این چهارمین بار است که بخشی از پیامها و پیامکهایم را برایتان منتشر میکنم. محتوای این پیامها ارزش آموزشی یا خبری ندارد. اما بهانهای است برای بهروزرسانی وبلاگ و نیز دریچهای به فضای شخصیتر زندگی من. توضیحاتی را که نخستین بار در توصیف «پیامها و پیامکها» نوشتم، باز هم تکرار میکنم. چون بیتوجهی به آنها ممکن است سوء برداشت ایجاد کند. همهی ما روزانه دهها و صدها پیام رد و بدل میکنیم. بخشی از این پیامها کاری هستند یا به اقتضای ضرورت ارسال میشوند. اما بخش بزرگی، به گمان من، صرفاً به نیت حفظ دوستی و ارتباط رد و بدل میشوند. از فوروارد کردن یک پیام تا شوخی کردن با نوشته یا پست یا استوری یک دوست در شبکههای اجتماعی و شاید هم گاهی، عکسالعملی به آنچه در محیطمان میگذرد. آنچه در اینجا میآید، چند […]
لحظه نگار | چند عکس پراکنده
میخواستم در جواب کامنت مصطفی خودمانی، چند جملهای دربارهٔ «انحصار در تأمین امنیت» بنویسم و با تکیه بر بهانهای که حرفهای پیمان در یکی از کامنتها دربارهٔ کرونا به دستم داده بود، کمی هم راجع به حاشیههای مدیریتی کرونا حرف بزنم. اما دیدم که فضای روزنوشته خیلی رسمی و جدی شده. به همین خاطر، چند عکس از گوشه و کنار گوشی پیدا کردهام و اینجا میگذارم تا بین نوشتههای جدی فاصله بیفتد. پیشاپیش از اینکه به کیفیت عکسها گیر نمیدهید ممنونم. توضیح اول: پایین این مجموعه عکس، یک کلیپ ویدئویی کوتاه از کوکی و بلوط گذاشتهام. توضیح دوم: دو تا از عکسها را قبلاً در اینستاگرام قرار دادهام و تکراری است. با متمم:زنده شدن الیزا | قدیمیترین چت بات جهان تعریف اعتماد چیست؟ (شکنندگی و آسیبپذیری) رزومه نویسی با هوش مصنوعی | خطری که اکوسیستم […]
دربارهٔ دوستانی که بعضی از رفتارهایشان را نمیپسندیم
چند روز پیش داشتم با یکی از دوستانم دربارهٔ مدیریت تعارض حرف میزدم. مشکلی در ارتباط با دوستش داشت و من هم داشتم برایش همان گزینههای شناختهشدهٔ روبهرو شدن با تعارض را فهرست میکردم: مدل توماس کیلمن و سبکهای رفتاری تهاجم، تسلیم و اجتناب و … به گزینهٔ «اجتناب» رسیدم. سالها آن را درس دادهام و توضیحات متداول و مثالهای کلاسیک آن به خوبی در ذهنم نشستهاند. برایش توضیح دادم که اجتناب یعنی نادیده گرفتن موقت مشکل و تعارض. انگار نه انگار که چنین مشکلی وجود دارد. و تفاوت تسلیم و اجتناب را هم یادآوری کردم: تسلیم شدن یعنی تو به طرف مقابل میگویی روشش را نمیپسندی، اما میپذیری که چنین رفتارها و روشهایی دارد و به او – در رفتار یا کلام – نشان میدهی که انتظار نداری روش خود را تغییر دهد. اما […]
جملاتی از کتاب مفتش اعظم | داستایوفسکی
طی هفتههای گذشته چند بار گفتگوهایی با دوستانم شکل گرفت که به مناسبت بحث لازم شد چند جملهای از کتاب مفتش اعظم داستایوسکی را از حافظه نقل کنم و با خودم گفتم شاید بهتر باشد بخشهایی از آن کتاب را در روزنوشتهها برای شما هم بیاورم. همانطور که احتمالاً میدانید، مفتش اعظم (The Grand Inquisitor) در واقع فصل پنجم از کتاب پنجم برادران کارامازوف است. اما ماجرای آن چنان جذاب و پیام آن چنان مهم بوده که به شکل یک کتاب مستقل هم چاپ شده و خوانندگان هم از آن استقبال کردهاند. در زبان فارسی هم میتوانید این اثر داستایوفسکی را به عنوان بخشی از نسخهٔ کامل برادران کارامازوف و یا به عنوان یک کتاب مستقل بیابید و بخوانید. با وجودی که ترجمههای متعددی از این اثر وجود دارد، من به دو علت تصمیم گرفتم […]
بیماریِ “چشم انداز نویسی” | مروری بر چشم انداز ایران ۱۴۰۴ و فضای مجازی ۱۴۱۰
پیشنوشت: این مطلب را در سوم مرداد ماه ۱۴۰۰ نوشتم و در روزنوشتهها منتشر کردم. اما تراکم کارها چنان زیاد بود که نتوانستم به موقع کاملش کنم. اکنون آن را کامل کردهام و با تاریخ جدید (بیستم آبان ماه ۱۴۰۰) بازنشر میکنم. اصل مطلب: در چند روز اخیر، بخشهایی از سند فضای مجازی در ایران ۱۴۱۰ منتشر شد (فایل PDF دو صفحه از سند). آخرین باری که یک سند چشم انداز حاکمیتی را خواندم، چشم انداز ایران ۱۴۰۴ بود که در سال ۸۲ منتشر شد. مروری بر آن سند نشان میداد که تدوینکنندگان، یا آشنایی چندانی با کارکرد چشم انداز نویسی نداشتهاند و یا این کار را صرفاً به عنوان تشریفات انجام دادهاند. بررسی یک سند چشم انداز دیگر که بعد از گذشت ۱۸ سال تنظیم و منتشر شده، نشان میدهد که نوع نگرش و عمق […]
چند جمله از کتاب راهنمای مسافران مجانی کهکشان | داگلاس آدامز
چند روز پیش هنگام رانندگی، در حالی که ذهنم به شدت مشغول چند مشکل و چالش بود، از سر عادت و بیهدف لابهلای کتابهای صوتی روی موبایلم میچرخیدم که دستم به کتاب داگلاس آدامز خورد. صدای استیون فرای (Stephen Fry) که با شور و هیجان جملههای آغازین فصل اول کتاب را میخواند در ماشین پیچید. با وجودی که چند سال پیش نسخه کاغذی کتاب را خوانده و نسخه صوتی آن را هم شنیده بودم، اصلاً از تازگیاش کم نشده بود. برای چند لحظه از دنیای اطراف جدا شدم و به جهان آدامز پا گذاشتم. حیفم آمد که چند دقیقه از آن لحظات را با شما شریک نشوم. لحن طنز آدامز و خلاقیت شگفتانگیزش در طراحی و روایت داستان به قضاوت من واقعاً ستودنی است. شوخیهایی که از همان روی جلد آغاز میشود: The complete trilogy […]
درباره ویروس کرونا و پاندمیهای بعدی
پیمان زیر نوشتهی منشاء ویروس کرونا موضوعی را مطرح کرده بود که به گمانم میتواند دغدغهی بسیاری از ما باشد: «یه سوالی که برام به وجود میاد اینه که با اجتناب از این نوع تحقیقات ویروسی، واقعا در مجموع بیشتر در امانیم؟ آیا این همهگیری و نمونههای مشابه نمیتونه آمادگی ما رو در برابر اتفاقات احتمالی بعدی بیشتر کنه؟ در واقع مواجهه بشریت با این ویروس، باعث یادگیری و سرمایهگذاری و آمادگی بیشتر ما در پاندمیهای احتمالی بعدی نمیشه؟ از دیدگاه پادشکنندگی اگر بخوایم به موضوع نگاه و تحلیل کنیم، به چه چیزهایی باید توجه کرد؟ » واضح است که پرسش و دغدغهی پیمان را باید ویروسشناسان پاسخ دهند. البته این واقعیت انکارناپذیر هم وجود دارند که ویروسشناسان نتوانستهاند در این زمینه به اتفاقنظر دست پیدا کنند. دو اردوگاه فکری کاملاً مخالف، یکی به دفاع از تحقیقات Gain-of-Function میپردازد و دیگری برای ممنوع (یا […]
درگذشت یکی از متممیها | لیلی امدادی
در طول نزدیک به دو دههای که معلمی میکنم، دومین باری است که مرگ یکی از بچههایم را تجربه کردهام (اولین تجربه محمدحسن قاسمیفرد بود). لیلی تقریباً از اوایل متمم با ما بود (پروفایل لیلی امدادی). اخیراً کمتر کامنت میگذاشت. اما همچنان سر میزد و درسها را میخواند؛ فقط کمی با فاصلهی زمانی بیشتر. ماههای اخیر به دنبال توسعهی کسب و کارش بود و خبر داشتم که شبانهروز برای آن تلاش میکند. آرام آرام کارش را جلو برده بود. از تتوی ابرو تا این روزها که کارش «آرایش دائم» بود. امیدوارم اصطلاحها را اشتباه نگویم: فیبروز و کانتور. خوشنام بود و معتبر و افراد بسیاری داخل و خارج کشور او را میشناختند. درآمد خوبی داشت. اما دغدغهاش درآمد نبود. نزدیکانش میدانستند که دوست داشت پول را به دست بیاورد تا آن را برای خوشحالی دیگران […]
سه درس از کتاب ریچارد داوکینز
در بین چندهزار کتابی که در کنارشان زندگی میکنم، کتاب Modern Science Writing جایگاه ویژهای دارد. با وجودی که چند سالی است در کتابخانهام نشسته و یک بار کامل آن را از جلد تا جلد خواندهام، هنوز هم گاهوبیگاه این کتاب را باز میکنم و ورق میزنم و چند سطری را – برای دومین یا چندمین بار – میخوانم. این کتاب یک آنتولوژی (Anthology) است. بهترین ترجمهی آنتولوژی، خصوصاً با توجه به ریشهی یونانی آن، میتواند «گلچین» یا «دستچین» باشد. درست همانطور که فردی به یک گلستان میرود و تعدادی از گلها را جدا کرده و دستچین میکند، در آنتولوژی هم، تألیفکننده یا تدوینکننده، مجموعهای از متون را میخواند و منتخبی را ارائه میدهد. بر این مبنا گمان میکنم عبارت «منتخب نوشتههای علمی عصر جدید» ترجمهی مناسبی از عنوان کتاب باشد. انتشارات دانشگاه آکسفورد قصد داشته […]
از کلمهی «سیستمی» نترسیم
آنچه در ادامه میآید، مطلبی است که برای عصر ایران نوشتهام (لینک نوشته در عصر ایران) و در آن کوشیدهام معنای کلمهی «سیستمی» را که در اصطلاحاتی مانند «فساد سیستمی» و «مشکلات سیستمی» به کار میرود توضیح دهم. سالهاست استفاده از این تعبیرها تصریحاً یا تلویحاً ممنوع بوده و رسانههای رسمی کوشیدهاند آنها را به کار نبرده یا بهکارگیری آنها را نقد کنند. این در حالی است که به گمان من، چنین برخوردی صرفاً ناشی از درک نادرست از واژهی «سیستمی» بوده است. بیتردید اگر چنین مطلبی را از ابتدا برای مخاطبان روزنوشته مینوشتم، ساختاری محکمتر را به کار برده و جزئياتی بیشتر را مطرح میکردم. اما مخاطبان این نوشته، گروه دیگری هستند و برایم مهم بوده که پیامِ کلام، ولو به قیمت قربانی شدن برخی از ظرافتهای علمی و فنی، به گروه هدف منتقل […]
آخرین دیدگاه