نمیدانم برای شما هم پیش آمده که گاه، طی مدتی کوتاه، از هر طرف که میروید به یک «فرد خاص»، یک «واژه خاص» یا یک «اتفاق خاص» برخورد کنید؟ این یک ماه اخیر برای من اینگونه بوده است. این یک ماهه از هر سو میروم با واژه «رصد» روبرو میشوم. با متمم:ترجمه ماشینی از روسی به انگلیسی | یکی از انگیزه های سرمایه گذاری بر روی هوش مصنوعی در جنگ سرد زندگی در کشورهای کمونیستی | گاوی که شیر ندهد در خدمت امپریالیسم است چشمتان را ببندید و فکر کنید | چند جمله از کتاب فیزیکدانان مطرح جهان یک دانشمند به چه سطحی از هوش نیاز دارد؟ کتاب مردگان | افراد تأثیرگذاری که در زمان زندگیشان دیده نشدند کتاب ریویو برای محصولات آمازون | تجربه شانزده سال کامنتگذاری در سایت آمازون آينده هوش مصنوعی از […]
یک عمر زندگی برای یک لحظه درخواست…
یادمان باشد، یک عمر درس میخوانیم، بارها آزمون میدهیم، سالها کار میکنیم، ذره ذره پس انداز میکنیم، کتاب میخوانیم و مینویسیم… تا موقعیت مطلوبی در جامعه داشته باشیم و اگر روزی، شریک رویایی رابطه عاطفی خود را دیدیم، درخواستمان با پاسخ منفی مواجه نشود… اما گاه چنان غرق میشویم در درس در آزمونها در کار در پول و پس انداز در کتاب و مجله… که شریک رویایی زندگی خود را می بینیم و از کنارش رد میشویم، یا او را میبینیم و او به ما پاسخ رد میدهد یا اگر در کنارمان است، ترکمان میکند… ما میمانیم و درس و آزمون و کار و پول و پس انداز و کتاب و مجله و زندگی تلخ و تکراری و ملال آوری که هر لحظه اش یک عمر به طول می انجامد… پی نوشت: این داستان، […]
ره آورد اهواز…
برنامه اهواز به خوبی و خوشی برگزار شد و توضیحات مختصر و یکی از عکسها رو هم در این آدرس گذاشتم. موضوعی که برای سخنرانی انتخاب کردم این بود: دیوارهای سنگی و سقف های شیشه ای راهکارهایی برای موفقیت در ایران امروز به شدت معتقدم که برای رشد و پیشرفت در اطراف ما دیوارهای سنگی محکمی بنا شده است. تصمیمها و ترجیحات اطرافیان نخستین دیواری است که دور خود حس میکنیم. رشته تخصصی ما، دومین دیواری است که دور خود میسازیم. تجربه و سابقه کار دیوار سومی است که تغییر موقعیت را برای ما سخت تر و دشوارتر میکند. وضع بد اقتصادی ما را محافظه کارتر میکند تا شرایط حداقلی را بپذیریم و برای بهبود آن ریسک نکنیم. شاید احساس کنیم حداقل در شغل خود میتوانیم رشد و پیشرفت کنیم. اما دیر یا زود، به […]
مهمانی امشب من…
مهمانی امشب را در زیر این پست برگزار میکنیم. ظاهراً دو تا موضوع تا حالا مطرح شده. پیشنهاد من رویا پردازی بود که توضیحاتی هم در موردش نوشتم. بچه ها در مورد «صداقت، روراستی و یکرنگی» و این نوع مفاهیم هم پیشنهاد داشتند. شاید موضوعات دیگری هم مطرح شود… به هر حال من هم مثل شما منتظرم. تازه به خانه رسیده ام. یک استراحت کوتاه بکنم و ۱۰ بیایم پیش شما… با متمم:ترجمه ماشینی از روسی به انگلیسی | یکی از انگیزه های سرمایه گذاری بر روی هوش مصنوعی در جنگ سرد زندگی در کشورهای کمونیستی | گاوی که شیر ندهد در خدمت امپریالیسم است چشمتان را ببندید و فکر کنید | چند جمله از کتاب فیزیکدانان مطرح جهان یک دانشمند به چه سطحی از هوش نیاز دارد؟ کتاب مردگان | افراد تأثیرگذاری که در […]
رمز زنده ماندن…
با متمم:ترجمه ماشینی از روسی به انگلیسی | یکی از انگیزه های سرمایه گذاری بر روی هوش مصنوعی در جنگ سرد زندگی در کشورهای کمونیستی | گاوی که شیر ندهد در خدمت امپریالیسم است چشمتان را ببندید و فکر کنید | چند جمله از کتاب فیزیکدانان مطرح جهان یک دانشمند به چه سطحی از هوش نیاز دارد؟ کتاب مردگان | افراد تأثیرگذاری که در زمان زندگیشان دیده نشدند کتاب ریویو برای محصولات آمازون | تجربه شانزده سال کامنتگذاری در سایت آمازون آينده هوش مصنوعی از زبان پیتر تیل +۹۸ آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه ای گری (صوتی) هدف گذاری (صوتی) راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب «از کتاب» محمدرضا […]
انتقاد من از مغز!
همیشه باور داشته ام که مهمترین ایراد در طراحی مغز، سیستم ثبت اطلاعات به صورت «توزیع شده» در آن است. هیچوقت نمیدانی چه چیزی دقیقاً در چه جایی ثبت شده. اگر اطلاعات به شکل متمرکز ثبت میشد، حداقل میتوانستی از جراح بخواهی، بخشی از مغزت را که به یک خاطره خاص مربوط است، بردارند… با متمم:ترجمه ماشینی از روسی به انگلیسی | یکی از انگیزه های سرمایه گذاری بر روی هوش مصنوعی در جنگ سرد زندگی در کشورهای کمونیستی | گاوی که شیر ندهد در خدمت امپریالیسم است چشمتان را ببندید و فکر کنید | چند جمله از کتاب فیزیکدانان مطرح جهان یک دانشمند به چه سطحی از هوش نیاز دارد؟ کتاب مردگان | افراد تأثیرگذاری که در زمان زندگیشان دیده نشدند کتاب ریویو برای محصولات آمازون | تجربه شانزده سال کامنتگذاری در سایت آمازون […]
در باب رها کردن طناب…
حدود چهار سال پیش، داستانی در وب به سرعت دست به دست میگشت. تم اصلی آن را شاید بتوان مذهبی یا معنوی دانست. احتمالاً شما هم آن را خوانده اید: کوهنورد سالها به اميد صعود، تمرين کرده و در روز موعود راهي قلهاي شد که از ديد همه دست نيافتني به نظر ميرسيد. چيزي نمانده بود به قله برسد و او خوشحال از به نتيجه رسيدن تلاشش بود که ناگهان صخرهاي از زير پايش رها شد و سقوط کرد. در ميان راه ناگاه به ياد خدا افتاد و او را صدا کرد. در همين موقع که با نااميدي براي يافتن تکيهگاهي دست به هر چيزي ميگرفت، طنابي را حس کرد و آن را محکم گرفت. و خدا را دوباره ياد کرد. صدايي شنيد که میگفت: نگران نباش. به من اعتماد کن و طناب را رها […]
در ستایش امید…
از کاشان برگشتم و خبر رسمی را اینجا نوشتم. خسته شدم اما «حال» ام خوب شد. من فکر میکنم لغت «حال» از آن لغتهای فراموش شده زبان ماست. ما «شاد» و «خوش حال» را به یک معنی به کار میبریم. غافل از اینکه «شادی» احساسی برای یک لحظه است و «خوش حالی» چیزی عمیق تر و پر دوام تر. و چنین است که در نیایش ها خواسته اند که «حول حالنا الی احسن الحال». و چنین است اشارت آن بزرگمرد که می گفت: شما علم «قال» میگویید و ما علم «حال»… در کاشان، چند دوست را دیدم. کسانی که به لطف فضای مجازی، با آنها آشنا شده بودم اما دورادور. چقدر جالب است وقتی حتی یک دقیقه هم قبلاً کنار هم نبوده ایم، اما وقتی حرف میزنیم گویی که سالهاست همدیگر را میشناسیم. یکی از […]
رویاپردازی
رویاسازی و رویاپردازی محدوده بسیار وسیعی را شامل میشود… بزرگترین دانشمندان و مخترعان و خلاق ترین انسانهای جهان، رویاپردازانی بزرگ بوده اند. ظاهراً میکل آنژ زمانی گفته بود، مجسمه سازی یعنی اینکه در دل یک سنگ ناهموار زشت، مجسمه یک اسب زیبا در حال دویدن را ببینی. از سوی دیگر، کسانی مثل فروید، رویا پردازی را یک مکانیزم دفاعی ناخودآگاه دانسته اند، که اضطراب مواجهه با واقعیت را کاهش میدهد. از سوی دیگر، مرز خیال پردازی تا بیماری روانی نیز پیش میرود، چه آنکه بسیاری ویژگی مشترک بیماری های روانی را، قطع ارتباط با دنیای واقعی برشمرده اند. گاهی نیز، خیالپردازی، ساده و در دسترس است. مثل این ساعتها که من، روی مبل می نشینم، چشمهایم را میبندم، فنجان قهوه را در دست میگیرم و زندگیم را در زمان و مکان دیگری ادامه میدهم… اما […]
قصه من و سایت من
میدونم این حرفها تکراریه. اما دوست دارم دوباره بنویسمشون. سایت من یک قسمت رسمی داره و یک قسمت غیررسمی (همین روزنوشته ها). بالای این قسمت هم نوشته ام که «نوشته های بی مخاطب من» هستند. موضع رسمی من چیزی است که در قسمت رسمی سایت اعلام میشود و این قسمت به نوعی حیاط خلوت سایت است! اینها را مینویسم، برای خودم. که سالهاست فهمیده ام، نوشتن آرام میکند: زودتر و بهتر از هر دارویی. در هر لحظه از چیزی مینویسم که برایم دغدغه میشود. ممکن است زمانی انتخابات ریاست جمهوری دغدغه ام باشد و زمانی مرگ معلمی که تنها بخش مشترک خاطراتم با او، چند شیطنت کودکانه است و زمانی دیگر – مثل الان – مورچه ای که زیر پایم له شد و هر چه فکر میکنم ارزشش از یک انسان کمتر نبود… خوشحالم که […]
آخرین دیدگاه