پیمان زیر نوشتهی منشاء ویروس کرونا موضوعی را مطرح کرده بود که به گمانم میتواند دغدغهی بسیاری از ما باشد:
«یه سوالی که برام به وجود میاد اینه که با اجتناب از این نوع تحقیقات ویروسی، واقعا در مجموع بیشتر در امانیم؟ آیا این همهگیری و نمونههای مشابه نمیتونه آمادگی ما رو در برابر اتفاقات احتمالی بعدی بیشتر کنه؟ در واقع مواجهه بشریت با این ویروس، باعث یادگیری و سرمایهگذاری و آمادگی بیشتر ما در پاندمیهای احتمالی بعدی نمیشه؟ از دیدگاه پادشکنندگی اگر بخوایم به موضوع نگاه و تحلیل کنیم، به چه چیزهایی باید توجه کرد؟ »
واضح است که پرسش و دغدغهی پیمان را باید ویروسشناسان پاسخ دهند.
البته این واقعیت انکارناپذیر هم وجود دارند که ویروسشناسان نتوانستهاند در این زمینه به اتفاقنظر دست پیدا کنند. دو اردوگاه فکری کاملاً مخالف، یکی به دفاع از تحقیقات Gain-of-Function میپردازد و دیگری برای ممنوع (یا لااقل محدود) کردن این تحقیقات تلاش و رایزنی میکند.
طبیعتاً از آنجایی که من در این زمینه صاحبنظر نیستم، صرفاً چند منبع را که فکر میکنم میتوانند صورت مسئله را شفافتر کنند، برای مطالعهی بیشتر معرفی میکنم.
یکی از منابعی که در این زمینه میتواند مفید باشد، گزارشی است که در سال ۲۰۱۵ تحت عنوان «ریسکها و منافع بالقوهی تحقیقات تقویت عملکرد» منتشر شد:
Potential Risks and Benefits of Gain-of-Function Research
این گزارش، خلاصهای از مباحث مطرح شده در یک سمپوزیوم است که با هدف بررسی بیطرفانهی مزایا و معایب تحقیقات GoF برگزار شده است.
از آنجا که این سمپوزیم قبل از پاندمی کرونا برگزار شده، سوگیری احساسی کمتری هم در مباحث و گزارشهای آن مشاهده میشود (این روزها که کرونا قربانیان زیادی را گرفته و میگیرد، سایهی سنگین فشارهای روانی و عاطفی روی این بحث، دفاع کردن از GoF را دشوار کرده و مباحثهی متوازن دربارهی این موضوع چندان ساده نیست).
به طور خاص، فصل سوم این گزارش بسیار مهم و آموزنده است. در این فصل که به صورت جداگانه هم منتشر شده هم ریشهها و پسزمینهی شکلگیری تحقیقات GoF و هم روشهای جایگزین GoF (به همراه نقاط قوت و ضعفشان) شرح داده شدهاند.
شاید توجه به نکات زیر، کمی به خواندن و درک بهتر مطلب بالا کمک کند:
نکتهی اول: یک فرض عمومی میان متخصصان پاندمی وجود دارد و آن این است که در میان انواع پاندمیهایی که میتوانند گریبانگیر بشر شوند، آنفولانزا محتملترین است. این نکته، حرف امروز و دیروز نیست. از چند دهه قبل هم این فرض وجود داشته و همواره تأکید شده است که آنفولانزا یکی از پرریسکترین بیماریهای انسان است و این احتمال وجود دارد که ویروسهای آنفولانزا منشاء پاندمیهای بزرگ و کشنده باشند.
نکتهی دوم: تنوع ویروسهای آنفولانزا بسیار زیاد است. آنقدر زیاد که واکسنهای آنفولانزای فصلی که در سالهای مختلف تولید و تزریق میشوند، یکسان نیستند. هر سال پس از بررسیهای جمعی و ارزیابی مطالعات آماری، سازمان بهداشت جهانی تصمیم میگیرد که کدام سویههای آنفولانزا احتمالاً امسال فراگیرتر خواهند بود و معمولاً سه یا چهار سویه (strain) اصلی انتخاب میشوند و واکسنها بر اساس آن تولید میشود (به همین علت، اصطلاح واکسن سه ظرفیتی و چهار ظرفیتی رایج است).
این جلسات دو بار در سال برگزار میشوند. یک بار در ماه فوریه (آمادگی برای رواج آنفولانزای آتی در نیمکرهی شمالی) و یک بار هم در ماه سپتامبر (آمادگی برای رواج آنفولانزای آتی در نیمکرهی جنوبی).
سازمان بهداشت جهانی برای این تصمیم نمونههایی را از ویروس آنفولانزا در ۱۱۴ کشور جهان گردآوری کرده و آنها در شش مرکز اصلی خود (دو مرکز در آمریکا، یک مرکز هم در هر یک از کشورهای انگلیس، ژاپن، استرالیا و چین) بررسی میکند (+).
حاصل این بررسیها، صرفاً در قالب «توصیه» مطرح میشود. بنابراین کشورهای مختلف بر اساس صلاحدید خود، مجوز صادر میکنند که در کشورشان چه واکسنهایی با چه ترکیبی از سویهها تزریق شود.
نکتهی سوم: منابع موجود (زمان، پول و …) برای تولید واکسن در دنیا بسیار محدود است. به همین علت، با وجودی که انواع بسیاری از سویههای آنفولانزا مشاهده و شناخته میشوند، نهایتاً باید تعداد محدودی از آنها انتخاب شوند. پس «اولویتبندی» بسیار مهم است و لازم است محققان به درستی تشخیص دهند که کدام سویهها خطرناکتر و مسریتر هستند و نرخ مرگ و میر بالاتری خواهند داشت.
بخش بزرگی از تحقیقات GoF (حداقل در حوزهی آنفولانزا که یکی از پرکاربرترین حوزههای GoF است) با این هدف انجام میشود که:
- تصمیمگیری بهتری برای واکسیناسیون سالانه انجام شود
- آمادگی بیشتری برای رویارویی با پاندمیهای احتمالی وجود داشته باشد
- پیش از روبهرو شدن با خطر در مقیاس بزرگ، جنبههای مختلف این خطر در مقیاس کوچک و آزمایشگاهی بررسی شود.
نکتهی چهارم: به نظر میرسد که واکسیناسیون آنفولانزا نسبت به بسیاری از برنامههای دیگر واکسیناسیون، موفقیت کمتری داشته است. حداقل مطالعات انجام شده در آمریکا نشان میدهد که همهی واکسنهایی که در مورد بیماریهای دیگر به کار گرفته شدهاند، نرخ اثربخشیشان بالاتر از واکسن آنفولانزا بوده است (+).
منشاء مشکل هم کاملاً مشخص است: واکسن را نمیتوان سریع تولید کرد. پس از یک سال قبل باید حدس زده شود که سال بعد کدام سویهها فراگیرتر خواهند بود و طبیعی است که چنین حدسی با خطا همراه است. مثلاً بررسیها نشان میدهد که در مورد سویههای H3N2، طی پانزده سال تزریق در آمریکا، در شش دوره اساساً سویههای انتخاب شده برای واکسن با سویههایی که در نهایت فراگیر شدهاند تطبیق نداشتهاند (+).
توضیح مهم دربارهی نکتهی چهار: با وجودی که جملات بالا واضح است، صرفاً برای اینکه مخالفان واکسن (که به گمان من از بهرهی هوشی کمتری نسبت به متوسط جامعه بهرهمندند) اشتباه متوجه نشوند، باید روی دو موضوع تأکید کنم.
نخست اینکه با استناد به شکست خوردن ۶ در ۱۵، نمیتوان اهمیت واکسیناسیون آنفولانزای فصلی را انکار کرد. حتی اگر نرخ شکست واکسن، ۱۴ از ۱۵ بود، به خاطر همان یک پانزدهم هم ارزش داشت که واکسیناسیون گسترده انجام شود. ضمن اینکه ما از بیاثر بودن حرف نمیزنیم و موضوع بحث، پایین بودن اثربخشی است.
موضوع دوم هم اینکه پایین بودن اثربخشی واکسن آنفولانزای فصلی، ربطی به واکسن کرونا که الان در ایران و کشورهای دیگر تزریق میشود ندارد. چون از زمان فراگیر شدن کرونا، فرصت کافی برای شناخت سویهها وجود داشته و تولید واکسن برای ویروس کرونا، بر خلاف آنفولانزای فصلی، بر پایهی پیشبینی آیندهنگر نیست. بلکه بر اساس دادهها و فکتهای موجود است.
نکتهی پنجم: مخالفان تحقیقات GoF معمولاً مخالفت خود را در سه محور سامان میدهند:
- آيا ریسکهای چنین تحقیقاتی به منافع احتمالیشان میارزد؟
- چرا این تحقیقات تا کنون نتوانستهاند سهمی جدی در افزایش اثربخشی واکسن آنفولانزای فصلی (در فاز strain selection) داشته باشند؟
- وقتی تنوع ویروسها بسیار زیاد و تعداد جهشها هم فراتر از حد تصور است، چنین مطالعاتی واقعاً ارزش دارد؟
چنین میشود که نشریاتی مثل MIT Technology Review به تندی، تلخی و صراحت – که کمتر در این جنس نشریات دیده میشود – به تحقیقات GoF حمله میکنند (+).
نکتهی ششم: به نظر میرسد اگر بخواهیم دربارهی پادشکنندگی (Antifragility) صحبت کنیم، منطقیتر است حوزهی مهمتری را بررسی کنیم و آن، توان رویارویی با پاندمیهاست.
تحقیقات GoF در حالت بدبینانه، فاصلهی بین پاندمیها را کاهش میدهد و در خوشبینانهترین حالت، کمی به فاصلهی ظهور پاندمیها اضافه میکند. پس میتوان گفت مستقل از اینکه تحقیقات GoF چقدر توجیه دارند، این را میدانیم که ظهور پاندمیها اجتنابناپذیر است.
بر این اساس، سوال مفیدتر میتواند این باشد که پاندمی موجود چه درسهایی برای ما (در ایران / در جهان) داشته است و آیا ما میتوانیم به شکلی رفتار کنیم که در مواجهه با پاندمیهای بعدی توانمندتر باشیم؟
در فرصت مناسب، کمی در این باره مینویسم.
محمدرضا جان سلام
ممنونم از وقتی که گذاشتی و پاسخ دادی. مثل همیشه یاد میگیرم و لذت میبرم. منتظر اون فرصت مناسب بعدی هستم که بیشتر برامون بنویسی.