پیش نوشت ۱: قبلاً در نوشتهای تحت عنوان شبکه های اجتماعی و ابرواقعیت جدید از علاقهام به شبکه های اجتماعی گفتم و توضیح دادم که علاقمندم در فرصتهایی که پیش میآید، گهگاه در مورد آن بنویسم. اگر چه به خاطر جدید بودن مفهوم شبکه های اجتماعی – لااقل به شکل دیجیتال آن – نمیتوان نظرهای قطعی و تحلیلهای دقیق در این زمینه ارائه داد، اما اینها باعث نمیشود که از فکر کردن به این مفهوم که بخش قابل توجهی از زندگی امروزی ما را شکل داده است غافل شویم.
اولین نوشته جدی در این زمینه، بحث شبکه های اجتماعی و مفهوم نظافت اجتماعی بود و اکنون شاید فرصتی باشد تا کمی به آینده شبکه های اجتماعی فکر کنیم.
پیش نوشت ۲: کمتر موضوعی را میتوانید بیابید که نظرات و تحلیلها در مورد آن به اندازهی تحلیلهای مرتبط با شبکه های اجتماعی دیجیتال دچار تضاد و تعارض باشد. برخی چنان از شبکه های اجتماعی صحبت میکنند که گویی آزادی و رفاه و دموکراسی و امنیت قرار قرار است سوار بر اسب فیس بوک و توییتر و اینستاگرام وارد کشورها شود. گروهی دیگر هم شبکه های اجتماعی نوین را اسب تروای دنیای توسعه یافته میدانند که قرار است با استفاده از آن، آخرین نسل باقیمانده از انسان و انسانیت در جوامع توسعه نیافته به اسارت و بردگی گرفته شود.
برخی شبکههای اجتماعی را شیوهای برای توسعه دانش و یادگیری میدانند. درست مثل دوست من که میگوید من شبی نیم ساعت در گروههای وایبری میگردم تا به دانش و اطلاعاتم اضافه شود و در ادامه با افتخار توضیح میدهد که کسی که امروز و دیروزش مثل هم باشد زیان دیده و باخته است. کسی هم مثل من است که معتقد است این نوع یادگیریها توهم شعور و دانستن ایجاد میکنند و تشنگی یادگیری عمیق را از انسان میگیرند. دیروز داشتم به دوستم میگفتم: راست میگویی. تو دیروز و امروزت مثل هم نیست. چون امروز خیلی کمتر از دیروز میفهمی و مغزت را با زبالههای دیجیتال بیشتر پرکردهای و عملاً به فاضلابی برای جریان دادن پسماند فکری دیگران تبدیل شدهای! البته الان که فکر میکنم به نظرم میرسد این تشبیه بیش از حد واقعی و توهین آمیز بود. نباید آن را به این شکل به کار میبردم!
اما واقعاً آیا اوضاع به همان اندازه که عدهای میگویند امیدبخش است؟ یا به همان اندازه که عدهای دیگر میگویند ناامیدکننده است؟
اگر بخواهیم منصف باشیم باید بپذیریم که هر یک از تحلیلهای فوق به طرز محسوس و مشخصی جانبدارانه هستند. انسان در طی صدها هزار سال زندگی بر روی کره زمین، آموخته است که هر چیزی را یا دوست بداند و یا دشمن. یا فرصت یا تهدید. حیوانی که از دور نزدیک میشده یا ببری بوده که میخواسته او را بخورد و یا گاوی بوده که او میخواسته آن را بخورد! برای انسان کهن، تشخیص سریع فرصتها و تهدیدها، رمز بقا بوده است و این عادت هنوز تغییر چندانی نکرده است.
بهترین نمونه این وضعیت را میتوانید زمانی ببینید که برای نخستین بار شکل سنتی گروه G8 (هشت کشور برتر صنعتی جهان) تغییر کرد. در سال ۲۰۱۱ برنامه eG8 برگزار شد و دیدیم که در کنار بزرگان سیاست جهان، امثال زاکربرگ (از فیس بوک) و اریک اشمیت (از گوگل) هم دیده شدند.
برای زاکربرگ که عموماً لباس اسپورت میپوشید، احتمالاً پوشیدن کت و شلوار و کراوات سخت و دشوار بوده است. برای سارکوزی هم که عادت داشت سیاستمداران کارکشته را ببیند و هدیههای ارزشمند تاریخی و فرهنگی دریافت کند، احتمالاً دریافت کردن تی شرت فیس بوک کمی نامتعارف و سخت بوده است.
eG8 در سال ۲۰۱۱ درست قبل از شروع رسمی سی و هفتمین اجلاس G8 برگزار شد و طبیعتاً یک سال طول کشید تا امثال زاکربرگ و اشمیت، به مهمان دائمی جلسات سیاستمداران جهان تبدیل شوند.
به هر حال داشتم میگفتم که همین رویدادها هم توسط گروههای مختلف، به شکلهای کاملاً متفاوتی تفسیر شد. گروهی که عاشق تکنولوژی دیجیتال و شبکه های اجتماعی نوین بودند، هیجان زده میگفتند که سیاستمداران در مقابل تکنولوژی تسلیم شدهاند و امروز دیگر قدرت در دست شبکه های اجتماعی است و شبکه های اجتماعی هم خود ما هستیم.
منتقدان هم هیجان زده فریاد میزدند: دیدید؟ دیدید؟ همه اینها دستشان با هم در یک کاسه است. فیس بوک و توییتر و گوگل، ابزارهای جاسوسی سیاستمداران هستند و گرگی که این بار با لباس گوسفند به خانه های ما آمده و خودش را در قالب گنجشک توییتر یا جوانی موفق و معصوم مثل زاکربرگ به ما معرفی میکند و نشان میدهد.
احتمالاً شما هم کاریکاتورهای مختلف با مضمون انتقاد از شبکه های اجتماعی و به طور خاص فیس بوک را به اندازه کافی دیده اید. البته فیس بوک بیشتر از سایر شبکه های اجتماعی در معرض حمله قرار میگیرد چون تقریباً نماد شبکه های اجتماعی دیجیتال نوین است. وگرنه معمولاً آنها که موضع موافق و مخالف اتخاذ میکنند، در مورد فیس بوک و توییتر و گوگل پلاس و اینستاگرام و سایر شبکههای اجتماعی، مواضع مشابه و نسبتاً نزدیک دارند.
پیش نوشت ۳: برای تحلیل یک پدیده، روشهای متعددی وجود دارد. یکی از رایج ترین شیوهها سناریوپردازی است. اینکه بنشینیم و با خودمان فکر کنیم که در آینده چه رویدادهایی ممکن است به وقوع بپیوندد و بعد با استفاده از جمع آوری اطلاعات و تحلیل آنها، بکوشیم محتملترین سناریوها را حدس بزنیم.
شیوهی دومی هم وجود دارد که من به طور خاص، علاقه زیادی به آن دارم. اینکه بپذیریم رویدادها و روندهای کاملاً جدید، به ندرت در جهان روی میدهند و همیشه با کمی دقت در مسیر تاریخ و گذشته، میتوان روندها و رویدادهای مشابه را جستجو کرد و از آنها برای تحلیل آینده الهام گرفت.
احتمالاً میدانید که من علاقه وافری به مارشال مک لوهان دارم و در متمم هم مطلبی در مورد او منتشر کردهایم که اگر وقت و حوصله دارید و هنوز نخواندهاید، به نظرم ارزش خواندن دارد.
مارشال مک لوهان یکی از نمونههای معروف نگاه به گذشته و تحلیل آینده است و به همین دلیل پیامبر حوزه رسانه لقب گرفته است. البته طبیعی است که این نگرش میتواند خطاهای فاحش هم به همراه داشته باشد. اما به خاطر داشته باشید که همین نگرش بود که باعث شد او در کتاب خود در دهه ۶۰ میلادی که تلویزیون و رادیو به تازگی رایج شده بود از چالشی به نام Gadget Lovers بنویسد و بگوید به نظرم مهمترین خطر در آینده، کوچکتر شدن اجتناب ناپذیر این وسیله هاست. در حدی که به صورت روزمره در جیب و کیف و دست مردم قرار بگیرند و مردم رابطهای با این Gadget ها و وسیلهها برقرار کنند که بر روند عادی زندگی آنها سایه بیندازد.
مک لوهان همیشه به سادگی کسانی که اختراع چرخ را یک رویداد مهندسی میدانند میخندید و در کتاب جنگ و صلح در دهکده جهانی به زیبایی توضیح میداد که اختراع چرخ یک رویداد اجتماعی و اقتصادی است و جنبه مهندسی آن، کمرنگترین جنبه است. او توضیح میداد که چرخ باعث شد که محصولات و تولیدات هر فرد یا هر روستایی بتواند تا فواصل دورتری هم حرکت کند و زمین بازی رقابت را گستردهتر کند.
اگر من قبلاً معماری بودم که تا ده کیلومتری کسی مانند من پیدا نمیشد و این باعث میشد که شغل و نان و درآمد داشته باشم، الان برای اینکه معمار موفقی باشم باید در صد کیلومتری من کسی وجود نداشته باشد. چون چرخ کمک کرده است که دنیا کوچکتر شود (این مثال، مثال خوبی نیست و دقت کمی دارد. اما برای رساندن مفهوم به نظرم مفید است). به عبارتی اختراع چرخ که عملاً پای قویتری به انسان برای حرکت و گشت و گذار هدیه کرد، باعث شد فضای رقابتی تنگ تر و همینطور فعالیت های تخصصی گستردهتر شکل بگیرد.
مک لوهان، همه اثرات اختراع چرخ بر زندگی اجتماعی و اقتصادی انسانها را میدید و سپس میگفت: رادیو و تلویزیون چرخهای دنیای جدید هستند که پیامها و حرفها را تا نقطههایی دورتر میبرند و میرسانند و با نگاه به تاثیرات چرخ بر زندگی و تهدیدات چرخ در زندگی، میتوان تا حد خوبی دستاوردهای حضور رسانه های الکتریکی (آن زمان الکترونیک لغت رایجی نبود) را تحلیل کرد.
برای مک لوهان کوچکتر شدن رادیو و تلویزیون ساده و قابل پیش بینی بود چون باور داشت که انسانها در همیشهی تاریخ، هر وقت ابزاری را ساختهاند پس از مدتی دو شکل دیگر آن را هم تولید کردهاند: شکل بسیار کوچک برای حمل جیبی و شکل بسیار بزرگتر برای استفاده جمعی.
باز پیش نوشتها طولانی شد و نتوانستم به اصل موضوع برسم. میخواستم بگویم که بازی جالبی خواهد بود اگر سعی کنیم ببینیم که شبکه های اجتماعی را با چه چیز دیگری در تاریخ گذشته انسان میتوان مقایسه کرد. این بحث را در نوشته مستقلی تحت عنوان تاریخچه شبکه های اجتماعی ادامه دادهام.
سپاس که برای شناخت عصر جدید تولید محتوا می کنی. انقلاب رسانه (تلویزیون)، انقلاب اطلاعات(اینترنت ، ریزپردازنده)، انقلاب ارتباطات (شبکه های اجتماعی) انقلاب بعدی چه خواهد بود …؟
جناب شعبانعلی گرامی
جملات بسیاری در ذهنم ردیف کرده بودم تا برایتان در مورد اینکه از «گذشته» نمیتوان به آینده رسید، بیاورم. دوست داشتم نتیجه ماه ها و سال ها تفکرم را که اخیرا با استفاده از اشخاصی نظیر «دکتر خلجی، E.h.Carr و مایکل استانفورد» جنبه علمی تر و شسته رفته تری هم به خودش گرفته است را برایتان بنویسم و در این مورد «داد سخن» بدهم. اما یادم افتاد که همه این مفاهیم هنوز در «ذهن من» رسوب کرده اند و هنوز نتوانسته اند عمیقا هضم شوند، به همین دلیل، با یک «لبخند» کوچک بر نوشته شما و مارشال مک لوهان، از کنار این نوشته می گذرم و البته اساسا افر اد بیشتری را (به عادت مألوف) با لینک دادن به نوشته های شما در صفحات اجتماعی ام، به این طرف خواهم کشانید.
با تشکر
یکی از قوی ترین شبکه های اجتماعی ،هییت های مذهبی و حسینیه ها و خانقاها بوده و هستند.زیارتگاهها و اماکن مقدس همیشه نقش خودشون رو به عنوان یک شبکه اجتماعی به خوبی ایفا کرده اند.در کنارش جشنهای ملی هم به همین شکل.
محمدرضا جان. یه تحقیق کوچیک در این زمینه انجام دادم و به مطلب جالبی برخوردم که می گفت محققان در حال بررسی و مطالعه بر روی «کاسه های سرامیک نقاشی شده» و «ابسیدین» هایی هستند (ابسیدین یا شیشه ولکانیکی، سنگ غنی از سیلیکاتی است که که به سرعت سرد شده است)؛ که ساخته ی دست بشر مربوط به دوره ی pre-Hispanic (زمان قبل از فتوحات اسپانیایی ها در نیمکره ی غربی (آمریکا) – بین سالهای ۱۲۰۰ تا ۱۴۵۰ میلادی) هستش و با این مطالعه می خواهند در مورد رشد، فروپاشی و تغییر شبکه های اجتماعی به اطلاعاتی دست پیدا کنند.
اونها در تحقیقاتشون بر روی کاسه های سرامیکی اون دوران دریافتند که شبکه های اجتماعی در فواصل طولانی مکانی بین آدم ها، خیلی پیش از پدید اومدن اینترنت وجود داشته. و جالبه که وسیله ای که آدم ها در اون زمان برای این منظور ازش استفاده می کردند، «پاهایشان» بوده!
این مطالعه بر اساس تجزیه و تحلیل ۸۰۰ هزار، کاسه ی سرامیک نقاشی شده و ۴۸۰۰ ابسیدین ساخته ی دست بشر است. آنها دریافتند که انواع مشابهی سفال های نقاشی شده در روستاهایی وجود داشت که بیش از ۲۵۰ کیلومتر از هم فاصله داشتند، که نشون میده روابط گسترده بین آدمها در فواصلی به این دوری از همدیگر حفظ می شده.
و اگر به این موضوع توجه کنیم که در اون زمان هیچ وسیله ی نقلیه به شکل امروزی وجود نداشته پس به این نتیجه می رسیم که این موضوع نیازمند تلاش زیادی بوده.
اونها در تحقیقاتشون از این مصنوعات بشری استفاده می کنند تا بفهمند که چطور شبکه های اجتماعی تکامل پیدا کرده و در طول یک دوره ی زمانی شاهد تغییرات جمعیتی در مقیاس بزرگ و مهاجرت آدم ها از راه های دور و تشکیل روستاهای بزرگ بوده ایم.
و به نظر می رسه که جامعه ی آن دوران، تفاوت زیادی با امروز نداشته، فقط چیزی که تفاوت داشته «وسیله ها» بوده.
مطلب خیلی جالبی بود که اگر شما یا دوستان دیگرمون علاقمند به خوندنش باشید:
منبع: http://goo.gl/rCZPS
(sciencedaily)
و خیلی جالب برام بود وقتی مراحل ده گانه ای مارشال مک لوهان در War and Peace in the Global Village رو هم دیدم و متوجه شدم او هم به «وسیله» ها اشاره می کنه که در طول تاریخ در شبکه های اجتماعی ما انسان ها، مرتب داره تغییر پیدا می کنه.
——–
درضمن بخش جدید «تصویر روز» در روزنوشته ها چقدر خوبه… ممنون.:)
سلام.
من به عنوان کسی که در حد متوسطی – به نظر خودم- از شبکه های اجتماعی استفاده می کنم و به آن ها بدبین هم نیستم و با خیال راحت استفاده می کنم، بعید نمی دانم یکی از نتایج پیوند ارباب IT و ارباب سیاست، استفاده های سیاسی و نه لزوماً جاسوسی از این ابزار باشد.
وقتی می بینم اختراعاتی مثل تلویزیون و سینما، به جای هر کاربردی و همراه هر کاربردی که دارند، به ابزار پیش برد اهداف سیاسیون تبدیل شده، بعید نمی بینم که شبکه های اجتماعی هم چنین نقشی پیدا کنند.
برای سیاستمداران قدرت و حجم فراگیری رسانه مهم است. حالا هم که گویا شبکه های اجتماعی کاربران بسیار دارند و در جیب هم جا می شوند و ارزان هم هستند. لابد بهتر از رسانه های عمومی دیگر می توان از آنها بهره ی لازم سیاسی را برد.
سوال پایانی، عطش می آورد. منتظر ادامه مطلب می مانم.
بسیار ممنونم.
برقرار باشید.
سلام ؛ دوازده سیزده ساله بودم که پسرخاله همسال ام با هیجان توام با افتخار از ابتکار دوستش می گفت که سه سال پیش روی یک اسکناس ۱۰۰ تومانی مطلبی نوشته و امضا کرده و خرجش کرده بود و پس از گذشت سه سال، اسکناس مذکور، دوباره به دستش رسیده بود و خوشحالی زائد الوصفی نصیبش شده بود. آن موقع خبری از شبکه های اجتماعی و اشتراک ویدئو و … نبود اما روح و فطرت(با سایزهای مختلف لارج و ایکس لارج و…) همان موقع هم سرجایشان بودند. از این مثال ملموس تر و البته فراگیرتر، داستان نوشتن روی آستر بدرقه کتب ادعیه ای است که در مشاهد مشرفه مثل حرم امام رضا(ع) دست به دست می شود و خیلی هم باسابقه است؛ حتما شما هم نمونه هایی دیده اید که طرف خودکار را بر می دارد و می نویسد که ” خانمی خواب حضرت را دید … هرکس این نوشته را خواند باید ۱۰۰بار آنرا بنویسد و…” جالب اینکه گویا از آن موقع هم لایک دادن البته از روی اجبار و ترس از تهدید وجود داشته. اینها را نوشتم تا بگویم همیشه در مواجهه با پدیده های نوظهور بویژه در حوزه تکنولوژِی، باید ساده تر و عمیق تر نگاه کنیم و دستپاچه نشویم. استادی داشتیم که مقایسه جالبی می کرد و می فرمود: بشر بعد از این همه سال توانسته تا اطلاعات را کدگزاری کند و در بستر اینترنت از یک سر دنیا به آن سرش در لحظه ارسال کند این در حالی است که آصف بن برخیا وزیر یا ندیم یا دوست حضرت سلیمان ، در لحظه ماده و جسمی مثل تخت بلقیس را از یک سوی دنیا به سویی دیگر جابجا کرده است.
قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ »[۷]
«کسی که دانشی از کتاب داشت گفت: پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را نزد تو خواهم آورد»
محمد رضا، سلام.
نمیدونم جای درستی میپرسم یا نه؛ اما میخوام بدونم منبع مناسبی ( والبته دست اول) برای الفبای روانشناسی، خود شناسی، تیپ شناسی سراغ داری ؟!
ممنون از محبتت.
سلام
خیلی دلم می خواست که این نوشته ادامه داشته باشه اما از این خوشحالم که فرصت فکر کردن رو برامون فراهم کردید.
سوالی که برام مطرح شد اینه که آیا باید نقاط عطف تاریخی و فعلی از یک جنس باشند؟ مثلاً شاید سیستم انتقال اطلاعات با چاپارها رو به علت این که یک شبکه ارتباطی ایجاد کردند می شه با شبکه های اجتماعی مقایسه کرد یا این که مثلاً موضوعی مثل آتش یا فولاد هم با شبکه های اجتماعی قابل مقایسه هستند؟
برای مثال اگر شبکه های اجتماعی رو با چاپارها مقایسه کنیم، سرعت شبکه سازی به مراتب بالاتر میره و کسی که بتونه از این سرعت ارسال و دریافت اطلاعات به درستی استفاده کنه و از اطرافیانش با خبر بشه می تونه تاثیرگذاری بیشتری داشته باشه.
حتی اگر آتش رو هم به عنوان یک موضوع قرار بدیم میشه گفت اونهایی که شبکه های اجتماعی دارن مثل اونهایی هستند که صاحب سنگ چخماق برای روشن کردن آتش هستند و می تونن کنترل بیشتری روی اطرافیانشون داشته باشن.
(البته قطعاً تحلیل های من خیلی ضعیف هستن، به بزرگی خودتون ببخشین 🙂 )
سوال دومم هم اینه که از چه منبعی میشه برای یادگیری این روش استفاده کرد؟ به نظرم روش جذابی بود و دوستداشتنی تر از روش سناریو پردازی.
سوال سومم هم اینه که این نقاط عطف رو بر چه اساس انتخاب می کنند؟ مثلاً شما می فرمایید که نقاط عطف معدودی در تاریخ بوده. ولی به عنوان مثال برای انقلاب صنعتی بعضی ها میگن ۳ تا داشتیم، بعضی ها میگن ۵ تا و بعضی ها مثلاً به پرینت سه بعدی اشاره می کنن و میگن این یه انقلاب صنعتیه که اثر بزرگی خواهد داشت و زنجیره تولید و تامین رو تغییر میده و … (مثل ماجرای همین شبکه های اجتماعی).
در ضمن ممنون از توجه محمدرضای عزیز که پاسخ های کامنت های من در متمم رو هم خیلی دوستداشتنی میده.
شبکههای اجتماعی دیجیتال به سرعت رشد میکنند بزرگ می شوند و وقتی به اوج رسیدند نابود می شوند ولی ناراحتی زیادی ندارد چون مانند سیمرغ از خاکسترشان مرغ اجتماعی دیگری برخواهد خواست. (یک تشبیه نه تنها تاریخی بلکه افسانهای!)
راستش آن چه برای من ناراحت کننده است نمی دانم این شبکهها دقیقاً چیستند؟ مزایا و معایب بهرهگیری یا عدم بهرهگیری از آنها از آنها، برای من چیست؟
موقع خوندن پی نوشتها چیزی که به ذهنم خطور کرد قسمتی از کارتون پلنگ صورتی بود
که در اون پلنگ صورتی قصد داشت به همراه یه شخصیت دیگه قطعه سنگی رو تا مکان
خاصی جابجا کنه. قطعه سنگ مکعبی و سنگین بود و غلط دادنش بسیار سخت.
در نهایت بعد از آزمون و خطاهای زیاد و استفاده از ابزار های مختلف پلنگ صورتی فکری به سرش زد! استفاده از چرخ!
وقتی در حال تحلیل و نتیجه گیری از فکرش بود، در عالم خیال از یک چرخ ساده به گاری و درشکه و نهایتا به اتومبیل رسید.
کمی که نتیجه فکرش رو گسترش داد، ترافیک و به طبع آلودگی هوا و آلودگی صوتی صوتی، و تصادف به وجود اومد.
همون لحظه از فکر خارج شد و بلافاصله با چکش چرخ رو نابود کرد و شروع به غلط دادن همون قطع سنگ مکعبی کرد.
کنترل!
به شخصه معتقدم هر فکر و ایده که در نهایت نتیجه عملی اون یک دست آورد خواهد بود،
تا زمانی که روی نفس به وجود اومدنش کنترل داشته باشیم مفید خواهد بود. البته اگر فی نفسه مثبت باشه!
با حمام زنانه در گذشته !
برگرفته از وبلاگ http://zakhar.blog.ir/
…
این ماجرا و یک سری قضایای دیگر مرا در این فکر فرو برد که هیچ بعید نیست شبکههای اجتماعی را نیز مثل خیلی از دستاوردهای دیگر بشر، ما ایرانیها برای اولین بار به دنیا عرضه کرده باشیم. چطور ممکن است ما چنین نبوغ و استعدادی شگرف در استفاده از شبکههای اجتماعی داشته باشیم، اما در نقطه دیگری از دنیا و توسط یک غیر ایرانی اختراع شده باشد؟! در جستوجوی پاسخ این سوال، گذرم به اسناد قدیمی افتاد که پرده از راز این معما درید! با خود گفتم دیگر تا کی باید سکوت کرد و اجازه داد کفار اجنبی دستاوردهای ما را به نام خود مصادره کنند! همین موضوع را به عنوان رساله دکتریام انتخاب مینمایم و چنان این مسئله را میگشایم که احدی نتواند آن را رد کند. در ادامه بخشهایی از پیشنهادیه رساله دکتریام که به زودی از آن دفاع خواهم کرد میخوانید:
گویا ایده شبکههای اجتماعی مدرن، از یکی از مخوفترین شبکههای اجتماعی کهن ایرانی گرفته شده است. مکانی به نام «حمام زنانه»! شبکهای عریض و طویل از زنان پرچانه و رودهدراز که در نقل شنیدهها و نشنیدهها ذرهای تعلل و تامل نمیکردند. رسانهای که حتی چاپارهای سوار بر اسبهای تندرو را نیز توان رقابت با آن نبود.
…..
برگرفته شده از zakhar.blog.ir
http://zakhar.blog.ir/1393/11/24/%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D8%A7%D8%B3%D8%AA%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B4%D8%A8%DA%A9%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C
شاید شبکه های اجتماعی را بشه با جاده ابریشم مقایسه کرد. این جاده به خودی خودش مسئله ی مهمی برای ساخت نبوده (نه تکنولوژی ساخت نه بزرگ بودن سازه نه …) . مهم بازده ای بوده که از انتقال اجناس و بازرگانی اش نصیب کشورهای در مسیر میکرده.
به همین شکل میشه به نتیجه مشابه در خصوص پیشرفت های علمی در زمان جنگ جهانی دوم (و سال های منتهی به اون) رسید. مهم ترینش استفاده ابزاری از دانشمندان (نازی) در خصوص ساخت جنگ افزار ها بود. یکی از روایات معروف در خصوص ساخت راکت یا موشک -برای اولین بار در دنیا- این هست که ورنر فن برون این طرح رو برای هیتلر پرزنت میکنه و هیتلر خوشش نمیاد و طرح به کلی فراموش میشه. تا اینکه بعد از مدتی استفاده ی به صرفه از این اختراع در جنگ با انگلستان مورد توجه قرار میگیره و یک آزمایشگاه بسیار مجهز برای فن فرون در مدت کوتاه ساخته میشه تا به نتیجه برسه… بعد از جنگ فن برون به امریکا میره و تجربیاتش رو برای ناسا به کار میگیره تا اولین موشک های فضاپیما (شامل موشکی که آپولو رو به ماه فرستاد) نتیجه کارهاش میشه. هدف فن برون مسلما کشتار نبود ولی علمش پیام مرگ را به همراه داشت.
حالا میرسیم به سوال اصلی پی نوشت ۲ که هدف شبکه های اجتماعی رسوندن چه پیام و مفهومی است؟
بادرود برمعلم مهربانم
محمد رضای عزیز استفاده از شبکه های اجتماعی مانند خیلی چیزهای دیگر تبدیل به یک مدشده و استفاده کننده بدون حتی کوچکترین توجهی به نوع و روش حضور در این شبکه ها فقط از ان استفاده میکند (البته عمومی سازی نمیکنم هم خانه های فرهیخنه)مدتهاست که از این مسله رنج میبرم و بدنبال راهی برای کم رنگ کردن استفاده از این جارچیهای تهی ازمحتواوطبل های تو خالی در زندگی مشترکم هستم که سایه سنگین حضور دیگرانی که حتی نام و عکسشان مال خودشان نیست وبه بهانه دوست اجتماعی بودن سرگرم مشغول کردن فکر و پراکنده کردن افکار کسانی هستند که حتی یک خط هم در رابطه با روش استفاده مدیریت شده از این شبکه ها نخوانده اند اگر کسی هم پیشنهادی در قالب نصیحت یا اشاره به این اعتیاد سفید مطرح کرده با نا اگاهی ان را رد کرده و بی تفاوتی پیش گرفته اند فقط چند خط درد دل بود میترسم از اینده ای که بدون علم از چیزهایی استفاده میکنیم که فکر میکنیم علم مان را زیاد میکند و این شکاف هر روز بزرگتر میشود از اینده زندگی خودمم و همانند های خودم خیلی نگرانم خیلی …..
ممنون