میخواستم مطلبی با عنوان «شکست بروکراسی از شبهبروکراسی» در ادامهٔ داستان واویلوف بنویسم. هنوز نخستین جمله به پایان نرسیده بود که دیدم آن مطلب و بسیاری از مطالبی که پیش از این نوشتهام، در بنمایه مشترکند: همهٔ آنها از فروپاشی و زوال حرف میزنند. به جای اینکه این نکته را در پیشنوشت بگویم، تصمیم گرفتم آن را در قالب یک نوشتهٔ مستقل منتشر کنم تا هم جدیتر گرفته شود و هم ارجاعات آتی به این مفهوم سادهتر باشد. تعریف زوال چیست؟ من در این نوشته زوال را معادل Decay به کار میبرم و منظورم از زوال چیزهایی از این جنس است: افت تدریجی حرکت در مسیر فروپاشی در طول زمان از بین رفتن کارایی یک محصول یا سیستم یا مدل ذهنی ضعیف شدن تدریجی انسجام داخلی در یک ساختار کاهش تدریجی خروجی یک مجموعه موارد […]
لیسنکوئیسم | دورانی که همهٔ علوم باید کمونیستی میشدند
ترس از قحطی قحطی، یکی از نگرانیهای همیشگی استالین بود. او در سال ۱۹۲۲ همزمان با قحطی به دبیرکلی حزب رسید. درست زمانی که مردم برای غذا با هم میجنگیدند. ترس از تکرار قحطی باعث شد استالین، سیاستهایی را برای رونق کشاورزی بهکار بگیرد. سیاستگذاریهای استالین بعد از یک دهه نتیجه داد. اما نه در قالب فراوانی غذا و گندم. بلکه به شکل یک قحطی دیگر در آغاز سومین دهه از قرن بیستم. البته این اتفاق، برای آشنایان با سیستمهای اجتماعی عجیب نیست. حکومتهای اقتدارگرا با تصمیمگیری متمرکز، هر چقدر که در ادارهٔ وضعیتهای ساده، موفقند، در مواجهه با بحرانهای پیچیده شکست میخورند و خود به بخشی از بحران تبدیل میشوند. احتمالاً میتوانید راهکارهای حکومت استالین را برای مواجهه با مشکل حدس بزنید. کمیتهها و ستادهای تخصصی تشکیل شدند. مالکیت دانهها و محصولات زراعی را […]
پیامها و پیامکها | سیزدهمین نمونه
مثل همیشه، مقدمهٔ همیشگی پیامها و پیامکها را میآورم و در ادامه، مجموعهٔ جدیدی از پیامها را نقل میکنم. این بار، سهم پیامهای مرتبط با شرایط روز، بیشتر از همیشه است. البته فکر میکنم این طبیعی است و احتمالاً در ماههای اخیر، همهٔ ما پیامهای بیشتری از این دست رد و بدل کردهایم. *** آنچه در اینجا میآید، چند نمونه از پیامهایی است که برای دوستانم فرستادهام و در آرشیو مکالمههای روزها و هفتههای اخیرم یافتهام. طبیعی است نمیخواهم و نمیتوانم نام گیرنده و طرف گفتگو را بگویم. همچنین ترجیح میدهم دربارهی صدر و ذیل گفتگوها هم چیزی ننویسم. اگر چه محتوای آنها غالباً میتواند بستر بحث را مشخص کند. جز در مواردی که اشتباه دیکتهای بوده یا باید نام فردی حذف میشده، تغییری در متن پیامها ندادهام. بنابراین در انتخاب پیامها چندان نکتهسنجی نشده […]
خطرات ادبیات
اول) آنچه در ادامه میخوانید، چند بند از یکی از نوشتههای جعفر شیرعلی نیا است: جوانتر که بودم از جنگ نمیترسیدم و حتی مشتاق بودم که دوباره جنگی شکل بگیرد. ادبیات دفاع مقدس از جنگ تابلویی زیبا برایم رقم زده بود؛ تابلویـی سرشـار از معنویـت، انسـانیت، صفـا و بـرادری در مسـیری کـه انتهایـش به بهشـت ختم میشـود. در ایـن ادبیـات بـه جـای «جنـگ» از عبـارت «دفـاع مقـدس» اسـتفاده میشـود؛ چـون «واژهی دفـاع فاقـد صراحـت و خشـونت و زنندگـی جنـگ اسـت.» بعدهــا کــه پرســشهای کودکــیام مــرا بــه تحقیــق بیشــتر در جنــگ کشــاند و بــا سـیاهیها، ویرانیهـا و تلخیهـای جنـگ آشـنا شـدم دریافتـم «یکـی از مشـخصههای اساسـی ادبیـات همانـا مخفـی کـردن اسـراری اسـت کـه امـکان دارد هرگـز برمـلا نشـوند.» دیــدم چگونــه عملیاتهــای پرتلفــات و خســارتبار همچــون پیروزیهــای بــزرگ در ذهنـم جـا گرفتـه اسـت و دریافتـم ایـن ادبیـات، […]
سیستم بسته | «در سیستم بسته، امروز تابع فردا است» یعنی چه؟
مصطفی خودمانی زیر مطلبی که مدتها پیش با عنوان «از کلمهٔ سیستمی نترسیم» نوشته بودم، دربارهٔ یکی از جملههای برتالانفی پرسیده بود. مضمون جمله این است که در سیستم بسته، وضعیت حال سیستم تابع آیندهٔ سیستم است. حرف مصطفی – و احتمالاً بسیاری از کسانی که این جملهٔ برتالانفی را میشنوند – این است که ما میدانیم وضعیت هر لحظه از سیستم میتواند تابع گذشته باشد. حالا گاهی صرفاً تابع گذشتهٔ نزدیک (معمولاً در سیستمهای مکانیکی) و گاهی تابع تمام مسیر گذشته، از دور تا نزدیک (معمولاً در مورد سیستمهای پیچیدهتر مثل انسان، سازمانها یا جامعه). اما این که وضعیت این لحظه تابع آینده باشد، کمی عجیب به نظر میرسد. مدتهاست صبر کردهام تا حدود یک ساعت وقت آزاد (و فکر آزاد) پیدا کنم و جواب مصطفی را بنویسم، که هر دو، خصوصاً دومی، به […]
پیامها و پیامکها | دوازدهمین نمونه
مثل همیشه، مقدمهٔ همیشگی پیامها و پیامکها را میآورم و در ادامه، مجموعهٔ جدیدی از پیامها را نقل میکنم. این بار، سهم پیامهای مرتبط با شرایط روز، بیشتر از همیشه است. البته فکر میکنم این طبیعی است و احتمالاً در ماههای اخیر، همهٔ ما پیامهای بیشتری از این دست رد و بدل کردهایم. *** آنچه در اینجا میآید، چند نمونه از پیامهایی است که برای دوستانم فرستادهام و در آرشیو مکالمههای روزها و هفتههای اخیرم یافتهام. طبیعی است نمیخواهم و نمیتوانم نام گیرنده و طرف گفتگو را بگویم. همچنین ترجیح میدهم دربارهی صدر و ذیل گفتگوها هم چیزی ننویسم. اگر چه محتوای آنها غالباً میتواند بستر بحث را مشخص کند. جز در مواردی که اشتباه دیکتهای بوده یا باید نام فردی حذف میشده، تغییری در متن پیامها ندادهام. بنابراین در انتخاب پیامها چندان نکتهسنجی نشده […]
دربارهٔ Chat GPT | فرصتها، تهدیدها و تاثیرات چت جی پی تی بر دنیای محتوا
آنچه در این نوشته میخوانید (فعلاً): پیشنوشتها زبان به عنوان زنجیرهای از کلمات مدلسازی زبان به عنوان زنجیرهای از کلمات چه کاربردهایی دارد؟ پیشبینی کلمات بعدی هنگام تایپ حدس زدن پرسشهای کاربران بر اساس نخستین کلماتشان افزایش دقت OCR کمک به نرمافزارهای تبدیل صدا به متن دو رویکرد متفاوت به مدلسازی زبان رویکرد بر پایه احتمال (ایدهٔ زنجیره مارکوف) رویکرد مبتنی شبکه های عصبی (مدلسازی حافظهدار) یک مثال از شبکه های عصبی (بسیار سادهشده) پیشنوشت یک: مدت زیادی است که به علل مختلف، از نوشتن دربارهٔ حوزهٔ تکنولوژی فاصله گرفتهام. یکی از علتها این است که معمولاً رویکرد من به تکنولوژی، انتقادی است یا لااقل به جریان اصلی نزدیک نیست. انتقادی نه به این معنا که مخالف تکنولوژی هستم که اتفاقاً عاشق تکنولوژیام. بلکه از آن رو که فکر میکنم نگاه انتقادی میتواند به ما […]
شورش در فرانسه | این عکس چه چیزی را نشان (نـ)میدهد؟
طی روزهای گذشته، یکی از عکسهای ثبتشده در شورشها و ناآرامیهای اخیر فرانسه، در رسانهها و شبکههای اجتماعی ایرانی بازتاب زیادی داشت. در آن عکس، یک دختر فرانسوی لباسهایی را از زارا دزدیده و شادمان از فروشگاه بیرون آمده است. در این میان، توضیحات و تحلیلهایی که در رسانههای فارسی منتشر شد، واقعاً جالب بود. سیامک قاسمی، فوکویاماوار، پایان تاریخ را اعلام کرد و عصر ایران (نقل به مضمون) نوشت: انقلابیون ۵۷ بسیار متمدنتر بودند و اصلاً چنین کارهایی نکردند. درست است که کشتند و اعدام کردند. اما اصلاً اهل دزدی نبودند. چون دو متن برایم جالب بود، اینجا میآورم تا گم نشوند و در دسترس بمانند: کشته شدن نوجوان فرانسوی پیش از این که به اصل بحث برسیم، با توجه به اینکه احتمالاً بعضی دوستان فرصت نکرده یا علاقه نداشتهاند این خبر را پیگیری […]
بازیهای کوچک زندگی | پیچ شُل ته خودکار
صحنهٔ ششم آچار آلن را که دو بار پیچاندم، پیچ ته رواننویس کاملاً سفت در جایش نشست. شد مثل یک رواننویس نو. درست در پیچ آخر بود که سروکلهٔ پسر فروشنده پیدا شد و پرسید: «میتونم کمکتون کنم؟» من هم لبخندی زدم و گفتم: «نه. فقط میخواستم ببینم به پیچ ته رواننویسم میخوره یا نه. ممنون.» خوب یادم هست که این بازی چطور شروع شد. فقط قبلش باید چیزهایی را توضیح بدهم. توضیح دوستان و آشنایانم میدانند که عاشق قلم هستم. خودکار، خودنویس، رواننویس و هر آن چیزی که با آن بشود روی کاغذ نوشت. تعداد قلمهایم را نمیدانم. حتی برآورد درستی هم ندارم. از برندهای مختلف. هم نمونههای گران دارم و هم ارزان. قیمت برایم مهم نیست. حسوحال هر کدام مهم است. هنوز هم یکی از خوشحالکنندهترین هدیهها برایم قلم است. حتی وقتی در […]
خردهریزهای این چند وقت | اسپاتیفای، فرهنگ طیفی، چکناواریان
مدتهاست در روزنوشته گزارشهای خردهریز منتشر نکردهام. زمانی این گزارشها را به نام گزارش هفتگی آغاز کردم. اما ماهانه و سپس فصلی شد. الان هم که دو سال از آخرین نمونه میگذرد (فهرست همهٔ گزارشها). به همین علت، به جان «گزارش هفتگی» که پیش از این در عنوان به کار میبردم، دیگر از عبارت «خردهریزهای این چند وقت» استفاده میکنم. اسپاتیفای کسانی که سن و سال بالاتری دارند، کلمهٔ گلچین را روی نوارهای کاست به یاد میآورند. هر کس به سلیقهٔ خود، چند قطعه موزیک را روی یک نوار کاست ضبط میکرد و اسمش را میگذاشت: گلچین. قطعات لزوماً به هم ربط نداشتند. فقط در همین حد شبیه بودند که اسمشان شده بود: گلچین شاد، گلچین عاشقانه، گلچین رقص و مانند اینها. نسل ما البته کمی جلوتر بود. یاد گرفته بودیم که بنویسیم: selection. من […]
آخرین دیدگاه