پیشنوشت: این مطلب را برای عصر ایران نوشتم. گفتم در اینجا هم آن را بازنشر کنم.
در گذشتههای نه چندان دور، شاید فقط حدود هفت هزار سال پیش، رایج بود که هر کس و هر خانوادهای، کارهایش را خودش انجام میداد:
خودش برای خودش، سرپناهی مییافت یا میساخت.
خودش برای خودش، غذا مییافت یا میپخت.
خودش برای خودش کشاورزی یا دامداری میکرد.
خودش برای خودش لباس و پوشش مییافت یا میبافت یا میساخت.
اگر چه نمیتوان نقطهای مشخص و قطعی را در تاریخ جستجو کرد، اما به نظر میرسد به تعبیر “مک لوهان” با اختراع چرخ، مسیر تاریخ و تکامل جامعه انسانی، به سمت دیگری چرخیده است: حالا میشد مواد اولیه و محصولات را از جایی به جای دیگر منتقل کرد.
شاید نطفهی آغاز مفهوم تجارت و حتی بازار هم چندان از چرخ دور نباشد. گاریهایی که محصولات یک روستا را به روستایی دیگر میبردند و در عوض، محصولات دیگری را میخریدند و بازمیگشتند. شاید بشود گفت رواج استفاده از چرخ، آغاز تخصصی شدن فعالیتها بود؛ دوران شکل گیری فرهنگ و حاکمیت “خان”ها.
من “خان” را از مخفف این عبارت اقتباس کردهام: خودت انجام نده!
قرار نیست هر کاری را خودت انجام بدهی.بعضی کارها را خودت انجام بده و برخی را خودت انجام نده.دامداری را تو انجام بده اما کشاورزی را دیگری برای تو انجام خواهد داد.
همان مثال کلاسیک اقتصاددانها: تو مشغول تولید گوشت باش، سیب زمینی را دیگری تولید میکند.
تاریخ انسان چند هزار سال به سمت تخصصی شدن حرکت کرد.شغلها ایجاد شدند؛یکی کارگر شد و دیگری آهنگر، یکی چاپچی و دیگری پستچی، یکی رویگر شد و دیگری روایتگر.
هر کس شغلی پیدا کرد و به آن مشغول شد و هر کس میدانست که هر کاری را، کسی هست که بهتر از همه انجام میدهد و آن را به عنوان “شغل” انتخاب کرده است و اساساً لغت شغل، نشان میداد که او بیش از هر چیز، به آن کار “مشغول” است.
تخصصی شدن مشاغل و فعالیتها، روندی عموماً فزاینده داشته و اوج روند تخصصی شدن را طی دهههای اخیر شاهد بودهایم.
در قرن گذشته، “هنری فایول” که او را از بنیانگذاران مدیریت جدید مینامند، از تخصصی شدن فعالیتها دفاع کرد و چارلی چاپلین در “عصر جدید”، به ما کارگری را نشان داد که بخش عمدهی زندگیش، به یک کار خاص، یعنی سفت کردن یک پیچ، میگذرد.
اما به نظر میرسد که روند دیگری در حال شکل گیری است؛ روندی که آرام و بیصدا، در حال فتح زندگی انسانهاست.
فرهنگ خانها یا “خودت انجام نده”ها، به تدریج جای خود را به فرهنگ خامها یا “خودم انجام میدهم”ها، داده است.
مهمانی است.میخواهیم این لحظهها را ثبت کنیم. عکاس لازم است؟ نه! خودم انجام میدهم. موبایل جدیدی خریدهام که اتفاقاً دوربین آن، عالی کار میکند.
جلسه است. دبیری بیاوریم که همه چیز را ثبت و ضبط کند؟ نه! خودمان انجام میدهیم. دستگاه ضبط هست و میشود همه چیز را ضبط کرد.
مردم در بین خطوط رانندگی نمیکنند. چه میتوان کرد؟ کار عجیبی لازم نیست. خودم انجام میدهم. امشب در فلان شبکه اجتماعی، برایش هشتگ میسازم.
آن شرکت، محصولی بی کیفیت عرضه کرده؛مسئول پیگیری چه کسی است؟ واحد امور مشتریان یا نهادهای حقوقی؟ هیچکدام! خودم انجام میدهم. به دوستم که یک حساب کاربری پرطرفدار دارد، میگویم آبرویشان را ببرد!
آن شرکت بزرگ نرم افزاری، کارمند میخواهد. به آنجا میروی؟ مگر دیوانهام. همان کار را خودم انجام میدهم. کارآفرین میشوم. “استارت آپ” دار میشوم. هم عنوان قشنگی است و هم، رئیس بالای سرم نخواهد بود.
کتابت را میخواهی با همکاری کدام ناشر منتشر کنی؟ نمیدانم. ممکن است به راحتی با چاپ آن موافقت نشود. خودم این کار را انجام میدهم. از طریق شبکه های مجازی آن را پخش و توزیع میکنم.
اتفاقی در محلهی شما افتاده. فکر نمیکنی بهتر است به یکی از رسانه های خبری اطلاع دهی تا در موردش گزارشی منتشر کنند؟
گزارش؟ خودم انجام میدهم. الان در موردش یک چیزی مینویسم. با عکس. با هشتگ. روی کانال تلگرام هم پخش میکنم. قبل از اینکه رسانههای عمومی حتی به گوششان برسد، صدها هزار بار دست به دست شده.
آیا فلان خبر که منتشر شده صحت دارد؟ نمیدانم. بگذار خودم تحقیقی انجام میدهم و میگویم (از کجا؟ معلوم نیست. به قول اخوان ثالث: هر جا که پیش آید!).
اینها، نشانههایی از شروع یک دوران جدید است: دوران خامها (خام = خودم انجام میدهم).
دوران کسانی که خیلی از کارها را “خودشان انجام میدهند”. اما الزاماً نه به بهترین کیفیت. نه به شکل درست. اما قطعاً به شکلی سادهتر، سریعتر و ارزانتر.
تکنولوژی دیجیتال، تنها عامل شکلگیری این دوران جدید نیست. اما حتی اگر نگوییم مهمترین عامل است، باید بپذیریم که یکی از مهمترین عاملهاست.
ظهور چنین پدیدهای، عظیمتر و عمیقتر از آن است که بتوان به آن برچسب “خوب” یا “بد” چسباند اما نمیتوان از آن غافل شد: اقتصاد خامها، جامعه شناسی خامها، روانشناسی خامها، سیاست ورزی برای خامها، رسانه سازی برای خامها، بازیهای خامها، خدمتها و خیانتهای خامها و… پدیدهای جدید است که ظاهراً در میان اندیشههای کهنهی اقتصاددانها و جامعه شناسان و روانشناسان و سیاستورزان و رسانه دارها و بازیسازها، هنوز آنقدر که باید جدی گرفته نشده است.
ظهور فرصتهای ارزشمند فراتر از تصور در ظهور “خام”ها و بروز تهدیدهای فراوان آن، چیزی نیست که به سادگی از چشمهایمان دور بماند.
حاصل این روند جدید چه خواهد شد؟
قطعاً چنان بحثی فراتر از چنین جایی است. اما دو نکته را نمیتوان از نظر دور داشت:
نکته اول اینکه میتوانیم مراقب باشیم که ظهور ابزارهای نوین، در عین اینکه فرصتهای جدید میآفریند و به قدرت ما میافزاید، ما را سطحی نکند.
میتوانیم هنوز هم، به جای اینکه با دوربین موبایل خود، هزار عکس در هفته بیندازیم و هیچکدام را بعداً نبینیم، با خودمان قرار بگذاریم که هفتهای مثلاً سه عکس بیشتر نیندازیم.در این حالت معجزهای بزرگ روی میدهد.
ما بر خلاف عکاس قدیمی که در عموم وقتها، نمیتوانست دوربین خود را به همراه داشته باشد، دوربینمان را در جیبمان داریم و از این جهت، تکنولوژی در خدمت ما بوده است.
از سوی دیگر، لذت جستجوی یک قاب ارزشمند را، ساعتها انتظار برای پیدا کردن یک سوژه را، منتظر ماندن برای یک اتفاق ارزشمند قابل ثبت را، همچنان مانند همان عکاس قدیمی تجربه میکنیم.
میتوانیم صحنهای زیبا ببینیم و به خاطر تمام شدن سهمیهی عکس هفتگی، آن را ثبت نکنیم تا درد شیرین عکاس حرفهای را که دوربین و منظره را داشت، اما حلقهی فیلم در دوربینش به آخر رسیده بود، بچشیم.
لذتها و تجربههایی عمیق و ارزشمند که بسیاری از ما، فرصت و امکان تجربهی آن را خودمان از خودمان سلب کردهایم.
نکتهی دوم اینکه بپذیریم در دوران خامها، آنچه وجود دارد مجموعهای پیچیده از افراد هستند که با هم در تعاملند و نه تعداد محدودی سازمان انسانی.
سازمانهای مردم نهاد یا “سمن”ها، دولتها، کشورها، قومها و قبیلهها، سازمانهای سنتی انسانی هستند که امروز متعلق به ماقبل “این تاریخ” هستند و در مدتی نه چندان دور، متعلق به “ما قبل تاریخ”!
رشد، موفقیت، آرامش، رفاه، امنیت، اخلاق و قانون، باید تعاریف و الگوهای خود را به روز کنند که اگر جز این باشد، جایگاه خود را در عصر جدید از دست خواهند داد.
حداقل چیزی که نویسندهی این مطلب، به عنوان هویت عصر جدید میفهمد این است که: دوران جدید را با “فرهنگ سازی” میتوان مدیریت کرد و نه “قانون بازی”. این واقعیتی است که برای درک آن، به دانش یا تخصص یا درک عمیق از فلسفه تکنولوژی دیجیتال، نیازی نیست.
پس برای منِ انسانی که در گذشته، “خان” بودم و با گذشت زمان “خام” شدم! شاید این مقاله تلنگری باشد تا کمی از خامی به “پختگی” برسم!
پختگی: (پس خواهم توانست گاهی [کار به کاردان سپردن را] یادآورم) !:)
.
پی نوشت:
با کمی (فقط کمی) تلاش! برای جور شدن و انتقال مفهوم و پیام موردنظر در این جمله، به کمک این کلمه های اختصار!
البته منظورم از پی نوشت، تلاشی «ناموفق» بعد از آنهمه فسفر سوزاندن! در جهت رساندن چنان پیامی بود!;)
اتفاقا به نظر من، این روند به سمت تخصصیتر شدن پیش میره به این معنی که هر کس متناسب با نیاز خودش، امکانات مناسبش رو استفاده می کنه. مثلا شما برای گرفتن یک عکس خانوادگی احتمالا منتظر یک “شاهکار هنری” نیستید بلکه به ثبت یک لحظه و خاطره فکر می کنید. در واقع تکنولوژی متناسب با نیاز روزمره ی شما این امکان رو قرار داده و شما برای نیازهای دیگری به عکاس مراجعه می کنید. به عبارتی از دید من کیفیت عکس هارو نیاز و انتظار ما تغییر داده است نه خود تکنولوژی.
به عفیدهی من اینها همه همون بحث حرمت ویدئو هستند و مقاومت نسل قدیم در برابر امکانات نسل جدید!
علی جان.
قبول دارم که در کل میشه این رو گفت.
اما به من که خود “انسان” رو در ذات خودش، یه گونهی درحال انقراض میبینم و به جانشینهای بهترش فکر میکنم، به سادگی یا لااقل به سرعت نمیتونی بگی مقاومت در برابر گذشته یا حال داری.
من نسبت به تصویری که خیلیها نسبت به “هزار سال آیندهی مدرن جهان” هم در ذهن دارند، چیزی جز عنوان گذشته نگری نمیدم.
موضوع اینه که:
ما در تشخیص نیازهای روزمرهی خودمون ضعیف هستیم و در واقع نسبت به نیازهامون “جاهل” هستیم.
ما فقط نیازهای غریزی رو خوب تشخیص می دیم “خور و خواب و خشم و شهوت”
از اینها که بگذریم، دیگه خیلی تشخیص نمیدیم چی لازم داریم.
مثلاً نمیدونیم که عکس میندازیم آیا هدفش اینه که عکس بندازیم یا اینکه عکس رو بعداً داشته باشیم! (آمارهای محتواهای تصویری دیجیتال ثبت شده که هرگز مشاهده نشدهاند قابل تشخیصه)
حتی نمیدونیم که چرا وقتی شب موبایل خاموشه، اکثر ما باز هم از فاصلهی چند متری دورش نمیکنیم.
یا حتی نمیدونیم که چرا وقتی صبح بیدار میشیم، اغلب ما، در پانزده دقیقه اول، صفحه موبایل رو چک میکنیم و چه نیازی ما رو به این کار وادار میکنه.
حتی نمیدونیم که به تلگرام و سایر OTT ها نیاز داریم یا نه!
مگه زمانی که نبود، تو یا هر کس دیگهای فرم درخواست اختراع براش پر کرده بود؟
پس انسان، از درک و شعور کافی برای تشخیص نیازهای روزمرهاش برخوردار نیست.
تکنولوژی، میتواند و حق دارد (و نوش جوش صاحبان تکنولوژی) به ما بگوید و این حس را القا کند که نیاز روزمرهی ما چیست!
ضمناً عکاس حرفهای که گفتی برای کاربردهای خاص میمونه، باقی نخواهند ماند. منقرض میشه. نه در مقابل گونهی برتر. در مقابل Best Fit
وقتی در کل عالم هستی حرف میزنی، میتونی بگی که همیشه Best Fit به معنای برتری هم هست.
اما در مورد شخص انسان (وقتی از نگاه انسان یا جامعه انسانی به عنوان ناظر نگاه میکنیم) این طور نیست.
الان به نظرت جنبشهای دیجیتال به عنوان یک نیاز، موفق عمل کردهاند؟
حتی توانایی تحلیل خودشون رو داشتهاند؟
این مطلب من رو بخون
http://www.shabanali.com/ms/?p=3805
چند درصد افراد مجهز به ابزار مدرن و شبکه های اجتماعی، میدونن که نشر اخبار گروههای تروریستی، موجب ترویج ترور هست؟
خیلی فکر کردم. نتونستم بفهمم که این بحث رو چطور به بحث ویدئو و مقاومت نسل قدیم در برابر امکانات نسل جدید ربط دادی.
خوشحال میشم بنویسی.
اونهم وقتی که مثلاً در MIT چند تا دکتر میشینن کتاب DIY Citizenship مینویسن و در آخرش میگن نمیتونن فواید و مضرات فرهنگ Do it yourself رو به صورت قطعی تحلیل کنند.
مثال دوربین رو، ساده و کوتاه و یک جانبه تحلیل کردی. فکر کنم بتونی سر فرصت همهی جوانبش رو هم ببینی. اما آیا “شهروند-رسانه” در مقایسه با “رسانه حرفهای” از همهی لحاظها بهتره؟ آیا تهدیدهای جدی برای اون وجود نداره؟
آیا Content Farm ها، لطمه به محتوا نیستند؟
آیا Machine Learning در الگوریتم گوگل، در تعامل با قاطبهی کاربران ایرانی، به یک موجود “خنگ- کم شعور” تبدیل نشده؟ (کافیه وی پی ان روشن کنی و فارسی سرچ کنی تا تفاوت ها رو ببینی)
پی نوشت: علی جان. تخصصی شدن و اختصاصی شدن دو مفهوم متفاوت و گاه متضاد هستند.
تخصصی شدن یعنی Specialization و اختصاصی شدن یعنی Customization.
کاش کمی در انتخاب کلمات، خصوصاً وقتی معنای برعکس همدیگر رو میدن دقت بیشتر بکنیم.
پی نوشت دوم: کتابی هست به اسم Shadow Work که کریگ لمبرت استاد هاروارد نوشته. البته در نگاه تو، احتمالاً کریگ هم مثل همهی اساتید MIT و عمدهی فیلسوفان تکنولوژی جهان، مقاومت نسبت به تکنولوژی داره!
اما بد نیست وقت کردی بخونی.
پی نوشت سوم: یه درسی توی متمم هست به اسم پارادایم
http://motamem.org/?p=2409
دلم میخواد بخونیش و براش وقت بگذاری و مصداقهاش رو ببینی.
چیزی که من گفتم در مورد رواج یافتن خامها. مصداقی از تغییر پارادایم بود.
چیزی که تو مثال زدی، مثالی از تغییر ابزار بود.
این دو تا بحث، نه تنها به هم شبیه یا نزدیک نیستند، حتی گاهی میتونن متعارض و متضاد هم باشن.
پی نوشت چهارم: گاهی اوقات که مطلبی رو میخونی، بعد از خوندن، تلاش کن روش یه برچسب بزنی.
مثلاً برای این نوشته میشه این برچسبها رو زد:
– نقد اجتماعی (Social Criticism)
– نق اجتماعی (Social Nagging)
– نطفه سوال پژوهشی (Research Question Seed)
– دغدغهی آینده پژوهانه (Futures Study Concern) – اون S جمع یه دنیا قصه توش داره.
– فلسفه تکنولوژی (Philosophy of Technology)
– دغدغه اجتماعی (Social Concern)
بسته به برچسب انتخابی، نوع نوشتار و تحلیل مخاطب از متن تغییر میکنه.
پی نوشت پنجم: در کتاب Networked Affect در مقدمه، یه جمله هست که به نظرم میشه با طلا نوشت و قاب کرد و به دیوار خونهها زد (من تقریباً چنین کاری کردهام در خونهی خودم)
میگه: وقتی میخواهیم از “ما و تکنولوژی” حرف بزنیم، استفاده از ضمیر We دیگر درست نیست. باید از ضمیر Us استفاده کرد. امروز، انسان در برابر تکنولوژی نیست، بخشی از تکنولوژی است.
پرتو مستی بیحد نبی
چون بزد هم مست و خوش گشت آن غبی
لاجرم بسیارگو شد از نشاط
مست ادب بگذاشت آمد در خباط
نه همه جا بیخودی شر میکند
بیادب را مِی چنانتر میکند
گر بود عاقل نکو فر میشود
ور بود بدخوی بتر میشود
لیک اغلب چون بدند و ناپسند
بر همه می را محرم کردهاند
(مثنوی)
درخواست آزادی برای گروگانان، شاید نتیجه ی این باشه که افراد در فضای حقیقی “مفید بودن” رو کمتر تجربه می کنند. همانطور که عده ای “دیده شدن” رو با ترور پیج اشخاص معروف تجربه می کنند.
موبایل من هم دوربین داره اما به ندرت از آن استفاده میکنم. افراد زیادی مثل خودم رو می شناسم که زیاد درگیر عکس و سلفی گرفتن نیستند. این که بعضی ها چهار تا عکس میگیرند و بالای پروفایلشون مینویسند “photographer” شاید به دلیل این هست که نتونستند مهارت و تخصصی رو پرورش بدند و به دیگران عرضه کنند.
تأکید من بر این موضوع بود که افرادی که ابزار رو به وجود میارند با کسانی که استفاده از ابزار رو یاد میدن لزوما یکی نیستند و به نظرم در مورد فضای مجازی مشکل از گروه دوم هست. مردم بر اساس نیازشون ابزاری که برای این نیاز بهتر و مناسبتر باشه رو انتخاب میکنند و وظیفه ی تکنولوژی هم تولید همین ابزار هست. ما به سمت اختصاصی شدن پیش روی میکنیم و شاید اگر یک تخصص با نیاز اختصاصی ما مطابق نباشه در اون زمینه کاربرد خودش رو از دست بده. در عوض تخصص های دیگری هم احتمالا به وجود میان. شاید تخصص “معلمی” امروز کمرنگ تر باشد اما “کارشناس تولید محتوا” روز به روز پررنگ تر شده است.
پی نوشت: اولش قصد داشتم فقط همون شعر مولوی رو بنویسم. بی هیچ توضیح اضافه!
“افرادی که ابزار رو به وجود میارند با کسانی که استفاده از ابزار رو یاد میدن لزوما یکی نیستند”
جملهی تو درسته.
تنها نقد من اینه که مطلب من اصلاً در مورد ابزار نبود.
تکنولوژی ابزار نیست.
همهی حرف من همینه. ارباب هست. اربابی خوب و ودوست داشتنی. اما ارباب. دقت کن که “ارباب بودن تکنولوژی” رو به معنای منفی نمیگم. با بار معنایی خنثی میگم و اتفاقاً قدرتمندترین ارباب، کسیه که تو اشتباهی اون رو ابزار یا بردهی خودت بدونی.
تکنولوژی بدون اینکه بخوای یا بفهمی، تا حدی (و نه به صورت مطلق) رفتارت رو جهت میده.
امروز اگر علی ده تا مطلب رو در مورد یک موضوع خاص مرتب کنه و گوگل هم مرتب کنه، من ترتیب گوگل رو ترجیح میدم.
اکثر مردم هم همینطور. این یعنی اینکه “شعور گوگل” در نظر اکثر مردم جهان از “شعور تو” و “شعور من” بیشتره.
در اکثر موارد هم همینه.
پس بحث فراتر از ابزاره.
شبکه اجتماعی، تکنولوژی دیجیتال، مرتبط بودن دائمی،ترافیک دیتا، اینها چیزی از جنس چکش نیستند که ادامهی دست و پای انسان باشن.
بحث اینه که اگر بخشی از دیتابیس گوگل بخواد در زلزله از بین بره و یا صد نفر مثل علی و محمدرضا بمیرن، “جامعهی انسانی که دیتابیسها هم بخشی از اون هست” کدوم رو ترجیح میدن؟ تلخه. اما من فکر میکنم مردن من و تو، کم هزینهتر از گم شدن ماتریس مقدار ویژهی سمانتیک تحلیل واژههای مرتبط به مدیریت یا مذاکره در سرور گوگل هست.
این بحث، ساده نیست. عمیقه. سخته. خیلی سخته. خیلی.
من دارم از جهانی حرف میزنم (که قرار نیست بیاد، اومده) که منطق خشک انسانی در اون حکم میده که قربانی شدن انسان در پای دستاوردهای تکنولوژی انسانیتر به نظر میاد تا قربانی شدن تکنولوژی در مسیر خواستهی انسان.
و این موضوعی تلخ و تحولی شگفت انگیزه. یک نوع دگردیسی از کرم ابریشم تا پروانه.
مولوی در مورد می درست میگه.
اما قطعاً اون حرف رو نمیشه به تکنولوژی تعمیم داد.
مولوی که من میشناسم، اگر امروز بود با بلم و به صورت قاچاق از دست مخاطبانی مثل من و تو فرار میکرد و خودش رو به داگلاس راشکوف میرسوند تا با هم، یک مثنوی در زمینهی خنثی نبودن تکنولوژی بسرایند:
http://motamem.org/?p=13018
پی نوشت: فکر کردم کامنت بعدی رو شش ماه بعد، پس از خوندن اون چند تا کتاب میگذاری! با نوشتن اسمشون، نخواستم به رخ تو بکشم که اونها رو خوندم. خواستم توضیحات کاملتری در پاسخ دغدغهات پیدا کنی و بخونی.
اشتباه کردم!
بله از این نظر درسته.
ای کاش روزی بتونیم تهدیدات تکنولوژی رو کمتر کنیم.
ای کاش رفرش نمی کردم و این پی نوشت آخر رو نمی دیدم…
محمد رضا، قطعا این نوع نگاه تو (در این نوشته)، دروازه ای برای یافتن «دنیا، مفاهیم و نگرش جدید» است. و خوشحالم که همیشه پاسخهای تو، مکملی بسیار خوب برای مباحثی که مطرح میکنی.
و این رو بارها تکرار کردم که خیلی خیلی خوشحالم میشم وقتی سوال یک دوست، تو رو وادار به پاسخگویی میکنه، (تلخ تر و جـدی تر باشه بهتر!)، یه فرصـتِ ناب هست واسه قاپیدنِ حرفهای بیشتر و نوعِ نگاه تو و به ویــــژه «ساختارِ فهم و آموخته هایت نسبت به اون مطلب»ی که نوشتی. برای همین از علی ممنونم که این سوال رو مطرح کرد. امیدوارم فرصت کافی برای بررسی نوشته، پاسخ تو و مراجعی که معرفی کردی داشته باشه و داشته باشیم.
خدا قوت
سجاد سلیمانی عزیز، ممنونم که فرصت دادی از این طریق به آقای شعبانعلی بگم که هرچی گفتم برای پاسخ گرفتن و یادگیری بوده و اگر لحنم مناسب نبوده روی حساب کم تجربگی بگذارند.
امیدوارم از این به بعد شاگرد بهتری باشم 🙂
به نظرم این جور نوشته های رو باید با دقت خوند!
شما اگر همین الان تلوزیون رو اصطلاحا باز کنید و ببینید چی میگه احتمال اینکه از فرهنگ سازی صحبت بشه زیاده حداقل نسبت به ده سال قبل خیلی خیلی بیشتر شده و همه هم بلدن بگن باید برای فلان چیز فرهنگ سازی بشه مشکل ما فرهنگ سازیه و هنگامی که این درخواست ها به بالاتر و نماینده های مردم در مجلس میرسه تصمیم میگیرن که باید بخشی از بودجه ی کشور رو صرف فرهنگ سازی کنن پس حتما به دپارتمان هم نیاز داره خب! بیا اول فرهنگستان بسازیم که واژه های بیگانه(!) رو بومی(!) کنه خخخب اینم انجام دادیم حالا بریم بودجه بدیم به رسانه های دیگه که برامون فرهنگ install کنن!
در حالی که فرهنگ نتیجه رفتار با ثبات در بلند مدت است
و رفتار با ثبات نتیجه ی قوانین باثبات و بدون تغییر یا با میزان تغییراتی که مخاطبانِ قانون رو سردرگم نکنه
امروز یک جریان، یک رئیس جمهور، یک وزیر، یک مسئول بلند پایه استخدام میشه یا انتخاب میشه قوانین مورد علاقه ی خودش رو تصویب میکنه فردا یک نفر دیگه از آن طرف می آید و مال خودش رو تصویب میکنه که با ان اولی در تعارضه.
این بی ثباتی را شاید بشود “قانون بازی” نامید و در این وضعیت ناپایدار نمیشود انتظار فرهنگ سازی هم داشت(که در شرایط پایدار و به تدریج بنا میشود).
راه حل شاید همان قرارداد اجتماعی باشد.
اینکه دور هم جمع شویم و بر سر فلسفی ترین دیدگاه هایمان چانه زنی کنیم و به نتیجه ای واحد برسیم شاید نتیجه ی آن طراحی قوانین باثبات باشد البته به شرطی که دغدغه ی منافع ملی را داشته باشیم!
چی گفتم!
متن در مورد زندگی دیجیتال بود من از مدیریت جامعه گفتم
من یک سال پیش هارددیسکم کلا معیوب شد و همه داده هام پاک شد کلی عمس داشتم . اول چند روز ناراحت بودم بعد از یک هفته دیدم که همه اون ۵۰۰ گیگابایت اسپم و بیخود بوده و من الکی جمعش میکردم. یاد نامه های ناپلون افتادم میگفت نامه ها رو سریع نمیخوند و بعد از یک هفته میدید خیلی از مسایلی که به عنوان شکایت براش نوشتن خود به خود حل شده . بهایی که ما به سرعت و هیجان و در دسترس بودن میدیم بیش از حد معموله.
از شما پنهان نباشه چند وقته دارم به این موضوع عکسها فکر میکنم و تصمیم گرفتم بهرتین عکسهام رو چاپ کنم وبزارم توی یک آلبوم فیزیکی و بقیه رو پاک کنم. دیروز رفتم چند تا آلبوم قیمت کردم احتمالا توی هفته آینده هم عکسها رو چاپ کنم حدود ۵۰ تا عکس قابل چاپ و با ارزش دارم بقیه رو هم میخواهم پاک کنم. شاید تصمیم اشتباهی باشه ولی دوست دارم این کارو انجام بدم.
دستت درد نکنه محمد رضا به خاطر مقاله ت
من بعد از کلی حذف کردن، فعلا ۳۳۰ تا برای چاپ گذاشتم کنار. ولی هنوز نصف بیشتر هاردم مونده!
چاپ عکس خیلی عالیه. پارسال یه سری رو چاپ کردم و بارهاو بارها در کنار دیگران یا به تنهایی تماشا کردم و کیف کردم. فقط خیلی گرونه!
چند وقتی ست که صبح ها رادیو ایران را گوش می کنم. هر دو هفته مطلبی را مطرح و به آن می پردازند. اتفاقن تا اینجا که من گوش کرده ام همه خوب بوده اند. مثلن سه هفته قبل درباره قاچاق کالا و لطمه ای که به تولیدکننده ایرانی می زند، صحبت می کردند. با عامه مردم و مسئولان مصاحبه می شد و تاجایی که توانستند برای فرهنگ سازی در این زمینه سعی کردند. به نظر من که خیلی خوب بود. حتی اگر مخاطب محدود رادیو ایران را وادار به فکر کرده باشد، باز هم بهتر از هیچی ست.
این را گفتم که اضافه کنم طی دو هفته اخیر مطلب مورد بحث رسانه های دیجیتال و شبکه های اجتماعی است. حرفی از بگیر و ببند نمی زنند. با مسئولان صحبت می کنند و سعی می کنند مردم را از مشکلاتی که در اثر ناآگاهی ممکن است دچارش شوند، آگاه کنند. مثلن گذاشتن عکسهای خصوصی در شبکه ها. با مردم عامه هم حرف می زنند و نظرشان را می پرسند. هم چنین در این باره که مرتب مطالب بی اصل و نسب را بازنشر نکنید، چون این کار باعث شایعه سازی یا رواج دانشی بی پایه و اساس می شود، حرف می زنند.
گوینده خیلی خوب و مسلطی هم دارند که کلامش شیرین است و به دل می نشیند.
جای دلخوشی و امیدواری ست که بعد از سالها یک شبکه رادیویی این طور هدفمند به فرهنگ سازی می پردازد، بی آنکه مذهب و قانون را وسط بیاورد و فقط به گفتن دلایل ملموس بسنده می کند.
اینکه می گویند خرید کالای ایرانی باعث اشتغال فرزندان ما می شود برای هرکسی قابل فهم است و خیلی پرفایده تر از اینکه بگویند این شماره تلفن را بگیرید و هرکس جنس قاچاق داشت زنگ بزنید تا حسابش را برسیم. یا در مورد دوم وقتی گوینده امروز می گفت که ” آخه چرا در مورد تاثیر هسته رازیانه برای رشد مو برای خاله ۷۰ ساله تان مطلب می فرستید درحالیکه خاله تان کچل است؟؟؟” (نقل به مضمون) حتمن خیلی تاثیر بیشتری دارد تا اینکه بگویند پلیس را صدا می کنیم خدمتتان برسد.
مطلب جالب و تامل برانگيزي بود. ممنون
تعبير “خان” ها در مقابل “خام” ها خيلي برام با معني بود-به نظرم خود اين دو واژه هم معاني جالبي در دل خودشون دارن! (جداي از معني مخفف شون)
راستش فكر ميكنم “خام” هاي اين دوران ، كالا ها شون بيشتر از جنس “حباب” باشه (كالايي كه در توشه ي اكثريت “خام” هاست و نه همه ي آنها). حباب = حمال بسته هاي اطلاعاتي بدردنخور !
عکس هایی که گرفته می شوند برای دیده نشدن
مطالبی که forward می شوند برای خوانده نشدن و ….
فکر میکنم این کوچک شدن واحدهی سازمانهای انسانی به یک نفر باعث شده که بدون تلاش، بدون تخصص، بدون فکر و اندیشه و… فقط وقت تلف میشه چه وقت نویسنده و چ وقت بیننده و خواننده