خسرو حکیم رابط کتابی دارد از روزنوشتهها و خاطرات خود به نام «من با کدام ابر». در آن داستانی دارد به نام «سه تفنگدار» که مضمون آن به شرح زیر است:
روز سهشنبه در کلاس پنجم دبستان، به دانشآموران گفتم که شنبه امتحان تاریخ و جغرافیا دارید: شفاهی
روز پنجشنبه گفتم: امتحان تاریخ و جغرافیا داریم. همین امروز: کتبی.
همه اعتراض کردند که امتحان قرار نبود امروز باشد و قرار بود شنبه باشد.
همینطور قرار نبود کتبی باشد و قرار بود شفاهی باشد.
گفتم: همین است که هست. امروز است و کتبی است.
هر کس نمیخواهد بیاید جلوی کلاس بایستد.
از کلاس شصت نفری، سه نفر آمدند و جلوی کلاس ایستادند. سوالات را روی تخته نوشتم و بچهها پاسخها را روی کاغذ نوشتند.
وقتی امتحان تمام شد. گفتم: از هر کدام از شما، ده نمره کم میکنم از تاریخ و ده نمره از جغرافیا.
و به این سه نفر بیست نمره میدهم در تاریخ و بیست نمره در جغرافیا.
تا بیاموزید که زیر بار ظلم نروید. درس امروز ما ظلم ستیزی است…
درس ظلم ستیزی…
آموزش مدیریت کسب و کار (MBA)
دوره های توسعه فردی
۶۰ نکته در مذاکره (صوتی)
برندسازی شخصی (صوتی)
تفکر سیستمی (صوتی)
آشنایی با پیتر دراکر (صوتی)
مدیریت توجه (صوتی)
حرفه ای گری (صوتی)
هدف گذاری (صوتی)
راهنمای کتابخوانی (صوتی)
آداب معاشرت (صوتی)
کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی
کتاب های روانشناسی
کتاب های مدیریت
تا دبستانی و دبیرستانی بودیم ، ترس از معلم زبانمان را بند می آورد . زمانی هم که دانشجو شدیم دغدغه لجبازی استاد و انداختنهای مغرضانه اش و شهریه و مشروط شدن و جاماندن… “فرمانبردار” بارمان آورد…کار به اعتراض نرسید.از چهره مان خوششان نمی آمد نمره نمیدادند…ظاهرمان با عقایدشان سازگاری نداشت اصلا بحسابمان نمی آوردند…روی نمره ای که گرفته بودیم حرف داشتیم ، برای بیرون کشیدن برگه امتحان و قبول زحمت بازبینی ؛ نقدا ۲نمره کم می کردند! به بعضی هاشان این امر مشتبه شده بود که “ارباب” اند نه “استاد”…خلاصه بگویم ؛ ما دانشجویی نکردیم که ظلم ستیزی و احقاق حق و اعتراض را بیاموزیم ، مشق گردن کجی و سکوت و مجیزگویی کسانی را زدیم که در عین “ظلم” و بی عدالتی باور داشتند پادشاه اند و معترض را باید یا از کلاس تبعید کرد که عبرتی شود برای سایرین یا در امتحان گردن زد که مبادا دگر تکرار شود!! …ما همان تسلیم شدگان امتحانیم…غالبمان ظلم عجینیم…
آفرین به این معلم با این خلاقیت …
این همون درس هست که باید از عاشورا می آموختیم… واقعه ای که ۱ بار اتفاق افتاد و هر سال یادآوری می شود ولی هنوز نفهمیدیم!
با سلام
ما باید بیاموزیم، بیندیشیم و عمل کنیم . به امید روزی که همه با هم ظلم ستیز و دروغ ستیز باشیم.
با تشکر از زحمات شما
ولی باور کن اگه ما میرفتیم بهمون صفر میداد 🙂
سلام و عرض ادب استاد
داستانی از بعد کمیت ،کوتاه و از بعد کیفیت ، بی نهایت
سپاس فراوان
با سلام …
تو این کلاس شاید کسی باشه که مدیر خوبی بوده اونقدر تو کارش و روزمرگیش برنامه داره که کار امروزش به فردا موکول نیست و هر لحظه آماده امتحانه این دانش اموز اگه امتحان داده دلیلش لذتیه که از برنامه ریزیش و اماده باش بودنش میبره یه مدیری که اماده هر اتفاقی هست …لذتی که میبره از قضاوت معلمش بالاتره…البته مطلبتون خیلی جالب بود….
البته در دنیای واقعی اون سه نفر به شهادت می رسن ..بقیه به پول و ماشین و ….
یک با یک برابر نیست
معلم پای تخته داد میزد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسیها
لواشک بین خود تقسیم می کردند
وآن یکی در گوشهای دیگر «جوانان» را ورق می زد.
برای اینکه بیخود هایو هو می کرد و با آن شور بیپایان
تساویهای جبری را نشان میداد
با خطی خوانا بروی تختهای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین بنوشت : یک با یک برابر است
از میان جمع شاگردان یکیبرخاست
همیشه یک نفر باید بپاخیزد…
به آرامی سخن سر داد:
تساوی اشتباهی فاحش و محض است
نگاه بچهها ناگه به یک سو خیره گشت و
معلم مات بر جا ماند
و او پرسید: اگر یک فرد انسان، واحد یک بود
آیا یک با یک برابر بود؟
سکوت مدهوشی بود و سوالی سخت
معلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود
و او با پوزخندی گفت:
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود و آنکه
قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود؟
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه صورت نقره گون، چون قرص مه میداشت بالا بود
وآن سیه چرده که می نالید پایین بود؟
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
این تساوی زیر و رو می شد
حال میپرسم یک اگر با یک برابر بود
نان و مال مفتخواران از کجا آماده میگردید؟
یا چهکس دیوار چینها را بنا میکرد؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم میگشت؟
یا که زیر ضربه شلاق له میگشت؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چهکس آزادگان را در قفس میکرد؟
معلم نالهآسا گفت:
بچهها در جزوههای خویش بنویسید:
یک با یک برابر نیست…….
خسرو گلسرخی شاعر ونویسنده(متولد ۱۳۲۲)
ممنون
حالا اگه یه معلم دیگه (مثلاً معلم دینی، یا هر معلمی با یه حس و حال دیگه) این کارُ میکرد از اون سه نفر نمره کم میکرد! به خاطر احترام نذاشتن به معلم و پیروی نکردن از رهبر و این جور چیزا… (یه چیزی مثل این جواب که حتماً خیری تو این کار بوده و…)
من مطلب شما رو پرينت گرفتن ببرم سركلاس بخونم آخه استاد ما از اين كارا زياد ميكنه!البته جابجايي امتحان منظورم هست!
مثل همیشه جای هیچ حرفی نیست.
تاریخ ما در جای جای جغرافیای خود لحظه ها، ماهها و سالهای زیادی زیر بار ظلم ظالمان بوده و کم نبودند شیر زنان و دلاور مردانی که روایت ظلم ستیزی را به تصویر کشیدند. اگر امروز به فرزندان خود حکایت قهرمانی مبارزانی چون بابک خرمدین ، ستار خان و میرزا را تا به امروز!!! نگوییم ، دیر نیست روزی که ظلم از لغت نامه ها پاک شده و آشتی و مدارا جای آن را خواهد گرفت.
عالی بود.
ممنون
یادم باشه حتما این کتاب رو تهیه کنم و بخونم
مرسییییی
ماهم یه بار برای اعتراض این کارو کردیم با این تفاوت که اکثریت بچه های کلاس اعتراض کردند و معلم از ۴۰ نفر به ۲۵ نفر صفر داد..ولی روز به یادماندنی بود و البته آخر ترم مجبور شد صفرها رو حذف کنه.
سلام
آفرین با این “سه تفنگدار”
تقریبا چند سال پیش من با دو دوست دیگه ام که اتفاقا ماهم سه تفنگدار بودیم سر کلاس تاریخ و جغرافیا با معلم مون همچین کاری کردیم فقط ما سرجامون بسط نشستیم و گفتیم ما امروز امتحان نداریم!!!!! و امتحان هم ندادیم.معلم بیچاره شکایت مون را به ناظم کرد. فرداش هم یه تذکری بهمون دادن و همین.
آخه ما بچه زرنگای مدرسمون بودیم….
الان رسیدم خونه
پنج دقیقه قدم میزنم و با خودم فکر میکنم که مطلبی که در ذهن دارم رو بنویسم تا وقتی که یکی از پستهای جدید وبلاگ معلمم که مرتبط با موضوع من باشه براش کامنت بزارم.
قبل از نوشتن به سایتش سر میزنم… به یه مطلب جدید کاملا مرتبط برخورد میکنم!!!…احساس فوقالعادهای از خوندن نوشتههاش بهم دست میده…
حالا دوست دارم سوالم رو بپرسم. استاد من،
درسهای شما رو هر روز تمرین میکنم. امروز برای خرید دو کالای متفاوت یکی به ارزش ۱میلیون و ۶۵۰ هزار تومان و دیگری به ارزش ۱۸۰۰تومان به دو فروشگاه متفاوت مراجعه کردم.
از ارزش نسبی هر دو کالا به خوبی اطلاع داشتم. اما با قیمت های ۱میلیون و ۷۵۰هزارتومان برای اولی و ۲۹۰۰تومان برای دومی مواجه شدم.
در نهایت کالای اول رو ۱میلیون و ۶۶۵ و دومی رو ۲۹۰۰خریدم.
برای تخفیف و چانه زنی، از هر دو فروشنده سوال پرسیدم که:
چرا ” این قیمت ” ، فکر میکردم ” این قیمت’ ” باشه؟
فروشنده اول: با نگاه و پوزخند عجیبش سعی کرد من رو از ناآگاهی در بیاره و دوست داشت برام توضیح بده. من هم دوباره سوالم رو تکرار کردم و تمایل به خروج از فروشگاه نشون دادم …(من به کالا احتیاج فوری داشتم، اما نه با این تلورانس قیمت)
فروشنده دوم: از سوال من ناراحت شد. گفت؛ داری برا من تعیین قیمت میکنی؟! سعی کرد کار زشت من رو بهم یادآوری کنه. اصلا مهم نبود که من چهار ساله مشتریه همین فروشگاهم. و…
در هر دو حالت سَرم رو انداختم پایین، پول کالاها رو (اولی ۸۵درصد و دومی ۰ درصد،کمتر) پرداختم و اومدم بیرون.
اما اصلا احساس خوبی ندارم از خرج کردن این همه انرژی روانی. من الان درد دل نکردم!. اما دنبال راهکار این پیچدگیهای رفتاری انسان ها هستم؟
سوال مشخص: در مقابل درخواست حقوق فردی، اگر این سوال پیش بیاد که من حق درخواست اضافی ندارم، چگونه باید برخورد کرد؟
مهرنوش: چگونه بیان کنیم که ما رو از کلاس پرت نکنن بیرون؟
نرگس: مرز باریک درخواستها و احترام (یا بهتر بگم:برداشت شخص مقابل از درخواست ما) چگونه است؟
افسان:تو قصه ها دنبال ظلم ستیزی بگردیم؟
و…
من تجربه های مثبت هم در خرید کردن داشتم. و سعی کردم با افراد متفاوت، با لحن و کلام متفاوت درخواست خودم رو بیان کنم.
به نظر من بخشی از کارم ایراد داره، کم تمرین میکنم، خودم رو به جای طرف مقابل در همون لحظه قرار نمیدم، بیش از اندازه فکر میکنم حق با منه، و … در حالی که یقین دارم مطالب بیشتری برای آموختن وجود داره.
دوست عزیز، استاد من،
بخش مهمی از آموزش های شما پیرامون این مطالب بوده و هست.
امروز همون لحظه که از شدت ناراحتی گوشهام قرمز شده بود. نفس عمیقی کشیدم و با خودم فکر کردم احتمال داره **یکبار دیگه به این فروشگاه سر بزنم** بنابراین جواب فروشنده رو ندادم ولی اعتراضم رو کرده بودم.
اما این ، نباید موجب ناامیدی بشه. احتمالا شما هم فرصت خواهید کرد و سولات دوستان رو پاسخ خواهید گفت…
با تشکر از مطلب عالی شما، و عذرخواهی از باب گزافه گویی خودم.
سلام
دانش آموز که سهله من دانشجو هم جرئت ندارم به استادم اعتراض بکنم حتی اگر از ساعت ۸:۴۵ صبح تا ۱۳:۲۰ ظهر !!!!مرا معطل یک نظردهی ده دقیقه ای خودش کرده باشد(اتفاقی که همین امروز افتاد). جالب ماجرا اینجاست که من میلیون ها تومن پول شهریه دانشگاه میدهم و به جای اینکه دنبال این باشم که به میزان پولی که از من گرفته اند به من خدمات ارائه کنند دنبال اینم که استاد گرام ناراحت نشود و درسم راحذف نکند تا دوباره پول شهریه بدهم. راستی آخرشم استاد جواب درست و حسابی به من ندادن و موند برای فردا….
سلام استاد گرامی.مثل همیشه عالی بود.
ممنونم زهره جان از لطفت و اینکه وقت گذاشتی و کامنت نوشتی.
حتی یک کامنت کوتاه هم در حد اظهار لطف تو کلی حال آدم رو خوب میکنه.
سلام و خداقوت محمدرضای عزیز
بسیار آموزنده بود
ممنون
داستان فوق العاده اي بود
درسي كه هممون بايد ياد بگيريم و به بچه هامونم ياد بديم
البته من هنوز بچه اي ندارم!
چه درس خوبی. اما واقعا چند درصد از معلمها و در کل آدمها این طور رفتار می کنند؟ می دونم درست ترین راه، ایستادگی در برابر ظلمه، اما ترس از برخوردهای ناشایستی که تو جامعه ی ما حتی در مقابل انتقادات به جا هم دیده می شه اجازه نمی ده که حرفمون رو بزنیم و در مواردی هم که برخوردها و متلکها و… رو به روی خودمون نمی یاریم و حرف می زنیم و با اعتراض چندباره به یک موضوع نتیجه ای نمی گیریم، نهایتا خسته می شیم و دست از اعتراض هر چند به جا بر می داریم و سعی می کنیم بی خیال بشیم. فکر می کنم خیلی از مردم الان توی این بی خیالی از اجباری به سر می برن.
این مضمون داستان، نشانگر ظلم ستیزی نیست؛
بر فرض واقعیت داشتن داستان، این شرطی سازی کودک پنجم دبستانی برای طلب وفای به عهد است که خودش هم مستلزم چند ظلم دیگر بودهاست.
کسی حق ندارد برای آموزش آنچه ظلم ستیزی می نامد با روان دیگران و به خصوص کودکان بازی کند.
سوال خوبیه … آموزش به چه بهایی؟!
نمیخوام مستقیم به سوال تو جواب بدم یا نوشتهی خودم رو تایید و تکذیب کنم. چون نقل قول کردهام و نه تایید.
اما سوال تو سوال خوبی نیست. چون آموزش به هر بهایی میارزد.
کاش مثل معلمهای قدیم من را فلک میکردند و مداد لای انگشتانم میگذاشتند و سرم را میتراشیدند و …
تا وقتی به دیپلم رسیدم بدانم که مراحل سختی را گذراندهام و یک انسان دیگرم و الان باید کارهای بزرگی بکنم و راه درازی بروم چون از راه درازی آمدهام.
نه اینکه فکر کنم به ورودی یک دانشگاه رسیدهام…
بسیار ممنون از وقتی که گذاشتید. و پاسخ ارزشمند شما.
متوجه شدم. هزینهی یادگرفتن تو ۲۳ سالگی خیلی خیلی بیشتر از اون ۱۰ نمرهی منفی تو ۱۳ سالگیه.
ببخشید اما هر ظلمی رو می شه این جوری توجیه کرد
تازه این هم هست که مثلا آدمی مثل دایی من به خاطر فلک کردن های مدرسه به دیپلم هم نرسید و چیزی که آموخت این بود که مدرسه جای رشد کردن نیست.
چقدر عالی وبجا بود
کشور ما هم داره به مردمش درس ظلم ستیزی میده …غافل از اینکه مردم خودشان ظلم پذیرند تازه معترض هم هستند
براي من اين كه مقابل يكي ديگه بايستم و اعتراض كنم مثل قصه دراومده، بس كه ديدم توي اين كشور اگر بجنگم تنها چيزي كه مي يابم باختنه. آموختم هر اتفاقي مي يفته من فقط طوري رفتار كنم كه به هدفم نزديكتر شم و با هيچ چيزي كاري نداشته باشم كه اگه بخوام با اصول، اينجا زندگي كنم ديوونه مي شم…اين رويه رو تا حدي كه به چارچوب هام اخلاقيم لطمه نزنه ادامه مي دم. مثلا مقابل اون معلم مي گم باشه و سعي مي كنم جواب سوال ها رو بدم و فقط بهش مي گم امتحان قرار بوده شنبه باشه نه امروز. اما هيچ انتظار درك و تغيير و اتفاقي ندارم و مشغول امتحان دادن مي شم…مي دونين تلخه اما حس مي كنم ظلم از ي حدي كه (حد قابل تصور) بيشتر مي شه، آدم ترجيح ميده باهاش نجنگه و انرژي و وقتش رو براي بدست آوردن خواسته هاش بذاره چون زورش به ظلم نمي رسه….. ولي در عين حال من به كودكم همين اصول ظلم ستيزي رو ياد خواهم داد شايد روزگار اون از روزگار من كم دردسر تر ساخته بشه….
دارم فکر میکنم که معلم چه معنای بزرگی داره و چه راحت بعضی هامون با این اسم چه ادعاها که نمیکنیم! تو کامنتا feedback بچه ها نشون میده که دقیقاً این ظلم ستیزی توی بقیه case ها چه جوری جواب گرفته و این بچه ها چه نتیجه ای برای آینده شون گرفتن…
استاد عزیز
ممنونم که درس های بزرگ رو با بهترین روش ها بهمون یادآوری میکنید..
معنای واقعی معلم بعد از شما برام تفهیم شد.
خسته نباشید.
عالی بود استاد
سلام محمد رضا جان
به نوشته ات واينكه آدم هميشه بايد از حقش دفاع كنه ايمان دارم اما گاهي اوقات مرز باريكي هست بين ظلم ستيزي و احترام.گاهي اوقات طرف حساب ما يكي از عزيزان زندگيمون هستند كه ايستادن جلوشون وپافشاري بر حقمون يه جورحرمت شكنيه
چه جالب !
یه بار منو چند تا از دوستام در اعتراض به معلممون اینکارو کردیم پرتمون کرد بیرون فرداشم مامان بابامو خواستن
چه معلم دوست داشتنی ی … 🙂
جالب و بود و ردخور تحسین
با خودم فکر می کنم من جزو کدوم گروه بودم و چه تلح می اندیشم احتمالا جزئ دسته ای که نفرات بیشتری داشت
سلام استاد عزیز
من قبل از رفتن به محل کارم یه سری به خونم {اینجا} می زنم.من تا حالا اسم ایشون رو نشنیده بودم و از مطالبشون استفاده نکرده بودم.”متاسفانه”
اما سریع پس از خوندن این نوشته، جستجویی کردم وبا خودم قرار گذاشتم، آثارشونو مطالعه کنم.
ممنونم از هدیه ی با ارزشی که امروز به من دادید.
پایدار وبرقرار باشید.
مرسی به خاطر معرفی این کتاب و گفتن این درس
حتما تهیش میکنم و میخونم ،زیر بار ظلم هم….
* تهیه اش
یاد تصویری افتادم که اولین بار تو فیس بوک دیدم. تصویر کلاس درسی که معلم به شاگرداش میگه: “امروز میخوام در مورد دموکراسی براتون صحبت کنم.” بچه ها میپرسن: “چرا؟؟” معلم جواب میده:”چون من میگم!!!!!”
اون زمان با ما اینطوری کار میکردن استاد : ))
ممنون که گاهی اوقات یادآوری می کنید، یادآوری برخی مطالب که فراموش شده اند.
نمره شما هم بیست باد تا ابد در درس زندگی…