زلزلهی دیشب علاوه بر اینکه باعث شد تعدادی از هموطنانمان را از دست بدهیم، احساس ناامنی و نگرانی را در نوار غربی کشور برای تعداد زیادی از مردم کشورمان و کشور عراق ایجاد کرد.
در حدی که توانستم و با تعدادی از دوستانم در غرب کشور صحبت کردم، به نظر میرسد که علاوه بر آسیبهای جانی و مالی زلزله، همچنان نگرانی و اضطراب ناشی از آن وجود دارد.
تلخی بیشتر ماجرا این است که جز ابراز همدردی و تسلیت کار چندانی از دستمان بر نمیآید و باید بپذیریم که بخش بسیار کوچک و ضعیفی از جهان هستیم و باید قواعد حاکم بر هستی را که فراتر از مصلحت و ترجیحات ما و گونهی ما و حتی سیارهی ماست بپذیریم.
نوشتهی مرتبط از من:
[در کرمانشاه چه میگذرد؟ گزارش یک مشاهده – گاهنوشتهای پوریا صفرپور]
[…] چیز دیگر سرجایش نیست. زلزله شده […]
با سلام
مشکلی که آقای فواد انصاری مطرح کردند دختر عموی منم که ساکن کرمانشاه هست اشاره میکرد میگفت مردم جوری ماشینهای کمک رسانی رو اهدا میکنند که ماشینها قادر به حرکت نیستند در نتیجه به یک عده کم میرسه به عده زیاد . مردم تقصیری ندارند شرایط واقعا سخت و دردناک هست انها هم تلاش میکنند تا بتوانند وسایلی را فراهم کنند تا دوام بیاورند . تبریز مردم واقعا تلاش میکنند که وسایل لازم رو تهیه کنند وببرند کرمانشاه .اما جمع آوری اقلام یک طرف توزیع مناسب و عادلانه هم یک طرف. متاسفانه در سیستم جامعه ما انگار اندیشیدن- پیش بینی کردن – آماده شدن برای مواقع سخت یا تعریف نشده یا اگرم تعریف شده توجهی بهش نشده . این مطلب رو از اون رو میگم که وقتی صحبت زلزله و چنین بلایای طبیعی میشه اکثرا میگیم خدانکنه -در مورد ش حرف نزن -موضوع بحث رو عوض کن حتی حاضر نیستیم برای چند لحظه با اون شرایط به واکنش ها و رفتارمان در آن شرایط فکر کنیم.
زلزله اخیر به من فهماند که چقدر برای روزهای خوش آینده تلاش و سرمایه گذاری میکنم اما برای روزهای بحرانی برنامه ای ندارم تصمیم گرفتم من بعد مطالعه کنم تحقیق کنم یک سری دوره ها رو ببینم تا در چنین شرایطی اگر زنده ماندم بتوانم شرایط را تا جایی که امکان دارد برای خودم و دیگران قابل تحمل تر کنم
خوشبختانه کمکهای زیادی از طرف مردم خوب کشورمون جمع شده و من توی سنندج شاهدم که همه دارن خیلی بیشتر از توانشون هم کمک میکنند . مشکلی که وجود داره الان بی نظمی توی توزیع وسایله. متاسفانه مردم و NGOها اعتمادشون به بخش دولتی کم شده و خودشون میخوان مستقیم جنس ها رو به مردم بدن و همین باعث شلوغی و ترافیک و بی نظمی شده طوری که بعضی خانواده ها یک پتو دارند و بعضی ها ۳۰ پتو گیرشون اومده یا مثلا کسی که شیرخشک نیاز داره ۵ تا چادر براش بردن. حیف کمکهای خیلی خوبی که جمع شده نامنظم پخش میشه . انصافا هم نمیشه هر کسی با ماشین راه بیفته و بره مستقیم کمک کنه باید تحویل کمپ های هلال احمر بدن تا اونا منظم پخش کنند. نیت مردم خوبه ولی نتیجه ی خوبی نداره.
هنوز یک سال از درد و غم پلاسکو نگذشته، که غمی دیگه به دلهایمان اضافه شد. هر صبح که از خواب بیدار می شوم آرزو می کنم ایکاش خبرگزاری ها خبری نداشته باشتند، جز ازدواج فلان هنرمند و جدایی آن یکی. در مدت اخیر تمام خبرگزاری ها از تهدید و جنگ حرف می زنند که تداعی کننده خاطرات تلخ جنگی است که از دوران کودکی برایم به یادگار مانده، به همین دلیل تصمیم گرفتم هیچ خبرگزاری رو دنبال نکنم. ولی غافل بودم که اتفاق ها می افتند حتی اگر من از آنها اطلاع نداشته باشم. تحمل درد از دست دادن عزیزی خیلی سخت است ولی به نظرم سخت تر از آن بی خبری از یک عزیز است.
اندوه سنگینی رو دلم نشسته ولی راستش یه گوشه از دلم خوشحاله که چه خوبه این اتفاق در تهران نیفتاد و اگه در تهران همچین زلزله ای بیاد چه خواهد شد.
مرگ یک روزی برای هر کدوممون اتفاق می افته. اما انگار دسته جمعی و ناگهانی بودنش حس وحشت و درد عمیقتری رو القا میکنه. وقتی همچین حوادثی پیش میاد فکر میکنم توی دنیایی که کنترل خیلی ناچیزی روش داریم دور از ذهن نیست کل کره زمین و ساکنینش در چشم به هم زدنی به همین راحتی نابود بشن.
سلام به محمد رضا
ودوستان متممی ام، خبر غم انگیز زلزله استان کرمانشاه و افزایش آمار لحظه ای کشته شدگان بسیار دردناک است، بخصوص اینکه در تمامی محله و سرای این استان با مردمان ساده و بی آلایش خاطرات خوبی داشته باشی، چند سالی به دلیل راه اندازی پروژه سیستم توزیع در استان های کرمانشاه ، ایلام ، لرستان زندگی و تردد های زیادی داشته ام، از گردنه داراز و تند شیب های ثلاث باباجانی تا مرز دهلران و از محله ازگله کرمانشاه تاریجاب قصر شیرین،سر پل ذهاب،گیلان غرب ،.. در تمام این مدت چند سال با خیلی از عزیزان همکاری از نزدیک داشته ام ، تنها کلامشان توجه مسئولین به محرومیت هایشان است فرقی هم نمی کند بخش خصوصی و یا دولتی هر عزیزی که در آنجا توان اقتصادی دارد برایشان عزیز است.
وقتی که با آنها همکلام می شدم و دستم به گرمی می فشارند که مهندس عزیز، برای بچه های ما ،برادرهایمان، کاری بکن که بیکارنباشند ،تحمل نگاه سنگین خانواده را می توانستی در نگاهشان بفهمی مردان و جوانانی که صبح ها پشت به آفتاب منتظر شغلی و یا کاری بودند و تنها سرگرمی شان تخته نردشان بود . و هنوز آثار روحی و روانی و فیزیکی جنگ بر تک تک آنها نمایان است.
نقش آموزش زمانی مهم و اثر گذار است که همزمان توسعه شهری و اقتصادی بر آن حاکم باشد، در این صورت می تواند بسیار تاثیر گذار باشد والاغیر که ابطلال کلام است .
امروز همه به خاطر زلزله طبیعی و آه و ناله و فغان آواره گان دلمان به درد می آید ، اما امان از زلزله که دها باره بیشتر تلفات از این جماعت می گیرد ،زلزله خاموش تر و ویران کننده تر همان مسائل اجتماعی و بحران های حاشیه نشینی و فقر و بیکاری و مواد مخدر صنعتی هستند.
این زنگ خطر سالها است که به صدا افتاده، تا باشد گوش های شنوایی برای شنیدن و دست های پر مهر برای یاری دادن . تا زمانی که در میان ساکنان شهر زندگی نکنیم نمی توان عمق فاجعه انسانی را درک کنیم . باشد که این وقایع دردناک کمی هم بیشتر ما را واردار به نقش مان در یاری دادن به این زلزله ویران کننده خانواده ها و جوانان باشد. کودکی که امروز در زیر آوار فغان می کند همان جوانانی نشود که از درد مواد مخدر فغان دهها خانواده را به ارمغان بیاورد.
باز هم وظیفه خودم میدانم، از دوستانی که پیام آور کمک انسان دوستانه در این برحه از زمان هستند ،تشکر و قدردانی نمایم .
پیام تسلیت خودم را به تمامی عزیزانی که این واقعه، رنج های وصف ناپذیری را تحمل می کنند عرض نمایئم.
“إِلَّا الَّذِینَ صَبرَُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئکَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیر”
سخت است و تلخ است فقط نظاره گر بودن، وقتی این همه مهارت کسب کرده ای و نمی توانی آن را برای تسلی خاطر عزیزی حتی به کار ببری، سخت است شنیدن صدای لرزان و ترسان عزیزانت پشت گوشی در حالی که تو فکر می کنی جایت امن تر است راستی چطور می توان همدلی و همدردی کرد.
چطور می شود به خانه ای برگردی که وحشت را با تمام وجودش به جان تو ریخته است. چطور به اندازه ثانیه ای بی سقف می شوی ما هیچ کاری نمی توانیم بکنیم حتی همدردی… برای لحظه ای زمین و زمان و مکان را از دست می دهی تجربه آن لحظات وحشتناک برای عزیزانی که آنجا بوده اند قابل وصف نیست چه رسد به درک و همدردی با آن.
چقدر سخت است ایمان به ناتوانی خویش، کاش این ناتوانی را کمتر تجربه کنیم.
[…] که محمدرضای عزیز در پست کوتاه و زیبای خود (+) در ابراز همدردی با این عزیزان […]
باید برای چنین پیش آمدهایی فکری کرد نباید خانه هایی بسازیم که مدفنمان شود حداقلش اینه که خودمون برای اینجور حوادث آماده نگهداریم جز ابراز همدردی با این هموطنان کاری از دستمون برنمی آد حالا کار به اینجا رسیده خبررسانی خوب و به موقع می تونه خیلی ها رو از نگرانی نجات بده وباعث بشه مردم هجوم نبرند بتونند کمک های خودشون خوب سازماندهی کنند
محمدرضای عزیز چطور می تونم وبلاگم رو جزو نوشته های دوستان متممی شما قرار بدم
بیهوده مگو که دوش حیران شدهای
سرحلقۀ عاشقان دوران شدهای
از زلزله و عشق خبر کس ندهد
آن لحظه خبر شوی که ویران شدهای
#شفیعی_کدکنی
نمیدونم چقدر این خبر صحت داره، اما به نظر میاد که بیشترین خسارتها رو ساختمونهای مسکن مهر دیدند. من طراحی شهری خوندم و متأسفانه میدونم که یه هیچوجه وضعیت این ساختمونها خوب نیست و اصلاً اصولی ساخته نمیشن. کلی هم تو دانشگاه و این ور و اونور گفتم که باید فکری به حال این پدیدهی نابسامانِ مسکن مهر کرد. اما ما خیلی خوب بلدیم مقاله و جستار و اینا بدیم و رتبههای علمیمون رو بالا ببریم، ولی انگار این کاغذا بهترین راه برای نابود کردن جنگلها هستن و به هیچ درد دیگهای نمیخورن.
تسلیت میگم به مردم عزیز ایران…
منم از طریق یکی از دوستان و همکاران ایلامی، متوجه شدم آنها دیشب را – برای در امان ماندن از پس لرزه های احتمالی – در پارک های بیرون شهر سپری کرده اند و متاسفانه امروز هم متوجه شدم حدود ۴۰۰ نفر از هم وطنان تا الان در این حادثه کشته شدند. خبر بسیار ناراحت کننده ایی است و سوال های متعددی را در ذهن ایجاد می کند.
اینکه آیا موقع آن نرسیده است که احتمال وقوع حوادث طبیعی را در سازه ها در نظر بگیریم؟
قوانین سخت تری را در زمینه ساخت و ساز برای مناطق خاص وضع نماییم؟
آیا نمی توانیم از حوادث مشابه، درس بگیریم و برای کاهش تلفات انسانی در رویدادهای آینده، طرحریزی مناسبی داشته باشیم؟
آیا کمیته های مدیریت بحران، صرفا برای پس از وقوع بحران هستند؟
آیا اساسا بهینه سازی و بهبود در کارها (با هدف کاهش تلفات انسانی) را می توانیم شاهد باشیم؟
نمی دانم الان سازنده ایی که ساختمان ساخته شده اش فروریخته است (در برابر آن ساختمان هایی که مقاوم تر بوده اند و ایستاده اند) و با اینکار عده ایی از مردم عزیز را به کام مرگ کشانده است، چه حسی دارد؟
ببخشید جنبه درد و دل پیدا کرد.
من هم دلم میخواد زیر این پُست، به هموطنای عزیزم که توی این زلزله آسیب دیدند، تسلیت بگم و باهاشون ابراز همدردی بکنم.
نمیدونم چکار میتونیم بکنیم تا این عزیزان، توی این شرایط سخت، ما رو در کنار خودشون حس کنن.
شاید یکی از کارهایی که از دست مون بر میاد، همین اهدای خون باشه که دوست خوبمون آقای الیاس میرزائیان، اشاره کردن.
سلام.
انگار اضطراب روی مغز انسان و سیستم عملیاتی آن هم تاثیر می گذارد.
تجربه گیر افتادن داخل یک آسانسور، این اضطراب و به دنبال آن مختل شدن عملکرد مغز را به من نشان داد.
اگر برای شرایط بحرانی آموزش ندیده باشیم، اتفاقات بعدی می تواند آسیب های بیشتری بزند.
شبیه آنچه فواد انصاری عزیزم در خصوص هجوم به پمپ بنزین ها نوشته. اینها تصمیمات فردی هستند، پناه گرفتن در اماکن ناامن یک تصمیم فردی است و همه ی اینها اغلب اشتباهات خطرناکی هستند.
مدیریت بحران ِ عمومی، آموزش هایی برای تصمیم گیری های درست و اقدامات درست می خواهد که متاسفانه ما از آن بی بهره ایم.
به دوستان عزیزم و خانواده هایی که احتمالاً آسیب دیده اند و عزادار هستند، تسلیت عرض می کنم.
با سلام و عرض ادب خدمت محمدرضای عزیز
فکر می کنم اهدای خون جزو کارهایی هست که از دست اکثر مون برمیاد
امیدوارم مرهمی باشه بر درد و رنج عزیزانمون
خیلی حس بدی هستش. من اطلاع نداشتم تا اینکه صبح در باشگاه متوجه شدم، نگرانیِ بیخبری از بعضی اقوام در چهرهی دوستان کرمانشاهی موج میزد و خیلی اذیتم میکرد. تنها کاری که میتونم بکنم همدردی است و از این حس عجز جبرگونه بیزار هستم.
امیدوارم که بازماندهها زودتر بتوانند به روال عادی زندگی برگردند.
چنین چیزی رو تا حالا ندیده بودیم و شدت زمین لرزه خیلی زیاد بود خصوصا در آپارتمانها و ساختمانهای بلند لرزش بیشتر احساس میشد. متاسفانه عزیزان زیادی در استان کرمانشاه کشته شده اند که واقعا غم انگیزه امیدوارم خدا به بازماندگانشون صبر بده. چیزی که دیشب برام عجیب بود هجوم مردم به پمپ بنزین ها بود ظاهرا مردم بنزین کافی تو ماشین نداشتند و میخواستن از شهر خارج بشن فارغ از اینکه این کار چقدر عاقلانه س ولی موجب ترافیک و حتی تصادف های زیادی شد . ظاهرا برای مواقع بحرانی هیچ کسی برنامه ی خاصی نداره و اگر خدایی نکرده اتفاقی در کشور بیفته تلفات بی نظمی و هرج و مرج از خود اتفاق بیشتر میشه. تعداد شایعات هم که سریع پخش میشد خنده دار بود از آزمایش بمب گرفته تا پیش بینی زلزله های بزرگ تر .
دیشب حوالی ساعت ۹:۲۰ بود که پشت لپتاپتم نشسته بودم و اتفاقاً داشتم کامنتهای یکی از درسهای متمم رو میخوندم. یه دفعه احساس کردم که سرم داره دور میزنه. با خودم گفتم: «ببین. حرف مامانت رو گوش نکردی و نرفتی شام بخوری، حالا قند خونت افتاده و داره سرت دور میزنه.»
در همین حین احساس کردم فقط سرم نیست که داره دور میزنه، خودم هم دارم تکون میخورم. پردهی اتاق هم داره تکون میخوره.
اون لحظه بود که متوجه شدم زلزله شده. ترسیدم. اصلاً جرأت تکون خوردن از جام رو نداشتم. همهی اینا چند لحظه بیشتر طول نکشید.
شدت زلزلهای هم که من داشتم احساس میکردم خیلی خفیف بود ولی احساس ترس و عجز و ناتوانی بدی رو تجربه کردم.
بعد که اخبار رو پیگیری کردم دیدم زلزلهی شدیدی بوده و منطقهی گستردهای از کشور عراق و کشور ما رو تحت تأثیر خودش قرار داده و متأسفانه افرادی جان خودشون رو از دست دادن. همین باعث شد حس تلخی در من بهوجود بیاد.
فقط حالا که در کشورمون برای افزایش سطح ایمنیِ پیش از وقوع زلزله، کار درست و درمونی انجام ندادیم، امیدوارم لااقل پس از وقوع این حادثه، امداد رسانیها بهشکلی باشه که افراد حادثه دیده هرچه زودتر نجات پیدا کنن و این حادثه از اینی که هست تلختر نشه.