دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

درباره تصمیم گیری: تصمیمهای کوچک و تصمیمهای بزرگ

ظاهراً در زندگی کمتر با تصمیم های بزرگ مواجه میشویم

آنچه تصمیم های بزرگ می دانیم، عموماً تصمیمهایی کوچک با گزینه های بزرگ هستند

تصمیم های کار و زندگی عموماً انتخاب بین درست و نادرست نیستند

یا انتخاب بین خوب و بد

که اگر بودند، انتخاب درست و رها کردن نادرست چندان دشوار نبود

تصمیم های بزرگ زندگی شاید

انتخابهای کوچکی بین گزینه های ساده و کمی ساده تر باشند

یا انتخابهای کوچکی بین امروز یا فردا

یا انتخابهای کوچکی بین الان گفتن یا بعداً گفتن

یا انتخابهای کوچکی بین دو گزینه با اندکی طعم تلخ در هر دو

بعد از هزار تصمیم کوچک، به تصمیم کوچک دیگری میرسیم با گزینه های بزرگ

بین ساده و غیر ممکن

بین همیشه و هرگز

بین ماندن و رفتن

آن زمان اما دیگر، انتخابی در کار نیست. دو گزینه پیش رو هستند

یکی ممکن و دیگری ناممکن و ما میگوییم: این حتماً یک تصمیم بزرگ است

***

پی نوشت یک: این متن ابتدایی ایمیل هفتگی مربوط به شنبه‌ی گذشته است. گفتم آن را اینجا بیاورم تا فرصتی برای بحث و گفتگو درباره‌اش باشد. با مراجعه به #جمله های هفتگی می‌توانید مجموعه‌ی جمله‌های کوتاهی را که هر هفته برای دوستانم ارسال کرده‌ام، در قالب فایل PDF دانلود کنید.

پی نوشت دو: اگر در حال تحقیق در مورد تصمیم گیری هستید و به مقاله‌ها و اطلاعات علمی – و نه صرفاً جمله‌های ادبی – نیاز دارید، شاید بهتر باشد به جای مطالب روزنوشته، مجموعه درس‌های تصمیم گیری در متمم را بخوانید.

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه ای گری (صوتی) هدف گذاری (صوتی) راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


35 نظر بر روی پست “درباره تصمیم گیری: تصمیمهای کوچک و تصمیمهای بزرگ

  • حامد گفت:

    ما ادمها اصولا همیشه بین یک دوراهی هستیم انگار به دنیا اومدیم که سر دوراهی قرار بگیریم فقط این رو خوب یاد گرفتم که باید از همه کمک گرفت و خودت تصمیم اخر رو بگیری چون همه ما یه فردی توی وجودمون هست به نام وجدان که هر تصمیمی بگیریم اونو بیدار میکنیم و شروع به حرف زدن توی ذهنمون میکنه پس چه بهتر که اون کاری رو انجام بدیم که واقعا درست هست واما در مورد ماندن و رفتن هم یه موقه باید واقعا گذاشتو رفت تا به یه نفر بفهمونی که بدون اونم میشه زندگی کرد یکی دیگه هم باید موند تا بهش بفهمونی که لیاقتت انقدر زیاده که با وجود این که همه میگن باید بری ولی موندم و کنارت هستم

  • شیوا گفت:

    من این طور فکر می کنم که هر کدوم ازاین تصمیم ها در یک دوره خاصی از کل زمان زندگیمون معنی دارن. مثلاً تصمیم های کوچکِ انتخاب بین ساده و ساده تر مال دوران نوجوانی و اوایل جوانی هستن که هر چه قدر ازشون میگذره و جوان پخته تر میشه، از سمت انتخاب بین «امروز یا فردا» میرسه به «انتخاب بین دو گزینه که هر دو کمی تلخ هستن». تو این مسیر و این دوره از عمر هر کسی، این تصمیم های کوچک ارزش هاش و سبک زندگیش رو می سازن. اگر هر کسی با انتخاب هایی که میکنه و تصمیم هایی که در زندگیش میگیره، سبک زندگی ای رو که بهش باور داره بشناسه و برای خودش چارچوبی (نه حالا یک چارچوب سفت و سخت بلکه چارچوبی منعطف) بسازه، بعداً تو تصمیم های کوچک فاز بعد زندگیش (که میتونه دهه سوم یا چهارم زندگیش باشه) برای تصمیم گرفتن در مورد «همیشه یا هرگز» یا «ماندن و رفتن» کمتر دچار مشکل میشه.

    به عبارتی، فکر میکنم خود زندگی هم به نسبت پختگی هر کس، اون رو مقابل دو راهی «امروز یا فردا» یا «ماندن و رفتن» قرار میده (ساده ترش میشه این که هر چی بیشتر سن میگذره یا تجربه زیاد میشه، سوال هایی که در درون ذهن خودت پیش میاد و مجبور میشی برای روشن شدنش تصمیم بگیری، سخت تر میشه)

    و در آخر، به نظرم آدم به جایی میرسه که بتونه با تصمیم های کوچکش، به جای انتخاب بین ممکن و ناممکن، ناممکن ها رو به ممکن تبدیل کنه

  • محمدعلی شمس گفت:

    من که متوجه نشدم نهایتا به چه نتیجه ای می رسیم. اما هر تصمیمی می تواند بسته به تاثیراتش تصمیم بزرگ یا کوچک باشد. انتخاب همسر برای بعضی نقطه عطف زندگی است و برای بعضی از تصمیم برای خریدن ماشین ساده تر است. روحیات ما و تجربه ها و مهمتر از همه ریسک پذیری مان در زندگی و خواسته ها و ارزش ها.. همه در تصمیم گیری بزرگ و کوچک ما موثرند. بعضی با کوچکترین برخوردی ارتباط را قطع می کنند حتی از بستگان درجه یک و برای بعضی این تصمیم بسیار دشوار است. کسی که که از دست دادن چند میلیون هم براش تاثیری ندارد تصمیم گرفتن برای خرید سهام در بورس تصمیم کوچک باست و لی برای کسی که همان چند میلیون تمام سرمایه اش هست تصمیم گیری در این سرمایه گذاری بورس به امید سود, تصمیم بزرگی است.

  • مهدی گفت:

    وقتی داشتم متنو میخوندم احساس کردم یه جایی این حرفا رو صوتی گفته بودید??

  • سیما گفت:

    تصمیم های بزرگ زندگی شاید…انتخاب های کوچکی بین گزینه های ساده و کمی ساده تر باشند…..هشت سال پیش یه سفری برام پیش اومد که بین گزینه های موجود تو اون موقعیت این سفر هم یه گزینه بود…. پیش خودم گفتم خوب بذار این دفعه این گزینه رو انتخاب کنم شاید این سفر حرف هایی برام داشته باشه….شاید هم خیلی تغییری تو زندگیم ایجاد نکنه… به هر حال این گزینه رو انتخاب کردم و رفتم …. این سفر کل مسیر زندگیمو تغییر داد…. به مرور انتخاب هام …تصمیم هام … رویه زندگیم… تغییر کرد…بعد از سفر…با هزار تصمیم کوچک، به تصمیم کوچک دیگری رسیدم با گزینه های بزرگ….بین ساده و غیر ممکن…..بین همیشه و هرگز….بین ماندن و رفتن… محمدرضا خیلی جالب عبارات و واژه ها رو با مفهومی دلچسب از هم تفکیک میکنی….

  • حسین گفت:

    اینجوری که من از نوشته ی :تصمیمهای کوچک و تصمیمهای بزرگ،فهمیدم این جمله باید اینطوری میشد:
    بعد از هزار انتخاب کوچک به تصمیم کوچکی می رسیم با گزینه های بزرگ.
    احتمالا چیزی از متن نفهمیدم!ولی برای خودم احساس میکنم این جمله درست تر باشه!

  • سپهرفریدی گفت:

    خب.. نکته ی ساده اما سختی یادآوری شد.. تصمیم هم جزو اون دسته از مفاهیمیه که بشدت خودخواهانه ازش دفاع میشه

  • aseman گفت:

    سلام
    اما وقتی گزینه غیرممکن بزرگ به توداده میشود وهیچ راهی جز پذیرش نداری بعدها میفهمی که با این ناممکن،هزاران ممکن کوچک به دست آورده ای ولی با یک حسرت بزرگ که آنقدر مشغول به هزاران میشوی که ازآن یک یادت میرود.

  • Sakineh گفت:

    سلام
    نمي دونم درست متوجه شدم يا نه؟
    اينكه تصميمات بزرگ مجزور همان تصميمات كوچكي هستند كه در طول روز مي گيريم و شايد يكي از تفاوتهايشان در مدت زمان تبديل فكر تا عمل مي باشد. يعني هرچه قدر احساس نيازمان،برنامه ريزي و آگاهيمان و مدت زماني كه صرف ميكنيم تا به تصميم نهايي برسيم بيشتر باشد ، گمان مي كنيم تصميم بزرگتر است . در حاليكه تصميم ها چه بزرگ و چه كوچك همه در ذهن و دريك آن گرفته مي شود و براي هر دو نيز يكسان است .

    • يك موضوع بي ربط: متن ابتدائي ايميل اين هفته شما پيش از آنكه برايم ارسال گردد ، اون رو تو يكي از گروه هاي وايبري كه اصلا با اينجا آشنايي ندارند خواندم ( باختن يك رويداد است و …). جاي خوشبختي بود كه پايين متن اسم و فاميل شما در آن ذكر شده بود ولي نمي دانم چرا اين متن خيلي برايم آشنا بود نمي دانم قبلا آن را كجا خوانده بودم ، در اينستاگرام يا .. به هر حال موقع خواندن هنوز به پايين متن نرسيده بودم ، مطمئن بودم كه شما نويسنده اش هستيد.

  • سپیده گفت:

    سلام استاد عزیزم. چشمانم رو عمل کردم. فعلا نمی تونم وب ببینم. خانواده دو پست آخر رو برام خوندن. لذت بردم استاد. خانواده هم لذت بردن البته. سفرتون خوش و تنتون سلامت.

    • سپیده گفت:

      راستی استاد در این ایام نقاهت با گوش دادن به فایل های صوتی شما بهترین ایام نقاهت رو داشتم! شاید هیچ بیماری تو دنیا به خوشحالی من نباشه D:

    • سپیده‌ی عزیز.
      امیدوارم هر چه زودتر حالت خوب بشه و دوران نقاهت هم به سلامتی بگذره. امیدوارم عمل چشمت در حد عمل‌های زیبایی باشه و ناشی از بیماری نباشه. حتماً بهتر که شدی اینجا برام بنویس.

      • سپیده گفت:

        سلام استاد عزیزم ممنونم از ابراز لطفتون. خیلی خیلی خوشحالترم کردید. حالم خیلی بهتر است و روبه بهبود هستم. عمل چشمم یک عمل زیبایی محسوب میشه ولی برای من که دکتر می گفت اگه پسر بودم از سربازی معاف می شدم! این عمل مثل نجات از زندگی پشت ویترین هست. خدارو شکر می کنم بابت این تکنولوژی در کشورم و همچنین بابت (++ctrl) که با کمکش تونستم بعد از ۱۰ روز خودم بخونم و تایپ کنم!

  • احسان گفت:

    سلام
    دوستان فکر کنم مضمون اصلی این متن انجام و اجرای کار های کوچک در زمان مناسب و تحمل سختی و داشتن پشتکار برای رسیدن به نتایج بزرگ است و همین تصمیم های کوچک در رابطه با انجام دادن کار ها در حال یا تعویق انهاست که منجر به نتایج بزرگ میشود نه تصمیم های بزرگ و اگر این تصمیم ها ی کوچک به درستی گرفته نشن بعدا به تصمیم های بزرگی بر می خوریم که مارو سخت درگیر خودشون می کنن

  • محمدحسن بهرامی گفت:

    باسلام،

    یک ساعتی هست که پست ها و کامنت هاتون رو می خواندم بیشتر پست نقطه شروع، چقدر اعضای خونه فعالتر بودند سال های قبل، نمی دونم حرف من درسته یا نه، الان محمدرضا کمتر حرف می زنه وقتی هم صاحبخونه کم حرف باشه مهمون هم خجالت می کشه نمی تونه حرف بزنه

    یک سوال: اگر به شما بگویند از کل کلمات لغت نامه به ترتیب ۵ کلمه بنویس چی رو می نویسید؟ من اولین کلمه “تصمیم” رو می نویسم واقعاً سوال قشنگیه

    محمدرضا از بودنت ممنون

  • نفیسه گفت:

    منم هرچی سعی میکنم دقیقا متوجه منظور جمله خط آخر نمیشم.آخه چرا«انتخابی در کار نیست. دو گزینه پیش رو هستند

    یکی ممکن و دیگری ناممکن و ما میگوییم: این حتماً یک تصمیم بزرگ است»؟

  • محمدجواد علیمحمدی گفت:

    ما همان تصمیم هایمان هستیم. ما تصمیم می گیریم و معمولا خبر نداریم که وارد کدام بازی شدیم و از کدام بازی خودخواسته بیرون رفتیم.ما با هر تصمیمی که می گیریم تصمیم های بعدی را آسان تر یا سخت تر می کنیم. تصمیم خوب در نظر من تصمیمی است که راه را برایم وسیع تر کند تا انتخابهایم را بهتر ببینم. یا اگر قرار است انتخاب هایم را محدودتر کند تا مسیر بعدی ام شفاف تر شود نباید با خود افسوس راه های نرفته ام را به همراه داشته باشد. تصمیم سخت جایی است که برایم تازگی دارد.تصمیم کوچک و ساده شاید جایی است که ما قبلا انتخابمان را کرده ایم و اکنون فقط اعلام می کنیم.

  • رسول ايرانشناس گفت:

    اين انتخابهای کوچکی بین امروز یا فردا بعضي وقتها سرنوشت انسان رو كاملا برعكس ميكند ، يه دوست عزيزي ميگفت براي موفقيت سه قدم رو رعايت كن :
    ۱- اقدام كن ۲- سريع اقدام كن ۳- صحيح اقدام كن

  • محمد حسین هاشمی گفت:

    ما همواره در حال تصمیم گیری در زندگی هستیم ،اینکه کاری را انجام بدهیم یا اینکه کاری را انجام ندهیم حتی اگر هیچ تصمیمی هم نگیر این باز خود یک تصمیم برای زندگیمان به حساب می آید.
    و به هر حال زندگی ما حاصل جمع این تصمیم ها خواهد بود.
    به نظر من تصمیم گیری یعنی ایکه خودمان را ملزم کنیم تا به هدف معینی برسیم اما اگر تصمیم گیری این قدر ساده و موثر است چرا افراد در ان کوتاهی می کنند؟!برای اینکه ما کلمه ی تصمیم گیری را با بی توجه ی بیان می کنیم و بر این اساس معنی ان در طول زمان دچار تغییر و تحول شده است و چیزی در حد بیان ارزو ها شده به جای انکه تصمیم بگیریم ، ارزو های و علایق خود را بیان می کنیم تصمیم ان نیست که بگوییم من می خواهم فلان کار را بکنم بلکه این است که هر نوع امکان و احتمال دیگری را منتفی نماییم و کنار بگذاریم .
    به هر حال این تصمیم های ما و نه شرایط ماست که سرنوشتمان را می سازد.

  • حجت گفت:

    سلام آقای محمدرضا
    خلیلی کار خوبی بود که اینجا هم نوشتینش. قبل از این چندبار خونده بودمش اما اصلا نمیفهمیدم، بعد از سه بار دیگه خوندنش تو اینجا داشتم به متن کامنتم فکر میکردم که چطوری صادقانه بگم اصلا نمیفهمم یعنی چی! اما الان با خوندن کامنتا یکم حس میکنم بهش حس پیدا کردم!

    ما تصمیمای بزرگ رو عملا ریزه ریزه طی یه عالمه انتخاب می گیریم! اون انتخاب آخری که اسمشو میذاریم تصمیم بزرگ یه مراسم رونماییه فقط!!!

    • MReza گفت:

      حقیقتش منم دقیقن منظور مطلبو متوجه نمیشدم،
      الان ولی برام واضح شد، تشکر.

    • مهرنوش گفت:

      سلام
      خیلی جالب بود برام:
      “ما تصمیمای بزرگ رو عملا ریزه ریزه طی یه عالمه انتخاب می گیریم! اون انتخاب آخری که اسمشو میذاریم تصمیم بزرگ یه مراسم رونماییه فقط!!!”
      ممنونم.

  • حسین گفت:

    به نظر من انتخاب بین ساده و غیر ممکن واسه هر کس میتونه مصداق های خودش رو داشته باشه.
    مثلن برای من: ساده: حفظ شغل فعلی و سی سال کارمند بودن و زندگی بی دغدغه
    غیر ممکن (خیلی سخت): ایجاد کسب و کار خودم و پذیرفتن ریسک برای ورود به موقعیت های شغلی جدید

  • پروانه گفت:

    شایداگربررسی وشناخت درست از گزینه های یک تصمیم کوچک یا دلایل نیاز به انتخاب گزینه ها بخوبی انجام بشه با گذشت زمان مجبور به انتخاب بین گزینه های محدودتریاحذف کردن آنها نباشیم.

  • امیر گفت:

    سلام آقای دکتر ( دکترا : خواندن یا نخواندن )
    میشه با مثال توضیح بدین که تصمیم کوچک یا تصمیم بزرگ چیه ؟
    مثلا ” تصمیم کبری ” تصمیم کوچک بود یا تصمیم بزرگ ، اصلا چی بـود ؟!!!

  • zoorba.booda گفت:

    سلام
    نسخه موبایل روز نوشته ها مبارک هممون باشه

    خیلی خوب شده. از زحماتی که برای این خونه دوست داشتنی میکشید خیلی خیلی ممنونيم

  • احسان گفت:

    با سلام و عرض ادب
    منم با نظر شما موافقم معمولا تصمیم هایی تبدیل میشن به انتخاب بزرگ و سخت که قبلا تصمیم های کوچکتر و راحتتری بودن همون چیزی که توی فایل گفتگوهای دشوار هم بهش اشاره کردین
    موضوع جالبیه برام چون خودمم چند وقتیه درگیرشم،یکی از همین تصمیم های بزرگ برای من این بود که رابطه کاریمو با یکی از دوستام ادامه بدم یا همینجا قطعش کنم و از شر این همه اختلاف نظر و جر و بحث راحت بشم راستش خوب که بهش فکر میکنم به این نتیجه میرسم که قطعا یه شبه کار به اینجا نرسیده که ما دیگه نمیتونیم کنار هم کار کنیم ، احتمالا نتیجه تصمیم های کوچک و در ظاهر بی اهمیتی بوده که به تدریج این رابطه رو خراب کرده ، انقدر تدریجی که هیچکدوم از ما متوجه خراب شدن رابطه نشده
    به نظرم تو زندگی برای اینکه به این نقاط سخت و عذاب آور نرسیم شدیدا تفکر سیتمی لازمه ولی خب خیلیم سخته که متوجه بشیم تصمیم های ساده ای که امروز میگیریم در آینده چه پیامدهای جانبیه مثبت و منفی ای داره

  • مجتبی گفت:

    راستش بنظر من شما خیلی سعی می کنید بیش از حد روی همه چیز قانون بگذارید.
    بیش از حد رو به این خاطر می گم که قانون گذاشتن فی نفسه خیلی کار خوبیه، باعث میشه زندگیت خط کشی بشه. حساب کار زندگیت دستت باشه. کمتر سر در گم باشی.
    منتهی من می گم شما هزارتوی هیولاش می کنید.
    نگید من از گذشته ی شما خبر ندارم و از سختی هایی که کشیده اید، می دونم، قطعا شما باید قانون گذاری های زندگیتون صدبرابر بیشتر از من باشه، منتهی در بعضی موارد هم واقعا قانون هایی که وسواس داشته باشیم حتما نوشته بشن، نمی تونن خیلی نجات بخش باشن. حداقل برای دیگران!
    دیروز داشتم برای خودم در مورد این جمله می نوشتم که آیا “فرض محال محال هست” یا “فرض محال محال نیست” و به این نتیجه رسیدم که هر دو می تونن درست باشن، بستگی داره تاکید شما روی کلمه ی محال باشه یا روی کلمه ی فرض.
    منظورم اینه که نوشته ها، اقوال، ظواهر و واضحات گاهی خیلی ضعیف هستن، خیلی ضعف دارن، من همیشه بخاطر توجهی که به این موضوع دارم با اینکه مشخصا آدم گرمی هستم، اطرافیانم بهم می گن که شخصیت آرومی دارم، و از این موضوع سوال می کنن. چون خودشون گاهی یک نفر رو، یک سخنش رو، یک عقیده رو، اصرار دارن که “با سرعت” توی بوته ی قضاوت بزارن و بعدش شروع می کنن به زخم زبون زدن، یعنی درست دست ماست و دلیلی هم نداره به تو توضیحش بدیم. درحالیکه میشه با اون فرد صحبت کرد، میشه قهر نکرد، میشه زخم نزد. و یا حداقل می شه سکوت کرد. من به شخصه اعتقاد دارم شما درگیر این موضوع هستید. حالا سیل منفی هم بیاد نظرم عوض نمیشه، چون من نمی دونم منفی چه معنایی می تونه داشته باشه، شاید معنیش دقیقا همین باشه که من چیزی رو می دونم و اما تو ارزش توضیح شنیدن نداری. من این حرف ها رو برای قضاوت کسی نمی گم، و حتی اگر می شد کامنت خصوصیش می کردم، به این معنا که هدفم صرفا گفتن حرف هاییه که احساس می کنم شاید بخاطر بزرگ شدن شما، کسی دیگه جرات نکنه بهتون بگه.
    اما من که چیزهای زیادی از شما یاد گرفتم، وظیفه دارم چیزی بنظرم می رسه بهتون بگم.
    و اما راجع به این متنتون. خب واقعا چرا باید دونستن این موضوع اهمیتی داشته باشه که “همیشه یا هرگز” یه تصمیم بزرگه یا یه تصمیم کوچک؟ و اصلا شما قبل از گفتن این جمله اصلا به این توجه کرده ید که “بزرگ” و “کوچک” دوتا معنی می تونن داشته باشن؟ بزرگ به معنای پراهمیت یا بزرگ به معنای سایز و طول و کمیت؟ پس گفتن اینکه واقعا این تصمیم بزرگه یا کوچک چطور می تونه درقالب کلمات برای کسی قابل تفکیک باشه؟
    به شخصه از ای میل های هفتگی تون لذت می برم منتهی با دیدن این ای میل فکر کردم که شاید مثال این جملات وسواسی رو توی زندگیم تا به حال زیاد دیدم. /”فکر کردم”/، و اومدم اینجا که حرف هام رو بهتون بگم، شاید که فکر غلطی نکرده باشم.
    این وسواس و احساساتی شدن ناگهانی واقعا در خیلی جاها وجود داره. تاحالا دیدید توی نوشته هاتون می نویسید “در فلان سال” اینطور فکر می کردم و در “بهمان سال” طور دیگری؟ این بد نیست. اگر آدم تغییر نکنه بدردنخوره. اما من به همین استناد می خوام بگم شاید خود “شدت احساسی شدن” و “وسواسی قضاوت کردن” شما از موضوعی در نوشته های امروزتون، روزی درآِینده تبدیل به چیزی بشه که حسابی ازش ناراحت باشید(؟).

  • فواد انصاری گفت:

    ینعی اگرتصمیمات کوچکی بگیریم و مرتب این کارو ادامه بدهیم مجبور نیستیم بعد از سالها با تصمیمات بزرگ و شبیه قماری روبرو شویم؟!

  • Ahoo گفت:

    انتگرال این تصمیم های به ظاهر کوچک موقعیت هایی به وجود می آورند که باعث به وجود آمدن پدیده ای بزرگ می شن و لذا ترس از انتخاب جدید با توجه به تجربیات گذشته باعث می شود تا تصمیم گیری های جدید سخت به نظر آید و شاید بزرگ!

  • مرضیه7 گفت:

    سلام
    اتفاقا ایمیل تون رو که هفته پیش چک میکردم
    این متن رو چند بار خوندم و سعی میکردم براش مقاصد پیدا کنم تا بتونم تصویر سازی کنم تا بفهمش
    نشد …… سنگین بود
    واقعا این جمله یعنی چی :
    بعد از هزار تصمیم کوچک، به تصمیم کوچک دیگری میرسیم با گزینه های بزرگ
    بین ساده و غیر ممکن

    • milaaaaaad گفت:

      سلام
      اتفاقا منم دقیقا این قسمت های آخر رو خوب نتونستم هضم کنم و پیش خودم گفتم حتما اشکال از منه.
      نمیدونم احساس میکنم دچار کج فهمی شدم تو قسمت آخر

    • معین گفت:

      منم چون تجربه مشابهی از نظر درک نکردن مطلب داشتم همینجا کامنت میذارم….

    • مائده گفت:

      منم همینطور!
      خیلی نتونستم درک کنم
      وقتی قراره تصمیمی بگیریم که گزینه هاش رفتن یا موندنه این یعنی یه تصمیم بزرگ
      چرا میگین تصمیم کوچک با گزینه های بزرگ؟!

  • لیلا گفت:

    سلام – روز به خیر
    موضوعی که می خوام بگم ربطی به این نوشته نداره اگر می تونی و نمی دونم دغدغه خودتم بوده یا نه ، لطفا در مورد جاه طلبی های آزاردهنده کاری ( یا زندگی حتی ) بنویس، منظورم جاه طلبی هایی هستش که نیازمند موفقیت و نشون دادن موفقیت هات می کنه اینکه کارگروهی رو برات سخت می کنه و حسی شتاب زده و نا آروم برات به همراه می آره در من این حس خیلی شدیده خیلی زیاد … یه وقتایی رنگ حسادت هم می گیره ( به خصوص در کار ) و هر وقت بهش فکر می کنم علاوه بر اینکه نمی تونم کنترلش کنم اوضاع رو وخیم تر هم می کنه نه میشه از کار کوتاه اومد و نه میشه از احساس موفقیت کاذب همراهش .

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser