دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

برای حمید | درباره دهه‌ی چهارم زندگی (سی تا چهل سالگی)

پیش‌نوشت یک: زیر مطلبی که با عنوان عکس سفارشی منتشر کردم حمید طهماسبی عزیز (پروفایل متمم | سایت حمید) پیشنهاد کرد درباره‌ی تجربه‌ی دهه‌ی چهارم زندگی بنویسم. این مطلب را در شرایطی می‌نویسم که حمید در حوالی سی‌ویک سالگی است و من در حوالی چهل‌و‌یک سالگی هستم و حرف‌مان از دهه‌ای است که بر من گذشته و به خاطره‌ای تبدیل شده و برای حمید، پیش روست و در ابتدای آن قرار دارد. پیش‌نوشت دو: بدون گفتن و تأکید من هم واضح است که هر یک از ما، مسیر زندگی خودمان را طی می‌کنیم و تجربیات مختص و منحصر‌به‌فرد خودمان را داریم. بنابراین آن‌چه من برایتان می‌نویسم یک روایت کاملاً شخصی است و ممکن است با تجربه‌ی زیسته‌ی شما هم‌خوانی چندانی نداشته باشد. ضمن این‌که سن تقویمی و سن اجتماعی دو مقوله‌ی متفاوت هستند و قرار نیست […]

لحظات ناب، شکننده‌اند

در بخشی از کتاب راز مانا مصاحبه‌کننده از شجریان درباره‌ی «تجربه‌ی لحظات اوج» می‌پرسد. لحظاتی که «اوج پرواز احساسی» به وجود آمده و تجربه‌ای رخ داده که بتوان گفت: «دیگر از این بالاتر وجود ندارد.» شجریان در پاسخ می‌گوید که چنین نقطه‌ای را تجربه نکرده است. او توضیح می‌دهد که تجربه‌های خوبی داشته، اما همیشه حس کرده که می‌تواند چیزی بالاتر از این‌ها هم وجود داشته باشد. او می‌گوید که گاهی اوقات فضایی ایجاد شده که به نظر رسیده بسیار به چنین تجربه‌ای نزدیک است. اما معمولاً اتفاقی افتاده و همه چیز را به هم زده است. به عنوان مثال، به یک کنسرت اشاره می‌کند که فضای شگفت‌انگیزی داشته و جای سوزن انداختن نبوده. در حدی که پشت صحنه هم عده‌ای نشسته بودند. به تعبیر او «یک معنویتی در سالن بود که نگو!» شجریان رابطه‌ی آن […]

لحظه نگار | عکس سفارشی!

blank

چند روز بود که دوست داشتم روزنوشته رو آپدیت کنم اما هیچ موضوعی نداشتم (البته کامنت می‌ذاشتم، اما پست تازه نذاشته بودم). این روزها خبرهای داخلی و خارجی جالبی هم هست که بعضی‌ها رو با خوف (و اندکی نگرانی) و بعضی‌ها رو با رجا  (و کمی لبخند) می‌خونیم، اما علاقه‌ای ندارم روزنوشته‌ رو به اون‌ها آلوده کنم. خلاصه در بی‌موضوعی مونده بودم که امیر جواهری کامنت گذاشت که عکس از خودت و کوکی بذار. دیدم بهانه‌ی خوبیه که روزنوشته رو با عکس آپدیت کنم. طبق سفارش امیر، یک عکس تکی گذاشتم و یه عکس دوتایی. البته کوکی علاقه‌ی خاصی به عکاسی نداره و برای این‌که حاضر بشه کنارم بشینه و به دوربین نگاه کنه، کلی مالت به عنوان جایزه گرفته و خورده. تار بودن و نور بدِ عکس رو هم بذارید به حساب حرکت‌های کوکی […]

مهمان دنیا

مهمان دنیا

نمی‌دانم وقتی غذایی که پیک موتوری رستوران برایتان می‌آورد سرد است، چه می‌کنید. نمی‌دانم وقتی سوار تاکسی می‌شوید و می‌بینید کولر را روشن نکرده، چه می‌کنید. نمی‌دانم وقتی کتابی را می‌خرید و می‌بینید که جلد آن تا شده یا صفحه‌ای از آن کثیف است چه می‌کنید. نمی‌دانم وقتی از سوپر مارکت خرید می‌کنید و متوجه می‌شوید که یکی از اقلام، اشتباه ارسال شده چه می‌کنید. نمی‌دانم وقتی در کافی‌شاپ، کمی از چای در نعلبکی ریخته یا نانی که می‌آورند کمی مانده است، چه می‌کنید. من معمولاً چیزی نمی‌گویم، مگر این‌که مجبور شوم (مثلاً کفشی بخرم و کفش دیگری تحویلم شود که در آن‌جا هم تا حد امکان، ایراد را گردن می‌گیرم و مثلاً می‌گویم ظاهراً من در توضیح مشخصات کفش اشتباه کرده‌ام یا خوب بیان نکردم). قدیم‌ها چنین اخلاقی نداشتم. اما چند سال پیش، دوستی […]

ترومن شو، پانوپتیکون و نمایش‌های واقع‌نما

ترومن شو

در روزهایی که مردم Westworld می‌بینند، من فرصت کردم و Truman Show را دیدم. تجربه‌ی دیدن فیلم،‌ با وجود داستان ساده‌ی آن، شیرین و دلپذیر بود. دیدن این فیلم برای من دو کلیدواژه را تداعی کرد: یکی پانوپتیکون (Panopticon) و دیگری واقع‌نمایی (Reality Show). زمانی که جرمی بنتام اصطلاح پانوپتیکون را مطرح کرد، دغدغه‌اش نظارت بر زندانیان بود. او می‌گفت که اگر ساختمان زندان‌ها به شکل گرد ساخته شده و دکه‌ یا ستون نگهبانی در میانه جا داده شود، زندانی همیشه تحت نظر خواهد بود و حتی اگر زندانبان مراقب نباشد، زندانی «ترس از نظارت» را همواره در خود خواهد داشت. ترومن در این فیلم، به نوعی در یک پانوپتیکون زندگی می‌کند و همواره تحت نظر است. او در یک دنیای ساختگی زندگی می‌کند که فرصت «تجربه‌ی لحظات شخصی و خصوصی» را از او گرفته […]

دلتنگی

blank

گاهی حس می‌کنم ما دو وطن داریم. دوتابعیتی‌ها را نمی‌گویم. همین تک‌تابعیتی‌ها را می‌گویم. کسانی مثل خودم. یک وطن در ذهن‌مان شکل گرفته. با همه‌ی پیشینه‌ی تاریخی‌اش. با همه‌ی نمادهای جغرافیایش. با همه‌ی قصه‌ها و اساطیرش. با همه‌ی افتخارات واقعی و غیرواقعی‌اش که در تمام این سال‌ها در مغزمان جا دادند. یک وطن هم همان چیزی است که می‌بینیم. واقعیتی که هر روز بیشتر از دیروز، خودش را در چشم‌مان فرو می‌کند. چقدر این دو تصویر از هم دورند. چقدر این دو وطن با هم بیگانه‌اند. چقدر هر روز از هم دورتر می‌شوند. چنین شده که حس بسیاری از ما، دلتنگی است. دلتنگی برای وطن. و بدترین حس، دلتنگی برای وطن است. آن‌هم وقتی که در وطنت باشی. پی‌نوشت یک – ادگار هاو می‌گوید: The worst feeling in the world is the homesickness that comes over a […]

توضیحاتی تکمیلی درباره کتاب کشف شمال حقیقی

کشف شمال حقیقی

بعد از این‌که مطلبی را درباره‌ی کتاب کشف شمال حقیقی منتشر کردم، دوست عزیز و گرامی‌ام سرکار خانم سمیه محمدی (مدیر انتشارات آریاناقلم) برایم پیامی فرستادند که به علت مفید و آموزنده بودن محتوای پیام، تصمیم گرفتم آن را در قالب یک مطلب مستقل منتشر کنم. البته تأکید ایشان – به درستی – این بود که متن را نه به عنوان توضیح ناشر یا جوابیه و نه در نقش مدیر انتشارات، بلکه به عنوان دیدگاه یک دوست نوشته‌اند و پیشنهادم این است که شما هم آن را نه به عنوان جوابیه، بلکه به عنوان نظر یکی از دوستان عزیز و همراه‌مان بخوانید: من این کتاب رو تقریباً کامل خواندم و وقتی شروع به خواندن این کتاب کردم فصل اول برام خسته‌کننده بود اما فصل دوم را دوست داشتم؛ و بخش‌هایی از بخش سوم را. بعد […]

حضور کوتاه‌مدت در اینستاگرام

blank

چند وقتی است به این فکر می‌کنم که برای مدت کوتاهی در اینستاگرام پست بگذارم و بعد آن را رها کنم. انگیزه‌های متعددی از این کار دارم که دیدم بد نیست با شما در میان بگذارم. اول این‌که افراد بسیاری برای شناختن من در اینستاگرام صفحه‌ی من را جستجو می‌کنند و من را بر اساس آن‌چه پنج سال پیش (تا سال ۲۰۱۵) گفته‌ام می‌شناسند. حال آن‌که من در این پنج سال بسیار تغییر کرده‌ام و خوش ندارم من را به پنج سال پیشم بشناسند (به عنوان یک نمونه، حس من را تصور کنید که در روز دختر چقدر پیام می‌گیرم و از نوشته‌ام تشکر شده یا نقل می‌شود و می‌گویند در اینستاگرام خوانده‌اند. حالا من کجا به این جماعت بگویم که آن زمان‌ها خام بودم و چنین مطلبی را نوشتم و امروز اساساً روز دختر […]

اگر به گذشته برمی‌گشتم…

اگر به گذشته برمی‌گشتم

ما هیچ‌وقت به گذشته برنمی‌گردیم. اگر هم برگردیم، با همان سطح از دانش و شعور و نگرشی به گذشته باز خواهیم گشت که پیش از این، در آن نقطه داشته‌ایم. بنابراین، یک حرف احمقانه این است که بگوییم: «اگر به گذشته برمی‌گشتم این کار یا آن کار را انجام می‌دادم». و من قصد دارم در این نوشته، این کار احمقانه را انجام دهم: بیشتر برای یادگیری زبان انگلیسی وقت می‌گذاشتم. باز هم برای یادگیری برنامه نویسی وقت می‌گذاشتم. پیاده روی را زودتر و بیشتر در برنامه‌هایم جا می‌دادم. آن یکی دو سال را هم،‌ سیگار نمی‌کشیدم. باز هم با همین فرض جلو می‌رفتم که «همه‌ی پولی که به دست ما می‌رسد متعلق به ما نیست.» هم‌چنان به حیوانات توجه می‌کردم و بخشی از درآمدم را به آن‌ها اختصاص می‌دادم. گوشم را بیشتر به شنیدن موسیقی […]

آن اولین کتاب | یادی از مهندس محمد حسین زارع

محمد حسین زارع - انتشارات نص

FEM یا Finite Element Method در سال‌های نخست دانشجویی من، جذابیت زیادی داشت و نرم‌افزار ANSYS هم برای تحلیل المان محدود به تازگی وارد بازار ایران شده بود. اگر از معلمی‌های قبل از دانشگاه صرف‌نظر کنیم، آموزش ANSYS در کارگاه‌های تابستانی دانشگاه‌ها، اولین درآمد معلمی من محسوب می‌شود. به پشتوانه‌ی آن کلاس‌ها بود که تصمیم گرفتم اولین کتابم را در سال ۷۹ بنویسم. کتابی با عنوان «تحلیل المان محدود به کمک ANSYS». نمی‌دانستم صنعت نشر چگونه است و کتاب‌ها چگونه چاپ می‌شوند و قراردادها را چگونه می‌نویسند. خودم خجالت می‌کشیدم که به ناشران مراجعه کنم و درباره‌ی نشر کتاب از آن‌ها بپرسم. دو نفر از دوستانم تحقیق کردند و گفتند: شاید انتشارات نص که کتاب‌های مهندسی خودمان را چاپ می‌کند، حاضر باشد این کتاب را چاپ کند. گفتند دفتر نص، در میدان انقلاب، بالای بازارچه […]

yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser