دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

رگولاتوری چیست و چرا در شرایط امروز کشور بی‌معناست؟

پیش‌نوشت: معمولاً برای نوشتن دربارهٔ هر موضوعی در روزنوشته، ترجیح می‌دهم آن‌قدر صبر کنم که وقت و حوصلهٔ کافی پیدا شود. هم‌چنین منابع مورد نیاز در دسترسم باشد تا بتوانم با ارجاع دقیق و کامل، دربارهٔ یک موضوع بنویسم.

اما طی دو ماه اخیر، گفتگوی نسبتاً مشابهی را با چند فرد و شرکت داشته‌ام که همگی به شکل مستقیم یا غیرمستقیم درگیر بحث «رگولاتوری فضای آنلاین» بوده‌اند. به نظر می‌رسد نهادهای مختلف حاکمیتی در چند جبهه با همکاری نمایندگان مختلفی از بخش خصوصی و شبه‌خصوصی در تلاش‌اند چارچوبی برای «رگولاتوری» تعریف و تدوین کنند. این کار در ظاهر چهرهٔ خوب و مقبولی دارد. به ویژه این که با همکاری بسیاری از افراد صاحب‌نام و مدیران کسب‌و‌کارهای بزرگ دیجیتال کشور انجام می‌شود. بنابراین طراحان و مشاوران و تدوین‌کنندگان و مجریان رگولاتوری، بعداً می‌توانند بگویند نظر صاحبان کسب‌و‌کار و فعالان صنعت را هم پرسیده‌اند و آن‌چه اجرا می‌شود، کاری کارشناسی است و به این شیوه، مشروعیت آن تأمین شود.

این در حالی است که رگولاتوری، مفهومی بسیار عمیق و سنگین با پشتوانهٔ حقوقی، فلسفی و اقتصادی است که نیاز به دانش و مطالعهٔ تخصصی دارد. و مثلاً‌ شما می‌توانید مدیرعامل بزرگ‌ترین فروشگاه دیجیتال ایران یا جهان باشید و در عین از نظر «فهم مفهوم رگولاتوری» از یک کودک دبستانی چندان جلوتر نباشید. همان‌طور که انتظار نمی‌رود جف بزوس لزوماً چیزی از جان لاک و تامس هابز و هایک و فریدمن بفهمد (اما از قانون‌گذار چنین انتظاری می‌رود). پس اگر دیدید در چنین طرح‌هایی، فهرستی از کارآفرینان و مدیران کسب‌و‌کارها به عنوان تأییدکننده یا تنظیم‌کننده ارائه می‌شود، نباید دچار خطا شوید و بگویید «ماهیت این طرح‌ها، کارشناسی است.» واقع‌بینانه‌تر است که فرض کنید آن افراد، یا آگاهانه همراه صیانت‌گران هستند و یا ناآگاهانه به ابزار آن‌ها بدل شده‌اند.

در این‌جا قصد ندارم بحثی دقیق و طولانی و با جزئیات انجام دهم، اما فقط در حد چند جمله می‌نویسم تا سه نکته برای آینده در این‌جا بماند. و ضمناً حداقل مخاطبان من در روزنوشته بدانند که باید به کسانی که این روزها به هر شکل و در هر مقیاس و با هر بهانه در پروژه‌های رگولاتوری فعالیت می‌کنند، با وسواس مضاعف نگاه کنند:

۱) واژهٔ «رگولاتوری» نام جدیدی برای همان «صیانت» است

۲) رگولاتوری از لحاظ مفهومی و فلسفی در ساختار سیاسی ایران امروز امکان‌پذیر نیست (البته قانون‌گذاری و سیاست‌گذاری امکان‌پذیر است. تفاوت را خواهم گفت).

۳) استفاده از واژهٔ رگولاتوری نوعی سفیدشویی (whitewashing) برای صیانت است. یعنی ساختن تصویری خوب، زیبا، قابل‌دفاع‌تر و منطقی‌تر از کاری بد، نازیبا، غیرقابل‌دفاع و غیرمنطقی.

رگولاتوری چیست؟

بسیار می‌شنویم که دولت‌ها، مجلس‌ها، تحلیل‌گران سیاسی و متخصصان مدیریت و کسب‌و‌کار، از رگولاتوری حرف می‌زنند و می‌گویند که فلان حوزه نیاز به رگولاتوری دارد (البته از لحاظ دستوری، این شکل از استفاده از واژه، نادرست است. اما فعلاً کاری با آن نداریم. درست مثل فیلترینگ سایت‌ها و اپلیکیشن‌ها و سین کردن پیام‌ها و ده‌ها عبارت مشابه دیگر).

گاهی هم می‌شنویم که می‌گویند فلان حوزه نیازمند مقررات‌زدایی است. مقررات‌زدایی ترجمهٔ Deregulation است و به نوعی، متضاد Regulation محسوب می‌شود.

رگولاتوری را در فارسی به «تنظیم‌گری» ترجمه کرده‌اند که ترجمهٔ بدی هم نیست و معنای آن را تا حد خوبی می‌رساند.

در نگاه اول مشابه قانون‌گذاری به نظر می‌رسد. در حالی که اصطلاح رگولاتوری، با وجودی که معمولاً در کنار قانون‌گذاری به کار می‌رود (Rules & Regulations) و نیازمند پشتوانهٔ قانونی هم هست، ماهیتی متفاوت دارد.

گاهی اوقات «مکانیزم بازار» شکست می‌‌خورد

پیش از این که به مفهوم رگولاتوری توجه کنیم، لازم است چند جمله دربارهٔ شکست مکانیزم بازار (Market Failure) حرف بزنیم.

باز هم تأکید می‌کنم که بحث دربارهٔ شکست بازار هم مثل خود رگولاتوری، نیازمند نوشتن یک یا چند جلد کتاب است و هم‌اکنون هم صدها عنوان کتاب در این باره نوشته و منتشر شده‌اند. بنابراین باید تأکید کنم که این نوع کوتاه‌گویی و ساده‌سازی، ناگزیر با کاستن از دقت علمی هم همراه است.

بسیاری از صاحب‌نظران اقتصادی بر این باورند که در یک بازار، نمی‌توان همه چیز را به عرضه و تقاضا واگذار کرد. دست ناپیدای بازار که آدام اسمیت از آن حرف می‌زد، گاهی نمی‌تواند بازار را به نقطهٔ‌ مطلوب برساند. حتی اگر هم این مکانیزم بازار را ظاهراً به تعادل برساند، گاهی آن تعال «بهینه» نخواهد بود.

به زبان دیگر، اگر ما اجازه دهیم که هر یک از بازیگران یک بازار بر اساس منطق فردی خود عمل کنند، آن‌چه حاصل می‌شود،‌ لزوماً منفعت همهٔ بازیگران بازار را تأمین نخواهد کرد.

این چند جمله که گفتم، بسیار کلی است. و دربارهٔ مصداق‌های آن بحث‌های بی‌شمار وجود دارد. توضیحِ این که منظور از «منفعت همهٔ بازیگران» چیست، ساده نیست. همین است که افراد مختلف دربارهٔ این که دولت واقعاً چقدر باید در بازار دخالت کند، اختلاف‌نظر دارند.

اما یک واقعیت وجود دارد و آن این است که بسیاری از طرفداران نگاه لیبرال در اقتصاد هم، باور دارند که گاهی اوقات در بعضی مقاطع و برخی موضوعات، دخالت دولت برای جبران «شکست مکانیزم بازار» ضروری است.

اگر بخواهم در این‌جا مثالی بزنم که هم چپ‌هایب اقتصادی بپسندند و هم دل لیبرال‌های افراطی به درد نیاید، سه مثال در دسترس دارم.

مثال اول، فروش سیگار و دخانیات به کودکان و نوجوانان است.

فرض کنید عرضه‌کنندگان را به حال خود رها کنیم و بگوییم سیگار را به هر که خواستید بفروشید. احتمالاً عرضه‌کنندگان خوشحال می‌شوند. چون سود بیشتری به دست می‌آورند.

خریداران هم خوشحال خواهند شد (منظورم والدین نیست. بلکه دقیقاً «خریدار» است. یعنی نوجوان). پس با همراهی فروشنده و خریدار، بازار جذابی برای فروش سیگار به نوجوانان ایجاد می‌شود.

دربارهٔ تبلیغات دخانیات هم می‌توان مشابه همین حرف را مطرح کرد. تبلیغ دخانیات، هم فروشندهٔ دخانیات را خوشحال می‌کند، هم صاحبان رسانه را (چون پول می‌گیرند و تبلیغ می‌کنند). پس طبیعی است که اگر بازار را به حال خود رها کنیم، تبلیغات دخانیات می‌تواند سهم خود را در فضای رسانه‌ای کسب کند.

مثال دیگر، انحصار است. فرض کنید یک شرکت، بخش بزرگی از بازار را به دست آورده و به همین علت، با مشتریان خود قرارداد انحصاری می‌بندد. این نوع از انحصار، با انحصار طبیعی فرق دارد. مثال انحصار طبیعی گوگل است که به خاطر پایگاه دادهٔ بزرگ با طول عمر زیاد و نیز دانش فنی، عملاً انحصار در موتورهای جستجو را به دست آورده است درس مرتبط: معنی انحصار چیست؟).

مثال سوم هم آلودگی‌های زیست‌محیطی (از جمله ایجاد گازهای گلخانه ای)‌ است. چرا باید یک شرکت خودروساز، علاقه داشته باشد خروجی دی‌اکسیدکربن خودروهای خود را کاهش دهد؟ این کار می‌‌تواند فرایند تولید موتور را پیچیده‌تر کند. هم‌چنین با راهکارهای طراحی موجود، عملاً باید نقشه‌های ECU در موتور هم تغییر کنند و شتاب موتور مهار شود (که لذت رانندگی را کاهش می‌دهد). تغییر بنیادین طراحی موتور و حرکت به سمت خودروهای برقی هم، سرمایه‌گذاری سنگین می‌خواهد که ممکن است باعث شود خودروسازان انگیزهٔ کافی برای این کار نداشته باشند. ضمناً چرا باید منِ مشتری هزینهٔ کاهش آلاینده‌های خودروی خودروسازی را پرداخت کنم تا فرزند من گرفتار گرمایش زمین نشود؟

این مثال‌ها (یا اگر این‌ها نمی‌پسندید، مثال‌های دیگری از این جنس) نشان می‌دهند که بازار، لزوماً موفق نیست و گاهی باید «تنظیم‌گری» انجام شود. یعنی یه نهاد بیرون از بازار با تعریف و تدوین مقررات، بازار را به سمتی ببرد که منفعت جمعی تأمین شود.

در مثال خودرو، ممکن است هیچ خودروسازی برای این کار پیش‌قدم نشود. چون هزینهٔ تولید و قیمت‌تمام‌شدهٔ محصولش افزایش می‌یابد. اما وقتی چنین مقرراتی از بیرون به همهٔ خودروسازها تحمیل شود، حرکت به این سمت، توجیه پیدا می‌‌کند. این کار در بلندمدت، به بقای خودروسازان در بازار حمل‌و‌نقل هم کمک می‌کند. پس همه، یعنی خریدار و تولیدکننده، از این کار نفع می‌برند.

تنظیم گری «شرّ ضروری» است

روی هواپیمای بویینگی که هیروشیما و ناکازاکی را بمباران کرد، یک کلمهٔ عجیب نوشته شده بود: Necessary Evil (شرّ ضروری).

البته این توصیف را فیلسوفان هزاران سال می‌شناخته و به‌کار می‌برده‌اند. اما برای ما که بمب اتمی را می‌شناسیم و با فاجعهٔ دردناک بمباران ژاپن آشناییم، عبارت «شرّ‌ ضروری» روی بدنهٔ این هواپیما، احتمالاً وحشتناک‌ترین کاربرد این اصطلاح محسوب می‌شود.

توجیه عده‌ای از آمریکایی‌ها این بود که اگر الان چندصدهزار نفر در بمباران کشته نشوند و جنگ متوقف نشود، جنگ به شکل طولانی و فرساینده ادامه پیدا می‌کند و ممکن است میلیون‌ها نفر کشته شوند. پس مردم ژاپن و مردم جهان باید از ما سپاسگزار باشند که عدهٔ کمتری را می‌کشیم تا عدهٔ بیشتری نمیرند. این یک «شرّ ضروری» است.

حرف من را به عنوان توجیه یا دفاع بمباران اتمی تلقی نکنید. اتفاقاً می‌خواهم بگویم هر وقت کاری را به عنوان «شرّ ضروری» توصیف کردند،‌ کمی بترسید. نگران شوید. از موضوع فاصله بگیرید. و با خود بگویید: «آیا مطمئن هستم که این شرّ، ضروری است؟ یا من در حال تبدیل شدن به یک جنایتکار علیه بشر و بشریت هستم؟»

واقعیت این است که بر خلاف بمباران اتمی – که قاطبهٔ مردم جهان آن را غیرضروری تشخیص می‌دهند – در بیشتر موضوعاتی که «شرّ ضروری» نامیده می‌شوند، مرز بین «شرّ ضروری» و «جنایت غیرضروری» بسیار باریک است و ممکن است بی‌آن‌که بفهمیم، با توجیه «شرّ‌ ضروری» در سمت «جنایت‌کار» ایستاده باشیم.

حالا که این اصطلاح را بهتر شناختیم، باید بگویم که «تنظیم‌گری، شرّ ضروری است.» ایده‌آل این است که هرگز تنظیم‌گری در بازار انجام نشود. چون عقل توزیع‌شده در بازار، معمولاً بهتر از عقل یک یا چند نفر که در این کمیته یا آن ستاد ایستاده‌اند، کار می‌کند.

اما از طرفی، پذیرفتن این واقعیت که Market Failure وجود دارد و مصداق‌های انکارناپذیری از آن تجربه شده، ما را وادار می‌کند که به سراغ تنظیم‌گری حداقلی برویم و هر جا میان بودن یا نبودن تنظیم‌گری تردید کردیم، یا نتوانستیم تنظیم‌گری را به طور قاطع توجیه کنیم، از این مکانیزم مخرّب فاصله بگیریم (این‌جا می‌شود همهٔ حرف‌هایی را که هایک و فریدمن گفته‌اند تکرار کرد، اما مطلب را طولانی می‌کند).

به هر حال لطفاً این جمله را از من به خاطر داشته باشید که تنظیم‌گری، انداختن بمب اتم بر سر بازار است. حتی اگر مطمئن شدید کاری درست و ضروری انجام داده‌اید، نمی‌‌توانید ادعا کنید که کار خوبی انجام داده‌اید. 

دو پیش‌نیاز رگولاتوری

اگر تا این نقطه، با حرف‌هایم همراه شده باشید، بقیهٔ حرفم را می‌توانم ساده و کوتاه بگویم.

برای این که رگولاتوری در یک صنعت یا بخشی از یک بازار انجام شود، حداقل دو پیش‌نیاز وجود دارد. پیش‌نیاز اول این است که رگولاتور خود بازیگر بازار نباشد یا به شکل مستقیم و غیرمستقیم از بازار منتفع نشود.

شما نمی‌توانید سوت داوری را در اختیار یکی از بازیکنان دو تیم فوتبال قرار دهید و پیروزمندانه ادعا کنید که در نیروی انسانی صرفه‌جویی کرده‌اید!

در کشور ما، بسیاری از بازیگران فضای آنلاین به شکل مستقیم و غیرمستقیم، نمایندهٔ حاکمیت هستند و نه بخش خصوصی. البته ما شبیه پول‌شویی، تکنیک دیگری هم داریم که شاید بتوان آن را هویت‌شویی نامید. یعنی آن‌قدر شرکت‌ها و آدم‌ها را دست به دست می‌چرخانند که آخرش شکل شرکت خصوصی ایجاد شود. اما همه می‌دانند که ماهیت اصلی سازمان‌ها چیست و اصطلاح «خصولتی» را پیش از این که مردم به کار ببرد، خود حاکمیت در نقد رفتارهای گذشتهٔ خود به کار گرفته است. تفکیک مجلس و دولت هم، چیزی نیست که قابل اتکا باشد و – اگرچه درباره‌اش نمی‌توان راحت نوشت – اما کسی نیست که آن را نفهمد و نداند.

دومین پیش‌نیاز هم این است که نهاد رگولاتور،‌ نمایندهٔ‌ اکثریت مردم باشد. در غیر این صورت، تنظیم‌گر به جای این‌که منافع مردم را در بازار لحاظ کند، منافع خود، یا منافع اقلیت، یا منافع گروه‌های ذی‌نفوذ و صاحب‌‌قدرت را لحاظ خواهد کرد. در چنین شرایطی، تنظیم‌گر خود به یکی از عوامل شکست مکانیزم بازار تبدیل می‌شود.

فکر می‌کنم همه کمابیش قبول داریم که در کشور ما، بسیاری از نهادهای تصمیم‌گیر، نمایندهٔ اکثریت جامعه نیستند. به عنوان یک نمونهٔ کوچک، به حرف یکی از مسئولین توجه کنید که گفتند بدحجابی و بی‌حجابی را تخلف در نظر می‌گیریم و نه جُرم. چون در غیر این صورت، بیش از ۵۰٪ مردم مجرم خواهند بود. محال است در کشوری که سیاست‌گذار و قانون‌گذار، اکثریت مردم را نمایندگی می‌کند، شرایطی به وجود بیاید که «اکثریت» مجرم (يا متخلف) باشند (+). همین یک مورد و البته موارد دیگر (مثل این که می‌دانیم بیش از نیمی از مردم، از وی‌پی‌ان استفاده می‌کنند که از نظر قانونی ممنوع و جرم است) نشان می‌دهد که در کشور ما، اقلیت بر اکثریت حکم می‌رانند.

در واقع ما در ساختار قدرت، عده‌ای را داریم که «نمایندهٔ اقلیت» هستند و عدهٔ دیگری که «نمایندهٔ اقلیت‌تر» هستند و کشور با چانه‌زنی میان این گروه‌ها اداره می‌شود. تعارضی که با ساترا به وجود آمده و نیز چالش‌هایی که بر سر برگزاری کنسرت‌های مجوزدار به وجود می‌آید، بخشی از کوه یخِ «اقلیت در برابر اقلیت‌تر» هستند که به چشم دیده می‌شود. مثال‌های دیگر هم، از جمله افت و خیرهای چند سالهٔ برجام و …، از همین جنس هستند.

پس ما با اقلیتی طرفیم که با اقلیت کوچک‌تری در تعامل هستند تا دربارهٔ رگولاتوری فضای آنلاین (یا هر رگولاتوری دیگری) تصمیم بگیرند. تا زمانی که یک نهاد رسمی نتواند اعلام کند که «تأیید اکثریت مردم» را دارد، کاری که انجام می‌دهد، ماهیت تنظیم‌گری ندارد.

در مورد طرح صیانت (و همهٔ مشتقات آن به هر شکل و با هر نام و در هر نسخه) می‌دانیم که حتی در مجلس اقلیت هم، صرفاً اقلیتی موافق آن هستند.

آیا این بحث‌ها بازی با کلمات نیست؟

ممکن است بگویید: آیا این‌ها بازی با کلمات نیست؟

حالا فرض کن به جای رگولاتوری فضای آنلاین بگوییم «قانون‌گذاری برای فضای آنلاین» یا «سیاست‌گذاری برای فضای آنلاین.» فرقی می‌کند؟

من معتقدم که فرق می‌کند؛ به همان علت سفیدشویی که گفتم.

وقتی می‌گوییم رگولاتوری، در ادامه می‌گوییم کشورهای زیادی رگولاتوری داشته‌اند و فضای آنلاین را کنترل کرده‌اند. آمریکا هم رگولاتوری دارد. فرانسه هم دارد. آلمان هم دارد و … (دقت کرده‌اید که ما کلاً این کشورها را «غرب وحشی» می‌دانیم و معتقدیم که اصلاً نفهمیده‌اند تمدن و انسان یعنی چه. اما اگر بخواهیم بگوییم کاری درست است، تأکید می‌کنیم که غرب آن را انجام داده).

در حالی که فراموش می‌کنیم رگولاتوری در آنجا توسط دولت‌هایی انجام شده که نظر اکثریت مردم را نمایندگی می‌کرده‌اند. در واقع، مردم برای خود – از طریق نمایندگان‌شان – رگولاتوری انجام می‌دهند و نه حاکمیت برای ملت.

اگر بگوییم «قانون‌گذاری برای فضای مجازی (یا آنلاین)» پذیرفته‌ایم که کاری می‌کنیم که هیچ دولت دموکراتیکی انجام نمی‌دهد. اما ما انجام می‌دهیم چون اساساً دموکراسی مفهومی غربی است و مسئلهٔ ما نیست.

اما وقتی می‌گوییم «رگولاتوری»، یک اقدام رو به عقب را به عنوان گامی در جهت توسعه جا زده‌ایم و این کار نه درست است و نه اخلاقی.

نمایندگان بخش خصوصی هم مشارکت می‌‌کنند

یک شوخی خنده‌دار در این موضوع این است که در دفاع از رگولاتوری گفته می‌شود که این یک کار صرفاً حاکمیتی نیست و نمایندگان بخش خصوصی هم در آن مشارکت می‌کنند. منظور از نمایندگان بخش خصوصی هم، شرکت‌ها و برندهای بزرگ صاحب‌نام در فضای دیجیتال است.

این توجیه، ایرادهای بسیار عمیقی دارد که به برخی از آن‌ها اشاره می‌‌کنم.

ایراد اول کارآفرین‌ها، کارشناس رگولاتوری نیستند. رگولاتوری یک کار فنی-اقتصادی است. نیازمند درک عمیق از ساز و کارهای بازار، انسان‌شناسی، فلسفهٔ سیاسی، روانشناسی، نظریهٔ پیچیدگی، دینامیک سیستم‌های اقتصادی و اجتماعی، اخلاق تجاری و … است. شما می‌توانید بزرگ‌ترین کسب‌و‌کارهای اینترنتی کشور را داشته باشید و دربارهٔ رگولاتوری، به اندازهٔ کودکی هفت‌ساله بفهمید. پس نباید کارآفرین و کارشناس را با هم اشتباه بگیریم.

ایراد دوم همه می‌دانیم که رگولاتوری فضای آنلاین در ایران، معطوف به پیام‌رسان‌ها و شبکه‌های اجتماعی است. این در حالی است که هیچ پیام‌رسان و شبکهٔ اجتماعی بومی مطرحی وجود ندارد. این‌که مثلاً شما بزرگ‌ترین شرکت‌های حمل و نقل یا خرده‌فروشی دیجیتال را داشته باشید و بخواهید دربارهٔ‌ رگولاتوری بزرگ‌ترین پیام‌رسان‌ها و رسانه‌های دیجیتال حرف بزنید و اظهارنظر کنید، کار معقولی نیست. پس این که بگویند از نمایندگان بخش خصوصی استفاده شده (در حالی که بخش خصوصی جدی در این حوزه اساساً وجود ندارد) بی‌معنی است. فکر نمی‌کنم هیچ ایرانی از این که اطلاعات اسنپ یا تپسی یا خرید دیجی‌کالای او در اختیار حاکمیت قرار بگیرد نگران شود. نگرانی این است که بعداً چه دسترسی‌هایی به اکانت‌های شبکه‌های اجتماعی و پیام‌ها وجود خواهد داشت و آزادی بیان (و به قول مرحوم محمد خاتمی: آزای پس از پیان) چقدر محدود خواهد شد.

ایراد سوم اساساً‌ رگولاتوری یعنی حفاظت از مردم در برابر منفعت‌طلبی کسب‌و‌کارها. پس رگولاتوری را باید نمایندگان مردم انجام دهند و نه نمایندگان کسب و کارها. اگر فقط عده‌ای وجود داشته باشند که حضورشان در جلسات رگولاتوری و اظهارنظر در این زمینه، غیراخلاقی و غیرحرفه‌ای باشد، همان نمایندگان کسب و کارها هستند. پس مشارکت نمایندگان بخش خصوصی در رگولاتوری (به فرض این که دو مورد قبل را هم نادیده بگیریم)‌ نقض غرض است. البته بگذریم که ما در کشورمان لطیفه‌های مدیریتی زیادی مثل «سازمان حمایت از تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان» هم داشته‌ایم. و ظاهراً معلمانِ مسئولان، در آموزش درس «تعارض منافع» کم‌کاری شدید داشته‌اند.

باز هم تأکید می‌کنم که حرف من، دربارهٔ درست یا نادرست بودن قانونمندی فضای آنلاین نیست. نظر من را در این باره می‌دانید و ده‌ها نفر صاحب‌نظرتر از من و تقریباً تمام ملت حرف خود را در این باره گفته‌اند.

من فقط خواستم بگویم اصطلاح «رگولاتوری» را به کار نبریم. و از آنچه به عنوان رگولاتوری در کشورهای دیگر استفاده می‌شود، به عنوان بنچمارک برای آن‌ کاری که در کشور ما انجام می‌شود، شاهد نیاورید. همان صیانت را بگویید و به کار ببرید؛ هم ما بهتر می‌فهمیمش و هم شما.

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه ای گری (صوتی) هدف گذاری (صوتی) راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


13 نظر بر روی پست “رگولاتوری چیست و چرا در شرایط امروز کشور بی‌معناست؟

  • محمد مجتبی کامل منش گفت:

    درود محمد رضا جان

    از اینکه کامنت غیر مرتبط می زارم عذر خواهی می کنم، فقط می خواستم بدونم کتاب سیستم های پیچیده به کجا رسید؟ میشه به زودی منتظر نسخه تکمیل شده تر اون بود؟ ممنونم

  • یاور مشیرفر گفت:

    درباره رگولاتوری، شبکه‌های اجتماعی و فلسفه محتوا

    محمدرضا جان

    حرف‌هایی که امروز اینجا میزنم تا حدی ناظر بر بحث رگولاتوری و فلسفه اون و تا حد زیادی پراکنده، غیرجامع و بی‌ارتباط به این بحثه.

    بیشتر قصدم همفکری و هم‌نوایی ذهنمون و رسیدن به سوال های بهتره تا پیدا کردن جواب و دوست دارم این صحبت‌ها اینجا بمونن تا بتونیم همفکری کنیم.

    اولش بگم که این صحبت‌ها هم‌چنان برآیند ذریه روش فکری و روش شناختی خاصی نیست و مشخصا نباید در این‌ها دنبال جامعیت، انسجام و صحت بگردیم. صرفا حرف‌ها و دغدغه‌های (تا حدی پریشان) کنجکاوانه منه.

    اصل بحث: من احساس می‌کنم احتمالا ذهن انسان از روزی که تونست به مرحله Cognitive برسه و فراتر از خودش رو ببینه، احتمالا حداقل به سه سوال مهم فکر کرده باشه:

    What is True?

    What is Real?

    What is Right?

    از سوال اول و دوم بحث «حقیقت و واقعیت» و از سوال سوم بحث «اخلاق و قانون و رگولاتوری» شاید شروع شده و گونۀ هوموساپینس همواره دست به گریبان خودش برای این سه تا سوال شده: از فلاسفه طبیعت تا اخلاق؛ ما چند هزاران ساله که داریم سر این موضوعات سر و کله می‌زنیم.

    در نهایت و در قرن ۲۱ به چند تا مورد رسیدیم:

     «جوامع بشری برای رشد، ثبات و پایداری نیازمند حاکم هستند. اما قدرت از آن همگانه و همگان با تسلیم و تجمیع قدرت خودشون به حاکم، به اون فرد اجازه میدن از منابع طبیعی به نفع همگانی، با در نظر گرفتن اقلیت، استفاده کنه و از منابع جمعی محافظت کنه. چون مردم اصولا ممکنه در جمع، اجتماع، دورهمی و جامعه رفتارهای خودخواهانه و آسیب‌رسان به جمع داشته ‌باشند» (برداشت شخصی از قرارداد اجتماعی روسو و لویاتان هابز)

     

    بعدها البته متوجه شدیم که جوامع برای رشد و پایداری نیازمند «قانون» و «برابری همگان در برابر قانون» هستند و قانون‌گذاری نه تنها فنی و اقتصادی  و تخصصی که آینده یک ملت رو هم می‌تونه تحت تاثیر خودش قرار بده و حساسیتش بسیار بالاست. 

     

    «در شرایطی که باعث رشد بزهکاری، جرم و جنایت میشه «Bad Barrel Maker» همه افراد مستعد فاسد شدن و جنایت هستند، از آشویتس تا آزمایش دانشگاه استنفورد و زندان ابوغریب» (The Lucifer Effect, Philip Zimbardo)

     

    «انسان ذاتا شرور نیست و خواهان همکاری، همدلی و مهربونیه. اما مستعد تحریک شدن، فریب خوردن و به خطا رفتنه (آدمی – یک تاریخ نوید بخش، روتخر برخمان و تا حدی استیون پینک در The Better Angels of the Nature) و البته نقد «نسیم طالب» بر این قضیه در «پوست در بازی، The Statistical Consequences of the Fat Tail Distribution) «برداشت شخصی» 

     

    «قاطبه افراد در شرایطش که قرار بگیرند، دروغ میگن و تقلب می‌کنن.» (برداشت شخصی از The honest Truth about Dishonesty – Dan Arielly)

     

     «نظر هیچ کسی محترم نیست، آنچه محترمه، حق اظهارنظر افراده. صرف نظر از اینکه نظر اشخاص چیه، باید شرایطی فراهم کنیم که بتونن نظرشون رو بدون ترس از عواقبش بیان کنند.» (تجربه زندگی و درک محیط در کشورهای دموکراتیک غربی)

     

    "The cure to the Hate Speech is not Oppression, it is More Speech". Barack Obama, 2012, Addressing the UN, Opening speech in association and principle for events like the "Feel free to insult me", upcoming years in Britain, US, and Europe. 

     

    شبکه‌های اجتماعی و اینترنت به گمان من و به تجربه و فهم شخصی من،  قراره برای ما یک کشور آزاد و یک جهان آزاد به وجود بیارن که در اون همه افراد (به شرط داشتن زیرساخت شبکه و دستگاه) «فرصت برابر برای دیده شدن»،«جلب توجه»،«تأثیرگذاری» و «برانگیختن تعامل مخاطب» دارند (در مفهوم اقتصاد توجه، اقتصاد تأثیر و اقتصاد تعامل که در این موارد خیلی میشه حرف زد و نوشت)

     

    ما انسان‌ها ذاتا در فرگشت به سمتی رفتیم که از «دیده شدن» لذت ببریم و جلب توجه دیگران رو ذاتا بلد باشیم (در جنسیت‌های مختلف و در فرهنگ‌های مختلف به اشکال مختلف و بسیار متنوع) 

     

    در شبکه‌های اجتماعی ابزار یکسانی برای دیده شدن، تأثیرگذاری و تعامل در دست داریم. 

    در اقتصاد دیجیتال هر سه این مفاهیم رو برای سودآوری و به راه انداختن چرخ اقتصادی استفاده می‌کنیم (مثلا من ممکنه به جای وبلاگ خودم که بازدیدکننده کمتری داره اینجا بنویسم که هم بازدیدکننده بیشتری داره، هم تعامل مخاطب رو بهتر می‌کنه و هم ممکنه باعث تأثیرگذاری روی افراد بیشتری بشه.)

     

    سازندگان اینترنت و شبکه‌های اجتماعی قاعدتا این مقیاس عظیم از تأثیرگذاری و توان تأثیرگذاری عمیق اینترنت و شبکه رو در سال‌های ابتدایی راه‌اندازی نمی‌فهمیدند و درک نمی‌کردند. (بالاخره چیزی که تا اون زمان هرگز نداشتیم و به لحاظ فلسفی و جامعه‌شناختی هم مسئله‌مون نبود که بدونیم اگر من یک پست با N-Word بنویسم و روی اینستاگرام «توزیع» کنم، در جوامعی که رنگین پوستان درش زندگی می‌کنند چه تأثیری داره. ممکن بود در فضای آفلاین در یک جمع چند نفره بتونم این حرفو بزنم و عواقبی گردنگیر من نشه، اما در شبکه اجتماعی هر چیزی امکان پذیره)

     

    رگولاتوری و قانون‌گذاری و البته بحث‌های فلسفی و جامعه شناختی این مسائل مشخصا سال‌ها بعد از خوابیدن اوج هیجان و تبشون در دنیا بولد میشه. طبیعیه و مشخصه که تکنولوژی همیشه زودتر از حتی فهم ما حرکت کنه. هر چند معتقدم این رفتارهای بشری همچنان وجود داشتن و تکنولوژی شبکه‌های اجتماعی در نهایت یه سری ابزار دستمون داده که از توانایی دیده شدن و شنیده شدن و … بهتر استفاده کنیم. 

     

    حالا کمی عمیق‌تر صحبت کنیم.

    ما در فضای آفلاین (ما منظورم کل بشریته و در مورد این کشور صحبت نمی‌کنم) به این جا رسیدیم که برای رأس جامعه و حاکمیتش «نظارت دقیق و شفاف» تعریف کنیم. نظارتی که توسط «نمایندگان مردم» و به صورت انتخابات دموکراتیک (با تعریف دقیق دموکراسی : دموس کراسوس : حکومت مردم) اعمال میشه. 

    این مسئله در اینترنت تقریبا نقض میشه و هر پلتفرمی با هر تعداد جمعیتی که داشته باشه، عموما می‌تونه برای حذف کردن یا نکردن محتوا و حذف کردن یا نکردن افراد تصمیم بگیره. مشهورترین موردش حذف اکانت کاربری دونالد ترامپ بلافاصله بعد از شکست در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا از بایدن بود که نه توسط رأی و تصمیم نمایندگان منتخب مردم آمریکا و نه توسط رأی اکثریت اون‌‍‌ها که در نهایت با تصمیم «مدیر امنیت توئیتر» یا «مدیر عامل توئیتر» گرفته شد.

     

    در شبکه‌های اجتماعی یه نوع تضاد منافع یا تعارض منافع عمیق داریم: از طرفی شبکه قراره «آزادی بیان» و «آزادی ابراز عقیده» رو برای همگان تسهیل کنه و از طرفی قدرت شبکه و توزیع محتوا (که همیشه همه‌جا نوشتم: توزیع محتوا پادشاه است) ممکنه به افرادی که به تبلیغ عقاید افراطی (از نئوفاشیسم تا ضدیت با جنسیت‌های خاص) دامن بزنه و باعث بشه افرادی در فضای آفلاین دست به اعمال خشونت‌باری علیه گروه‌های خاص بزنن. در این صورت شبکه علیرغم این که به «آزادی بیان» معتقده، اون رو «قاطع و کامل» اجرا نمی‌کنه و با محدودیت‌های قانونی (که نه توسط نمایندگان اکثریت) که در بهترین حالت توسط «تیم حقوقی» خودش گرفته میشه عملیاتی می‌کنه. 

     

    درون شبکه‌های اجتماعی ما بحث «گزارش مردمی» و «گزارش توئیت» و «گزارش پست خلاف قوانین» رو به منظور «سالم‌سازی فضای داخلی شبکه» داریم. این ابزار اما باز باعث بروز یه سری تضاد منافع و تعارض منافع میشه. از طرفی افراد به بهای به دست آوردن آزادی بیان به شبکه مراجعه می‌کنن و از طرفی با این ابزار، در صورتی که نظر و نوشته اون شخص «مورد تأیید همگانی» و «مطابق با عرف جاری» نباشه، با ریپورت دسته‌جمعی، اون شخص رو از داخل شبکه حذف میکنن و صداش رو قطع می‌کنن. (در واقع همون کاری که قبل از درک شدن آزادی خواهی به صورت «محق بودن همه به اظهار نظر» و «حکومت اکثریت با تضمین منافع اقلیت» جریان داشته. 

     

    البته که انتظار نمیره که فهمی که ۳۰ قرن طول کشیده تا به این نقطه برسه، درون شبکه اجتماعی که در بهترین حالت ۳ دهه از عمرش نمی‌گذره عملیاتی بشه و فهمیده بشه.

     

    گروهی از افراد، مثل خود من شاید بگیم که این مسئله رو کم‌کم «دینامیک سیستم» خودش حل می‌کنه. و عده‌ای هم از اون سر طیف بیان و بگن که خب کلشو اصلا مسدود کنیم و نبینیمش که این مسائل رو هم نداشته باشیم و بسیاری هم در این وسط‌های طیف قرار دارن که هم رگولاتوری رو طلب کنن و هم اندکی آزادی بیان و حق اظهار نظر همگانی رو. 

     

    شق بعدی بحث، اینفلوئنسریه. این که اقتصاد توجه می‌تونه باعث بشه که افرادی که ذاتا با توانایی «جلب توجه» دیگران زاده میشن یا این توانایی رو در طول زمان کسب میکنن و به دست میارن، بتونن تأثیرگذار باشن و آیا باید تأثیرگذاری شون محدود بشه یا نه (که این البته بحث من نیست و می‌‌تونم اینو بفهمم که کل اقتصاد ما در دنیای دیجیتال هم از همین راه میگذره)

    بحث اینه که ممکنه افراد تأثیرگذار، نه خودشون که هوادارانشون، به محض این که اون فرد با کسی «زاویه فکری» (با هر شدتی) پیدا کرد، بلافاصله «حق اظهار نظر» اون فرد رو ازش بگیرن و حتما هم لازم نیست که مستقیم بهش حمله کنن. (تجربه این مورد که در جمع با یکی بحث کنی و افراد دیگه فراتر از پاسخ دادن و حمله کردن به تو، برای اون شخص دست بزنن مشخصا دردناکه و حالا فرض کنیم که این اتفاق در مقیاس میلیونی و میلیاردی میفته که افرادی پاسخ اینفلوئنسرشون به شخصی رو (تقریبا با فرض «ما قال به جای من قال» مورد تشویق قرار بدن و کم‌کم فرد روبرو از شبکه دلسرد بشه و چیری رو بیان نکنه یا این که با مکانیزم ریپورت دسته‌جمعی به زور حذف بشه) و این دقیقا همون جاییه که باید از رگولاتوری پرسید : Where do you Draw the Line (کجای این روند باید وارد بشه و چرا و چطوری؟)

    تعارض منافع اصلی هم باز با خود شبکه‌است: مدل بیزنس بزرگ‌ترین شرکت‌های دیجیتال دنیا که همواره در لیست «10 تای اول» قرار می‌گیرند، به اینه که میزان «تعامل کاربر با کاربر» بیشتر بشه و قاعدتا اگر قرار باشه رگولاتور بخواد این میزان رو کم کنه، قدرت لابی‌گریشون اونقدر بالا هست که اجازه ندن رگولاتور اصلا وارد این حوزه بشه. شاید هم تا الان که وارد نشده تحت تأثیر اینا بوده و این از طرفی با شعار و دستور «نمایندگان مردم که باید از حقوقشون محافظت کنند کاملا در تضاده)

    خلاصه کنم که ما در جهان «پساحقیقت» به بیانی، با مسائلی مواجهیم که حل کردن و حتی صحبت کردن ازشون اونقدر غامض و پیچیده است که برای بیانشون تا همین حالا که اینا رو می‌نویسم چیزی حدود ۱۶۰۰ کلمه شده و احتمالا طولانی‌ترین کامنت روزنوشته‌ها شده باشه. 

     

    البته که می‌دونم اینا اصلا جواب درستی ندارن و صرفا یه گوشه‌ای از یک بحث خیلی بزرگ‌ترن که دوست دارم در موردشون هم تو و هم دوستان «نظر و داستانشون و مشاهداتشون» رو بگن. 

     

    ممنونم از این که زمان گذاشتی و تا اینجا خوندیشون. 

     

  • احمد گفت:

    محمدرضا جان سلام

    تو این نوشته چند بار از اصطلاح «سفید شوئی» استفاده کرده بودی. اول می خواستم ازت بپرسم که این اصطلاح چه فرقی با یوفمیزم داره. اما کمی که فکر کردم به نظرم رسید که یوفیمزم احتمالا عام تره و دایره شمول وسیع تری داره. به این صورت که حتی سفید شوئی را هم زیر چتر خودش می گیره. اما سفید شوئی صرفا شامل اون بخشی از یوفمیزم میشه که کارش تحریف واقعیته (یا چیزی شبیه به این)  و خلاصه این که بار منفی داره. آیا این استدلال درسته و تو به همین خاطر«یوفیمزم» را تو این نوشته به کار نبردی؟

  • مرضيه گفت:

    عالي بود.

    و ما به عنوان كساني كه در هيچ كدوم اين حلقه ها جاي نداريم در اين شرايط چه كاري مي تونيم انجام بديم ؟

  • سید هاشم علوی گفت:

    با خوندن این نوشته یاد پوپولیسم افتادم.

     یکی دو روز پیش، یک پست اینستاگرامی دیدم که اینجور حرف‌های قشنگ و خوشگل رو نقد می‌کرد.

    موضوع اون پست درباره بعضی از حرف‌هایی بود که درباره مقایسه بین فقر در ایران و آمریکا گفته شده بوده و یکی از کانال‌ها تو اینستاگرام، با آمار واقعی این ادعاها رو رد می‌کرد (لینک پست). یعنی با دیدن این پست به یکی دیگه از فاجعه‌ها تو کشور پی بردم. تلاش ما به جای از بین بردن فقر، در تمام این سال‌ها به پخش کردن فقر بین مردم معطوف بوده و عملاً فقط فقر مطلق تو کشور از بین رفته و نه خود فقر.

    گاهی اوقات واقعاً هم دلم برای خودمون می‌سوزه. خیلی وقت‌ها فکر می‌کنیم که تصمیمات بهتری قراره گرفته بشه. و اتفاقاً حواسمون هم نیست که سرمون رو دارن با پنبه می‌برن.

  • شهرزاد گفت:

    چقدر این جمله‌ای که گفتی رو دوست داشتم محمدرضا، و درسته: 
    "با واژه‌های جهان مدرن هم در سرزمین ما چنین رفتاری شده. پوست‌شون هست. اما از روح تهی شده‌ان. تا از دور، توری که بر سر فرهنگ و جامعه انداخته شده دیده نشه"

    به نظرم یک نکته عجیب دیگه هم اینجاست که میدانیم که سالهاست اصرار زیادی توسط فرهنگستان زبان برای برگرداندن بی‌سلیقه‌ي بسیاری از واژه‌های به اصطلاح بیگانه به زبان فارسی وجود داره،
    مثل همین رایانه (کامپیوتر)، موش‌واره (موس)، دندان آبی (بلوتوث)، کش‌لقمه (پیتزا) و بسیاری دیگر.

    یا اینکه توسط بسیاری از این افراد، اصرار بر به کار نبردن هیچ نوع کلمه یا عبارت انگلیسی در میان متون یا حرفهاست، بدون اینکه به کانتکست اصلی اون کلمه یا عبارت یا مفهوم، و یا لزوم اشاره به کاربرد صحیح یا شفافش – که در بسیاری موارد مبدع یا خاستگاهش اصلا جای دیگری غیر از سرزمین ما بوده – در میانه‌ی یک متن یا گفتگو توجه بشه.

    و چیزی که حالا به نظرم تعجب‌آوره اینه که چطور الان بیکباره این رویه تغییر کرد و وارونه شد.

    به احساس من، زندگی در سرزمینی که شنیدن یا خواندن یا به یادآوردن بسیاری از واژه‌ها، با مفاهیم زیبا یا مثبت یا مفید و یا پذیرفته شده جهانی‌شون رو هم دیگه برای آدم آزاردهنده بکنه، تلخه و تحمل زیادی میطلبه.

  • محمدرضا معاشرتی گفت:

    محمدرضا جان همینطوری که همه میدونیم استفاده ابزاری ازواژه‌ها در این کشور چیز تازه‌ای نیست.

    اگه فقط این بود که باز جای کمی دلخوشی داشت، موضوع اینه که تغییرماهیت و معنای آن‌ها بدون درک و شناخت اون واژه حماقت و تبحر خاصی می‌خواد!

    متاسفانه از این دست آدم‌ها که به این دو صفت (حماقت و تبحر) مزین باشند فراوان داریم.  

    وقتی بازخورد از یک موضوع نتیجه قابل‌قبولی نداشته باشه دو راه باقی میمونه؛ یا باید با زور، اجبار و تهدید برنامه رو پیش برد یا به سراغ زیباسازی و تمیزکاری رفت و لباسش رو عوض کرد. (یاد حکایت خر و پالان افتادم).

    ممنون از تو که مثل همیشه آگاه‌سازی کردی.

  • مرضيه گفت:

    استاد، در اين سفيدشويي، جالبه كه همزمان از دو تكنيك پروپاگاندا مهم داره استفاده ميشه(با توجه به نوشته شما).

    ۱- تعميم جذابيت

    ۲- شهادت دادن

    در تكنيك اول: تلاش ميشه، به­ جاي واژه «صيانت»كه لااقل در ذهن اكثر ما، با بار منفي همراه هست، «رگولاتوری»جايگزين بشه، تا اثر بخشي بيشتري در ذهن مخاب داشته باشه. مثل به كار بردن كلمه درآمد منفي به جاي ضرر(كه در اصل ماجرا كه ضرر و زيان هست، تفاوتي ايجاد نميشه) اما مخاطب با اين واژه رگولاتوری ارتباط مثبت و بهتري مي گيره.

    همچنين با استفاده از تكنيك شهادت دادن(تصديق)، از رأي و نظر كارشناسان، متخصصان مورد اعتماد و شهرت مثبت آنها استفاده ميشه كه درستي، اهميت، كاربردي و منطقي بودن يك تصميم نادرست به مخاطب قبولانده بشه و تصوير منفي قبلي از واژه صيانت، پاك بشه.

    معمولاً اين دو تكنيك در كنارهم، اثرگذاري بالايي داره.

    و مشتاقانه منتظر بخش دوم هستم.

     

    • مرضیه. مورد سوم رو هم بذار اضافه کنم:

      استفاده از واژه‌ای که در جاهای دیگه‌ی دنیا رایج و مقبوله. اما به معنایی متفاوت.

      مثل انتخابات. که قبلا هم گفته‌ام تعدادش در ایران در چهل سال گذشته از بریتانیا بیشتر بوده. اما معناش این نیست که ما از انگلیس دموکراتیک‌تر هستیم.

      رگولاتوری در دنیا پذیرفته شده است. میخوان بگن آلمان داره. آمریکا داره. فرانسه داره. ما هم داریم.
      حتما میدونی. روش شکار عنکبوت اینه که عصاره‌ی جان مگس رو میمکه. اما پوسته‌اش رو حفظ میکنه تا بقیه‌ی حشرات فریب بخورن و فکر کنن توری در کار نیست و اون منطقه امنه.

      با واژه‌های جهان مدرن هم در سرزمین ما چنین رفتاری شده. پوست‌شون هست. اما از روح تهی شده‌ان. تا از دور، توری که بر سر فرهنگ و جامعه انداخته شده دیده نشه

      • مرضيه گفت:

        استاد جالب بود نكته سوم. وقتي فكر مي كنم طي اين سالها، اكثر واژه­ ها، معاني و كاربردهاي ديگه اي پيدا كردند و تكرار اونها لزوماً به معناي استفاده صحيح اونها نبوده.

         چه مثالي خوبي از عنكبوت زديد(هميشه برام سؤال بود چرا اين كار رو مي كنه) و اعتراف مي كنم بيشتر ازاين موجود بدم اومد (اميدوارم دوستداران حيات وحش بر من ببخشند).

        خيلي سالها قبل كتابي درباره تاريخ دو كره شمالي و جنوبي خوندم، متأسفانه اسم كتاب در ذهنم نمونده، اما  دريك بحث برسر نوع حكومت، يكي از فرماندهان گفت: «مهم نوع حكومت استبدادي، دموكراسي و …نيست، مهم تفكر گردانندگان اون حكومته».

        يعني بحث بر واژگان نداشته باشيد، به مباحث عميق تري توجه كنيد مثل نوع تفكرمديريتي گردانندگان يك جامعه.

        • مجتبی مهاجر گفت:

          یه موردی هم هست که احتمالا همه این موارد با نیت خیر زیر سایه ی اون قرار میگیره؛ بومی سازی که سالهاست بهش مشغولن.

          • آره. اتفاقاً اگر کسی بخواد در این باره یه بحث کامل بکنه، باید به این بحث بومی‌سازی هم بپردازه.
            فقط بومی‌سازی یه تفاوت ماهوی هم با اون موارد دیگه داره که بد نیست گوشهٔ ذهن‌مون باشه (و فکر کنم خودت هم قطعاً بهش توجه کردی و به چشمت اومده).

            در موارد قبلی، ما با رفتار غیراخلاقی و شرّ واقعی روبه‌رو هستیم. یعنی تلاش برای تثبیت یک ساختار استبدادی و کنترل‌گر به سبک ۱۹۸۴ جورج‌ اورول (البته پیچیده‌تر و عمیق‌تر و بی‌اخلاق‌تر).
            یعنی وقتی قانون‌گذار داره می‌گه ما شما رو صیانت می‌کنیم، خودش هم می‌دونه نیتش اینه که خودش رو صیانت کنه.

            اما در مورد بومی‌سازی (به طور عام) واقعاً می‌شه عده‌ای رو پیدا کرد که این باور رو دارن که باید از همهٔ دارایی‌های بومی در برابر جریان‌های جهانی و جهانی‌سازی حفاظت بشه. این‌جا ما صرفاً‌ با تئوریزه کردن استبداد روبه‌رو نیستیم، گاهی اوقات واقعاً با «دغدغهٔ خدمت» مواجه هستیم.
            ضمن این که واقعاً در مورد این که بومی‌سازی‌ کجاها مصداق داره و کجاها نداره، اختلاف‌نظر جدی وجود داره و هیچ‌کس نمی‌تونه به سادگی ادعا کنه که جواب قطعی رو می‌دونه. پاسخ هم، از جایی به جای دیگه، و از موضوعی به موضوع دیگه تغییر می‌کنه. بومی‌سازی خودرو، بومی‌سازی زبان، بومی‌سازی راهکارهای اداری، بومی‌سازی ساختار حکومتی، بومی‌سازی قوانین قضایی و … هر کدوم یه ماجرای متفاوت دارن.

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser