پیشنوشت ۱: در کامنتی که زیر بحث سیستم بسته نوشتهام، توضیح دادم که برخلاف مرحلهٔ اول که رأی ندادم در مرحلهٔ دوم انتخابات شرکت خواهم کرد. در این باره در همین روزها کاملتر مینویسم. اما بهتر است به جای طولانینویسی، اول چند کلمه و اصطلاح را – آنطور که خودم میفهمم – تعریف کنم تا بعداً بتوانم حرفم را شفافتر منتقل کنم. پیشنوشت ۲: این مطلب، ادامهٔ نوشتهٔ قبلی با موضوع بینایی اجتماعی است. در اولین نوشته تفاوت دو مفهوم «شرکت کردن» و «مشارکت کردن» را توضیح دادم. الان میخواهم مطلب کوتاهی دربارهٔ اهمیت دادهها بنویسم. در این نوشته، حرف تازهای وجود ندارد. اما برای کامل شدن بحث بینایی سیستمی، اشاره به این موضوع ضروری است. پیشنوشت ۳: احتمالاً بعداً بخشهای مربوط به انتخابات را از این نوشته حذف کنم، تا اصل بحت که موضوعی فراتر از […]
چند جمله دربارهٔ ماجرای دکتر فاضلی | شاید موقت
قصد من این بوده که دربارهٔ رویدادهای سیاسی چیزی ننویسم. هنوز هم بر همین باورم. نه به این علت که سیاست و فضای اجتماعی برایم بیاهمیت است، بلکه از این جهت که به نظرم فعلاً تحولات اصلی سیاسی-اجتماعی در محیط ما در سطح ماکرو (Macro) و مایکرو (Micro) به پیش میروند و نه سطح مزو (Meso). منظورم از سطح مایکرو، سطح فرد خانواده / گروه / سازمان است. سطح ماکرو هم ابرروندهایی است که در جهان شکل گرفته و به پیش میرود. سطح مزو در این میان، لایهٔ بروکراتیک کشور در سطح تیم عملیاتی بروکراتیک (شامل رئيسجمهور، کابینه، مجلس و …) است که به کارهای روزمره مشغول است. با این حال از اخلاق به دور است اگر چند جمله دربارهٔ دکتر فاضلی ننویسم؛ بهویژه این که چند بار رویکرد او را به نق و نقد […]
بینایی اجتماعی | مفاهیمی برای درک بهتر جامعه و سیاست
طی سالهای اخیر شاهد تحولات سریع و جدی در جامعهمان بودهایم. این تحولها در ساختار، خواستهها، انتظارات، سطح امید، شیوهٔ تعامل و کنشهای اجتماعی مردم کاملاً قابلمشاهده است. البته معمولاً نشانهها و عارضههای بیرونی این تحول بیشتر از ریشههای آن به چشم میآید. و اگر به ابزارهای ذهنی و تحلیلی مناسب مجهز نباشیم، سخت است که دینامیک این تغییرات را به خوبی درک کنیم. این چند روز با خودم فکر میکردم که آیا میتوان فهرستی از مفاهیم تنظیم کرد که آشنایی با آنها بتواند چشم ما را به روی جامعه و تحولات اجتماعی بازتر کند؟ چند مورد به ذهنم رسید. دربارهٔ بعضی از این مفاهیم پیش از این صحبت کردهام و دربارهٔ بعضی دیگر باید بعداً صحبت کنم (یا میشود دربارهشان در جاهای دیگر بجویید و بخوانید). قطعاً هیچوقت نمیشود ادعا کرد این فهرست جامع […]
حساب کردن روی برتری در هوش هوشمندانه نیست
اول | مقدمه مطلبی که میخواهم بگویم پیچیده نیست. تازه هم نیست. نکتهٔ سادهای است که فکر میکنم بسیاری از ما آن را به نوعی تجربه کردهایم. اما چون در روزهای اخیر جلسات متعددی در موضوعات مختلف با افرادی بسیار متنوع داشتم و تصادفاً چند بار مصداق آن را تجربه کردم، گفتم بهتر است مطلب کوتاهی دربارهاش بنویسم. در شکل حداقلی، میتوانید این حرف را توصیهای در مذاکره در نظر بگیرید. اما باور من این است که در ارتباطات روزمره، کار تیمی و حتی طراحی و انتخاب استراتژی کسب و کار هم مصداق دارد و میتواند به یکی از اصول و پایههای مدل ذهنی ما تبدیل شود. دوم | چند مثال ?جملهای را در متن قرارداد یا توافقنامه مینویسیم که میدانیم درست و منصفانه نیست. اما معتقدیم که طرف مقابل وقتی این جمله را میخواند […]
پیامها و پیامکها | هفدهمین نمونه
مثل همیشه، مقدمهٔ همیشگی پیامها و پیامکها را میآورم و در ادامه، مجموعهٔ جدیدی از پیامها را نقل میکنم. *** آنچه در اینجا میآید، چند نمونه از پیامهایی است که برای دوستانم فرستادهام و در آرشیو مکالمههای روزها و هفتههای اخیرم یافتهام. طبیعی است نمیخواهم و نمیتوانم نام گیرنده و طرف گفتگو را بگویم. همچنین ترجیح میدهم دربارهی صدر و ذیل گفتگوها هم چیزی ننویسم. اگر چه محتوای آنها غالباً میتواند بستر بحث را مشخص کند. جز در مواردی که اشتباه دیکتهای بوده یا باید نام فردی حذف میشده، تغییری در متن پیامها ندادهام. بنابراین در انتخاب پیامها چندان نکتهسنجی نشده و در انتخاب کلمات هم، راحتتر از چارچوب متعارف روزنوشته و نیز نوشتههایم در شبکههای اجتماعی بودهام. پس شما هم آنها را صرفاً در حد پیامهایی که برای زنده نگه داشتن گفتگو میان دوستان […]
چند جمله دربارهٔ دنیل دنت
احتمالاً خبر درگذشت دنیل دنت (Daniel Dennett) را خوانده یا شنیدهاید. نام دنت برای خوانندهٔ نوشتهها و شنوندهٔ فایلهای صوتی و پادکستهای من ناآشنا نیست. درست مثل ریچارد داوکینز و مثل کریس هیچنز. از سالها قبل، خواندن کتاب Kinds of Minds او را به بهانههای مختلف به دوستانم توصیه کردهام و آخرین بار هم در آموزش هدف گذاری برای توصیف مفهوم شناخت (cognition) تعبیری از او را نقل کردم. در جهان علم و جهانبینی علمی، برخلاف برخی جهانبینیهای دیگر، افکار مهمتر از افرادند. به همین علت معمولاً بر مرگ دانشمندان، مرثیهسرایی نمیکنند. متنی که داوکینز برای مراسم خاکسپاری خود نوشته شاهدی بر همین نگاه است. در عین حال نمیشود ناراحت نشد. از دست دادن دنت حیف بود. آن هم درست در زمانی که ابزارهای هوش مصنوعی با تکیه بر قدرت پردازش بیشتر و دسترسی بسیار […]
بعد از هفت سال | توضیح و گزارشی دربارهٔ محدودیت کامنتگذاری در روزنوشته
حدود هفت سال از زمانی که تصمیم گرفتم کامنتگذاری را در روزنوشته محدود کنم میگذرد. در این مدت، در مقاطع مختلف، هر جا فرصتی دست داده، دربارهٔ علت این تصمیم و نتایج آن حرف زدهام. اما بعد از اینکه نوذر صیفوری عزیز زیر بحث زندگی و کار در دنیای بی در و دربان به این نکته اشاره کرد، به نظرم رسید که فرصت خوبی است تا یک بار دیگر جمعبندی خودم را از این تصمیم بیان کنم. قاعدتاً بخشی از این تصمیم کاملاً شخصی است و به ترجیحات من برمیگردد. اما از این جهت وقتتان را با گفتن آنها میگیرم که شاید نکات ریزی لابهلای این توضیحات به کار شما هم بیاید. نکتهٔ اول | ناگزیر از نشنیدن ما ناگزیرم بخشی از حرفهایی را که با ما یا دربارهٔ ما مطرح میشود نشنویم. به نظرم […]
پیامها و پیامکها | شانزدهمین نمونه
مثل همیشه، مقدمهٔ همیشگی پیامها و پیامکها را میآورم و در ادامه، مجموعهٔ جدیدی از پیامها را نقل میکنم. این بار، سهم پیامهای مرتبط با شرایط روز، بیشتر از همیشه است. البته فکر میکنم این طبیعی است و احتمالاً در ماههای اخیر، همهٔ ما پیامهای بیشتری از این دست رد و بدل کردهایم. *** آنچه در اینجا میآید، چند نمونه از پیامهایی است که برای دوستانم فرستادهام و در آرشیو مکالمههای روزها و هفتههای اخیرم یافتهام. طبیعی است نمیخواهم و نمیتوانم نام گیرنده و طرف گفتگو را بگویم. همچنین ترجیح میدهم دربارهی صدر و ذیل گفتگوها هم چیزی ننویسم. اگر چه محتوای آنها غالباً میتواند بستر بحث را مشخص کند. جز در مواردی که اشتباه دیکتهای بوده یا باید نام فردی حذف میشده، تغییری در متن پیامها ندادهام. بنابراین در انتخاب پیامها چندان نکتهسنجی نشده […]
سست نیستیم مثل زنجیر، محکم و ماندگاریم مثل سبزه
آیینها عجیبند. معجزه میکنند. آنها عرض جغرافیا و طول تاریخ را به هم پیوند میدهند. چنان که ما هر جای کرهٔ خاکی که باشیم، مانند نیاکان نادیدهمان، سبزه بر سفره میگذاریم و نخستین روزهای بهار را به یکدیگر تبریک میگوییم. نخی که تاریخ و جغرافیای ما را به هم میدوزد، به اندازهٔ ساقهٔ سبزه نازک است، اما هزاران سال، از سنگینترین زنجیرهای زور، محکمتر بوده است. آیینها اغلب در توافقی ناگفته، نادیده و نانوشته، شکل میگیرند: یا برای حفظ داشتههای دوستداشتنی یک جمع، یا به امید دستیافتن به آرزوهای ارزشمندشان. همین ناگفته و نانوشته بودن باعث میشود که شکلگیری بسیاری از آیینها، خصوصاً آنها که از عمق تاریخ میآیند، با خیالپردازی و گمانهزنی همراه باشد. اما اینها اصلاً مهم نیست. چون آیینها، اگر واقعاً بخشی از فرهنگ جاری باشند، ریشه در خاک آیندهاند و نه […]
زندگی و کار در دنیای بی در و دربان
مقدمه چند هفته پیش خبر یک سانحه در رسانههای داخلی پخش شد و حتی به بیبیسی فارسی هم رسید: «۱۰ گردشگر در کویر طبس گم شدهاند و نیروهای امداد هلالاحمر در جستجوی آنها هستند.» این اتفاق را مدیر یک بومگردی در ساعت یازده و بیست دقیقهٔ شب به هلالاحمر اعلام کرده بود. و رسانهها خبر را از هلالاحمر شنیدند. یعنی وقتی تیمهای جستجو به محل اعزام شده بودند. فردای همان روز، یعنی طی کمتر از ۲۰ ساعت، مشخص شد که گردشگران گم نشدهاند. این ۴ خانم و ۶ آقا خوش و خرّم و سرحال، مشغول گشتوگذار خودشان بودهاند تا نهایتاً هلال احمر آنها را پیدا کرده است. ماجرا از این قرار بوده که این گروه، به مدیر اقامتگاه گفته بودند که چه زمانی برمیگردند. اما مدیر اقامتگاه در ثبت یا بهخاطر سپردن زمان اشتباه کرده، […]
آخرین دیدگاه