جردانو برونو از بزرگان علم و فلسفه قرن ۱۶ بود. از جمله کسانی بود که معتقدند زمین مرکز عالم نیست. حتی خورشید نیز مرکز عالم نیست و ستاره ای است مانند سایر ستارگان. میگفت که احتمال حیات در سایر کره های آسمانی نیز وجود دارد و ده ها حرفی که آن روزها، معنی کفر داشت.
در سال ۱۶۰۰ تصمیم گرفتند، اعدامش کنند. تصمیم مشترکی از اهل زور و تزویر (حکومت و کلیسا).
درباریان نگران بودند و به حاکم گفتند: گیرم که او را کشتیم، حرفهایش را چگونه از ذهن مردم پاک کنیم؟
حاکم گفت: او را به فجیع ترین شکل بکشید. مرگ فجیع عوام را بیشتر از کلام فصیح تحت تأثیر قرار میدهد.
پ.ن.۱: او را به چوب بستند و یک شبانه روز روی زغال کباب کردند. میگویند تا آخرین لحظه ها جان داشت اما ناله نکرد.
پ.ن.۲: به حاکم کلیسا، در زمانی که حکم را میخواند به طعنه گفت: احساس میکنم آنقدر که تو از خواندن این متن میترسی، من از شنیدنش نمی ترسم!
پ.ن.۳: این نوشته هیچ ارتباطی به نحوه برگزاری برخی از عزاداری های سنتی در فرهنگ ما ندارد.
سلام محمدرضای عزیز
من خیلی دوست دارم همه نوشته ها رو بخونم مخصوصا قدیمیها وقتی هنوز با شما و وبلاگت آشنا نشده بودم. از خوندنشون لذت می برم اما یه اشکال بزرگ هست نمی تونم لایک بزنم از کامپیوترم این دکمه فعال نیست. از خوندن این متن اشک توی چشمهام جمع شد و بازم می خواستم ازت تشکر کنم. من به بلندای اندیشه تو غبطه می خورم.
مرگ فجیع عوام را بیشتر از کلام فصیح تحت تأثیر قرار میدهد.
هنوز هم بعد از گذشت ۴۱۲ سال میشه مصداق این جمله رو به راحتی دید
شعری از استاد عزیزم احمد حیدر بیگی است که بی تناسب با مفهوم این متن نیست.استاد عزیزی که قلم شیوایش آنچنان که درخور ایشان باشد مورد حمایت واقع نشد.وهنوز من مانده ام و دینی که به ایشان دارم و مصاحبه ای که هرگز نتوانستم از ایشان به چاپ برسانم. یادش همیشه جاودان باد و روحش شاد.
تا کی توان گرفت، گریبان روزگار
بانگی برآر از دل دیوار این حصار
چشم ترا به آب وسرابی فریفتند
یک برگ سایه نیست در این داغ ریگزار
ماندی پیاده، بار سواران به دوش توست
اسب وعنان بگیر، چه می ترسی از سوار؟
فریاد کن وگرنه به دادت نمیرسند
در فصل بی جوانی این نسل بی قرار
اینجا هر آنچه هست، پراز چرک کینه هاست
مرهم چه سود؟ برسر دل های زخمدار
در این بهار سرخ که بسیار دانه سوخت
روئیده اند هرزه گیاهان گوشتخوار
آلوده است خاک به بوی دروغ وخون
چون ابر سرد بر سر این بوم و بر ببار
با تشنگی بساز که ساقی نه یار توست
هشدار تا ننوشی از این جام ناگوار
بوی چراغ توست که دراین کوچه ها، که باز
قلاده باز کرده شب از باده های هار
“او را به فجیع ترین شکل بکشید. مرگ فجیع عوام را بیشتر از کلام فصیح تحت تأثیر قرار میدهد.”
بنظرت چقد طول میکشه تا ازین تکرار مدخرف تاریخ فاصله بگیریم ؟!؟!
نمیدونم چی بگم …..
اینقد متاسف میشم که فقط این شعر “فروغ” میتونه حسمو بگه :
آه …
درسر من چیزی نیست، بجز چرخش ذرات غلیظ سرخ
و نگاهم مثل بک حرف دروغ
شرمگین است و فروافتاده …..
ماه محرم که می شود خیلی چیزها آزارم می دهد که می دونم خودتان بهتر از من می دونید .
این گفته شریعتی را بسیار دوست دارم
حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود.افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند.
محمد رضا خیلی وقت هست به این نتیجه رسیدم که لزومی نداره حقیقت یا واقعیت رو بگی… تنها کافی هست ازش استفاده کنی و هرکی خواست بیاد یاد بگیره همین…
اشتباه بزرگ ما این جاست وقتی احساس می کنیم به حقیقتی دست پیدا کردیم رسالتی رو بر دوشمون احساس می کنیم که در واقع وجود نداره….
نمی دونم نظرم درست یا غلطه اما فکر کنم ما هیچ کس رو نمی تونیم تغییر بدیم کافیه خودمون رو تغییر بدیم همین….
این گونه نیست پرویز جان اگر حتی بدانی که خود به حقیقت درست رسیده ای حتی با وجود تمسخر باید گفت چون به گوش آن شخص که باید میرسد از نظر من همه انسان های کره زمین باید زندگی نامشان را بنویسند بدون هیچ فیلتری و بعد از مرگ کل خوانواده آن منتشر شود چون دیگر اشتباهات دوباره تکرار نخواهد شد و انسانها با سرعتی بیشتر از قبل به سوی کمال می روند
من کاملا با نظریش موافق شدیدا و واقعا همچین انسان های دنیایی را تکان میدهند از نظر افکار و نگرش
کاش قدری به شریعت و طریقت پرداخته میشد … !