توسعه اون باید مرحله مرحله پیش برید نمی تونید یهو بردارید مسیج بدید شام امشب بیا خونه ما، باید شروع کنید یه مسیج بدید حالشو بپرسید، از کارها و برنامه هاش آپدیت بگیرید تا در زمان و شرایط مناسب بتونید درخواستتون رو مطرح کنید، حس می کردم مستقیما داری با من صحبت می کنی!
منم شروع کردم خیلی روشمند پلن کردن برای این موضوع در حدی که چند وقت پیش احمدرضا نخجوانی رو دیدم، حتی از محمد جعفری پرسیدم راز موفقیت تو چی بود که اون زمان محمدرضا رو دعوت کرده بودی دانشگاهتون و اومده بوده؟
بلاخره به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم.
حالا چرا این موضوع رو مجددا اینجا مطرح کردم؟
من خیلی عقده هنر رو دارم شاید بیشتر از عقده دیدن تو حتی!
ولی شکر خدا هیچ استعداد و ربطی هم به هنر نداشتم هیچ وقت، شاید به قول نیچه که می گفت: "نزد من آنچه که نیست خداست!" برای منم همینطور باشه نمی دونم، البته اون موذی شاید تلویحا می خواست نقد بودن خدا کرده باشه در این گزین گویه که من قطعا چنین جسارتی نمی کنم هرگز به ساحت هنر چرا که به همون اندازه که مومنین به خدا رد و اثر اون رو در هرکجا و هر چیز می بینند منم رابطه مشابهی با هنر دارم برای مثال همین کلیپی که از کیارستمی گذاشتی چقدر زیبا و لطیف بیان کرده بود معنایی که یکی مثل من احتمالا اونقدر لخت و خشن بیانش می کرد.
محمدرضا جان سلام
میگم دکتر تجویز نکرده که چیزی رو نباید بخوری جز در شرایط خاص؟ خلاصه اگه اینجوریه من همون شرایط خاصم، تعارف نکن :))
سلام پیمان.
چرا اتفاقا در صورت اتفاق خاصی بهم مجوز داده.
اما اتفاق رو نمیشه گفت.
وقتی پیش اومد خودت سریع بیا. ؛)
شاید اگر من بودم باهاش ساکی میخوردم
وقتی میگفت ممکنه دیگه من نباشم.
نمیدونم اصلا ساکی چیه و دوستش دارم یا نه? اما با خودم میگم اگر انتخاب اون آدم و علاقه مندیش این هست چرا در اندک عمر باقی مانده باید محرومش کنم.
اما از طرفی با خودم فکر میکنم اگر اینکار رو میکردم و دفعه بعد باز هم نمیدیدمش آیا خودمو مقصر نمیدونستم؟
دو راهی سختیه.
راستی الان یادم افتاد
اپیزود هفتاد و دو دیالوگ باکس در رابطه با کیارستمی هست. علاقه داشتی گوش بدی.
عهد کردم که دگر می نخورم در همه عمر
بجز از امشب و فردا شب و شبهای دگر
نکته درسآموز اینه که بر خلاف خیلی از ما که در مورد ارتباطاتمون با دیگران لاف میزنیم، صادقانه میگه انگیزه اصلی دعوت کوروساوا از اون خوردن ساکی بوده تا خود شخص کیارستمی.
کیارستمی نماد حکمتی است که در فرهنگ ما روزبه روز نایاب تر میشه،
متاسفانه اگر بی انصافی نباشه هر وقت به این افرادی که در عرصه های سیاسی یا اجتماعی و فرهنگی و… نگاه میکنم بیشتر سردرگمی، اعصاب خراب، دست کم گرفتن بقیه، مطالعه کم، سیاسی گرایی مبتذل و این چیزا میبینم. نسل ما باید از صفر شروع کند.