در روزنوشتهها، #مطالب نوشته نشده مطالبی هستند که قرار بوده روزی کاملتر شوند، اما به خاطر وقت کم، یا بیحوصلگی یا ملاحظههای دیگر، به همان شکل ناقص در حد یک ایدهی اولیه در دفتر یادداشت من رها شدهاند. میشود آنها را دور ریخت. اما یک گزینه هم این است که بدون شرح و بسط و توضیح بیشتر، آنها در روزنوشته بیاورم و من تصمیم گرفتهام گاهی گزینهی دوم را انتخاب کنم. *** هیچوقت به تماشای مراسم اعدام نرو. اگر کسی که اعدام میشود شایستهی مجازات نباشد، تو در اعدام او شریکی. و اگر محق اعدام باشد، بر سنگدلیات افزوده خواهد شد. *** در دعوای دو نفر، ما معمولاً طرف حق را نمیگیریم، بلکه به سمت کسی متمایل میشویم که همدلی بیشتری با او داریم. آنچه به اشتباه عدالت خوانده میشود، معمولاً غلبهی نظر گروه همدلی […]
مطالب مرتبط با مطالب نوشته نشده
مطالب نوشته نشده | پرسشها و پاسخها
#مطالب نوشته نشده موضوعات و حرفهایی هستند که به علتهای مختلف، در حد یک پیشنویس در دفترچهام ماندهاند و هرگز به یک نوشتهی کامل تبدیل نشدهاند. این سرخطها را به جای دور ریختن در سطل زباله، در اینجا بازنویسی و رها میکنم. شما هم آنها را در همین حد جدی بگیرید. نوها و کهنهها گرفتار شدهایم؛ میان آنها که به پرسشهای جدید، پاسخ کهنه میدهند، و آنها که برای یافتن پاسخهای جدید به پرسشهای کهنه، تقلا میکنند. حال آنکه ما پرسشهای کهنه و پاسخهای کهنه، هر دو را فراموش کردهایم و به جستجوی پاسخهای تازه برای پرسشهای تازهی خود برخاستهایم. امروز، بیش از هر روز دیگر، راه رهایی از کهنهجوها و کهنهگوها، پرسش تازهی ماست. سادهها و پیچیدهها دو چیز من را میترساند: پاسخهای ساده به پرسشهای پیچیده، و پاسخهای پیچیده به پرسشهای ساده. خرافهگرایان در […]
مطالب نوشته نشده | از عشق به مقیاس تا ایران مال
#مطالب نوشته نشده موضوعات و حرفهایی هستند که به علتهای مختلف، در حد یک پیشنویس در دفترچهام ماندهاند و هرگز به یک نوشتهی کامل تبدیل نشدهاند. این سرخطها را به جای دور ریختن در سطل زباله، در اینجا بازنویسی و رها میکنم. شما هم آنها را در همین حد جدی بگیرید. خطر رقیق شدن رقیقشدن (Dilution) کلمهای زیبا و دوستداشتنی است. پدیدهای که در جنبههای مختلف زندگی ما به شکلهای مختلف بروز میکند و پدیدار میشود. به گمانم اگر چشممان به دیدنش باز شود، تصمیمها و رفتارهایمان پختهتر خواهد شد: نوشتههای رقیق: زمانی که سرعت نوشتن ما از سرعت خواندنمان پیشی میگیرد و آنچه به درون ذهن خود میریزیم، در مقایسه با برونریزیهای زبان و قلممان، ناچیز میشود. رابطههای رقیق: وقتی در دامِ شبکهبازی و شبکهسازی گرفتار میشویم و فکر میکنیم هر یک آشنای تازه […]
از منطق تخم کفتری تا بوعلی سینا
پیشنوشت: وقت کم باعث شد که یک بار دیگر هم از نوشتن مطالب کامل با جزئيات و حواشی آنها فاصله بگیرم و مانند دفعهی پیش، چند روایت مختصر را با شما مرور کنم. در ابتدای مطلبی که با عنوان کارت ملی و اسنپ و داشتههای ناچیز نوشتم، ماهیت این نوع نوشتهها را شرح دادهام. منطق تخم کفتری چند پیرمرد پشت میز کناری، داخل رستورانی قدیمی نشسته بودند و با صدای بلند حرف میزدند. خلوت بود، فاصله نزدیک و صداها بلند. به همین علت، من هم ناخواسته شنوندهی گفتگوهایشان بودم. سرگرم نقد وضعیت ادارهی کشور بودند و ماجرای اختلاسها و همین حرفهایی که نمک و فلفل غذای این روزهای همهی ما شده است. اما آنچه در این میان جلب توجه میکرد، تحلیلهای یکی از آنها دربارهی صنعت آموزش کشور بود. داشت با جدیت توضیح میداد که: «جوانها […]
کارت ملی | اسنپ | خطر داشتههای ناچیز
من هم مثل خیلی از وبلاگنویسها، دفتر یادداشت کوچکی دارم که وقتی ایدهی اولیهی یک مطلب در ذهنم شکل میگیرد، آن را در حد چند جمله در آنجا مینویسم تا بعداً در قالب یک نوشتهی کامل منتشر کنم. شاید از هر ده مورد، تنها یکی از آنها به نوشتهای کامل و طولانی تبدیل شود و بقیه، به علت پارهای ملاحظات، یا بعضاً بیحوصلگی، صرفاً به یک کاغذ چرکنویس تبدیل میشوند تا از پشتِ خالی و سفیدشان، استفاده شده و سپس دور انداخته شوند. نمونهای از آن ایدههای چند جملهای را در اینجا میآورم و شاید اگر برایتان جالب بود، از این به بعد مطالب نوشته نشده هم جایی در روزنوشتهها پیدا کنند. کارت ملی کارت ملی من، مقوای کهنهای با عکسی قدیمی است که میان دو پلاستیک نامرغوب پِرِس شده و اثرِ یک بار جا ماندن […]
آخرین دیدگاه