این روزها فرصتی دست داد تا به نسخه صوتی کتاب قوی سیاه نسیم طالب، با ترجمه دکتر محمد ابراهیم محجوب گوش بدهم. آثار دکتر محجوب را از دوران کارشناسی ارشد، یعنی حدود پانزده یا شانزده سال پیش میشناسم؛ از ترجمهی کتاب فرهنگ سازمانی نوشتهی ادگار شاین. بعدها هم کتابهای دیگری از ایشان را خواندم. تا جایی که یادم میآید، من و دوستان همکلاسیام معمولاً ترجمههای ایشان را سختخوان میدانستهایم. نه به علت ضعف در توانایی ترجمه، بلکه به واسطهی وسواس و دقتی که در ترجمه به خرج میدهند. حاصل دقت در ترجمه معمولاً این است که خواندن متن ممکن است کمی دشوار شود. احتمالا شنیدهاید که (به نقل از یفتوشنکو) میگویند: زیبایی و وفاداری به ندرت یکجا جمع میشوند (سعی کردم جملهاش را از شکل جنسیتزدهی اصلی دور کنم). به هر حال، در طول این […]
دسته بندی: یادهست
قسمتی از کتاب اولیس اثر جیمز جویس | منوچهر بدیعی
این نوشته، طولانی نیست. صرفاً یک کلیپ پنج دقیقهای از خواندن رمان اولیس (نوشتهی جیمز جویس) توسط مترجم گرانقدر کشورمان، منوچهر بدیعی است. این برنامه به همت کتابفروشی آموت ثبت و ضبط شده و کلیپ هشتاد دقیقهای آن در کانال تلگرام آموت به آدرس aamoutbookstore@ قرار گرفته است (با همین آیدی در اینستاگرام هم یک اکانت خوب و صمیمی دارند). با توجه به اختصاصی بودن محتوا، از دوستان آموت اجازه گرفتم تا پنج دقیقهی منقطع از هشتاد دقیقه فیلم اصلی را برای شما بازنشر کنم. این کلیپ را از آن جهت دوست دارم که عشق مترجم به کارش را در ثانیه ثانیهی صحبتهایش میتوانید ببینید. عشقی که در بسیاری از مولفان و مترجمان نسل ما وجود ندارد و متأسفانه در مورد بسیاری از ما باید گفت که چیزی جز شهوت شهرت، ما را به سمت […]
یادهست – علی دهباشی
قصد داشتم به شکلی مفصلتر از اینکه علی دهباشی چگونه برای من الهامبخش است بنویسم. اما اغلب، سختگیری در نوشتن و اصرار بر نگارش مفصل، باعث شده که بسیاری از مطالب به تأخیر بیفتند و گاه، اصلاً نوشته نشوند. انتشار مطلبی در متمم دربارهی تذکره الاولیا و اشاره به صحبتهای استاد کدکنی در بخارا باعث شد که تصمیم بگیرم علیالحساب، شما را تشویق کنم که منتخبی از مستند زندگی علی دهباشی را ببینید (حدود ۳۵ دقیقه است و وقت چندانی نمیگیرد): البته فیلمهای مستند دربارهی علی دهباشی خوشبختانه کم نیست که آخرین آنها – تا جایی که من میدانم – کار مسعود جعفری (منجیلی) با عنوان سلطان بیتاج و تخت بخارا است. و اگر تهران بودید و فرصت داشتید، شاید سر زدن به برنامههای حضوری شبهای بخارا بتواند شما را کمی از دغدغههای روزمره – […]
هوشنگ ابتهاج و دکتر شفیعی کدکنی
این عکس به مناسبت سالروز تولد هوشنگ ابتهاج (سایه) در فضای مجازی دست به دست میشد و اینطور که زهرا شریفی عزیز لطف کرد و گفت عکاس این عکس خانم ژاله ستار هستند. چون دوست داشتم که گاه و بیگاه این عکس را ببینم (و گفتم شاید شما هم دوست داشته باشید)، آن را اینجا گذاشتم. دکتر کدکنی شعری هم به مناسبت ۹۰ سالگی این شاعر بزرگ کشورمان سرودهاند که در مصرعی از آن چنین تعبیری را برای سایه به کار میبرند: «آفتابی تو که در سایه نهانی، سایه». آن شعر بیت دیگری هم دارد که من بسیار دوستش دارم: نیست امروز کسی عارف و زندیق به هم تو در این ره، همه جا ورد زبانی سایه قبلاً بارها و به بهانههای مختلف از این بزرگان نام بردهام و عرض ارادت کردهام. بنابراین، این مطلب […]
یادهست – داریوش آشوری
قبلاً مطلبی نوشته بودم و در آن، اشاره کرده بودم که کاش، به جای اینکه برای مردگانمان یادبود بگیریم، برای زندگانمان یادهست برگزار کنیم. خودم هم، در حد توان و با ملاحظهی همهی دشواریها و محدودیتها و چالشها، در این زمینه کوشیدهام. که از این جمله میتوان به مطالبی که در مورد استاد شفیعی کدکنی، عباس کیارستمی، محمود دولت آبادی، استاد شجریان، علیرضا قربانی و برخی از اساتید بزرگواری که مستقیماً در خدمتشان بودهام اشاره کرد. این بار، برای جستجوی ترجمهی یک واژه، به سراغ فرهنگ علوم انسانی داریوش آشوری رفتم و احساس کردم که شاید بهانهی خوبی است تا خیلی کوتاه و مختصر به این اندیشمند معاصر بپردازم. البته کوتاه و مختصر، به خاطر محدودیت دانش من و حوصلهی مخاطب است، وگرنه در توصیف ایشان و زحماتشان، میشود به سادگی ویژهنامههایی بلند و مشروح […]
خاطرات کوتاهی در یادهست محمدرضا شفیعی کدکنی
پیش نوشت: در ادامهی بحث یادهست در مقابل یادبود، قصد دارم اگر عمر و فرصتی بود به تدریج به بعضی از کسانی که از آنها آموختهام بپردازم تا به این شیوه، برای دانستن قدر زندگان و قدرشناسی از آنها تمرین کنم. اصل مطلب: یادهست محمدرضا شفیعی کدکنی زیاد شنیدهایم که میگویند دانشکده های ادبیات، بیشتر مدرک فارغ التحصیلی ادبیات صادر کردهاند و کمتر دیدهایم سعدی و حافظ تحویل داده باشند. طبیعی است که بخش زیادی از قریحه شعر و شاعری ذاتی است و کسی انتظار ندارد که دانشکدههای ادبیات در جستجوی شاعران مستعد باشند و یا به پرورش استعداد آنها بپردازند. این حرف، بیشتر اشاره به جدایی اهل ادب از اهل آکادمی دارد و اینکه به ندرت میتوان کسی یا کسانی را یافت که در هر دو گروه، توانمند و مطرح باشند. دکتر محمدرضا شفیعی […]
#یادبود مردگان و یا #یادهست زندگان؟
پیش نوشت: این مطلب برای عصر ایران نوشته شده است. اصل مطلب: حوصلهی طولانی نوشتن ندارم. قبلاً به بهانهی حبیب، در مورد احترام به مردگان که در فرهنگ ما بسیار رایجتر از احترام به زندگان است نوشته بودم. در مورد بزرگانمان از جمله کیارستمی، پیشنهاد کرده بودم که لااقل تا زندهاند، حتی اگر شده کتاب کوچکی از آنها یا یکی از محصولات فرهنگی آنها را بخریم. نه برای آنها که آنها بینیاز از ما هستند. برای خودمان تا در زمان از دست دادنشان، کمتر رنج بکشیم و اگر افسوس میخوریم، به خاطر از دست دادنشان باشد و نه بیتوجهیهایمان. از لغت یادبود بدم میآید. به یادمان میافتد که کسی بود. ای کاش فرهنگستان یا هر جای دیگری، با زور یا قانون یا بخش نامه یا توصیه، به جای واژهی منحوس و مانوس یادبود واژهی نیک […]
آخرین دیدگاه