
نمیدانم اولین بار، چه زمانی با مصداق اکلکتیسیزم مواجه شدم. معلم معارف دانشگاهمان بود؟ همان که ریش نداشت و تسبیح داشت؛ و لابهلای حرفهایش در مورد قوانین اخلاقی، از نیچه و بازگشت ابدیاش حجت میآورد؛ و ما میگفتیم چقدر روشنفکر است. معلم آن کلاس روانشناسی بود؟ هم او که فروید را قبول داشت؛ اما برای اینکه نشان دهد روی او تعصب ندارد، حرفهایش را یکی در میان با نقلهایی از یونگ میآمیخت. شریعتی بود؟ هم او که روایتی منتخب از تاریخ اسلام را با نیهیلیسم کویری خاص خودش و رمانتیسیزم آغشته به افکار بودا، با حرفهای سارتر و کامو مخلوط میکرد و آشی چنان خوشمزه به خورد مردم میداد که سالها پس از مرگش، شوریاش (یا شاید بینمکیاش) را فهمیدیم. سروش بود؟ که نفرین مذهبیها و نفرت لامذهبها همیشه بدرقهاش بوده و البته عدهای، مشتاق […]
آخرین دیدگاه