امروز تمرین یکی از درسهای متمم را انجام دادم که از جمله بحثهای زیرمجموعه دعوت به گفتگو بود.
در این درس، یک جمله مطرح شده بود که باید در موردش بحث میکردیم و نظر میدادیم.
متمم معمولاً جملاتی را برای این بحث انتخاب میکند که به صورت مطلق درست یا نادرست نیستند و از این رو، فرصت بیشتری برای بحث و گفتگو ایجاد میکنند.
من تمرین خودم را آنجا انجام دادم (لینک تمرین و بحث Mobility).
اما احساس کردم بد نیست اینجا پستی را به آن اختصاص دهیم تا در فضایی غیررسمیتر، اگر بحثهای بیشتری قابل طرح بود، مطرح کنیم.
اصل جملهای که متمم از کاترین وایت هورن نقل کرده و به بحث گذاشته این است:
قانون مهم ثروت این است که
با افرادی که خیلی بیشتر یا خیلی کمتر از تو پول دارند، در مورد پول صحبت نکنی.
سلام، منم به مشکل بهداد برخوردم. کلی مطلب که از خود شما و سایر اساتید شنیده بودم در این خصوص در ذهنم مرور شد، از قانون ده برابر بگیرید تا متوسط اطرافیان و الخ؛ اما هر چه ذهن آدمی غنی میشود، نیازش به محیط کمتر میشود. پس حرفهای خودم را مینویسم.
من فرضم این است که ثروت -برخلاف مفهوم عامه که به ذهن خطور میکند- در اینجا یعنی پولِ جاری (مثلا درآمد ماهانه).
احتمالا شما هم مثل من آدمهایی دیدید که درآمد یک ماهاشان از درآمد یکسال دوستشان بیشتر است ولی هزینهها و مخارج اولی در ماه، نصف دیگری است و بدیهی است که این موضوع، لزوما ایراد نیست.
خلاصه اینکه اینکه چقدر دارایی و مایملک وجود دارد، مهم نیست؛ قصد ندارم از درسِ متغیر جریان و انباشت در اینجا بنویسم، ولی من پولِ جاری را مدنظر دارم.
ترجیح میدم این قانون را برای خود به این شکل تکمیل کنم که علاوه بر مدنظر قرار دادن خیلی بیشتر یا کمتر نبودن حجم این پول، با کسانی صحبت کنم که “نوع نگاه و روش بدست آوردن درآمد و مخارجشان” نیز خیلی با من تفاوت فاحش نداشته باشد. به تعبیری علاوه بر کمیت درآمد، به “کیفیت حصول آن و نحوه خرج کردن” توجه میکنم.
ضمن اینکه به یک عددِ درآمد ماهانه، صرفا نمیتواند اطلاعات قابل اتکاء برای تحلیل به من بدهد. دوست ندارم بیش از این در این مورد توضیح بدهم، چون مدتی است که دیگر از کنار این موارد براحتی عبور میکنم. تنها به دلیل شفافیت مثالی به ذهنم میرسد.
من آدم کم سن و سال میشناسم که بعنوان کارمند از کل خانواده ما درآمد بیشتری دارد و این موضوع هیچ اشکالی هم ندارد؛ آنچه آزاردهنده هست اینه که وقتی ازش میپرسی تو چه تفاوت و مزیتی نسبت به بقیه داری، بجای گفتن از مهارت، تخصص، دانش و تجارب قبلی، پاسخ میدهد: خب من خوبم!
و این جواب برای من جای هیچ گونه استدلال باقی نمیگذارد. 🙂
به نظر من نتیجه و معیار برای مقایسه خوب برای کسب و کار فقط باید خروجی را درنظر گرفت.
که همان پول است(سود خالص)
نمیدانم چرا یاد این افتادم در مورد اهداف کوچکت با همه صحبت کن و بگو، اما هدف های بزرگت را برای هیچ کس بازگو نکن.
واقعا من با این حرف موافقم که با کسانی که از لحاظ مالی خیلی بالا تر از خودمان هستند صحبت راجع به پول بی مورد است.
البته من یک تقسیم بندی دیگر هم دارم. با کسانی که از لحاظ مالی هم طبقه تو هستند ولی فرق تو با آنان آن هست که تو خدت این پول را درآورده ای پول او باد آورده است، هم صحبت نکنی بهتر است. چون به احتمال خیلی قوی دغدغه ها و طرز فکرها و الگوهای فکری با هم زیاد مشترک نیست.
من یک کلمه من درآوردی هم دارم که بهش میگم “حد فکری برای صرف پول”
یعنی اینکه دونفری که هم طبقه مالی هم هستند ولی با آن تفاوتی که در بالا اشاره کردم. حد فکری برای صرف پول در آن شخصی که پول را از جایی به ارث برده بسیار بیشتر است.
در هر زمان و هر کجا ایده های بیشتر و بهتری برای خرج کردن پول دارد. و شاید بهتر است بگویم خیلی جسورانه تر هم خرجش کی کند ولی معمولا در این افراد عزت نفس پایین را هم دیدم.
(البته این هایی که می گویم نظر شخصی من است و شاید در مورد یک جامعه آماری ۵۰ نفره صحبت می کنم)
به عنوان کسی که به این بحث علاقه مندم و هیچ چیزی هم نمیدونم، میخواستم یه کامنتی بذارم:
شاید صحبت کردن با این دو گروه تاثیر بدی رو انگیزه داشته باشه، اما یادگیری نتایج و راه های غیرمفید و مفید با نگاه کردن به راه و روش این دو گروه مشخص میشه.
من فکر میکنم این جمله رو میتونیم به این شکل هم تعبیر کنیم: “قانون مهم زندگی این است که با کسانی که خیلی از تو بالاترند و یا کسانی که خیلی از تو پایینترند معاشرت نکن اما گام به گام سطحت را بالاتر ببر”. همونطور که در تمرین مربوط به این جمله گفتم ما آدمها با اینکه به ظاهر در یک دنیا زندگی میکنیم اما در جهان های موازی متفاوتی به سر میبریم که درک سطوح خیلی متفاوت از خودمون برامون خیلی سخته.
در مورد بحث Mobility که مطرح کردی، آنالوژی که در این مورد به ذهنم میرسه بازی شطرنجه. تعدادی شاه و وزیر به دنیا میان و اکثر آدمها سرباز، اما در دو دنیای متفاوت و به قول سعدی: خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان/ کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان. بعضیها هم متوسط هستند مثل فیل و اسب. اگر از سطح زندگیمون راضی باشیم همیشه اسب و فیل باقی می مونیم. اما حتی اگر سرباز باشیم و به آنچه هستیم راضی نباشیم و بخوایم طبقه اجتماعی خودمون رو ارتقا بدیم گام به گام و البته با تحمل سختیهای زیاد میتونیم به وزیر هم تبدیل بشیم هرچند در این راه باید مثل نیچه فکر کنیم که “آنچه مرا نکشد، قویترم خواهد ساخت”.
موافقم با این جمله و به نظرم در مورد پول صحبت کردن فقط با شریک کاری میتونه کار عاقلانه ای باشه و در بقیه موارد بی مورده.
بنظرم اگر منظور از “افراد” در این جمله افرادی باشند که با توسعه کسب و کارشون به ثروت رسیدن، داشتن رابطه با کسانی که سطح مالی زیادی با من نوعی ندارند، باعث می شود با صحبت کردن با کسی که کمی از من پایین تر است اعتماد به نفس کافی پیدا کنم تا با صحبت کردن با کسی که کمی از من بالاتر است مهارت ها و نکاتی را بیاموزم و حداقل با استفاده از تجربیات او، چرخ را دوباره اختراع نکنم. بنظرم این باعث پیشرفت می شود.
اما اگر با کسانی که خیلی بالاتر از من هستند صحبت کنم، معمولا با دیده حسرت نگاه می کنم و با دیدن فاصله زیاد، ذهنم نا خودآگاه برای یادگیری از او بسته می شود. و همچنین د رصحبت کردن با کسی که خیلی از من پایین تر است، خودم را آنچنان بالاتر می بینم که خودم را بی نیاز از یادگیری و رشد خواهم دانست.
قسمت دوم جمله رو می فهمم اما ربطش به ثروت رو نه. یعنی این فقط برای ثروتمندان صدق میکنه؟ برای رسیدن به ثروت بیان شده؟ – مخصوصا اینکه گوینده، روزنامه نگار و نویسنده است و ندیدم در جایی از ثروتش حرفی بزنن.
اما این جمله رو به عنوان یک “قاعده ی رفتاری” قبول دارم. حتی اگر قبول نداشتم هم میرفتم ببینم چرا همچین جمله ای گفته و دلیل و شرایط بیان جمله چی بوده.
الزاما نه فقط ثروت. در هر زمینه ای درسته. خودت به صورت کامل در کامنت متمم همه چی رو گفتی که خیلی هم برای من آموزنده بود.
من فقط می تونم از تجربه ی خودم بگم.
تجربه ی آشنایی با هر دو قشر رو دارم. اما با هر کدومشون در رابطه با مسائلی غیر از پول صحبت می کنیم. قاعدتا درکی که من از پول و ثروت دارم، با درک اونا خیلی فرق داره. کسی که به فرزندش، پورش ۲ میلیاردی کادوی تولد میده و کسی که به زور فقط می تونه خرج تحصیلش رو بده.
اتفاقا اینها باعث شدن من به این نتیجه برسم که: پول، خوشبختی نمیاره اما می تونه جلوی بدبختی رو بگیره.
و به یک نقطه تعادل رسیدم برای اینکه چه جایگاهی به پول در زندگیم بدم و هیچوقت هم در مورد پول و کسب درآمد، لااقل با اون بالاتره حرف نزدم. چون اصن درکی ازش ندارم، حتی اگر برام جالب باشه هم ازش سئوال نمی کنم که مبادا فکر کنه که احتمال داره مثل زالو بهش بچسبم. چون بیشتر سبک زندگی و طرز فکر برام مهمه. اینجوری، می تونم مقایسه ای کنم بین اون سبک زندگی و نتیجه ای که داشته. اما با اون پایینی، بعضی مواقع حرف میزنم، اما اون درکی از من نداره.
حتی بدتر از ثروت، دین و سیاسته. که بخوای با کسی که در این موارد خیلی بالاتر یا خیلی پایین تره، در مورد دین یا سیاست صحبت کنی و مخصوصا اینکه پیش قدم صحبت و مراوده هم بشی.
اما نظر خودم اینه که نمیشه و یا نباید کلا با این افراد رابطه نداشت و صحبت نکرد و نباید هم همیشه باهاشون دمخور بود. البته اینجا هم نباید کامنت میذاشتم و در مورد “رفتار” صحبت میکردم در مقابل کسی که خودش اینارو تدریس میکنه. اما خب سئوال کردی. جواب دادن مکروه بود، حرام نبود 😀