علیرضا نخجوانی، عکسی را نشانم داد که حیفم آمد با شما به اشتراک نگذارم.
آنها در خانهشان، شیشهی تمیز و شفافی دارند که پرندهها خیلی وقتها آن را نمیبینند و با آن برخورد میکنند.
متاسفانه در یکی دو مورد، فوت هم کردهاند.
تصویری که در اینجا میبینید، نقش بر جا مانده از کبوتر بر روی شیشه پس از برخورد با شیشه است.
چون ظرافتهای عکس به خوبی دیده نمیشد، بخشی از جای پرهای پرنده را در تصویری جداگانه برایتان گذاشتم.
دیدن حاصل این تصادف، خوشحالکننده نیست. اما همچنان تصویری زیباست.
خوردیم چو گنجشک به دیوار بلورین
پنداشته بودیم که این پنجره باز است …
سلام محمدرضا
چند روز پیش این بیت رو توی اینستا خوندم و بلافاصله به یاد این لحظه نگار تو افتادم
دوست داشتم تو هم بخونیش.
محمد رضای عزیز
سلام
عکس زیبایی بود و نا خودآگاه من رو یاد یکی از جمله های خودت انداخت :
آنکس که پریده است و سقوط کوده، برای همیشه با کسی که هرگز نپریده است، متفاوت زندگی خواهد کرد.
این کبوتر، حتی اگر مرده باشد، نقشی از تجربه پرواز بر روی شیشه پنجره باقی گذاشته ( و لااقل تا قبل از پاک کردن شیشه، دیگر همنوعانش را از برخورد با آن در امان داشته)
فکر کنم علت این برخورد فقط تمیزی و شفافی شیشه نباشد. دوست دارم اگر بشود؛ گزینهها را بررسی کرد و در کاهش وقوع چنین برخوردهایی، حداقل نوع مرگ آور آن تاثیر گذاشت.
ـ احتمالاً طرف دیگر شیشه (از زاویهی ارتفاع پروراز کبوتر) شیشهی دیگر و یا نوری است که باعث میشود؛ کبوتر آن را دالانی برای پروراز ببیند.
پس نوشت؛ البته بیربط:
عاقبت کد فعال گرفتیم از متمم؛ چقدر سمجه این متمم! خیلی جاها بوده که بعد خواندن نوشتههات، محمد رضا نظرم را چند بار در ذهنم نوشته و ویرایش کردم؛ دریغ از یک کد هدیه از طرف متمم! اگر برای تنبلهایی مثل من “کد هدیه یکبار مصرف” میدادید؛ این قدر جوش نمیزدیم!
عکس فوق العاده زیبایی هست. مرسی که ما رو هم تو لذت دیدنش سهیم کردید.
احساس میکنم حس اون پرنده رو تو لحظه ی برخورد خیلی خوب میتونم درک کنم. از نوع sympathy 🙂
خدا بگم چیکارت نکنه مینا.
از صبح هر بار یاد این کلمهی Sympathy تو میافتم خندهام میگیره.
الان یکی هم یه جا عکس پرهای ریختهی تو رو لحظهنگار کرده بقیه دارن حال میکنن :-)))
اگر چه دیدن این صحنه خیلی ناراحت کننده است ولی با کمی دقت در تصویر اول کاملا میشه شکل پرنده رو حدس زد ( سر، نوک، بال، شکم، اندازه و شکل پرها ) شبیه یک نقاشی یا اثر هنری است. حتی از اثر برخورد موجی شکل و متناوبِ پرنده به شیشه میشه حدس زد که حیوان خدا، چطوری تلاش کرده بعد از برخورد، سرعتش رو کنترل کنه ولی نتونسته.
چند ماه پیش اتفاق ناراحت کننده ای برای یکی از کارگران خدماتی که همجوار سازمان ما مشغول به کار بودند افتاد، که شاید بی شباهت با این تصاویر نباشه.
اتفاق به این شکل بود که اون شخص، تا پاهاشون رو برای تمیز کردن “حوض آب و نور” که در وسط محوطه قرارداشت گذاشتند، به علت برقی گرفتگی جان خودشون رو از دست دادند. درست مثل همین پرنده که شیشه رو ندید، ایشون هم جریان برق در آب رو ندیدند(هرچند که به او سفارش شده بود برای تمیز کردن حوض از دستکش و چکمه پلاستیکی استفاده کنند).
نمی دونم این اتفاقات رو باید چه بنامیم ولی هرچه هست، این اتفاقات و تصاویر منو یادِ ، درس خطا های شناختی، ندیدن عواقب بسیاری از کارها، غرور بیجا، محدودیت در درک و فهمِ دنیا و هستی انداخت.
چه تصویر زیبایی و چه تصادف بدی.
نمی دونم چگالی زیبایی بیشتره یا بدی!
و من رو یاد “حریم شخصی” و دیوارهای نامرئی هم میندازه و پرنده به عنوان کسی که قدرت تشخیص و دیدن این حریم شخصی رو نداره، هم ممکنه به خودش آسیب بزنه و هم زحمت صاحب حریم شخصی رو زیاد کنه.
و البته یاد تصادف های غیرقابل پیش بینی و اجتناب ناپذیر روزگار هم میوفتم که شاید هیچ یک از دو طرف، مقصر نباشن اما شاید بشه سهم خودشون رو در به وجود نیامدن این تصادف ها، افزایش بدن.
نمی دونم تست کردن یا نه، اما در این تصادف، شاید گذاشتن مجسمه ی یک گربه و یا هر چیز دیگه ای که پرنده قدرت تشخیصش رو داره در پشت این دیوار نامرئی، در پیش گیری از تصادف و آسیب ندیدن پرنده، موثر باشه و این تصادف هایی که اثرش باقی می مونه رو، کمتر کرد.