استعفا یکی از نقطه های عجیب در زندگی شغلی هر انسان است. لحظه ای که تمام تلاش و کوشش و ساخته ها و خاطره ها را، در یک اتاق رها میکنی، کیف ات را بر میداری و از ساختمانی بیرون می آیی که هفته ها، ماهها و سالها، بهترین بخش روزت را در آنجا گذرانده ای. دردی کشنده دارد و هر چه مدت کارکردنت بیشتر باشد کشنده تر. اما در فضای امروز جامعه ما، در کنار «استعفای قانونی» که با نامه نگاری و تسویه حسابهای بیمه و مالیات و … همراه است، شکل دیگری از استعفا پدید آمده که من آن را «استعفای عاطفی» مینامم. در این نوع از استعفا، فرد هنوز به محل کار خود مراجعه میکند. هنوز در لیست بیمه و حقوق شرکت وجود دارد. هنوز صبح ها و عصرها ساعت ورود و […]
درباره تلاش و تصادف
ظاهراً از حضرت عیسی نقل قول شده که: «چاله بکنید. باران خواهد آمد». من به نظرم این بهترین ترکیب در بیان نقش تلاش و تصادف در زندگی است. تلاش نقش آن چاله کندن را دارد، اما باران آمدن خارج از اختیار ماست. اما به هر حال، کسی که چاله نکند هیچگاه از آب باران نیز منتفع نخواهد شد. من به شخصه در زندگی چاله های زیادی کنده ام که بلافاصله با آب باران پر شده، چاله هایی با تأخیر پر شده اند و چاله هایی هست که سالهاست کنده ام و هنوز در انتظار نزول باران بر روی آنها نشسته ام. نمیدانم بارانی خواهد آمد یا نه… اما اگر باران نیاید، چاله های دیگری خواهم کند… با متمم:زندگی در کشورهای کمونیستی | گاوی که شیر ندهد در خدمت امپریالیسم است چشمتان را ببندید و […]
عظمت، عصیان و رنج
من هم این روزها، مثل شما دوستان عزیز، اس ام اس های زیادی دریافت میکنم که جملات مختلفی را به طنز از شریعتی نقل قول کرده اند. دلم میخواهد راجع به اینها بنویسم. اما امشب، جمله ای از شریعتی را نقل میکنم تا با هم بخوانیم. من این جمله را هر روز صبح مثل دعا، چند باری با خودم تکرار میکنم و سپس برمیخیزم و کار روزانه را آغاز میکنم: پروردگارا! در تمامی عمرم، به ابتذال لحظه ای گرفتارم مکن که به موجوداتی برخورم که در تمامی عمر، لحظه ای را در ترجیح عظمت، عصیان و رنج، بر خوشبختی، آرامش و لذت اندکی تردید کرده اند. (کتاب نیایش دکتر شریعتی) با متمم:زندگی در کشورهای کمونیستی | گاوی که شیر ندهد در خدمت امپریالیسم است چشمتان را ببندید و فکر کنید | چند جمله از […]
بخشش و مجازات
«یک حاکم، بهتر است اشتباهاً ببخشد تا اینکه اشتباهاً مجازات کند». این جمله را از یک روحانی از قول پیامبر اسلام شنیدم. نمیدانم سند آن تا چه حد محکم است. اما آنقدر زیبا و عمیق است که به نظرم میتواند جمله پیامبر باشد. با متمم:زندگی در کشورهای کمونیستی | گاوی که شیر ندهد در خدمت امپریالیسم است چشمتان را ببندید و فکر کنید | چند جمله از کتاب فیزیکدانان مطرح جهان یک دانشمند به چه سطحی از هوش نیاز دارد؟ کتاب مردگان | افراد تأثیرگذاری که در زمان زندگیشان دیده نشدند کتاب ریویو برای محصولات آمازون | تجربه شانزده سال کامنتگذاری در سایت آمازون آينده هوش مصنوعی از زبان پیتر تیل آینده کتاب چیست؟ آيا کتابها باقی میمانند؟ ماریو بارگاس یوسا پاسخ میدهد +۸۴ آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ […]
هزینه موفقیت
قسمتی از پاسخ به یک ایمیل: «اول اینکه موفقیت برای هر کس تعریف خودش را دارد و دوم اینکه اگر کسی موفق نیست، به احتمال زیاد نخواسته هزینه اش را پرداخت کند». پی نوشت: ایمیل زده که «خوش به حالت. حرف میزنی و پول میگیری و در این شرکت و آن شرکت، مشاوره میدهی و … دوست داشتم جای تو بودم». برایش ایمیل زده ام که: «هنوز هم دیر نشده. حدود ۲ یا ۳ هزار کتاب بخوانی، ۳ زبان زنده دنیا را بدانی، حدود دو سال در بیابان زندگی کنی تا فرصت تفکر و بلوغ فکری پیدا کنی، شبی ۲ ساعت بخوابی و ۲۲ ساعت باقیمانده را کار کنی. روزی ۲ صفحه کتاب بنویسی یا لااقل ترجمه کنی و تنش مدیریت کردن صدها نفر را حدود ده سال تحمل کنی، دقیقاً همینجایی قرار میگیری که […]
تلخی قهوه یا تلخی زهر (برای جوانهای زیر ۲۵ سال)
چند وقتی است که به وضوح احساس میکنم طیف مخاطبان سایت من گسترده تر شده است. سالهای پیش، مخاطبان من محدود به دانشجویانم بود و دانشجویانم عمدتاً مدیران میانی و ارشد در فضاهای کسب و کار بودند. خواسته ها و انتظارات آنها با خواسته ها و انتظاراتی که امروز از من و گفته های من میرود، بسیار متفاوت بود. بر اساس ایمیلهایی که دریافت میکنم متوجه شده ام که تقریباً نیمی از کسانی که این روزها با من در ارتباط هستند، کمتر از ۲۵ سال سن دارند. نسلی که مهمترین نیازشان در این سنین، «امید و انگیزه» است. این در حالی است که حرف من، نوشته های من و دغدغه های من، کمی طعم تلخ دارد. چه باید کرد؟ این حرفهای تلخ را باید شنید؟ باید بکوشیم که نویسنده را ارشاد کنیم؟ یا باید خواندن […]
۲+۲ چند میشود؟
۲+۲ چند میشود؟ این سوال در فرهنگ های مختلف و برای انسانهای مختلف پاسخهای مختلفی دارد: در فرهنگهای دیکتاتوری، جواب ممکن است سه یا پنج یا هر عدد دیگری باشد. این پاسخ روزی سه بار در تلویزیون و روزی صدبار در کتابها و روزنامه ها تکرار میشود تا همه آن را یاد بگیرند. ضمناً ممکن است بسته به شرایط جواب عوض شود. مثلاً تا دیروز جواب ۵ باشد اما از امروز جواب را ۱۲ اعلام کنند. در فرهنگ های دموکراتیک، همه حق دارند همصدا، جواب را فریاد بزنند. معمولاً صداها آنقدر در هم و شلوغ است که شما جواب درست را نمیشنوید. در فرهنگ های مذهبی، میگویند این سوال دوهزار سال قبل حل شده و در نسخ خطی به دنبال پاسخ میگردند. البته در طول زمان، نقل قولهای درست و نادرست آنچنان در هم مخلوط […]
اسکاروایلد: گذشته و آینده
این جمله اسکار وایلد را خیلی دوست دارم: «هر قدیسی گذشته ای دارد و هر گناهکاری آینده ای» با متمم:زندگی در کشورهای کمونیستی | گاوی که شیر ندهد در خدمت امپریالیسم است چشمتان را ببندید و فکر کنید | چند جمله از کتاب فیزیکدانان مطرح جهان یک دانشمند به چه سطحی از هوش نیاز دارد؟ کتاب مردگان | افراد تأثیرگذاری که در زمان زندگیشان دیده نشدند کتاب ریویو برای محصولات آمازون | تجربه شانزده سال کامنتگذاری در سایت آمازون آينده هوش مصنوعی از زبان پیتر تیل آینده کتاب چیست؟ آيا کتابها باقی میمانند؟ ماریو بارگاس یوسا پاسخ میدهد +۹۵ آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه ای گری (صوتی) هدف گذاری (صوتی) […]
بدنهای پوشیده و شخصیتهای عریان
دیروز برای سخنرانی در حوزه مذاکره به مرکز آموزش وزارت نیرو در مهرشهر کرج میرفتم. مدتی بود که به دلیل پای شکسته رانندگی نکرده بودم. یا خانه بودم یا دوستان و همکارانم مرا از جایی به جای دیگر می بردند. وقتی بعد از مدت طولانی، دوباره رانندگی میکنی، به رفتارها و سبک رانندگی انسانها حساس تر میشوی. زمانی مقاله ای خوانده بودم – اصلاً یادم نمی آید در کجا – که عنوان زیبایی داشت: Covered Bodies, Naked Personalities بدن های پوشیده و شخصیت های عریان! نویسنده مقاله توضیح داده بود انسانها به اندازه ای که پوشیده میشوند و کمتر دیده میشوند، شخصیت واقعی خود را بهتر بروز میدهند. این بحث را در حوزه های مختلف بسط داده بود. مثلاً در مورد پدیده Groupshift حرف میزد و میگفت انسانها در گروه، کمتر دیده میشوند و توسط […]
قسمت پایانی هفتمین فایل صوتی مذاکره
این داستان رو در پایان فایل صوتی هفتم درباره مذاکره تعریف کردم. گفتم اینجا هم بنویسم: در قمارخانهای، پیرمردی هر شب کنار میز مینشست و تا صبح و قمار میکرد. گاه پولهای زیادی میبرد و گاه به همان سادگی، پولهای زیادی از کف میداد. نزدیک صبح، معمولاً با دست خالی (همانطور که شب قبل وارد شده بود) از قمارخانه خارج میشد. جوانی مغرور که به تازگی، از بخت خوب یک دو دستی هم از پیرمرد برده بود گفت: «ای مرد. مگر نمیدانی که هنر بزرگ قمارباز، این است که بداند چه موقع از سر میز برخیزد؟». پیرمرد لبخندی زد و گفت: «خوب میدانم. خوب میدانم. اما من برای بردن نیامدهام. من اینجا مینشینم و بازی میکنم، تا چراغ این قمارخانه برای جوانانی چون تو روشن بماند که اگر امثال من، با نخستین بردها، میز را […]
آخرین دیدگاه